برای مهسا امینی
گیسویِ مهسا
مادر به خدا دلم گرفته ست
آغوش گُشا پناهِ جانم
آغوشِ تو آشیانۀ من
گیسویِ مرا تو شانه میزن
سرمایِ دلم تو چاره می کن
من عاشقِ بی شکیبِ دریا
من عاشقِ برگهای رؤیا
آن شور وُ نشاط وُ شبنمِ شرم
مادر بِشِنُو تو شِکْوِۀ من:
از خانه به خواری ام رُبودند
آرامشِ روشنم بکُشتند
می بارم وُ آتشم به جانست
مادر به خدا دلم جوانست...
گلدانِ مرا چرا شکستند
گلهای مرا به خون کشیدند
این پنجره را به سنگ بستند
مِهر وُ مَه از آسمان ستُردند
چشمانِ مرا به شب سپُردند
مادر تو بیا به یاریِ من
می ترسم ازین سکوت وُ سرما...
تابوتِ مرا به شانۀ ابر
بُردند وُ هنوز عاشقم من...
یکشنبه 2022/09/18
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید