"عمامه پرانی" اقدامی قابل فهم، ادامهی آن اما نادرست!
پدیدهی "عمامه پرانی"
از زایشهای جنبش انقلابی جاری، یکی هم پدیدهی "عمامه پرانی" است. دختران و پسرانی جوان با رویت آخوند در خیابان و مناسب دیدن وضعیت عمل، خود را به جناب ملا میرسانند و با برداشتن دستار از سر وی، تیزدستانه دست به خلع عمامه میزنند تا با یورش به این نماد، جمهوری اسلامی از آنان "نه" بشنود! "عمامه پرانی" حرکتی است نمادین علیه نظامی عمامه سالار و از همین زاویه نیز دارای حقانیت سکولاریستی. ابتکاری که، با فراروئیدن به سطح تاکتیک محبوب جوانان و کمین نشستن آنان برای شکار عمامه، بدل به یکی از موضوعات سیاسی روز شده است.
به باور من، هر دلسوختهی خشمگین از ٤٤ سال تحمیل "نهی از منکر"ها بر جامعه توسط این حکومت تبعیض بنیاد، اگر بگوید که با شنیدن ماجراهای "عمامه پرانی" و مشاهده فیلمهای مربوط به آن، از این اعتراض شهروندی بر لبش خندهی رضایتنمینشیند، دارد پنهانکاری میفرماید! موضوع اما، دوگانگی میان حس آرامش بخش و عقل سیاسی است و پرسش کلیدی اینکه، اگر همین رویکرد اعتراضی و دقیقتر تعرضی، تاکنونتوانسته تاثیرات خود را بر جای نهد، تداوماش هم آیا از منظر سیاستورزی مفید و عقلایی است؟ سئوال بعدی نیز اینکه چنین خشم برحقی را به چه شکل میباید در ریل مبارزهی نافذترانداخت؟
"عمامه پرانی"، برحق و تا همینجا مثبت است.
پیش از همه باید دو نکته را روشن کرد. یک اینکه) "عمامه پرانی" آیا حرکتی از جنس مدنی است یا خیر؟ و دو اینکه) خصلت خشونت آمیز دارد یا نه؟
پاسخ من به اولی، آری است. زیرا حاوی پیام صریح اعتراضی به زورگوییهای حکومتی است که علم و کتل خود را در وجود عمامه با سه رنگ مختلف سیاه و سفید و سبز بر سر جامعهی مدنی کوبیده است. وقتی حکومت نه فقط در خدمت عمامه بلکه خود آنست، پراندن عمامه هم چیز دیگری غیر اعتراض به حکومت عمامه نیست. اگر در نظر بگیریم که مشخصهی این فاز از روند انقلابی ایران در عرصه تاکتیک، گذر نیروی ناراضی ازسالها اعتراض مدنی به تعرض مدنی است، "پراندن عمامه" هم در اصل، بیرون زدن شکلک عمامه از شبکههای مجازی دیروزین به میدان حقیقی امروزین است.
پاسخ به دومی اما، هم آری و هم نه است! بری از خشونت نیست زیرا بهرحال جنبهی تعرض به حقوق شخصی آخوند در نوع پوشش او دارد و البته با این یادآوری که چنین خشونتی در مقایسه با ٤٤ سال تعرض ماورای خشونت حکومت عمامه به حقوق میلیونها شهروند، کاه در برابر کوه را میماند. اما خشونت در معنای آزار فیزیکی نیست زیرا پراندن عمامه آسیب بدنی در پی ندارد و صرفاً پیام سیاسی به حکومت است. حکومتی که طی چند دهه با دستور همین عمامه به سرها، در زندان و فضای "قضا" بخاطر بیرون زدن تار مو و عریانی گردن، پرشمار شهروندان را شلاق زده و جوانها کشته است.
به اعتبار اینهاست که میتوان گفت "عمامه پرانی" در هنگامهی نبرد روایتها، یکی از سوی حکومت عمامه و دیگری از سوی جامعهی زیر مهمیز عمامه، واکنشی مدنی و ابتکاری از نوع مقاومت سکولاریستی در برابر حکومت ولایی است. درونمایه این واکنش مدنی نه محو آخوندها از جامعه، بلکه رهایی نهاد تصمیمگیریهای کلان کشور یعنی قدرت دولتی از سلطهی عمامه است. از این نظر هم کارکرد و تاثیرش تا همین جا مثبت است زیرا در اندازهی خود زنگ خطر را برای روحانیتی که بخواهد منافع دراز مدت بارگاه دین و حوزه را بر بقای حکومت دین ترجیح دهد به صدا درآورده است.
آیا بعد این هم مفید است؟
استنتاج سیاسی فوق از این ابتکار، الزاماً شکل گرفتهی ذهن عمامه پرانها نیست. آنها اهل واکنشاند و از دخالت دیوانه کنندهی عمامه به سرها در خورد و خوراک و پوشاک و شادیخواری و هر عرصه از زندگی عرفی به تنگ آمدهاند و عقده خالی میکنند. اما آنجا که موضوع سیاست درست در میان باشد دیگر با احساس و خشم نمیتوان پیش رفت و لذا پرسش این میشود که آیا "عمامه پراکنی" در روحانیت شکاف میاندازد یا آن را علیه جنبش متحدتر میکند؟ و سئوال بنیادی، هدف آیا گذر از حکومت روحانیت به سکولار دمکراسی است یا حذف روحانیت؟ بنیادیتر حتی، در پی حذف حکومت دینی هستیم یا دین؟
بدیهی است که قیام علیه دکانداران دین، دین را به موزهی تاریخ نمیسپرد. نهاد دین در ذهن جامعه ریشه دوانده و تا آن زمان هم که نشت دارد، دستگاه تولیت آن نیز وجود خواهد داشت کهپایوران آن در اسلام، همین عمامه به سرها هستند. پس اگر مبارزه نمادین "عمامه پرانی" در اندازهی خود و برای مقطعی در پیام رسانی به روحانیت مفید بوده، اما درست هم نیست در مبارزه با نفس عمامه پهنا بگیرد. سود جنبش در به تقسیم کشاندن عمامهدارها است و نه متحد کردن آنان در هراس از به خطر افتادن هستی عمامه؛ و چون چنین است چه بسا خود حکومتیها همین تاکتیک را علیه جنبش بازتولید کنند!
"عمامه پرانی" تا همینجا خوب و کافی است، بیش از این اما جای تشویش دارد. بجای آن، روسری سوزی را باید پیگیرانه تشویق و تقویت کرد که بهترین راه عقب نشاندن عمامه و کسب پیروزی برای گیسو افشانهای جامعه همین است. این یکی، فرارفتن از مبارزهی نمادین با عمامه و تعرض به کلهی تابویی زیر عمامه است. تداوم "عمامه پرانی" یعنی تقویت روحانیت، حال آنکه روسری سوزی میتواند با به تجزیه کشاندن این صنف،موجب صف ارایی میان مصلحت دراز مدت دین و حفظ دکان قدرت دینی شود. پدیدآیی صف بندی بر سر روسری، به سود همافزایی نیرو در مبارزه با حکومت دینی است.
مهار ملاگرایی در گرو مبارزه برای سکولاریسم
فراموش نباید کرد که: ١) جمهوری اسلامی گرچه حکومت روحانیت است، اما همهی دستگاه روحانیت نیست و ٢) برای استقرار سکولاریسم در کشور، نیازمند شکلگیری ملاهای متقاعد به قطع دخالت نهاد دین در نهاد دولت هستیم. دستگاه روحانیت اگر برای نظام اسلامی منبع قدرت ارگانیک بوده اما در شرایط بحرانی که ولایت در آن غوطه ور است، خزیدن ناگزیر بخشی از ملاها به کنج مسجد موجد انزوای بیشتر نظاممیشود. این تفکیک، نوعی چشم اسفندیار برای حکومت است. جنبش انقلابی با ایستادن بر روی پای خود، میباید سیاست تقسیم روحانیت و تجزیه نیروی قهریه را هم پیش ببرد.
باید بر تجربه سکولاریسم و لائیسیته در غرب اتکاء داشت و ضمن وفاداری بر قانونمندیهای آنها، راه ایران را بر حسب واقعیتهایش رفت. نباید از خاطر دور داشت که کشاکش فرانسه محصول انقلاب کبیر با پاپ و کلیسای بومی، جدا از پشتوانهی چند دهه مبارزه پیشا انقلاب در مهار قدرت واتیکان، ١٢٠ سال طول کشید تا لائیسیته در آن به تثبیت برسد. تثبیت نیز در معنای بیرون زدن قطعی قدرت دولتی از حیطهی کلیسا و تمکین کلیسا به قدرتمداری دولت منتحب ملت. لائیسیته فرانسه که نه تافتهای جدابافته از سکولاریسم بلکه رادیکال ترین نوع آنست،چیزی نیست مگر سکولاریسم خاص این ملت.
هر کشور سکولار، سکولاریسم ویژه خود را دارد و ایران نیز مخصوص به خود را خواهد داشت. اگر بی تبعیت از قانونمندی عام سکولاریسم پایداری سکولاریسم در کار نیست، با زور وتقلید هم نتوان به آن رسید. رضا شاه اگر بجای انداختن آژانها به جان زنان محجبه جهت کشف حجاب، در الگوی شجاعانهی حضور بی چادر و مقنعه همسر و دخترانش میماند و محمد رضا شاه نیز اگر دیکتاتوری و تقلید نمیکرد، آزادی پوشش همدر کشور به شکل مدنی جا میافتاد. آنگاه، زن دارای حق رای ایران چونان نیروی مدنی بزرگ هم اجازه نمیداد تااسلامگرایی آن سان آسان چادر به سر به میدان کشد.
ما دمکراسی نداشتیم تا سکولاریسم اولیهمان بدل به درختی تنومند شود. اما شقاوتهای جمهوری اسلامی جامعهی ایران را برای استقرار سکولاریسم بگونهی جهشی مصمم بار آورده که غلیان آن را همهی دنیا در جنبش "زن – زندگی – آزادی" میبیند. مبارزه هم اینک جاری برای سکولاریسم جامعهی ما علیه حکومت دینی، عمیقاً جنبهی دمکراتیک دارد و گشایندهی چشم انداز سکولار دمکراسی در کشور است. ایران میرود که عمامه را از اریکه قدرت به زیر بکشد و مسجد دیگر نه به حساب بودجهی عمومی بلکه به هزینهی اهل دین اداره شود. آزادی ملا هم در همین محدوده تامین خواهد شد.
"عمامه پرانی" را ادامه ندهیم، روسری سوزی را پیش ببریم.
بهزاد کریمی ١٩ آبان ١٤٠١ برابر با ١٠ نوامبر ٢٠٢٢
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید