حتما بارها با افرادی برخورد کرده اید که به اصطلاح "مثل ریگ دروغ می گویند" و بارها از خود پرسیده اید "چطور می تواند در چشم من نگاه کند و این دروغ ها را بگوید؟" همین چند روز پیش بود که فردی به نام حسن حبیبی در تظاهرات ایرانیان در بروکسل با فریاد ادعا می کند زنش در زندان های شاه، شکنجه و کُشته شده. اما خود او بهتر از هر کسی می داند که همسر او "آنی آزبرت" که یک پرستار فرانسوی بود در زمان شاه فقط شانزده سال داشت و در عملیات فروغ جاویدان دستگیر و کشته شد. پس چگونه چنین با فریاد و حالت حق به جانب در انظار عمومی و جلو دوربین ها دروغ می گوید؟
تصمیم گرفتم جستجوی کوتاهی در مقالات روانشناختی موجود در سایت های معتبر دانشگاهی کرده و یافته های حاصل از آن را با دیگران درمیان بگذارم. البته، حجم مقالاتی که در این زمینه نوشته شده اند بسیار زیاد و از حوصلۀ پژوهش کوتاه و مختصر اینجانب نمی گنجند. پس ازمیان این مقالات دو مقالۀ عملی را که شامل آزمایش های علمی بود انتخاب کردم. در پایان، نام و آدرس این مقالات ذکر شده است تا علاقمندان بتوانند مطالعۀ بیشتری در این زمینه انجام دهند.
پژوهش های جدید دریچه ای بر مغز انسان باز کرده و نشان می دهند انتخاب های اخلاقی می توانند "تاثیرات قابل مشاهده ای" بر مغز بگذارند. این تاثیرات به روشنی توضیح می دهند چرا "دروغگویی سراشیبی ِ لغزندۀ خطرناکی" ست که نباید در آن پا گذاشت.
تیمی از محققان دانشگاه کالج لندن و دانشگاه دوک تصمیم گرفتند تا دریابند وقتی دروغ می گوییم دقیقاً چه اتفاقی در مغز می افتد. حاصل این پژوهش در مقاله ای به نام " مغز انسان خود را با عدم صداقت سازگار می کند" در سال ٢٠١٦ در مجلۀ "نیچر امریکا" به چاپ رسید. نویسندگان این مقاله در مقدمه می گویند:
"عدم صداقت" بخشی جدایی ناپذیر از دنیای اجتماعی ما است که بر حوزه های گوناگون، از امور مالی و سیاسی تا روابط شخصی تأثیر می گذارد. همواره شنیده ایم که، انحراف از یک کد اخلاقی اغلب به عنوان مجموعه ای از نقض های کوچک توصیف می شود که در طول زمان افزایش می یابد. در اینجا ما شواهد تجربی برای تشدید تدریجی عدم صداقت "خودخواسته" ارائه و مکانیسم عصبی حمایت از آن را آشکار میکنیم. از نظر رفتاری، نشان میدهیم که میزان مشارکت شرکتکنندگان در "عدم صداقت خودخواسته" با تکرار افزایش مییابد. با استفاده از MRI عملکردی، نشان میدهیم که کاهش سیگنال در آمیگدال با تاریخچه رفتار ناصادقانه، مرتبط است. میزان کاهش حساسیت آمیگدال به عدم صداقت در تصمیم فعلی نسبت به تصمیم قبلی، میزان تشدید عدم صداقت خودخواسته را در تصمیم بعدی پیش بینی می کند. این یافتهها نوعی مکانیسم بیولوژیکی را نشان میدهد که از یک «شیب لغزنده» پشتیبانی میکند: آنچه به عنوان "اشتباهات کوچک" شروع میشود، میتواند به تخلفات بزرگتر تبدیل شود".
به زبان ساده، این پژوهشگران می خواستند بدانند که آیا مغز به مرور زمان نسبت به عدم صداقت حساسیتزدایی میکند (بی حس می شود) یا نه، و اگر این کار را بارها و بارها انجام دهیم، دروغ گفتن را آسانتر میکند یا خیر؟ برای پاسخ به پرسشهای بالا، ابتدا باید ثابت می کردند که عدم صداقت در طول زمان افزایش می یابد. بنابراین، آزمایشی را ابداع کردند که در آن، شرکت کنندگان برای "دروغگویی" پول (پاداش) دریافت می کردند. بدین ترتیب که ٣٠ عکس از تُنگهای شیشه ای را به شرکت کنندگان نشان دادند که درهر کدام بین ١٥٠٠ تا ٣٥٠٠ پنی پول بود. از شرکت کنندگان خواسته شد که تخمین بزنند چند پنی در هر شیشه است. از سوی دیگر، به آنان گفته شد که بر اساس تخمینی که می زنند، دستمزد میگیرند (حتی اگر تخمین، بیش از مقدار واقعی موجود در شیشه باشد) در حالی که شریک آنها، فقط براساس برآورد دقیق وی، دستمزد دریافت میکند.
حالا می توانید نتیجه را حدس بزنید! شرکتکنندگان با وسوسه انجام کاری غیراخلاقی مواجه شدند، یعنی "دروغ گفتن" در مورد مقدار پولی که فکر میکردند در شیشه است تا بتوانند پول بیشتری برای خود دریافت کنند، حتی اگر این به معنای پول کمتر برای شریکشان باشد. در آغاز، شرکت کنندگان فقط کمی دروغ گفتند. یعنی تخمین های خود را تنها چند صد پنی بیشتر از آنچه که فکر می کردند واقعاً در شیشه است، افزایش دادند. اما در طول مطالعه، برآورد آنها بیشتر و بیشتر شد. در پایان مطالعه، تخمین آنها تقریباً دو برابر بیشتر از زمانی بود که شروع کردند. گرچه دروغ ها در آغاز کوچک و جزئی بودند اما به مرور مانند گلولۀ برفی که از سراشیبی پایین می غلتد، بزرگتر و بزرگتر شدند.
گام بعدی این بود که بفهمند چه اتفاقی در مغز می افتد که باعث افزایش عدم صداقت می شود. این کار با مشاهدۀ فعالیت مغزی شرکت کنندگان با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) در هنگام انجام آزمایش صورت گرفت. در ابتدا که دروغهای کوچک آغاز شد، پژوهشگران فعالیت زیادی در مناطقی از مغز شرکت کنندگان می دیدند که با بخش احساسات و عواطف مرتبط بود (بخش مربوط به احساس گناه یا عدم رضایت). به این معنا که شرکت کنندگان در آغاز از درغگویی خود احساس بدی داشتند، اما در طول زمان، با تکرار دروغگویی، این مناطق مغز، فعالیت کمتر و کمتری از خود نشان می دادند.
این آزمایش ثابت می کند که مغز انسان برای فرار از احساسات بد، توانایی سازگاری به منظور کاهش شدت محرک ها (در اینجا، احساس گناه از دروغگویی) و درنتیجه، آسان سازی ِ تکرار آن را دارد. وقتی فرد به جایی می رسد که دروغگویی، احساس بدی در وی ایجاد نمی کند، به راحتی می تواند بر بزرگی دروغ های خود بیافزاید. هرچه دروغها بزرگتر می شوند، حساسیت فرد نسبت به دروغگویی کمتر می شود و شیب لغزنده ادامه مییابد.
پژوهشگران ِ این آزمایش، برای این نوع دروغگویی از اصطلاح "خودخواسته"٣ استفاده می کنند، به این معنا که فرد در واقع "تصمیم می گیرد" برای سودجویی یا دریافت پاداش "دروغ" بگوید نه از سر استیصال یا ترس (مانند کودکی که ترسیده یا فردی که برای فرار از پیامدهای ناخوشایند مانند شکنجه یا مجازات دروغ می گوید).
اما این سازگاری، بدون هزینه نیست: یکی از نخستین تاثیرات ِ این سازگاری، اختلال تدریجی در حافظه است. دروغگویان حرفه ای، هر بار ماجرا را به شکل دیگری تعریف می کنند و بخش هایی از داستان را کاسته یا به آن اضافه می کنند. شاید به همین دلیل باشد که در اکثر فرهنگ ها ضرب المثلی مشابه "دروغگو فراموشکار است" وجود دارد.
تاثیر دیگری که سازگاری مغز با دروغگویی یا عدم صداقت بر فرد می گذارد، اختلال در واکنش های عاطفی است، مثلا اگر به فرد یادآور شوند که "حرف او درست نیست یا دروغ می گوید"، بجای شرمندگی و پوزش، به شدت برآشفته و خشمگین می شود و افراد را به شدت به چالش یا به باد ناسزا می کشد، تا حدی که مخاطب به خود شک می کند تا به دروغگو!
از دیگر تاثیرات مخرب ِ سازگاری مغز با دروغگویی، گرفتن ِ تصمیم های ناسالم یا اشتباه است. تصمیم گیری فرآیند پیچیده ای است که نیازمند هماهنگی چندین سیستم عصبی است. تصمیم گیری، مناطقی از مغز را که با احساسات (مانند آمیگدال، قشر جلوی مغز شکمی) و حافظه (مانند هیپوکامپ، قشر جلوی مغزی پشتی جانبی) مرتبط است، درگیر می کند. بنابراین، اختلال در آمیگدال (که نتیجۀ سازگاری مغز با عدم صداقت است) باعث اختلال در پاسخ های خودکار یا اتوماتیک به محرک های عاطفی می شود که خود منجر به واکنش ناسالم به محیط یا موقعیت و درنهایت، اخذ تصمیمات غلط یا ناسالم می گردد.
بنابراین، دروغگو نه تنها به دیگران آسیب می رساند بلکه به خود، مغز خود و کارکردهای آن نیز آسیب می زند و هرچه این عمل بیشتر تکرار شود، احساس بد نسبت به دروغ در فرد کاهش می یابد و دروغگویی آسانتر می شود. از سوی دیگر، هزینۀ دروغگویی خودخواسته را با اختلال در حافظه، اختلال در واکنش های عاطفی به مسائل پیرامون خود، و اختلال در تصمیمگیری صحیح می پردازد.
----------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت
Brett Beasley and Christopher Adkins, ‘What Dishonesty Does to Your Brain’ Ethical leadership
Neil Garrett, Stephanie C Lazzaro, Dan Ariely & Tali Sharot, ‘The brain adapts to dishonesty’ Nature America, 2016
Self-serving dishonesty
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید