اکنون دیگر نه فقط غیر حکومتیها، که کم هم نیست حکومتیهایی که بر سازمانیافتگی و پروژهای بودن حملات شیمیایی به مدارس دخترانه مکرراً تاکید میورزند. بعلاوه، مبتنی بر شناسایی نوع گاز تعرضی مورد استفاده تروریستها در بیش از ده شهر و چندین ده مدرسهی دخترانه و آن هم از مدتی پیش و در طول سه ماه متداوم از سوی متخصصین مربوطه، حالا دیگر معلوم شده است که نوع گاز سمی مورد استفاده، بهیچوجه مجوز خرید و فروش در بازار آزاد را ندارد. گاز مزبور با عوارض تولید مسمومیت، صرفاً در انحصار نهادهای نظامی و یا موسسات تحت کنترل مقررات دولتی است.
نکتهی دیگر آنکه انتخاب این گاز عملیاتی با اطلاع به حد کارکرد آن صورت گرفته است و میگیرد. طوری که آسیب واردهی ناشی از آن، نه موجب ازپادرآوردن هدف مورد تهاجم یا منجر به قتل، بلکه برای واردآوردن ضربهی جسمی و روحی بر دختران و به صدادرآوردن آلارم خطر به خانوادههاست. گرچه، نه بر عوارض خطرناک درازمدت آن باید چشم پوشید و نه تا همینجا یک فقره قتل و چند مورد فلجشدگی بار آورده باید فراموش شود. از اینرو و بطور قطع، این تاکتیکی است موضعی در خدمت استراتژی معین؛ عملیاتی سازمانیافته و برنامهریزی شده از تروریسم متکی بر امکانات دولتی.
کلید گشودن معمای این تاکتیک را پیش از همه در زمان ارتکابی آن باید جست که نیست مگر برههی زمانی «زن – زندگی – آزادی». تبیین استراتژیک آن نیز لازم است در متن ایدئولوژیای پیگرفته شود که تحقق خود در برخورد با غیرخودی و تحمیل منویات خویش بر دیگری به ویژه جنس زن را، اعمال ارعاب اجتماعی میشناسد. واکنشی از جنس حکومتی در برابر جنبشی زن محور، که روسری از سر برداشتن و حتی سوزاندن حجاب از نمادهای برجستهی آن در خیابانها، مدارس و دانشگاههای کلان شهر تهران تا شهرستانهای کوچک بود. جنبشی که، بنیان ایدئولوژیک نظام به لرزه انداخت.
بنابراین مراکز تولیدی چنین نقشههایی را میباید از چشم متعلقین به این حکومت شیعی در شکل ولایی دید. در این نظام دینی – امنیتی انواع دستجات بنیادگرا عمل میکنند که در عین استقلال از هم اما به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی مرتبط یکدیگرند و با رشتههایی وصل مرکز و ضمناً قایل به امر «آتش به اختیار». جمهوری اسلامی نظام غیرمتمرکز نیست، بلبشوخانه است. پس طبیعی است که درون آن گروههای سازمانیافتهی فعال باشند که به ویژه در شرایط فوق بحرانی رژیم بحرانزا و بحرانزی، راساً دست به کار شوند. خود تصمیم بگیرند که برای دفاع از بقاء نظام به این یا آن تاکتیک دست بزنند.
مرکزیت چنین گروههایی، هم میتواند در حوزههای دینی قم، مشهد و اصفهان باشد،هم جاگرفته درون نهادهایی چون سپاه و اطلاعاتی و امنیتی، و غالباً هم در ترکیبی از این دو. در این نظام نه قتلهای مطابق فتاوی کرمان فراموش میشود، نه اسیدپاشیهای اصفهان که زیر سر امام جمعه وقت آن بود، نه تهدیدات زبانی علم الهدی مشهد همراه با صدور دستورهای مخفی به طلاب و بسیجیهای نوچه برای مجازات «اهل طرب» آن شهر و نه که رنگ پاشیها در شهر ری و تهران. مسموم کردن دخترکان ما با گاز N2 فقط به لحاظ نوع حربه تازگی دارد وگرنه ادامهی یک محاربهی چند دههای است.
خط راهنمای این جریانات برای اقداماتی مبتنی بر «آتش به اختیار» که خامنهای با صدور جواز آن حتی نهادهای قانونی حکومت خود در قبال «خودی»ترینهای نظام ولایی را هم بی اختیار کرد، تز «النصر من الرعب» و «بهترین دفاع، حمله است». از همین رو نیز بیوتروریسم، تصمیمی برای مقابله با «منکر ترک حجاب» است بزعم دست اندرکاران آن تا به زنان بپاخاستهی ما و جامعهی عرفی حامیآنان هشدار دهد که دچار نافرمانی مدنی نشوند و بدانند که اینجا ام القراء است و علم و کتل آن حجاب؛ گاز سمی «مدارس کفر» را آلودهی زهر میکند تا آژیر «اسلام در خطر است!» شنیدهشود!
جمهوری اسلامی، طالبان خاص خود در آستین دارد و در یک تبیین بنیادی، خود در اصل حکومتی است طالبانی در مختصات ایران. وجود زن ایرانی اعم از متعلقین به مدرنیته و یا متاثر از مدرنیسم، پدیدهای تحمیل شده بر آنست! وگرنه ملاهای نظام ولایی در ذهن و دل خود، زن را در عرصهی عمومی بدانگونه میخواهند که در خانه و بیت خود زیر چادر و چاقچور، بگذریم که حتی عاجز از اعمال آن در خانگاه خود! در چنین نظامی که اینک در هراس از کابوس «زن – زندگی – آزادی» خواب آرام ندارد، شکلگیری هستههای بیوتروریسم برای ضد حمله علیه خیزش جامعه چه جای شگفتی؟
اما اگر شکلگیری گروههای دهشت باور به «خشونت مقدس» لزوماً محصول مستقیم ستادهای مرکزی نظام نیست، مواجهه با آنها ولی در اختیار و انحصار نظام است. نظامی که، در تطور منطقی خود اکنون به حکومت کوتولهترینها، واپسگراترینها و شرورترینها رسیده است، نمیتواند شیرخوردهها و دستپروردههای خود را قلع و قمع کند. از اینرو اصلاً تصادفی نیست اگر رئیسی خود نماد چنین تفکراتی، وظیفهی «جمع کردن» ماجرا را به وحیدی وزیر کشور تروریست و بنیادگرا میدهد تا گوشت به گربه بسپارد! پسا پردهی این ماموریت، مهار این پروژهی سیاه بدون افشای آمران آنست!
مقابله با این اقدامات وحشیانهی داعشی و طالبانی، گرچه قطعاً محکوم به شکست است زیرا که دستکم صد و پنجاه سال از سطح شعور اجتماعی ایرانی عقبتر است، اما مبارزهی متقابل میطلبد که برعهدهی خود دختران دانشآموز و دانشجو و والدین آنها قرار دارد. ایناناند که میتوانند به پاکیزگی مراکز آموزشی خود برخیزند و با نگهبانی از مدارس، بسیج مدنی در برابر هجوم ضد مدنی را شکل دهند. این اقدامات، قطعاً حمایت مستقیم و همه جانبهی جامعهی عرفی را با خود دارند و نیز پشتیبانی جامعهی جهانی را که از هم اکنون بر ضد این یورش به تمدن انسانی و حقوق بشر برخاسته است.
این آتش به اختیارهای متحجر و حداقل در سطح رهبری خود، میدانند که محال است با چنین کارزار کثیف و ضد انسانی بتوان به ایدهآل موهوم خود یعنی تعطیلی مدارس دخترانه رسید. حتی ذهن منجمد آنها هم میفهمد که زمانهی آتش زدن مدارس میرزا حسن رشدیهها قرنی پشت سر خود دارد، در ایران از تثبیت مدارس دخترانه بیش از صد سال میگذرد و واپسگرایی با کشوری مواجه است که بیشترین دانشجویاناش زناناند. همانگونه که فوقاً گفته شد، توسل آنها به این اعمال ضد حمله در برابر جنبش «زن – زندگی – آزادی» است برای منحرف کردن انرژی این جنبش به حراست از حقوقی بدیهی.
اما این دستجات کودن متوجه نیستند که جامعهی ایران اگر نگوییم هم اکنون جنبشیترین جامعه از خود در جهان امروز به نمایش مینهد، دستکم یکی از جوشانترین آنها با سمتگیری روشن سکولار دمکراسی با ویژگی فمینیستی است. در این جامعه، دفاع از پایینترین و تثبیتیافتهترین حقوق مدنی، همزمان حامل سطوح بالایی از مطالبات مدنی است. انتقال و ارتقاء سطوح مبارزاتی در اینجا بس دینامیک عمل میکند. از جمله دفاع از مدرسه میتواند به محاصرهی وزارت آموزش عالی و بالاتر فراروید. روند انقلابی جاری در ایران، ترکیبی از جنبشهای مطالباتی، دفاعی مدنی و تعرضی سیاسی است.
مبارزه با شرارت علیه دخترکان ما، ادامهی جنبش انقلابی «زن – زندگی – آزادی» است.
بهزاد کریمی ١١ اسفند ١۴٠١ برابر با ٢ مارس ٢٠٢٣
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید