بحران سیاسی اسرائیل، اگرچه این روزها ابعاد تازهای پیدا کرده، اما وضعیت جدیدی در این کشور نیست. نظام سیاسی اسرائیل در چند سال اخیر، فراز و فرودهای مهمی را پشت سر گذاشته است.
اما در نگاه مخالفان داخلی بنیامین نتیانیاهو که طیف متنوعی از گروههای سیاسی اسرائیل را از راست میانه تا چپ رادیکال شامل میشود، آنچه این روزها در اسرائیل رخ میدهد میتواند سرنوشت این کشور را در آینده به کلی متحول کند.
از نگاه آنها، اگر نخستوزیر کنونی اسرائیل و هواداران تندرویش موفق شوند به خواستههایشان جامه عمل بپوشاند، نه تنها ماهیت نظام سیاسی این کشور متحول میشود، بلکه هویت تاریخی دولت مدرن اسرائیل نیز از این تحول اثر خواهد پذیرفت.
آیا بحرانی با چنین ابعاد، بر سیاست خارجی اسرائیل در این روزها هیچ اثری دارد؟ آیا اصولا برای ایران مهم است که نتیجه این بحران چیست؟ و باقی کشورهای منطقه چطور؟ آیا اتفاقات سیاست داخلی اسرائیل، توجه آنها را جلب میکند؟
ریشه بحران اسرائیل در چیست؟
دور تازه اعتراضها و تظاهرات خیابانی در اسرائیل وقتی اوج گرفت که در یکی از جدیدترین اقدامات، بنیامین نتانیاهو تلاش کرد تا مجموعهای از «اصلاحات» را در سیستم قضایی اعمال کند که به گفته برخی مخالفان، در نهایت استقلال سیستم قضایی اسرائیل را تضعیف خواهد کرد.
اما این آخرین پرده از یک نمایش طولانی است که سالهاست، نتانیاهوی خبرساز نقش اول آن را بازی میکند؛ نمایشی که سرآغازش سیاستهای نئولیبرالی او و انتقادها از افزایش شکاف طبقاتی بود، اما با جدال بر سر سرنوشت یهودیان ارتدوکس، از دایره مجادلات مرسوم چپ و راست خارج شد و به بحرانی ملی تبدیل شد؛ بحرانی که مخصوص اسرائیل است.
دعوا از جایی آغاز شد که نتانیاهو بعد از بیش از یک دهه حضور در قدرت، آرام آرام حمایت رایدهندگان اسرائیلی را از دست داد. راهحل او برای ماندن در قدرت، روی آوردن به احزاب کوچکی بود که با تمایلات مذهبی و راست افراطی، از آرای جناح راست اسرائیل کم میکردند.
سالها مناقشه بیپایان با اعراب از سویی و تبدیل شدن برنامه هستهای ایران به نگرانی شماره یک بسیاری از شهروندان اسرائیلی از سویی دیگر، دست به دست به هم دادند و شرایط را به جایی رساندند که برخی از این احزاب تندرو به بازیگران تعیینکننده پارلمان اسرائیل تبدیل شدند.
و ائتلاف با همین گروه بود که موجب شد، گروه مهم و اثرگذاری از راست سکولار و لیبرال اسرائیلی به رهبری آویگدور لیبرمن، از قطار کابینه و ائتلاف نتانیاهو پیاده شوند و بیثباتی سیاسی اسرائیل آغاز شود.
برای لیبرمن و همفکرانش، لوایح اجباری شدن سربازی یا تحصیل سکولار برای یهودیان ارتدوکس، نه فقط یک مجادله سیاسی به قصد کسب قدرت، بلکه یک هدف کلیدی بود که از نگاه آنها سرنوشت کشورشان را در آینده تعیین میکرد.
جمعیت چند ده هزار نفری یهودیان ارتدوکس که با تصمیم بن گوریون در زمان تاسیس اسرائیل، از تحصیل سکولار و سربازی معاف شدند، در قرن ۲۱ از مرز یک میلیون نفر فراتر رفتند. آنها در حال حاضر یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر از جمعیت ۹ و نیم میلیون نفری اسرائیل هستند و ضریب رشد جمعیتشان از همه دیگر گروههای یهودی این کشور بیشتر است.
اما این جمعیت بزرگ، جز مطالعه تورات و بهرهبردن از خدمات مالی حکومت، هیچ نقش جدی دیگری در جامعه و اقتصاد اسرائیل ندارد. مهمتر اینکه آنها حالا به دلیل جمعیت بالایشان به یک بلوک رای بسیار مهم نیز تبدیل شدهاند و میتوانند بر سرنوشت سیاسی این کشور اثربگذارند.
از روزی که کابینه اسرائیل در سال ۲۰۱۸ به دلیل استعفای لیبرمن سقوط کرد، انتخابات پشت انتخابات، بیثباتی سیاسی اسرائیل و شکاف میان ایدههای ملی-مذهبی راست افراطی و طرفداران لیبرال-دموکراسی عمیقتر شد و حالا کار به جایی رسیده که مخالفان نتانیاهو می گویند، او «روح دموکراتیک» اسرائیل را هدف قرار داده است.
نتانیاهو در تلاش برای اجرای اصلاحات قضایی است که به او امکان میدهد دیوان عالی را دور بزند و قدرت آن را محدود کند. منتقدان میگویند این اقدام استقلال سیستم قضایی را تضعیف میکند و قدرت را در دست نخست وزیر متمرکز میکند. مخالفان نتانیاهو این کار را تلاشی برای تحکیم قدرت و محافظت از نتانیاهو در برابر پیگرد قانونی در پرونده های فسادی که در جریان است، توصیف میکنند.
اولویت سیاست خارجی اسرائیل در قبال ایران چیست؟
در سیاست خارجی اسرائیل، ایران همواره یک «تهدید» مهم به شمار نمیرفت. نه تنها پیش از انقلاب اسلامی در سال ۵۷، ایران یکی از شرکای مهم اسرائیل در منطقه بود، بلکه حتی بعد از به قدرت رسیدن «جمهوری اسلامی» نیز، اسرائیل هنوز نگرانیهایی بزرگتر داشت.
ضمن اینکه در درون اسرائیل برخی معتقد بودند «شعارهای ضد اسرائیلی» اسلامگرایانی که تازه در ایران به قدرت رسیدهاند، تنها جنبه تبلیغاتی دارد و در عمل، واقعگرایی در روابط بینالملل موجب خواهد شد تا سران جمهوری اسلامی نیز دیر یا زود خود را با اسرائیل در یک اردوگاه ببینند.
این نظریات در دهه نخست استقرار جمهوری اسلامی، بازتابهای عملی نیز داشت و اسرائیل در جریان جنگ ایران و عراق از کمک تسلیحاتی یا حتی رساندن اطلاعات حیاتی به ایران، ابایی نداشت.
اما با آغاز قرن ۲۱، سرنگونی صدام حسین به عنوان یکی از «خطرناکترین» دشمنان اسرائیل در منطقه از سویی و افشاگریها درباره برنامه هستهای ایران از سویی دیگر دست به دست هم دادند و روابط ایران و اسرائیل را وارد دوران تازهای کردند.
و در همین دوران بود که بنیامین نتانیاهو به شکلی برنامهریزی شده و مداوم، ایران را به اولویت شماره یک سیاست خارجی کشورش و دغدغه کلیدی برای «امنیت اسرائیل» تبدیل کرد.
یکی از نگرانیهای اصلی اسرائیل در مورد ایران، حمایت تهران از گروههای شبه نظامی مانند حزبالله در لبنان و جهاد اسلامی و حماس در غزه است. این گروهها در گذشته حملاتی را علیه اسرائیل انجام دادهاند.
اسرائیل برای دورانی طولانی از رویارویی نظامی با ایران در منطقه دوری میکرد. اما این سیاست در جریان جنگ داخلی سوریه و حضور نیروهای ایرانی در این کشور تغییر کرد. از نخستین سالهای حضور نیروهای سپاه در سوریه، گزارشهای پراکندهای درباره حملات اسرائیلیها به این نیروها منتشر میشد. تا اینکه در سال ۲۰۱۸ این موضوع نیز از سوی ارتش اسرائیل تایید شد.
این حملات در درون اسرائیل با انتقادهایی روبهرو بوده، چرا که برخی آنها را «تحریکآمیز» میخوانند و میگویند که چنین درگیریهایی، خطر تشدید تنشها در منطقه را افزایش میدهد و میتواند منجر به درگیری گستردهتر شود. با این حال، رهبران اسرائیل استدلال میکنند که این حملات برای محافظت از امنیت کشور و بازدارندگی ایران ضروری هستند.
ضمن اینکه اسرائیل، ایران مجهز به سلاح هستهای را یک تهدید وجودی میداند و در خط مقدم تلاشهای بینالمللی برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای قرار دارد.
اسرائیل طیف وسیعی از سیاستها را با هدف مقابله با برنامه هستهای ایران دنبال کرده است؛ از جمله تلاشهای دیپلماتیک برای منزوی کردن ایران، حملات سایبری، ترور دانشمندان هستهای ایران و خرابکاری در تاسیسات هستهای.
اسرائیل همچنین با برجام نیز مخالف است و آن را ناکافی میداند.
یکی از ابزارهای مهم اسرائیل برای مقابله با نفوذ ایران در چند سال اخیر، توسعه روابطش با سایر کشورهای منطقه بوده است. اسرائیل روابطی کلیدی با کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی ایجاد کرده که میگویند در ارتباط با ایران، نگرانیهایی مشترکی دارند. این روابط به اسرائیل اجازه داده است تا تلاشهای خود را برای مقابله با نفوذ ایران هماهنگ کند و به انزوای دیپلماتیک ایران بیافزاید.
آیا بحران اخیر بر سیاست خارجی اسرائیل اثری دارد؟
در ظاهر، هیچ یک از اولویتها در سیاست خارجی اسرائیل در قبال ایران، تحت تاثیر تحولات سیاسی داخلی این کشور قرار نخواهد گرفت و در ابعاد کلان، اسرائیل دلیلی ندارد که به آسانی به ایران اعتماد کند یا از تلاشهایش برای تضعیف جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی دست بکشد.
اما تاکتیکهایی که اسرائیل برای رسیدن به اهداف سیاسی خارجی خود در قبال ایران انتخاب میکند، بیتاثیر از فضای سیاسی داخلی و موقعیت بینالمللی این کشور نیستند. اقداماتی مانند مخالفت فعالانه با برجام که هنوز راه حل مطلوب غرب در قبال برنامه هستهای ایران است یا دست زدن به اقداماتی نظیر ترور دانشمندان هستهای و خرابکاری در ایران، بدون سطحی از مقبولیت بینالمللی و همراهی قدرتهای بزرگ، چالش کوچکی نیست.
اقدامات بنیامین نتانیاهو و چرخش جامعه و سیاست اسرائیل به سوی نسخه رادیکالی از ملیگرایی آمیخته به ارزشهای محافظهکار دینی که در آن، اصول پذیرفتهشده و حیاتی مانند استقلال قوه قضائیه یا حاکمیت قانون و برابری تک تک شهروندان در برابر قانون زیرپا گذاشته شود، چهره بینالمللی اسرائیل را به شکلی قابل توجه خدشهدار میکند.
علاوه بر این، نخستوزیری که برای هفتههای متوالی با تظاهرات و مخالفت مدنی شهروندان روبهروست، در سطح بینالمللی نیز ضعیفتر خواهد بود. به ویژه اینکه نتانیاهو در ائتلاف با نیروهای تندرویی است که ایدههایشان در ارتباط با حکومتداری یا آزادیهای اجتماعی در بسیاری از کشورهای غربی، نامشروع خوانده میشوند. در چنین وضعیتی او ابزارهای دیپلماتیک خارقالعادهای برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی در چنته نخواهد داشت.
و این همه در زمانی رخ میدهد که استراتژی منزوی کردن ایران که با جدیت از سوی اسرائیل دنبال میشد، در هفتههای اخیر با یک چالش بزرگ روبهرو شد: از سرگیری روابط دیپلماتیک ایران و عربستان و احتمال تنشزدایی گسترده جمهوری اسلامی در منطقه خلیج فارس.
اسرائیل که بیش از دو سال پیش با دستیابی به پیمان ابراهیم، به امتیاز بسیار مهمی در حوزه کشورهای خلیج فارس دست یافته بود، حالا با ساختار جدیدی روبهروست که در آن، بسیاری از بازیگران به دنبال شکل دادن توازن قوایی جدید هستند.
با وجود این که عربستان سعودی بخشی از توافق ابراهیم نبوده، اما همواره نفوذ قابلتوجهی بر برخی کشورهای منطقه از جمله بحرین داشته؛ نفوذی که به شکل فزایندهای بر روابط کشورهای خاورمیانه تاثیر گذار بوده است.
برقراری مجدد روابط دیپلماتیک بین ایران و عربستان سعودی یک تحول مهم در خاورمیانه است که پیامدهای بالقوهای برای اسرائیل و ابتکارات صلح آن با کشورهای عربی از جمله توافقنامه ابراهیم دارد. با این حال، این لزوماً به معنای بدتر شدن روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی نیست، بلکه به طور بالقوه میتواند موقعیت عربستان سعودی را در مذاکرات صلح با اسرائیل تقویت کند.
در نهایت باید به نقش چین به عنوان میانجی بین ایران و عربستان سعودی توجه کرد. از آنجایی که ایالات متحده تمرکز خود را به سمت آسیا تغییر داده است، چین به دنبال افزایش نفوذ خود در خاورمیانه است. چین روابط نزدیکی با ایران و عربستان سعودی ایجاد کرده و در تلاش برای میانجیگری مذاکرات بین دو کشور مشارکت داشته است.
نفوذ فزاینده چین در منطقه می تواند پیامدهای مهمی برای اسرائیل و روابط آن با عربستان سعودی داشته باشد. عربستان سعودی به طور سنتی متحد نزدیک ایالات متحده بوده است، اما در سال های اخیر، به دنبال تنوع بخشیدن به روابط خود برای کاهش وابستگی خود به ایالات متحده بوده است. در حالی که چین به دنبال گسترش نفوذ خود در خاورمیانه است، عربستان سعودی ممکن است فرصتی برای توسعه روابط نزدیکتر با چین به عنوان راهی برای به دست آوردن اهرم فشار با ایالات متحده ببیند.
در چنین شرایطی، آخرین چیزی که اسرائیل در عرصه بینالمللی نیاز دارد، نخستوزیری است که به فساد محکوم شده و متهم است در همدستی با گروههای راست افراطی که میانهای با ارزشهای دموکراتیک ندارند، در حال آسیب زدن به پایههای «جامعه آزاد» است
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید