رفتن به محتوای اصلی

از یورش پلیس آلبانی به کمپ مجاهدین مشعوف شدم

از یورش پلیس آلبانی به کمپ مجاهدین مشعوف شدم

 

 بله... از حمله پلیس آلبانی به کمپ مجاهدین مشعوف شدیم! مخالفتی با آن ندارم و استقبال می کنم! 

مشکل سیاسی ما ایرانی ها میدونید کجاست؟ مشکل ما فرهنگی است عزیز! همیشه سوراخ دعا را گم کردیم. خیلی زود پسرخاله و خیلی زود دشمن خونی میشیم و پدرکشتگی پیدا می کنیم. طرف یک عمر با سلطنت مشکل داره اما با یک نشست و برخاست و روبوسی با رضاپهلوی دیگه رضاجان رضاجان از دهنش نمی افته! فرق احترام گذاشتن با پسرخاله شدن رو نمی فهمه و بعد هم که بین شون شکر آب میشه خاله زنک میره یه گوشه میشینه پشت سر حرف در میاره! و به این میگه سیاست!

ما در سیاست شرکت می کنیم اما «سیاستمدار» نیستیم. به سیاست به چشم یک ماشین نگاه می کنیم. بنزین بزن توش عین ساعت هم کار میکنه و به هر مقصدی تو رو میرسونه! اگر سگدست شکست، توطئه امپریالیسم هست. اصن این سگدست خودش شکسته بفرست سیبری تعمیر میشه.  برنامه یا اپ سوسیالیسم رو بریز تو موبایل جامعه ات درست عین واتساپ جواب میده و اگه کسی ناراضی بود این آدم ویروس هست که باید بره هلفدونی یا دلیت بشه. وقتی در دانشکده فنی درس خوانده باشی به جامعه ات مثل ماشین یا کامپیوتر نگاه می کنی که گندهایی مثل سیاهکل رو میزنی. از طرفی خب.. فرزند ایران هستی و مرغت یک پا داره. باید 40 سال طول بکشه که از خانه دار  و راننده تاکسی یاد بگیری که چاره ای بجز گذار از رژیم نیست اونم تازه نه خودت به این برداشت رسیده باشی بلکه ندا آقا سلطان بزنه پس کله ات و با شعار اصلاح طلب اصولگرا دیگه تموم ماجرا چرت اصلاح طلبی 44 ساله است پاره بشه و اسم نشست ات رو بگذاری نشست مهسا که در طول آن انقلاب حیران مونده بودی و همراهی نمیکردی. یا از اونطرف خیال میکنه کلید مشکلات ایران در دست رضاپهلوی است! اگر رضا پهلوی بیاد راه آهن میکشه، مدرسه و دانشگاه میسازه، تغذیه رایگان در مدارس برقرار میشه و کلا شاه بر میگرده! درک نمی کنه که سرتیپ رضاخان لشگر قزاق داشت نوه اش نداره، محمدرضاشاه برنامه ای داشت که باید با اقتدار پیش میبرد نوه اش نه برنامه اش را داره و نه قصد اجرای برنامه داره و از همه بدتر لشکر قزاق هم نداره! رضاپهلوی یک ریش سفید است که میانه را بگیرد و بس! بیش از این از او بر نخواهد آمد و نباید هم بر بیاید و باید بایستیم که بیش از این از او بر نیاید! این کارها را ما مردم عادی باید انجام بدهیم نه سلطنت! (تاج- برگرفته از سریال تاج در نت فلیکس که بخوبی جایگاه پادشاه را در سیاست انگلستان نشان میدهد)

یک جا گفتم رضاپهلوی نقش ریش سفید قوم را دارد کسی به من ایراد گرفت که ریش سفید در سیاست یعنی چی؟ پاسخم این بود که کار سیاست در جهان الزاما بر اساس راهکارهای تصویب شده قبلی در هیات دولت و پارلمان ها پیش نمیرود. گاهی یک سری مسائل غیر سیاسی و انسائی راهگشاست. یک نمونه جالب اش قبل از انقلاب بین مصر و ایران که مرحوم سعدی علیه الرحمه ریش سفیدی کرد و میانه را گرفت و روابط ایران و مصر گرم شد. جریان از این قرار است که سر قضیه جنگ اعراب و اسرائیل مصر بشدت از شاه ایران شاکی بود. اما در یک نشست کشورهای مسلمان - جریانش را گوگل سرچ کنید از حافظه میآورم ولی جالب است بدانید درس سیاسی خوبی است- محمدرضاشاه و انور سادات که آن زمان معاون عبدالناصر رئیس جمهور مصر بود در یک جلسه کشورهای مسلمان در رباط  پشت تریبون قرار گرفتند. شاه ایران صحبتش این بود که کشورهای ثروتمند لازم است به کشورهای فقیر کمک کنند - نقل به مضمون- انور سادات با یاری گرفتن از سعدی در اومد که:

هرکسی نان از عمل خویش خورد منت حاتم طائی نکشد! محمدرضاشاه خوشش آمد و با ذات آشتی جویانه ای که داشت وقتی رفت روی تریبون او هم با کمک گرفتن از سعدی در جواب انور سادات در اومد که:  اینجوری ها هم که شما میفرمایید نیست عزیز! این وظیفه مسلمانی مسلمانان است که به یک دیگر کمک کنند و با کمک گرفتن از همان سعدی فرمود:  بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار! ایندفه سادات خوشش آمد که بدون آنکه به غرور ملت مصر لطمه زده باشد پذیرای کمک باشد. خلاصه در وقت استراحت سادات و شاه باهم دستی میدهند و روبوسی و خلاصه باهم رفیق میشوند. راستش نمیدانم این روایت که چند جا در موردش خواندم تا چه حد صحت دارد اما نظایرش در سیاست جهانی کم رخ نداده. در جای دیگر می بینیم که ترامپ دست کیم جونگ اون را در دست میگیرد و در مرز دو کره با هم عین دوست پسر و دوست پسر قدم میزنند - هرچند بعدا میزنن به تیپ هم- . یا در نمونه بارز دیگرش تلاش بر این بود که در وقت استراحت یک جوری بیل کلینتون و محمدخاتمی را باهم روبرو کنند بلکه شرم حضور باعث شود باهم سلام و علیک کنند و روی همدیگر را ببوسند و سفارت ها را در کشورهای یکدیگر بازگشایی کنند! اینو که دیگه همه بیاد داریم! یعنی میخواهم عرض کنم که سیاست آنچنان هم که میگوییم همه اش وفادار ماندن به شعارها و ایدئولوژی ها و مقاوله نامه ها نیست گاهی به عشق و حال رهبران هم بسته است و کسی هم تعجب نمی کند. نمونه عجیب غریب تر آن قرار رفاقت جون جونی بین هیتلر و استالین بود که باهم لهستان ننه مرده را بلعیدند! عجیب نیست؟ همکاری و اتحاد عمل سوسیالیسم و نازیسم!؟ این اگر در عمل و در تاریخ رخ نداده بود عمرا میشد رفقا را قانع کرد که داداش صرف داشتن عقیده  و ایمان به یک ایدئولوژی دال بر این نیست که در عمل خلاف آن ایدئولوژی عمل نشود! طرف وقتی در تهران همه اهرم قدرت را بدست میگیره یه دفه در میاد که: در پاریس خدعه کردم! آخه رفقا.. شماها چند بار باید بره تو پا تون تا از خامی و ساده لوحی در سیاست بیرون بیایید؟ همانقدر که اجدادتون باورهای خرافی داشتند و به سقا خونه و امامزاده دخیل می بستند و اعتقاد داشتند که حتما همان میشود شماها هم همانطور مثل باکسر در قلعه حیوانات به یک سری باورها اعتقاد در حد خرافه پرستی دارید! و امرروز دارید از حقوق انسانی «اسنوبال» در کمپ اشرف که خصلت او نه خصلت اسنوبال قلعه حیوانات که دقیقا همان است که «ناپلئون» فقط لباس ظاهر اسنوبال را به تن کرده  دفاع می کنید! این اشتباه است!

سیاستمداری یعنی این که:

به درک که پلیس آلبانی به کمپ مجاهدین حمله کرد! ایشالا بدتر از این هم بکنند و کلا این سکت را از هم بپاشند این به نفع ایران و انسان ایرانی است. به درک که جورج بوش زد هتک و متک طالبان را بهمریخت گور پدر حقوق بشر طالبان! آخه بلاهت تا چه حد؟ همانقدر که فروپاشی طالبان به نفع افغان و افغانستان است فروپاشی سازمان مجاهدین خلق هم به نفع ایرانیان است. کی میگه که برخورداری طالب از حقوق انسانی اش مشکل سیاسی من هم هست؟ چرا مشکل مجاهد خلق باید مشکل تو هم باشه؟ چرا مکانیکی به قضیه نگاه می کنید؟ کمی انسانی فکر کنید! در همین راستا اتفاقا خیلی هم خوشحال و مشعوفم از این که اسنوبال و گوسفندان زامبی همراهش در آلبانی مورد حمله پلیس البانی قرار گرفتند باشد که هواداران و اعضای زامبی اش از خواب گوسفندی سالیان بیدار شوند و مثل بقیه اپوزیسیون مثل آدم زندگی کنند و رفتار کنند و سیاست بورزند. 

در مورد ماجرای حمله پلیس آلبانی دو مقوله مورد بحث قرار گرفت:

1- حقوق انسانی مجاهدین

2- اگر امروز اعتراض نکنیم فردا یقه ما بقیه اپوزیسیون را هم در اروپا و آمریکا خواهند گرفت. 

در مورد 1- حقوق انسانی مجاهدین، 

واقعیت این است که به دلیل این که آنها را از آخوندها سفاک تر و شریر تر میدانم اصلا وظیفه ام نمیدانم از حقوق شان حتا اگر حق شان باشد دفاع کنم! مگر آنها از حقوق انسانی من سلطنت طلب یا تو چریک فدایی و دیگری دفاع کردند؟ اصلا مگه تو را آدم به حساب می آورند؟  کم به سرتان تغوط کردند؟ این گزاره که «من انسان هستم و به حقوق بشر معتقد هستم و کاری ندارم که مجاهدین چه میگویند و چه می کنند» فقط از دهان باکسر و مغز منجمد اش در می آید! اسنوبال و ناپلئون به ریش ساده لوح باکسر میخندند و حق دارند چون سیاستمدارند و تو به سیاست به چشم یک ماشین نگاه می کنی! اگر در رعایت حقوق انسانی مجاهد و حقوق بشرشان بجای نمره 100 نمره 90 بگیری آسمان به زمین نمی آید. تو اگر روزی شرایط حقوق بشر را در ایران به از صد نمره نود نمره بیاری من یکی یه شات تکیلا به سلامتی ات میزنم.  در مورد مجاهدین یک سیاستمدار در زمینه حقوق بشر باید یه چیزایی رو ندید بگیرد و بگوید در مورد این زامبی ها  از من بیشتر از 90  بر نمی آید و دلم هم نمیخواهد و برایم مهم نیست تو به من نمره ردی بدی یا قبولی و اصلا دنبال نمره ردی یا قبولی تو نیستم! اصن من از بهم پاشیدن مجاهدین  خوشحال هم میشوم. اما اگر زندانی شدند حقوق انسانی شان باید مثل هر زندانی دیگر رعایت شود و همچنین از وکیل مدافع و دادگاه عادلانه برخوردار شوند و اگر جرمی مرتکب نشده اند  رها شوند و خسارت هم بگیرند. اما در عین حال در سیاست نباید ساده لوح بود.  به روسری ها و لباس ها و آن کراوات های تهوع آور اعضای شان نگاه کن! آیا تابحال مسعود رجوی را با کراوات دیده ای؟ کراوات زدن اینها هم مثل ریش تراشیدن موقتی مقامات جمهوری اسلامی برای خر رنگ کنی است. من یکی رنگ نمی شوم! مجاهدین در فردای ایران هم مسلما با استفاده از دمکراسی پیش آمده حق شان است که در سیاست شرکت داشته باشند. اما اگر در وضعی قرار بگیرند که بخواهند حتا با رای مردم تمامی قدرت را بدست بگیرند باید به هر قیمتی شده جلوی رای مردم ایستاد. نباید اجازه داد چیزی شبیه حزب نازی و هیتلر این بار در هیبت اسلامی اش دوباره از دمکراسی در ایران سر در بیاورد. اگر شما با این نگاه من مشکل دارید دلیش تفاوت نگاه ما به سیاست است. شماها به سیاست و قوانین آن به چشم یک ماشین نگاه می کنید اما من چنین نگاه نمی کنم. من باکسر نیستم. 

در مورد بند 2- اصل قضیه از این ماجرا بیرون آمده که - از ویکی پدیا:

فریدریش گوستاف امیل مارتین نیمولر (به آلمانیFriedrich Gustav Emil Martin Niemöller) (زاده ۱۴ ژانویه ۱۸۹۲ – درگذشته ۶ مارس ۱۹۸۴) کشیش پروتستان ضد نازیسم است که به خاطر مقاومت در برابر هیتلر و گفتار کوتاه شعرگونه‌اش که به اشتباه به برتولت برشت نسبت می‌دهند و مدام دستکاری و کم و زیاد می‌شود، شهرت جهانی دارد.

اول سراغ کمونیست‌ها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیست‌ها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودی‌ها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.

 

برادر، عزیز، نازنین، این یک درس است برای جزوه برداری و گرفتن ایده. اما بکار گیری این نصیحت و جای بکار گرفتنش را تو تعیین می کنی. نباید به آن مثل آیین دینی نگاه کنی که بی کم و کاست اجرا کنی. ببین کجا به کار تو میخورد. آخوند میگوید مسلمانی آن است که من میگویم. اما یک مسلمان آزاده میتوند زنی با این مشخصات باشد که اسلام را بر اساس برداشت خودش تفسیر میکند و صبح از خواب بیدار میشود هوس میکند دو رکعت نماز بخواند، عصر پس از زدن چند شات تکیلا بیکنی را به تن کرده به مردم دیگر در آب دریا می پیوندد، و شب سر حال و شنگول یک رکعت نماز میخواند و وسط نماز یک فال حافظ هم میگیرد که با خدای خودش حال کرده باشد و تشکری کند بابت زندگی خوبش. این زن جهان را بهتر از یک مرید مقلد و چشم و گوش بسته درک می کند و خداوند تبارک و تعالی باید احمق باشد که جای این زن را در بهشت بالاتر از آن مرید چشم بسته قرار ندهد. 

در مورد بالا هم اصل سخن درست است.. ما اگر باکسر نباشی و سیاستمداری بدانی باید به این برداشت برسی که اولا کی گفته و تضمین می کند که زدن مجاهدین  در آلبانی حتما به زدن من سلطنت طلب یا توی جمهوریخواه سکولار و یا کمونیست در اروپا و آمریکا خواهد انجامید؟ سخن «عمو فردیش برشت» فقط یک نتیجه گیری است برای یک وضعیت که برای تحلیل در زمان خودش قابل فهم بود یا به قول شما چپ ها چی میگین.. «تحلیل مشخص از شراط مشخص» برای آن دوران بود. این قضیه برای تحلیل دوران تسلط نازی ها معتبر بوده شماها چرا به این مثل یک روایت دینی نگاه می کنید و جزو آداب و رسوم و عبادات سیاسی همه اعصار تون قرار میدید و برای هر زمان  و مکانی بکار میگیرید؟ این گزاره را آن زمان که باید بکار میگرفتید نگرفتید. مثلا دفاع از آزادی پوشش و حجاب زنان در سال 58 که نکردید بجایش به زنان توصیه کردید برای مقابله با ضد انقلاب لچک به سر گیرند و خفقان بگیرند؟ آنجایی باید مویز میخوردید و داغ میکردید که از حق برخورداری از دادگاه عادلانه سران رژیم پهلوی در مقطع انقلاب 57  باید دفاع میکردید به دلیل غوره بودن سردی تون کرده بود اصلا تو باغ نبودید و کلی آفرین و ماشالا به خلخالی و دادگاه های انقلاب پراندید. وقتی خورد تو دهن تون پس از یقه گیریها در خارج  به عادت افراط و تفریط آبا اجدادی ایرانی تان اینقدر در زمینه رعایت حقوق بشر مویز خوردید که باز گرمی تون کرد و این بار از اینطرف بام افتاده اید و از حقوق مجاهد واپسمانده زامبی دارید دفاع میکنید! آقا.. «تحلیل مشخص از شرایط مشخص»!  ترس نداشته باشید. از این نگران نباشید که اگر امروز در آلبانی مجاهد را میزنند و شما اعتراض نکید فردا من سلطنت طلب یا کمونیست را در سوئد میزنند. من سلطنت طلب حاضرم این ریسک را بپذیرم.  مجاهد سکت زامبی که جهان بینی اش یک کابوس برای ایران است بدست پلیس آلبانی از میان برود و من سلطنت طلب هم به دنبالش در سوئد از میان بروم اما بازهم در مجموع ملت ایران برد کرده باشد که از خطر مجاهد رهیده است. در نبود من سلطنت طلب و مجاهد زامبی ایران را جمهوریخواهان و سوسیال دمکرات ها خواهند گرداند. در اینجا نگاه یک سیاستمدار به حقوق بشر باید و باید که دوگانه و یک بام و دو هوا باشد. به این میگن سیاست ورزی! 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید