رفتن به محتوای اصلی

چهره های زندگی در هزارتوی عقایدِ فرقه ای

چهره های زندگی در هزارتوی عقایدِ فرقه ای

تاریخ نگارش:09.09.2023

چهره های زندگی در هزارتوی عقایدِ فرقه ای

زندگی، پدیده ایست خجسته و با شکوه که در چهره های بدیع و رنگارنگ و بسیار رنگ آمیزی شده پدیدار میشود. هیچ چهره ای از زندگی که پدیدار میشود با چهره های دیگرش، همسان و یکسان نیست؛ بلکه در وضعیّتی که آشکار میشود، رخساری دیگر دارد و مسائل جدیدی را در پیش پای آدمیان میگذارد. آنانی که نمیتوانند چهره های مجهول و تازه به تازه زندگی را برتابند و با مشکلاتی که فرا راه آدمیان میگذارند، هماوردی کنند، همواره در صدد این هستند که تا میتوانند به کانالیزه کردن زندگی در لوله های عقاید و ایدئولوژیها و معتقدات و اصول مرام و مذهب و دین و مسلک خود تقلّاها کنند تا از این طریق بتوانند نه تنها چهره های زندگی را «واحد و یکسان و مشابه» بسته بندی و کنترل کنند؛ بلکه از روبرو شدن با مسائلی که همراه با چهره های رنگین کمانی زندگی زاییده میشوند، طفره روند و آنها را مسائل کهنه و تکراری قلمداد کنند و بگویند که ذرّه ای ارزش ندارند و همان مصایب همیشگی هستند.

هر چقدر آحاد جامعه ای و زمامداران حاکم بر آن از چهره های بدیع و ناهمسان زندگی در پروسه پویایی و خودگستری در شریانهای جامعه و جهان و کیهان رو برگردانند و از در ستیز و جنگ با آنها برآیند به همان میزان بر برهوت شدگی فضای تنوّع و رنگارنگی مناسبات اجتماعی و کشوری شدّت خواهند داد؛ طوری که بحرانها و تنشها و انقلابها و خیزشها و قیامها و کشمکشهای خونین در هر گوشه و کنار مناسبات اجتماعی انسانها با زمامداران و ارگانهای تابع آنها اجتناب ناپذیر خواهد بود. قرنهای قرن است که چهره های زندگی در جامعه ایرانیان به بدترین صورتهای ممکن، سرکوب و لت و پار و سر به نیست شده اند؛ زیرا زمامداران وقت نتوانسته اند چهره های گوناگون زندگی را در لوله های عقیدتی و ایدئولوژیکی و مذهبی و دینی و مرام و مسلکی خودشان، کانالیزه دائمی و ابدی کنند. از گذشته های دور تا همین امروز، بیشینه شمار زمامداران ایران نتوانسته اند و نخواسته اند بفهمند که زندگی، پدیده ایست که در هیچ چارچوبی نمیگنجد؛ زیرا ذاتش «آزادی» است و نیروی «خودگستری راز آمیز» دارد. زمامداران فقاهتی در آزردن چهره های زندگی و جانستانی بر این عقیده شوم همچنان مُصر هستند که عقیده بر «جان و زندگی» ارجحیّت دارد و چهره هایی از زندگی که با چارچوب مبانی عقیدتی همتراز نباشند، چهره هایی منفور و ملعون و مکروه و مستوجب هلاکت هستند. آنانی که «جان و زندگی» را به دور می افکنند تا «عقاید» خود را تقدیس کنند، در هزارتویی گیر افتاده اند که بیرون آمدن از آن و رها شدن از غُل و زنجیرهایش فقط با ویرانی و به دور افکندنش امکانپذیر است. اسلامیّت شیعه گری، هزارتویی را علیه چهره های نو به نو و مدام متغیّر زندگی ساخته است که با هیچ نیروی سرکوبگری به چیره شدن بر آن قادر  نیست؛ زیرا مومنان هزارتو ساز، هیچگاه به «گوهر زندگی و نیروی راز آلود آن» استشعار نداشتند و هنوزم ندارند. آنچه که بنیانهای عقیدتی مذاهب و ادیان کتابی و ایدئولوژیهای اکبندی را متلاشی و از هم فرو میپاشاند و نفوذ و تاثیرشان را بی بو و خاصیّت میکند، استدلالهای منطقی و دانشپژوهانه نیست؛ بلکه «ذات آزادیبخش زندگی و نیروی خودگستری راز آلودش» است.

1-حماقتهای آمیخته ای

اندیشیدن در باره ریشه ها و دلایل «حماقتهای فردی و جمعی» به این میماند که انسان در برابر اقیانوسی ایستاده باشد که در ژفای آن، هزاران معمّا و پستوهای راز آمیز پنهان هستند و هر از چند گاه، بخشهایی از آنها در تحوّلات مختلف، پدیدار میشوند. کسانی که برآنند در باره دلیل یابی برای حماقتهای فردی و جمعی بیندیشند و کاوشگری کنند، باید بدانند که مُعضل حماقت را  نمیتوان به تنهایی با تکیه به منطق و نگرشهای راسیونالیستی به چند و چونش پی برد؛ بلکه باید با تمام حواس و استعداد و هنر و تواناییهای فردی در باره مُعضل حماقت اندیشید. حماقت در تمام تار و پود زندگی بشری آمیخته و جاریست و در موقعیّتها و تحت شرایط مهیّا و فرصتهای دم دست در رفتارها و گفتارها و تصمیمهای آدمی بروز پیدا میکند و پیامدهای متفاوتی را برای انسانها دارد. حماقت را میتوان از ناتوانمندی انسان در تمییز و تشخیص دادن زنجیره علّت و معلولها و همچنین محرّکه و نحوه های رفتارهای آدمی دانست که باعث میشود عواقب ناگوار و فاجعه باری را هم برای فرد آدمی هم برای جمع همنوعان داشته باشد.

تکیه کردن به آگاهیها و آموخته های آکادمیکی و حکمت پیشینیان و دیدگاههایی که از آنها اطمینان خاطر داریم و سراسر وجود آدمی را  احاطه کرده اند، هرگز هیچ دلیل قاطع و مُتّقنی نیستند که بتوان با استناد به آنها ادّعا کرد که طبیعت آدمی چیست و چگونه در برابر رویدادهای زندگی، کنش و واکنش از خود نشان میدهد. عقل آدمی فقط میتواند پیامدهای حماقتهای بشری را که در رویدادها و حوادث زندگی به وجود آمده اند در حافظه فردی و جمعی ثبت کند. حماقت، چهره  ندارد که بتوان آن را پیشاپیش شناخت و تسلیمش نشد؛ بلکه معمولا در تصمیمهای آدمی هر چقدر نیز با اصول و محاسبه و دقّت قیراطی و جوانب سنجی اتّخاذ شده باشند به گونه ای آغشته است و نفوذ دارد که برغم ذکاوت و هوشیاری و بینش صحیح، دست آخر همچون زهر در رگهای تصمیمهای آدمی موثّر واقع میشود و پیامدهای هولناک را بر دوش آدمی آوار میکند. حماقت در واقعیّت ملموسش، سیمایی تاریک از زندگیست که میزان عواقب آن در پرنسیپهای زیستن از نحوه کنش و واکنش انسانها  نشات میگیرد. هر چقدر رفتارها و گفتارهای آدمی بر شالوده خردورزی و آگاهی متّقن و استدلال منطقی و برهان عمیق استوار باشند، به همان میزان نیز از پیامدهای نفوذ و نقش حماقت کاسته و کاسته تر خواهد شد. در تار و پود کنشها و واکنشهای آدمی، ابعاد ایرراسیونالیستی وجود دارند که از مقّاش تند و تیز عقل آدمی پنهانند.

تقریبا پانزده سال قبل از رویداد فاجعه 1357، «روح الله خمینی»، کتابهای «حکومت اسلامی و ولایت فقیه» را منتشر کرده بود، کنشگران و تحصیل کردگان آن روزها آنقدر هوشیار و بیدار نبودند تا بتوانند بفهمند و دریابند که چه پُتانسیل خطرناکی در افاضات یکی از احمق ترین ابنا بشر نهفته است. رفتار حماقت آلود و بی اعتنایی و نادیده گرفتنی که از طرف بیشینه شمار زمامداران و فعّالین فرهنگی و کشوری نسبت به انتشار ترّهات «خمینی» صورت گرفت؛ ایران و مردمش را به قعر آنچنان باتلاق ویرانگر و نابودکننده ای فروتپانید که هنوز برای بیرون آمدن از آن به جانفشانیها و پیکارهای شبانه روزی محتاج است. انسانی که نمیکوشد در باره عواقب حماقتهای فردی و جمعی بیندیشد و ساز و کارهای امکانهای وقوعش را در هر کنش و واکنشی و رویدادی و حادثه ای برآورد و سنجشگری کند، بی شک در روند رخدادهای زندگی مجبور خواهد شد که با پیامدهای ناشی از رفتارها و گفتارها و فعالیّتهای احمقانه دیگران دست و پنجه نرم کند. پیکار با چهره های کریه حماقتهای بشری به سان پیکار برای «آزادیهای فردی و جمعی» پا به پای بشر از زادروز تا مرگروز همراه هستند و هرگز در برهه ای از زمان و مکان سر به نیست نخواهند شد. فقط انسانهای خیلی معدودی را میتوان شناخت یا وجود دارند که از لحاظ روحی و روانی و فکری به آن درجه از فهم و فرزانگی رسیده باشند که بتوانند در میان رخدادهای تنش زا، مابین ترضیه سائقه قدرتخواهی یا تضمین جان و زندگی، برای گزینشی خردمندانه تصمیم قطعی بگیرند.   

2-ایده دمکراسی و من میخواهم میلیونر شوم!

نامش را هر چیزی بگذارید، محتوایش را نمیتوانید به ضرب و زور بیافرینید و دوامش را تضمین کنید. خواه دمکراسی بگویید. خواه مردم سالاری. یا هر ایده ای دیگر تحت هر نام دلبخواهی که میپسندید. چیزی باید در من و در دیگران وجود داشته باشد تا بتواند آیینه انعکاس دهنده ذات آن چیزی باشد که بین من و دیگران، مشترک است. فرض کنید من بخواهم میلیونر شوم. اینکه با میلیونر شدنم به کدام آرزوها و  امیدها و دلبستگیها و انتظارات و خواسته هایم میخواهم دست یابم؛ بحث ثانویست و دامنه اش وسیع و متنوّع. امّا اینکه چگونه میلیونر شوم، بحث کلیدی و تنها راه رسیدن به دروازه آرزوهایم است. من ممکن است وارث ثروتهایی باشم که پدرم یا بستگان نزدیکم آنها را تهیّه کرده اند و برایم به ارث گذاشته اند. من ممکن است که در مسابقه بلیطهای بخت آزمایی، شانس بیاورم و میلیونر شوم. میتوانم با سرقت بانکها میلیونر شوم اگر هیچ ردّپایی از جرم خودم به جا نگذاشته باشم. میتوانم با قاچاقچیگری و همدستی با باندهایی مافیایی میلیونر شوم. میتوانم در کازینوها به قماری سنگین رو آورم و ناگهانی میلیونر شوم. میتوانم ایده ای داشته باشم که بلافاصله به میلیونر شدنم کمک کند و اقدامهایی دیگر که روند میلیونر شدنم را میتوانند سرعت دهند. امّا من با درآمدی که فقط مخارج زندگی روزمره ام را تامین میکند، نمیتوانم میلیونر شوم؛ بلکه فقط میتوانم زندگی متوسطی را آنهم با رعایت دخل و خرجم سپری کنم. دمکراسی خواهی ما ایرانیان بدون مایه گذاشتن از خویشتن شبیه میلیونر شدن یک شبه است که حاضر نیستیم از راه درآمدهای متوسط به تامین آن همّت کنیم و انتظار و زحمت بکشیم. ما هر چیزی را که خواستنی باشد، فوری و عاجل و بلامنازع و بدون زحمت و کوششهای بایسته و شایسته میخواهیم حتّا واقعیّت پذیری ایده دمکراسی را. در حالیکه ایده دمکراسی، ایده ای نیست که هر جامعه ای را با ذکر و خیرش بتوان بلافاصله آبشار محتویاتش را نیز بر مناسبات مردم و رفتار زمامداران سرازیر کرد. ایده دمکراسی، همچون درآمد فردیست که به بینش و رفتار فرد فرد انسانها منوط است؛ آنهم به شرطی که هر انسانی بکوشد با رفتارها و گفتارهایی که انعکاس دهنده رنگ و بوی دمکراسی را بدهند به سهم خودش تلاش کند تا در انتهای اقدامهای فردی بتوان به واقعیّت پذیری ایده دمکراسی که آحاد افراد جامعه را احاطه میکند، دست یافت. تا امروز در مناسبات و فعالیّتهای هیچ گروه و حزب و سازمان و فرقه، رفتارها و گفتارهایی که در سمت و سوی پدیدار شدن دمکراسی باشند، رخ نداده است؛ بلکه بیش از هر چیز، از شعار دمکراسی خواهی به حیث ابزاری استفاده شده است برای به کرسی نشاندن اراده قدرتپرست و جاه طلب و تمامیّت خواه گرایشهای سیاسی.

ایده ای که فقط از آن در شبکه های اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی و مطبوعات گوناگون ذکر میشود، ایده ایست که اگر شبانه روز و قرنهای قرن نیز از آن، سخنها گفته شود تا زمانی که ما به ازاء اجرایی و رفتاری و گفتاری و پرنسیپی در واقعیّت عینی مناسبات انسانها با یکدیگر نداشته باشد، ایده ایست که ایده می ماند و رجزخوانی در باره آن، فقط باد هواست. در من و در دیگران باید حدّاقل چیزی وجود داشته باشد تا ایده ها «معنا و محتوا» داشته باشند. جامعه کنشگران و تحصیل کردگان ایرانی، ایده های رنگارنگ را بدون محتوا و معنا تا امروز  به کار برده اند و در رسایشان قلمها فرسوده اند و سخنها سوزانده اند. وقتی که من در وجود خودم، هیچ نشانه ای و صفتی ندارم که معنا و محتوای دمکراسی را واتاب دهد، آنگاه چگونه میتوان واقعیّت فضای دمکراسی را در مناسبات اجتماعی و کشوری حسّ و تجربه کرد؟. آیا خردمندانه تر نیست که به جای دمکراسی گفتن و دمکراسی خواستن و دمکراسی شعار دادن و جلسات برپا کردن در باره دمکراسی چنان و چنین بکوشیم در باره موانع ایجاد دمکراسی و سنجشگری آنها سخن بگوییم؟. شاید از راه سنجشگری موانع دمکراسی بتوانیم خیلی سریع تر به آفرینش و تامین و تضمین فضای دمکراسی کامیاب شویم به جای اینکه شبانه روز در ذکر خیر ایده دمکراسی داد سخنها بدهیم و فقط باد درو کنیم. شاید!

3_چرا کنشگران و فعّالین دامنه سیاست به همدیگر نمیرسند برغم اینهمه دوندگیها؟

انسانها زمانی به همدیگر میرسند یا با همدیگر روبرو میشوند که با پای خود به راه خویشتن میروند و در تقاطع جاده های زندگی در مکانها و مواقع گوناگون راههایشان با یکدیگر تلاقی میکنند. امّا از وقتی که انسانها به عقایدی و ایدئولوژیهایی و  مذاهبی و ادیانی و فرقه هایی و گرایشها و نحله هایی ایمان میآورند و تمام مغز و روح و روان خود را به عقاید شخصی میخکوب میکنند و ذکر و فکر خود را در تبلیغ و دفاع از عقاید فرقه ای و گروهی و سازمانی و حزبی به سر میبرند، خود به خود پیداست که گفتارها و رفتارهایشان بسان راه رفتن بر «نوار متحّرک در سالنهای ورزشی» است که توهّم راه را در ذهن ایجاد میکند و سراسر اندام آدمی را حتّا عرق ریزان میکند؛ ولی به هیچ مقصد و هدفی نمیرساند انسان را.

وقتی که دوندگیهای شبانه روزی به هیچ مقصدی نمی انجامند، باید ایستاد و اندکی اندیشید و از خود پرسید که چرا من به دیگران نمیرسم برغم اینهمه دوندگیها؟. برای اینکه بتوان به دیگران رسید باید به زیر پای خویشتن، نگاهی افکند تا مطمئن شد که آیا بر راه فردی گام میزنیم یا بر نوار متحرّک؟. دهه هاست که کنشگران ایرانی بر نوارهای متحرّک عقیدتی و ایدئولوژیکی و مذهبی و امثالهم دوندگی و عرقریزی میکنند و رمز و راز نرسیدن خودشان را به همدیگر، اصلا و ابدا نمیفهمند و نمیدانند که چه باید کرد. جامعه ایرانی، زمانی از فلاکتهای استبدادی و دیکتاتوری و زندگی آزاریهای زشت و کراهت آور رها و آزاد خواهد شد که کنشگران بیاموزند از نوارهای متحرّک پایین بیایند و بر جاده های فردی با پاهای خود گام گذارند و راه خود را بیافرینند تا بتوانند به یکدیگر در تقاطع معضلات و مسائل زندگی باهمستان به همدیگر برسند و مجلس رایزنی را برای انتخاب سمت و سوی رفتن در کنار یکدیگر برغم اختلاف دیدگاهها واقعیّت پذیر کنند. تا امروز،  مدار سگدو زنیها و کنشها و واکنشهای تمام کنشگران ایرانی صرف نظر ازادّعاها و موضعگیریهایی که دارند بر «نوار متحرّک [= گرداگرد عقاید شخصی و فرقه ای و سازمانی و گروهی و امثالهم طواف کردن]» چرخیده و همچنان میچرخد. هیچکس پاهایش بر جاده های فردی استوار نیست. به همین دلیل، جامعه ایرانی به هیچ مقصدی نمیرسد سوای در جا زدنهای قرن به قرن.    

4_معادلات چند مجهولی حاکمان و دولتهای جهانی

دنیای مناسبات کشورهای امروز بر مدارهای «امتیاز و قدرت» میچرخند. بالطّبع هر کشوری نیز با تکیّه به میزان امتیاز خواهیها و نفوذش با دیگر کشورها به مراوده و معاشرت و مناسبات در زمینه های گوناگون از اقتصادی گرفته تا فرهنگی رو میآورد. نشست و برخاستهایی که از طرف نمایندگان دولتهای مختلف برای رسیدن به توافقات دو جانبه و چند جانبه صورت میگیرد، به زایش معادلات چند مجهولی در دامنه افکار عمومی تبدیل میشود که اندیشیدن در باره حلّ مسائل به تمرکز و دقّت و تجربه و استعداد و نبوغ خاصّی وابسته است. کسانی که نمیتوانند یا نمیدانند که چگونه میتوان معادلات چند مجهولی را حلّ کرد، در فضایی که مسائل مناسبات و مراودات نمایندگان دولتها ایجاد میکنند، مدام با خود کلنجار میروند و گمانه زنیهای بسیاری را در فضای افکار عمومی شایع میکنند؛ زیرا توانایی و استعداد و هنر حلّ معادلات چند مجهولی عرصه «دیپلماسی و سیاست خارجه» را نمیدانند. به همین سبب نیز، عرصه شبکه های اجتماعی و مطبوعات تحریری و وسایل ارتباط جمعی به انواع و اقسام ضدّ و نقیض گوییها و شایعات و خیالپردازیهای رنگارنگ مدام مشغولند.

هیچ دولتی که برنامه سیاستهای خارجی اش بر صخره «امتیاز خواهی و نفوذ قدرت» پی ریزی شده باشد، حاضر نیست در مسائل داخلی کشور دیگر مداخله کند و برای نمایندگان طرف معامله اش شاخ و شونه بکشد؛ زیرا از این راه از فرصتهای منفعتی و امتیازگیری خودش خواهد کاست و امکانهای «امتیازگیری و افزایش نفوذ قدرت» رقیبان خودش را شدّت خواهد داد. به همین سبب، نمایندگان هر دولتی که بخواهند «امتیاز خواهی و نفوذ قدرت» کشور خودشان را تامین و تضمین و افزایش دهند، باید یاد بگیرند که چگونه و از چه طُرُقی با حاکمین کشورهای دیگر افت و خیز کنند.  کسانی که بر این گمان خطا هستند و با بلاهتی معصومانه تصوّر میکنند که نمایندگان کشورهای بیگانه در مراوده با قدرتمداران حاکم بر ایران میتوانند نقشی کلیدی در وقایع و مسائل داخلی ایران داشته باشند، خشت بر آب زده اند؛ زیرا آنانی که میخواهند بر اریکه قدرت الهی تا قیام قیامت حاکم مطلق و اقتلویی باشند، هیچگاه به دولتهایی که بر آنند در مسائلش دخالت کنند، روی خوش نشان نمیدهند و سر سوزن اهمیّت و ارزشی برای اظهاراتشان قائل نمیشوند. ویژگی مناسبات دیپلماسی و سیاست خارجه بر این اصل قرار دارد که «قدرت اجرایی» در دست کدام گرایش یا شخص حاکم بر  دیگر کشورها تمرکز کرده است. اینکه در یک فاصله کوتاه، ممکن است که وقایع ناگهانی و داخلی کشوری، زمامداران حاکم را خلع ید و عزل کند، هیچ نقشی در روشها و رفتارهای نمایندگان کشورهای ذینفع ندارد؛ زیرا میتوانند طبق همان اصل «قدرت اجرائی» با گرایشها یا حاکمین تازه به قدرت رسیده به معاملات خودشان ادامه دهند. [حضور وزیر امور خارجه چین در افغانستان بلافاصله بعد از قدرتگیری طالبان]  

شناخت معادلات چند مجهولی عرصه های دیپلماسی و سیاستهای حاکم بر کشورها به این منوط است که «پسزمینه های کلیدی مناسبات کشورها» را از «پیشزمینه های نمایشی» آنها در مقابل افکار عمومی تفکیک کنیم و به گستره ای گام گذاریم که هیچکس از نمایندگان مشارک در مناسبات کشورها، لام تا کام در باره آن سخن نمیگوید. دامنه مناسبات دیپلماسی امروز، عرصه معادلات چند مجهولیست که حلّ آنها میتواند از یک طرف، دلایل دوام حکومتهای استبدادی و زمامداران دیکتاتور سفت و دژخیم رفتار را رسوا کند و از طرف دیگر، روشهای مزوّرانه و منفعت طلبیها و سیطره خواهیهای دولتهای دیگر را آشکار. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرامرز حیدریان

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید