از رضاشاه نقل می کنند که میگفت من پادشاهی را از چنگ قاجار در نیاوردم و بعد کلاهش را روی زمین انداخت و خم شد و برداشت و گفت: تاج پادشاهی ایران مثل این کلاه روی زمین افتاده بود و من برداشتم و به سرم گذاشتم.
من باور ندارم که خمینی باور داشت که بتواند روزی نظام ولایت فقیه را روی کار بیاورد. نظریه ولایت فقیه فقط یک تئوری مذهبی بود که ریشه در امامت شیعه داشت اما طی 1400 سال این پادشاهان بودند که حاکم بودند. تئوری حکومت شورایی هم در جهان وجود داشت در جایی به ثمر رسید و در جایی بثمر نرسید و در هر صورتش همان نبود که مارکس تصور کرده بود. صرف وجود یک تئوری یقین ایجاد نمی کند. اوایل ورود خمینی روزنامه نگاری کنار داریوش فروهر ایستاده بود و از او پرسیده بود که آیا واقعا خمینی را به رهبری قبول دارد و میخواهد اختیار حکومت را به او بدهد؟ فروهر در پاسخ گفته بود نقل به مضمون - «کی میخواد حکومت را به دست آخوند ک.. نشور بده؟ میفرستیمش بره قم خودمون حکومت را بدست میگیریم». و سال اول ورود خمینی دقیقا همین قضیه رخ داد و خمینی به قم رفت. اما آشوب و به جان هم افتادن و به قول ایرج مصداقی میز بهم زدن انقلابیون از مجاهدین گرفته تا فدایی و توده این فرصت را برای خمینی فراهم آورد که به عنوان قائد اعظم و فصل الخطاب حساب همه شان را برسد. نه.. خمینی هرگز تصورش را نمیکرد که انقلاب را بدزدد. همانطور که تاج پادشاهی ایران بر زمین افتاده بود و رضاشاه برداشت و بر سرش گذاشت، انقلاب هم به دلیل پخمگی و ساده لوحی انقلابیون و جبهه ملی خودش به دامن خمینی افتاد. چه انتظار داشتید که ؟؟خمینی تعارف کند به شما
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید