رفتن به محتوای اصلی

چپ ایرانی و یک جمله از کتاب چُسکی ژرژ پلیتسر

چپ ایرانی و یک جمله از کتاب چُسکی ژرژ پلیتسر

 

سولماز یزدی

وآن ترفند دریک کلام حقه بازی است.
چه مارکسیسم باشد چه اسلام و چه مسیحیت همه شان خلاصه بگم گندم نمای جو فروش هستند و این را در درازای تاریخ بکرات نشان داده اند.
مردم عوام هم همیشه دنبال میانبری به زندگی بهتر میگردند. یعنی ساده ترین راه به خوشبختی.
درطبیعت هم حیوان شکارچی از همین روش برای گول زدن و کشاندن شکار به تله استفاده میکند. دانه ی فراوان و مفتی که در زیر یک تله پرنده را بسوی خود میکشاند.
ایدئولوژی ها هم نخست بهشت را مینمایند و چون نشستند جهنم را رو میکنند. ولی عجیب اینستکه این ترفند همچنان کارگر میافتد. جامعه ی بی طبقه- مساوات برای همه- کی بدش میاد؟ اما!!

 

آته ائیست مومن و نمازخوان!

Image removed.

فرامرز حیدریان

اندکی روضه رضوان برای مقلّدین «اولترا ماتریالیست- آته ائیست» که به شدّت ایده آلیست هستند و خودشان خبر ندارند که تمام جیک و بک اخلاقشان تا خرخره در دیگ مذاب شریعت اسلام؛ یعنی تشیّع فرو تپیده و از راه آن، تنفّس میکنند!

«شیزوفرنی» یک بیماری روانی است که ابعاد مختلفی دارد. از حالتهای ملایم گرفته تا فوق العاده خطرناک از نوع «دکتر جکیل و مستر هاید». شیزوفرنی، پارگی روانی انسان را نشان میدهد؛ یعنی انسانی که مابین چهره های مختلف درونی خودش که همچون آیینه شکسته میباشد، نمیتواند تمییز و تشخیص دهد که کدامیک از چهره ها، چهره واقعی و اصیل خودش است. وی تحت «نامهای مختلف» عرض وجود میکند و به آسانی به انکار آنها در نام دیگر تلاش میکند؛ ولی همواره همان انسان پاره روان میماند که نمیداند کیست و چه میخواهد و چون عاجز و ناکام از تشخیص و تمییز دادن خود اصیلش است، به حالت خشونت رفتاری و گفتاری مبتلا میشود و مدام همچون شتر عصّارخانه به گرداگرد رفتارهای متناقض و بیماری زای خودش طواف میکند. بگذریم.

 

تصویر

«چپ ایرانی از قدیم الایّام تا همین ثانیه های گذرا» به طور کلّی، هیچ چیزی از «فلسفه و فلسفیدن» نمیدانست و هنوزم نمیداند. فقط فهمیدن یک جمله از کتاب چُسکی «ژرژ پلیتسر/اصول مقدماتی فلسفه» فرانسوی که برای «کودکان پیش دبستانی» تحریر شده بود؛ ولی برای ایدئولوژیستهای ایرانی مومن به سلاح الله اکبر- پرولتاریا رهبر به حیث «انجیل فلسفه دانی و فلسفه خوانی!!» محسوب میشد و همچنان محسوب میشود، کفایت میکند تا اگر احدی که به توهم مثلا «چیزدانی» مبتلاست، احیانا بتواند تمییز و تشخیص دهد که مفاهیمی به نام «ایده آلیست و ماتریالیست» کلا مفاهیمی «ذهنی» هستند و هیچکس بر روی کره زمین نمیداند که «ماده» به ذات خودش/فی نفسه «چیست»؟. من بر آن نیستم در زمینه مقوله ای بحث کنم که مومنان به «مذهب مارکسیه»، لام تا کام، هیچ سررشته ای از آن ندارند و یک کلمه از مباحث آن را عمرا نمیفهمند. هنوز مدّعی «ماتریالیست-آته ائیست» نمیفهمد که «آته ایسم» روی دیگر سکّه «ایمان مطلق داشتن به چیزی به نام الله/عیسامسیح/یهوه/پرولتاریا و امثالهم» است. انسان آته ائیست به همان اندازه در رفتار و گفتارش، مومن متّقی است که انسان مومن به الاهی دیگر.
آنچه خودش را «اتیکت چپ» زده است، وقتی به سنجشگری رفتارها و گفتارهای آنها اقدام میشود، شفاها و تحریری ادّعا میکنند که ما بلشویست نیستیم و فلان و بیسار؛ بلکه «چپ» هستیم و سوسیال دمکرات و از اینگونه ادّعاهای پفکی/گوزکی، باید عرض کنم که زمین بروند، هوا بروند، آخرش تا خرخره در باتلاق دیگ مذاب شرایع اسلامیّت نوع تشیّع فرو خفته اند؛ گیرم که شبانه روز به انکار آن همّت کنند و عربده بکشد. هنوز نمیتوان از میان اینهمه مدعیّان مثلا «چپ» که خود را سوسیال دمکرات میشمارند، یک نفر را پیدا کرد که صمیمانه و با رادمنشی در برابر «مارکس و دیدگاهایش» صف آرایی سنجشگرانه و کریتیکال کرده باشد. هنوز که هنوز است در ذهنیّت و قلب آنها، «مارکس» به حیث «رسول اول و آخر الزّمانی» برای نجات بشر از شرّ کاپیتالیسم محسوب میشود.
«چپ پُر مدّعا و به شدّت بی سواد از لحاظ دانشورزی و اندیشیدن» هنوز نمیتواند تمییز و تشخیص دهد که شکلگیری «کاپیتال» در جوامع باختری چگونه بوده است. او چون ذهنیّت شیعه دارد، جامعه را همواره در دو جبهه شطرنجی «استثمارگر و استثمار شده/کفر و ایمان/حقّ و باطل و امثالهم» میبیند و مدام با رفتارها و گفتارهایش فقط در حالت «فول متال ژاکت» به سر میبرد. مسئله سرمایه همانطور که در همین صفحه توضیح دادم، از دامنه اعتقادات مسیحیّت شکل گرفت و در عرصه اجتماع تبلور پیدا کرد. اینکه پیامدهای کاپیتالیسم در جوامع اروپایی و دیگر جوامع بشری چه بوده اند، مبحث ثانویست که اندیشیدن در باره آنها؛ نه مبارزه کور و خصمانه و احمقانه و ابلهانه علیه آنها، راهگشای معضلات ناشی از آنها است.
آنچه «چپ» در مصاف با کاپیتالیسم در سطح جهانی از دیر باز تا امروز پیش برده است فقط و فقط «نفت پاشی» بر روی آتش بوده است؛ نه مهار کردن آتش. کسی که میخواهد کاپیتالیسم را مهار کند، باید شعور آن را داشته باشد که منشا آن را پیدا کند و از سرچشمه به کنترل آن همّت کند؛ نه با پاشیدن نفت بر روی آتش آن. تا زمانی که «بینش انسانها نسبت به زندگی و جهان و کیهان» متحوّل نشود، محال است بتوان کاپیتال را در عرصه های مخرّب آن کنترل کرد. انسان در مقام موجودی که میتواند بیندیشد، در موقعیّتی است که بتواند چیزهایی را متحوّل کند که محصول و پیامد تفکّرات خودش بوده اند و هستند. کاپیتالی که محصول نگرش انسان نسبت به «زندگی و جهان و خدا و کیهان» بوده است با جنگ و جدالهای «فول متال ژاکت» هیچگاه نابود نخواهد شد؛ بلکه شعله ورتر و توسعه دارتر و مخرّبتر نیز خواهد شد.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

ساکینه :
به آخوند...... باید گفت که مارکسیسم مرامی است ماتریالیستی و رئالیستی. الته باید معنی این 2 صفت را دانست و نه همچون آخوندهای زمان شاه گفت: کمونیست یعنی خدا نیست !- و یا مارکسیسم مثلا میگوید: هدف وسیله را نوجیه میکند!.
مایه تاسف است که در میان اپوزیسیون کسانی از قانون بشردوستانه صلیبیون سوء استفاده میکنند که سواد علمی اجتماعی شان حتی از آخوندهای حوزه قم به مراتب پایین تر است، و در حد روضه خوانهای زمان شاه: بیسواد و غرض ورز و ساده لوح و ریوانجیست و لجوج هستند.

فرامرز حیدریان در پاسخ به  آقای حسن!

Image removed.

مختصری بحث  به منظور اندیشیدن و ژرفکاوی استدلالی!

اگر دین را در معنای رایج آن بگیریم، مارکسیسم نیز به دلیل ساختارهای عقیدتی اش، نوعی «دین» است. از خصلتهای هر دینی این است که قطعیّت اعتقاداتی خودش را  به دلیل رقابت برای افزودن بر شمار معتقدانش میتواند در تضاد و نفی ادیان/مذاهب دیگر اثبات کند. اگر تاریخ ادیان را به استثنای «یهودیّت» که یهودیها خود را «قوم برگزیده یهوه» میدانند، تمام ادیان/مذاهب/ایدئولوژیهای سبک دینی که تا کنون در تاریخ جوامع بشری به وجود آمده اند و ضایع ترین و توسعه طلب ترین آنها که «مسیحیّت و اسلامیّت» باشند تا همین امروز در رقابت با ادیان /مذاهب دیگر به انواع و اقسام کشتارها و قتل عامهای هولناک همّت اقتلویی کرده اند؛ آنهم تحت نام «عدالت/آزادی/رستگاری/رهایی و امثالهم». در این حیطه، ایدئولوژی دینی شده مارکسیسم حسب تاریخش نیز، دقیقا همان نحوه ها و روشها و متدها و سبکهای رفتاری و گفتاری را در عمل اجرا کرده است که مومنان به ادیان ابراهیمی.

مسئله «سیر مبارزاتی» آنچه که خودش را به طور «عام»، برچسب «چپ» زده است [چپ معنای وسیعتری از گرایشهای متنوعّش دارد]، دقیقا سیر مبارزه عقیدتی است برای نفله کردن تمام رقیبان مذهبی خودش و هیچ سنخیّتی با  تلاش برای اجرا و دوام «عدالت/دادورزی» و کثیری از ایده آلهای بشری ندارد.  چهره استتاری «چپ»، اراده معطوف به قدرت و حاکمیّت ایدئولوژی خودش بر ذهنیّت انسانها و سرنوشت جوامع بشریست و تاریخ  دو قرن اخیر بشر نیز این مسئله را در اکثر جوامع بشری با عواقب هولناک و وحشتناکش برای جوامع و انسانها اثبات کرده است.

مسئله رقابت ادیان/مذاهب از لحظه شکلگیری جوامع بشری تا امروز وجود داشته است و در آینده نیز وجود خواهد داشت. اینکه انسانها به کدام مذهب/دین/مرام/مسلک و امثالهم گرایش پیدا میکنند، چندان مهم نیست؛ بلکه «بازتاب و نتایج اعتقادات مذهبی در زندگی باهمستان و مشترک انسانها» ست که ارزش یا مخرّب بودن آنها را به محک میزند. مسئله اعتقادات فردی و گرایشهای عقیدتی را میتوان از لحاظ روانشناختی و روحی خیلی مستدل در باره اش سخن گفت. مشکل جوامع بشری، ظهور انواع و اقسام ادیان و ایدئولوژیها نیست؛ بلکه مشکل جوامع بشری، رقابتهای خونین و خصومتهای هولناک آنها در حقّ یکدیگر است که مسبب قهقرائی و فلاکت و نابودی جوامع بشری شده اند. بنابر سنجشگری ادیان و مذاهب که کثیری آن را از روی حماقت و بلاهت، «دین ستیزی!!؟» قلمداد میکنند، هرگز به معنای نابودی ادیان و مذاهب و امثالهم نیست؛ بلکه تبدیل انسان خشونتگرا و خونریز فاناتیکر به انسان خردمند و استدلالی و مسئول است؛ طوری که اعتقاداتش را فقط برای خودش مقدّس بداند و هیچکس را با زور و جبر و شمشیر و تهدید و امثالهم به تغییر عقیده و دین و مرام و امثالهم مجبور و وادار نکند.
من فعلا دوست ندارم از لحاظ تئوریک و فلسفی به بازشکافی معنای «دین در تجربیات و فرهنگ» مردم ایران بپردازم؛ زیرا مطلب طولانی میشود. البته در این زمینه در مقالات مختلفم قبلا مطالبی را نوشته ام. نکته دیگری که لازم میدانم تذکّر دهم، این است که انسانها به طور کلّی، موجوداتی «دین زا و دینگرا» هستند. اینکه نام دین خودشان را چه میگذارند و چه صفتهایی به آن آویزان میکنند، از اصل مطلب، هیچ چیزی نمیکاهد و تغییری در آن ایجاد نمیکند. مسئله از لحاظ حقوقی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، کاملا صحت دارد و مصداقش بدیهیست؛ زیرا با «وجدان فردی» در پیوند است. آنچه را که «حقوقدانان» به نام «آزادی وجدان» از آن سخن میگویند، در حقیقت همان «آزادی دین فردی» است که شایان ارجگزاری است و هیچکس/هیچ قدرتی/هیچ حکومتی/ محقّ و مُجاز نیست که آن را متعیّن کند و در چند و چونش پرسش بی مورد طرح کند.
ناگفته نگذارم که دین در معنای رایج و نظریّات اروپائیان، مسئله ای شخصی و خصوصی محسوب میشود. ولی «دین» در تجربیات و فرهنگ ایرانیان، دامنه ای «اجتماعی/جهانی/کیهانی» دارد که فعلا بحث من نیست.
ختم کلام. سیر مبارزاتی چپها به طور کلّی علیه ادیان/مذاهب، سیر مبارزه رقابتی برای سیطره یافتن بر ذهنیّت مردم جوامع است و هیچ ربطی و سنخیّتی با «آزادی/دادورزی/دمکراسی/انتخابات آزاد و امثالهم» ندارد. مسئله فقط حول و حوش «کسب و تملّک قدرت» میچرخد؛ زیرا اگر «چپ» واقعا و اصالتا در فکر «دادورزی/عدالت» بود، هیچگاه به مبارزه علیه ادیان/مذاهب نمیپرداخت؛ بلکه کنشگران مستعدش،- چنانچه اهل اندیشیدن میبودند یا هستند- تلاش میکردند که در باره «معضل دادگزاری/عدالت/Gerechtigkeit/Justice» بیندیشند و ژرفکاوی کنند همچون متفکّری مثل:«جان راولز [John Rawls]» تا از این طریق بتوانند انسانها را به اندیشیدن در باره نه تنها منافع و سوائق و غرایز خودشان بینگیزانند؛ بلکه راههای اجرای مناسبات عادلانه را در جامعه و حکومت به کمک باهماندیشی بیافرینند از بهر خوشزیستی یکدیگر و نهادینه کردن قوانین لازم و تضمین اجرای آنها.
دیگر اینکه کلمه «عدالت» را نباید معادل «دادورزی» یا معادلهای فرنگی گذاشت؛ زیرا عدالت در اسلامیّت به معنای حاکمیّت اراده بی چون و چرای الله و مومنانش و کسب هر گونه امتیازی فقط برای مومنان به الله.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

 

حسن

ای کاش هم فاضل غیبی و هم فرامرز حیدریان به این مسئله نیز بپردازند که چرا و چگونه سیر تحول چپ ها بسوی ضدیت با دین اسلام است . کاری به ادیان دیگر ندارند یا به اینکه خود را اته معرفی کرده و بگویند خللاص. بلکه قلمی را که دیگر در جهت انترنسیانول و بیرون کشیدن منافع زحمتکشان از زیر یقه پولدار ها زجر نمیکشید، بطرف خراشیدن روی دین اسلام روانه کرده اند............... بنظر من این اسلام خراشی ها با قلم، رو پوشانی بی عملی ها برای فعالیت در جهت حمایت از عدالت است

 

ع.ب.تورک اوغلی

جناب فاضل غیبی مقاله خوبی نوشته است،
میشه گفت ،انگشت روی مسئله حساسی
درجنبش های چپ گذاشته است،
واقعن تحلیل درست وزحمت فراوانی
کشیده است،
فقط یک عیب دارد،
که نظرخودرا درآخرنوشته بیان کرده است.
ایکاش این نظر رانمی داد،
می گذاشت، دیگران نظر دهند،
من به این نوشته جدای از نظر آقای غیبی از یک دریچه بزرگ وازبالا نگاه
میکنم،
اولا،تاریخ مبارزات کمونیستها را معطوف
به زمان کوتاه درایران کرده است،
که درست نیست،
کمونیست حداقل مبارزات ۱۱۰ ساله دارند،
دوما،تمام تفکرات ایجادشده درایران
منشاء غربی دارند،
هیچ کدام ازاین تفکرات تولید داخل نیستند،
چه ملی گرایی،چه چپ،چه لیبرال،ووو،،
تمام این تفکرات هم شاخه های مختلفی
همچون ادیان دارند،
که به آنها مذاهب یا فرقه ایی از فلان
دین ومذهب گفته میشود،
مردم ایران منطقه درهیچ زمینه ایی
تولید نداشته وندارند،
حتی درنویسندگی و ابراز نظر ،
اگرتوجه کنید،هم نظر کمونیستی،یا سوسیالیست هم وارداتی به ایران ومنطقه میباشد،
روسیه نیز ازما استثنا نیست،
بهمین دلیل ،،
درمورد بومی بودن این تفکرات هیچ جای شکی نیست،
تحصیل کنندگان ماهم اگر علمی آموخته اند،بیشترازغرب بوده وهست.
چرا ما درگیر این مسائل هستیم؟
ونمی توانیم به یک دستاورد خوبی برسیم ،،
چون غربیان تولید جدیدی را وارد میدان
ماکرده، که باید قبلی راحل نکرده ،با
موضوع جدیدمواجه گردیم،
این جریان از زمان انقلاب صنعتی آغاز
شده است،
مرکزانقلاب صنعتی نیزغرب بوده است،
پس لازم بود،غرب مدیریت خودرا بشکل
جدیدبمیان آورد،
که درمناطق مختلف باتوجه به مشخصه
های اقتصادی،فرهنگی ،حاکمیتی،
درآن مناطق حرکت کند،
درمنطقه ما تصرف هندوستان نقطه
ابتدایی غالبیت برمنطقه رارقم زد.

این حرکت ها در هرمنطقه ایی شکل خودرا پیش برد،
که صدور تفکرات چپ یاکمونیستی را دریک قرن پیش درروسیه به میدان آورد،
طراحان ومنهدسان این تفکربرای ده ،یابیست فکرنمیکنند،
بلکه تفکرآنها استراتژی وتاکتیکی است،
درهمان ده سال اول خیلی ازمبارزان
وطن‌پرست و عاقبت بین ، علمی نمی نویسم ،که بعضی ها آلرژی نشان ندهند،
فهمیدند،که راه شان خطا میباشد،
متاسفانه عدم دموکراسی، وخفقاق موجود نگذاشت ،دیده شوند.
اگرکسی به شوروی پس ازفروپاشی درآنزمان رفته باشد ،متوجه عرایضم می‌شود.
متاسفانه درایران ،چپ هم گرفتارتفکر
تفکرات سوسیال،ناسیونالیسم میباشد.
اگرمتهم به بیسوادی نشوم،،
درصورتیکه حداقل ۱۵ ساله مقالات همین انگ زدگان ودیگر عزیزان را لاقل
درهمین سایت میخوانم،
اگرمن بیسوادباشم ،خودشان باسوادتر
ازمن هستند،که نتوانستند،باسوادشان
من راباسوادکنند.
درچپ ایران اگر صادقانه صحبت کنیم،
مثل دیگر سیاسیون جانفشانی، ازخودواززندگی گذشتن ها زیادبود،
چه جان‌ها که درراه آرمانشان ندادند،
این خودگذشتگی ها در تمام تفکرات
چه درست یا غلط بود،
بزرگانی،درچپ ایران هم پی به اشتباه
و تفکراتشان بود،
ولی نتوانستند،بهرصورت مردم وجوانان را ازخطا بازدارند
درهمین نظرات زیر نوشته آقای غیبی
ازنصایح حکیمانه همچون سیدحسن تقی زاده ،تا برخود همچون گذشته وتاکید بر
نظرات قدیمی وجوددارد،
از برخود هيتلری ونظامی گری هچل هفتی توهمی وجود دارد،تا نظرات بی سروته ومعیوب،
ما به سوسیالیسم اگربخواهیم ،بصورت
حکومت متمرکزانه نگاه کنیم،بلی ،
نتیجه همان خواهدبود،که برسر شوروی
وگوبا آمد
اگربخواهیم،
بازهم توهمات باستانگرایی سیدحسن
تقی زاده،محمدعلی فروغی،سیدجوادطباطبایی نگاه کنیم،بازهم همانی خواهدشد،
که درسال ۵۷ برسرمان آمد.
عیب وعقب ماندگی ما اینجاست،
که نه تولیدفکرداریم ،ونه ازتولید فکردرست لاقل برای زندگی مردم
فکرمیکنیم،
چپ گرایی ایران ،همچون ،ملی گرایی،
همچون شیعه گری ایران ،بقول رشتی
ها هفت بیجاری وبیماری بیش نیست.
تعدادی برای مادهرروز تئوری تولید کرده
فکرمیکنند، سال ۱۲۹۹ یا۱۳۵۷ است.
هنوز معنی انقلاب انفورماتیک رانفهمیده
ویل فکرمیکنند میتوانند باکلاشی بازهم
انقلاب انفورماتیک را بخواست خودمعنی کنند،
بافحش و کلمات رکیک خودرا تخلیه
وادبیات و فرهنگ خودرانشان میدهند،
ما بیش ازاندازه نجابت بخرج داده ایم،
این بجابت ما باعث جسارت بی ادبی آنهاگشته است،
شاید اینجا جواب مارا ننویسند،
درجای دیگر جوابشان را بشدت میدهیم.

سهراب آواره:

شناخت، درک، وقضاوت، در باره وضعیت کمونیسم ،نیاز به شعور و شناخت و اخلاق دارد و نه تعصب و کینه و حماقت ومغزشویی.
در اکثر کشورهای جهان آزاد چپ ها هر بار بین 10-60 درصد رای می آورند، گاهی بیشتر از سبزها و مذهبی ها و ناسیونالیست ها و چاپید شاهی ها وفاشیست ها.
اخیرادر اغلب کشورهای امریکای لاتین حدود 50 درصد رای عموم را بخود اختصاص داده اند.
در کشورهای دیکتاتوری مانند ایران اگر آزادی انتخابات باشد و چپ ها یکسال فرصت معرفی برنامه خود را داشته باشند احتمالا بین 30-55 درصد رای خواهند آورد. رشد چپ در آغاز انقلاب را شاهد بودیم ، که وحشت بجان آخوندها انداخت تا نیروهای مردمی مانند کمونیست ها را سرکوب کنند.
--کتاب ضد کمونیستی که در این مقاله معرفی شده احتمالا با حمایت مالی و تبلیغاتی ارگانهای امپریالیستی امریکا و غرب به مرحله انتشار رسیده.
--این کتاب به نقد و انتقاد و تخریب کمونیسم اروپایی، کمونیسم امریکایی، و مکتب یهودی سوسیال دمکرات فرانکفورت ،می پردازد و نه به نقد کمونیسم مستقل /یا کمونیسم سه جهانی/ یا کمونیسم روسی/
- خود کمونیستهای مستقل دهها سال است که به نقد اینگونه کمونیست های رویزیونیستی سازشکار و روشنفکربازی های تفریحی پرداخته اند.
-- اگر کمونیسم ریشه و نیاز اجتماعی جوامع بشری نبود تاکنون از بین رفته بود و در اکثر نقاط جهان پیکارگران آن آرامش ظالمان و استثمارگران را بهم نزده بودند ؛ که فردی مذهبی و مدافع بهائیت ایرانی، علیه آن دست به شانتاژ ساده لوحانه و کودکانه بزند.

بهرام:

با درود به آقای فاضل غیبی که مقاله کوتاه اما جانداری را در باره چپ ایرانی قلمی کردند.
در این باره بیشتر باید نوشت. ضربه ای که چپ به جامعه ایران وارد ساخت بنیاد هرگونه تحول و قانونگرایی و میهن پرستی را به باد داد و مردم ایران را به جهنم آخوند فرستاد.
هرچند غربیان درباره چپ بیشتر نوشته اند، اما اندیشمندان ایرانی خود باید در این باره به کوشش برخيزند و هیولای دروغین عدالت سوسیالیستی را به چالش بکشند.
متاسفانه باید اعتراف کرد که مبارزه با استبداد چپ منبع درآمدی برای اسلحه سازان غربی بویژه آمریکا درصد سال گذشته بوده است. جریان چپ هرگز خطری برای آمریکا نبوده ونیست.
در همین همسایگی آمریکا مردم کوبا گرسنه هستند و اساسن نیازی به تحریم نیست و مردم کوبا در آرزوی فرار به آمریکا هستند.
بدون اندکی تردید داشتن روابط تجاری امریکابا کوبا و کره شمالی ، قدرت دلار بنیاد تصورات واهی سوسیالیستی را به‌دست فراموشی خواهد سپرد. جریان چپ از آغاز درایران یک برنامه
منظم جاسوسی و تخریب برای کشور ما ایران بوده است.

محسن توجیه:

 

چون در ایران تاکنون نظامهای فئودالی،سلطنتی، اسلامی، نیمه استعماری و غیره با شکست روبرو شده اند، تولرانس دمکراتیک حکم میکند که به ایدئولوژی ها و مرام هایی مانند بهائیت، فمنیسم، ملی گرایی، سوسیالیسم، و فدرالیسم نیز امکان داده شود تا آزمایش ادعاهای خود را پس بدهند، ولی نخست باید پرسید تعریف ایدءولوژی چیست؟آیا چپ ها دارای یک ایدئولوژی سیاسی هستند؟ چرا جامعه طبقاتی ایران در طول 150 سال گذشته، جنبش و قشر چپ را ایجاد نموده و آنها در مبارزه با شیخ و شاه و ارتجاع و خرافات مذهبی صدها کشته و شهید و فدایی داده اند و بخشی از زبان و فرهنگ پارسی/ایرانی را ساخته یا تحت تاثیر خود قرار داده اند.؟و هنوز در کنار ملیون و مجاهدین و فدرالیست ها و جمهوری خواهان و فمنیستها و بهایی ها و سوسیال دمکراتها و مشروطه خواهان ادعای اداره مملکت و نجات زحمتکشان را دارند؟ آیا مخالفان ایدئولوژی چپ خود دارای ایدئولوژی راست یا التقاطی یا لیبرال یا دینی نیستند؟

گرچه مارکس گفته بود، ایدئولوژی آگاهی غلط و منحرف است، بعدها معلوم شد که منظوروی ایدئولوژی بورژوایی مرسوم از زمان باکون در قرن 17 میلادی است. ایدئولوژی به معنی عام نوعی جهانبینی است که بیش از همه برای تامین سلطه و حاکمیت مورد استفاده قرار میگیرد. بحث و مبارزات ایدئولوژیک سیاسی چیزی نیستند غیر از مبارزه در راه قدرت سیاسی شخصی یا حزبی. لیبرالها میگویند سیاستمداران چیزی غیر از فیلسوفان نیستند که نظرات شخصی خود را در لباس زیبا و افکاری نو عرضه میکنند.
در تعریف ایدئولوژی، اشاره شده که آن سیستمی از جهانبینی ها، نظرات، و ارزش هاست که متکی به یک گروه اجتماعی یا یک فرهنگ باشد یا آنرا نمایندگی کند. ناپلئون ایدئولوگ ها را افرادی اتوپیستی، واقعیت گریز، و غیرعلمی نامید چون آنها در پایان قرن 18 میلادی نقشی سیاسی بعهده گرفته بودند که موجب خشم وی شده بود. ایدئولوژی برنامه و طرحی است جهانبینی گرا که به ایده تشکیل اهداف سیاسی و اجتماعی خدمت میکند مانند ایدئولوژی های فاشیسم، لیبرالیسم، محافظه کاری، سوسیالیسم و کمونیسم.
تفکر در لباس ایدئولوژی توسط باکون در اوایل قرن 17 میلادی در انگلیس بشکل طرح پرسشی سیستماتیک مطرح شد که میگفت در هر اجتماعی انسان قربانی رهبرانی میشود که دارای ایدئولوژی هستند، برای دفاع از شناخت حقیقی باید علیه دین و انواع پیشداوری مبارزه نمود. روشنگری اروپایی تا زمان مارکس کوشید از طریق آنالیز دلایل و منابع ایدئولوژیک پیشداوری ها و ایدئولوژی های منحرف را افشا کند.
در نقد ایدئولوژی ها گفته شده که آنان در ماهیت غیرعلمی هستند گرچه حامل و حاوی خصوصیات طبقاتی میباشند. هر ایدئولوژی، جانبدارانه است مثلا ایدئولوزی کارگری و سوسیالیستی، طبقاتی، خلقی، و انسانی است. میان ایدئولوژی سوسیالیستی و ایدئولوژی بورژوایی یک مبارزه آشتی ناپذیر وجود دارد تا آنتی کمونیسم کاپیتالیسم خنثی شود. ایدئولوژی بورژوایی جنگ طلب، ارتجاعی، میلیتاریستی، نئوفاشیستی، انحصارطلب، و امپریالیستی است.
واژه ایدئولوژی ریشه یونانی دارد و جریانی است علمی که جویای کشف قوانین عملی برای تربیت، اخلاق، و سیاست است. مقوله ایدئولوژی به 3 شکل و در سه گروه ارزشیابی میشود،- ایدئولوژی مثبت و مفید نزد(لوهمن، لمبرگ، ومارکسیست ها)، به معنی خنثی و بیطرفانه در(جامعه شناسی علم)، و به معنی مخرب و منفی نزد(پوزیوتیست ها، نئومارکسیست ها،و تئوری انتقادی).
بورژوازی میکوشد از طریق لیبرال نمودن ایدئولوژی طبقه کارگر یا از طریق ناسیونالیسم، رویزیونیسم، و دمکراسی خرده بورژوایی، آنرا بی خطر کند یا میکوشد از طریق فرهنگ خود، سیاست فرهنگی احزاب و سازمانهای سیوسیالیستی را منحرف کند و در خدمت خود قرار دهد. در انقلاب فرانسه بورژوازی انقلابی در مقابل فئودالیسم و سلطنت و کلیسا، از طریق ایدئولوژی خود در قرن 18 میلادی اساس تئوریک برای انقلاب ساخت. در ماتریالیسم تاریخی قرن 19 میلادی مارکس و انگلس، حوزه های فکری، دینی، متافیزیک، علم، هنر، فلسفه، و غیره را بعنوان روبنای ایدئولوژیک یک روابط اقتصادی اجتماعی بشمار می آوردند که بشکل آگاهی یک طبقه در لباس علم مورد قبول قرار گرفت و بعدها بصورت برنامه سیاسی یا بشکل جهانبینی، نوع تفکر، طرح عمل و بصورت انتقادی و منفی مورد توجه قرار گرفت.
ایدئولوژی بر اساس تعریف مارکسیستی،بخشی از روبنای اجتماعی اقتصادیست که بیان کننده وضعیت و منافع طبقه خاصی میباشد. آن سیستمی از افکار، نظرات، ایدهها، و مفاهیم مشخص است که بشکل آگاهی اجتماعی، چه بصورت انقلابی و چه بشکل کاذب بیان میگردد. ایدئولوژی سیستمی از نظرات اجتماعی بصورت سیاسی،اقتصادی،حقوقی، فلسفی، هنری، و غیره است که بیان کننده منافع طبقاتی خاصی است و مطابق نرمهای رفتاری، نظرات، عقاید، و ارزش ها میباشد. ایدئولوگ یعنی خالق یا نماینده یک ایدئولوژی. و ایدئولوژیک یعنی بر اساس افکارو نظرات مشخص.
آگاهی اجتماعی را مجموعه ایدهها، نظرات، و جهانبینی ها تعریف میکنند. پرسش هر جهانبینی، رابطه آگاهی و زمینه مادی، یا رابطه روبنا و زیربنا است، که سئوال اساسی فلسفه نیز است. براین اساس جهانبینی را به 2 نوع ماتریالیستی و ایده آلیستی تقسیم میکنند. جهانبینی مجموعه تصورات و نظرات پیرامون طبیعت، جامعه، اندیشه، جهان، و جای انسان در آنست.
ایدئولوژی طبقه کارگر خلاف سایر ایدئولوژی ها پایه علمی دارد که هدفش لغو استثمار، رفع آنتاگونیسم اجتماعی، و برقراری سوسیالیسم است. منافع اش منافع تمام اقشار و طبقات است. طبقه کارگر میتواند از طریق وحدت ایدئولوژی خود با سوسیالیسم علمی، انقلاب سوسیالیستی را به سرانجام برساند و کمونیسم را عملی سازد. ایدئولوژی سوسیالیستی همان مارکسیسم-لنینیسم است که مجموعه از علوم فلسفی، تاریخی، و اقتصادی است، آن محصول مبارزه طبقاتی و زحمات تئوریک مارکس، انگلس، و لنین بود. این باید وارد تودهها و جامعه شود تا به نیروی مادی تبدیل گردد.
در جامعه طبقاتی، ایدئولوژی مجموعه نظرات و جهانبینی های اجتماعی یک طبقه خاص است که شرایط تاریخی، اجتماعی و منافع آنرا بیان میکند. سوسیالیست ها مدعی هستند که ایدئولوژی طبقه کارگر تنها ایدئولوژی است که برای تشکیل سوسیالیسم و کمونیسم کوشش میکند و پیام تاریخی طبقه کارگر برای آزادی کل جامعه است. ایدئولوژی، سیستم ایدهها، نظرات، شناخت ها، و اهداف استراتژیک سیاسی، فلسفی، دینی، هنری، و غیره در جامعه است که از طزیق زیربنای مادی تعیین میشود و این زیربنا را منعکس میکند.
کمونیست ها مدعی هستند که ایدئولوژی سوسیالیستی تنها ایدئولوژی علمی متکی به شناخت قوانین تحول اجتماعی عینی و بیان کننده منافع خلق و طبقه کارگر است. ایدئولوژی سوسیالیستی از طریق کمونیستها و حزب طبقه کارگر در جدال مداوم با ایدئولوژی بورزوازی است که باید به درون تودهها منتقل شود. این ایدئولوژی عامل انحلال اجتناب ناپذبر نظام سرمایه داری از طریق نظام سوسیالیستی است. نقش اجتماعی ایدئولوژی بورژوایی امروزه عبارت است از کوشش برای قانونی کردن استثمار سرمایه داری و مبارزه با مارکسیسم-لنینیسم.

عنوان مقاله

 

به نام مستعار «محسن توجیه»

Image removed.

محسن کردی

مطلب شما تکرار هزار باره توجیهاتی است که برای فرار از پذیرش این واقعیت است که راه را اشتباه رفته اید. به این تکه که از جزوات دوران نوجوانی یاد گرفته اید نگاه کنید: «ایدئولوژی سوسیالیستی از طریق کمونیستها و حزب طبقه کارگر در جدال مداوم با ایدئولوژی بورزوازی است که باید به درون تودهها منتقل شود». یا ما کوریم یا شما در خواب اصحاب کهف. کدام جدال مدام بین سوسیالیسم و بورژوازی؟ کجا؟ بیدار شو برادر یک قهوه دبش بزن. بپذیر که زمانی ساده لوح بودی و خودت را راحت کن. بجز یک تکه که در زیر به آن میپردازم بقیه شعارهای شما را قابل ندانستم وقت بگذارم. یک نگاه سرسری نشان از یک نوجوان با دهان کف کرده جلوی دانشگاه تهران دارد. یادش بخیر. یک مشت جوانک دختر و پسر با چه حرارتی از عقایدشان دفاع میکردند. تازه سه چار ماه بود که جزوه به دست شان رسیده بود و همه آنرا بی کم و کاست بلعیده بودند. آنچنان دفاع میکردند که گویی سه دهه مطالعات در زمینه مارکسیسم یا عدل علی - مجاهد و حزب الهی-  داشتند. هنوز هم در نوجوانی شما بر همان پاشنه میچرخد. 

نوشته اید « چرا جامعه طبقاتی ایران در طول 150 سال گذشته، جنبش و قشر چپ را ایجاد نموده و آنها در مبارزه با شیخ و شاه و ارتجاع و خرافات مذهبی صدها کشته و شهید و فدایی داده اند و بخشی از زبان و فرهنگ پارسی/ایرانی را ساخته یا تحت تاثیر خود قرار داده اند.؟و هنوز در کنار ملیون و مجاهدین و فدرالیست ها و جمهوری خواهان و فمنیستها و بهایی ها و سوسیال دمکراتها و مشروطه خواهان ادعای اداره مملکت و نجات زحمتکشان را دارند؟ آیا مخالفان ایدئولوژی چپ خود دارای ایدئولوژی راست یا التقاطی یا لیبرال یا دینی نیستند؟
خیلی مطالب تان پرت و پلاست! صدها کشته و فدایی داده اند ینی چی؟ از کی تابحال کشته و فدایی دادن شده سند حقانیت و بر حق بودن؟ خب طالبان و داعش که بیشتر کشته داده اند پس حق با آنهاست که به خون امثال من و شما تشنه اند. خب یک جوانک بی تجربه ابله که پاسبان کشته یا در مقابل لاجوردی سر موضع ایستاده و ابلهانه روی دار جان داده که قابل تحسین نیست. تا همین ده سال قبل آنها را تحسین میکردم ولی امروز که تجربه زندگی بیشتری دارم از خود میپرسم چرا؟ یک توبه بکن بیا بیرون به زندگی ات برس. برخی را مجبور به تیر خلاص زدن به همرزم سابق میکردند. نه.. امروز هم حاضر نیستم بخاطر آزادی خودم تیر خلاص حتا به دشمنم بزنم. این را باید ستود اگر سری بالای دار رفت. اما سر دادن بخاطر سوسیالیسم و ایده هایی که مسعود رجوی و مجاهدین داشتند؟ البته که ابلهانه بود. سرتاسر کارنامه چریکی قبل و بعد از انقلاب و همه ترورهایشان و کشته شدن های شان در درگیری ها نالازم و ابلهانه بود. آنها هیچ چیزی به ملت ایران ندادند. از کجایت بیرون کشیدی که بخشی از زبان و فرهنگ پارسی/ایرانی را ساخته یا تحت تاثیر خود قرار داده اند.؟ حمید اشرف یا فرخ نگهدار یا بیژن جزنی به کدام بخش از زبان و فرهنگ پارسی ایرانی را ساختند یا تحت تاثیر خود قرار دادند؟ بگو ما هم بدانیم. خود فرخ نگهدار یا دیگر فداییان چنین ادعایی ندارند. اگر قریحه ای داشته اند و شعری و حماسه ای سروده اند مثل هر ایرانی دیگر بوده و هیچ ربطی به مارکسیسم نداشته پدرجان! خجالت نمیکشی همینطوری قلم را میچرخانی خودت را مسخره خاص و عام میکنی؟ بسیار کار خوبی میکنید که با نام مستعار مینویسید و حفظ ظاهر می کنید و با نام حقیقی خود را به ریشخند نمی کشید. اما نزد اطرافیان هم پز ندهید که اینها را شما نوشته اید. ببخشید اینطور مینویسم ولی یکی لازم است آینه را جلوی چشمان تان بگیرد. ما ایرانی ها عادت مان است که اگر چیزی به نفع ما گفته شود حتا خزعبلات تحسین کنیم. مثل آن داستانی که یک شوخ از نسل جدید در فیسبوک آورد که بستنی را آمریکایی ها از یک ایرانی بنام کریم بستنی دوره گرد که زمان رضاشاه جلوی سفارت آمریکا بستنی میفروخت یاد گرفتند. نمیدانستند بستنی چی هست بهش گفتن آیس. بعد از هم میپرسیدن این چیه طرف میگفت این آیس هست که از کریم خریدم. یواش یواش آیس کریم اسم بستنی شد. جالب این که این مزخرف بلافاصله وایرال شد و یکی هم از ایران برای من فرستاد. به قهقهه خندیدم برای طرف نوشتم که عزیز بستنی و فالوده چند صد سال قبل در چین بوجود آمده یکی دارد تو را دست میاندازد. شما هم عزیز مشخص است که پا به سن گذاشته اید و هنوز اخلاق اغراق قبل از انقلاب در رگهای تان جریان دارد.
دیگر این که این عبارت زحمت کشان و کارگران را از ادبیات خود خارج کنید. در ایران امروز کسی بخاطر طبقه زحمت کش و کارگران ساچمه به چشمش نمیخورد. قضیه کلا چیز دیگریست. وقتی میگم خوابی همینه دیگه! بیدار شو برادر.. بیدار شو.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید