در این مقاله قصد پرداختن به هدف و ایدئولوژی فرد زندانی شده و مورد ظلم قرار گرفته شده نیست بلکه به نفس نگاه ظالم به مظلوم میپردازم.
آزمایشی از «پژوهشگران» هیتلری
دقیق یادم نیست کجا این روایت را شنیدم. در آلمان هیتلری آزمایشی بر روی یک میمون ماده انجام شد. میمون را با بچه نوزادش در یک کوره نهادند و اندک اندک گرمای زیر پای میمون را بالا بردند تا به چگونگی رفتار میمون برای حفظ جان خود و فرزندش پی ببرند. میمون مادر اول کار کمی تحمل کرد. بعد که گرما بالا رفت این پا و آن پا میکرد. جایی از سقف نبود که آویزان شود این در و ان در میزد. صداهای وحشتناکی از خود خارج میکرد و میسوخت. رفتارش بسیار پرخاشگرانه بود. در لحظه ای ناگهان نوزاد را زیر خود نهاد و روی او نشست.
حتا نوشتن این سطر که میخواهم بنویسم برای من دشوار است. یک انسان اگر در چنین موقعیتی قرار بگیرد؟ تا چه اندازه میتواند تحمل کند و جگر گوشه اش را زیر خود نگذارد؟ شاید شانس بیاورد و از حال برود و قبل از آن جگر گوشه اش را روی سینه اش بگذارد که نسوزد. شاید اگر شانس بیاورد و یک کلت با یک گلوله به او بدهند جگر گوشه اش را روی سینه اش بگذارد و تیری در مغز خود شلیک کند. اما اگر هیچکدام آنها نباشد...؟
میدانیم که تفاوت ما انسانها با میمون ها در پروسه تکامل پوسته ای نازک از اخلاقیات است. اگر در اثر شکنجه یا وضعیت شدید روحی آن پوسته آسیب ببیند چه بسا غریزه بقا در انسان نیز، همان رفتاری را بکند که آن میمون. اگر میخواهیم به زجری که فرد قربانی در دوران شکنجه شدن می کشد را درک کنیم باید خود را به جای آن میمون در آن کوره ببینیم با جگر گوشه ای در آغوش مان.
اینچنین است کسی که برای هدفی مقدس مجازات و شکنجه میشود. آن هدف مقدس که بخاطرش زندانی شده، مردم ایران، که جگرگوشه او هستند. میهن جگرگوشه اوست. ما تا کجا میتوانیم شکنجه وشلاق و یا آن کوره داغ را تحمل کنیم و نبریم؟
تواب بریده مزدور
از آن وحشتناک تر این است که مهم نیست که چه مرامی داری، چپ، راست، مجاهد خلق، چریک فدایی، سلطنت طلب یا آزادیخواه و مشروطه خواه، اصلاح طلب یا ... بهرحال نیت تو میهن و مردم است. کسی بخاطر مادیات شکنجه را تحمل نمی کند. و تو بخاطر این هدف مقدس شکنجه شوی.. ضربه های شلاق و داغی کوره ای که همه جای بدنت را سوزانده تحمل را از تو میستاند و با آخرین ضربه تبر مانند درخت تنومندی به زمین می افتی و پایان خود را می بینی. اقرار میکنی و لو میدهی.. و وقتی بیرون می آیی.. می بینی بجای همدردی و تشکر، تو را بخاطر این فدا کاری و بیش از آن نتوانستن به «تواب و بریده مزدور» صفت میدهند. چقدر درد آور است.
شرم بر مسعود رجوی و همه ی کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق. من صدها بار آخوند را به این جنایتکاران ترجیح میدهم. کادر رهبری مجاهد اکنون که در اپوزیسیون هستند با آن بریدگان با بی انصافی چنین کردند تنها به این دلیل که با افکار سازمان شان دیگر همراه نبودند. حال تصور کن تو یک انسان ایرانی معمولی هستی و در حکومتی که مسعود رجوی و مریم همه کاره آن هستند بخواهی نظری سیاسی بدهی. با تو چه خواهند کرد؟ آیا کوره شان صدها بار داغ تر و به لحاظ ظلم و بی انصافی هزاران بار از آخوندها بدتر نخواهد بود؟
چه ظلمی در این سالها بر این قربانیان رفت. من به سهم خودم از شکنجه شدگان و بریدگان، از هر گروه و دسته ای، به خاطر همان مقدار فداکاری که کردند که کم نبود.. و میلیونها ایرانی چنین فداکاری را نکردند.. تشکر می کنم و دستی به پشت شان میزنم اما دستمریزاد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید