دیری ست که زندگی کردن در زمانه ی زورمداران مفتخور الهی، این دکانداران فاسد و نیرنگبازان و پلشتکاران انگل دینی برای بسیارانی چندان آسان نیست. امید به زندگی جویا و پویا و شکوفا دادن، و هستی شاد و آرام و گرم در خانه و خانواده داشتن با اینهمه دشنه زهرآگین مذهبی و اینهمه دشنام زندگی ستیز و با اینهمه کپک و واماندگی 1400 ساله ی آخوندیسم خودکامه شدنی نیست. زندگی، با اینهمه چاه های بی صاحب نفت در اختیار ولایت، و با پروراندن اینهمه مزدوران نادان در خلافتگاه کاست آخوندیسم، با اینهمه درندگان آدمخوار سپاهی و بسیجی برایمان پیوسته تلخ تر و ناگوارتر و بی فرداتر از پیش شده است. آنهم این زندگی سرد و سخت که از بام تا شام چه بخواهی یا نه، یکدست زیر چماق زور ِکور و فرمان چرکین ولائی ـ دینی مانده است که نه خدا و نه ولی او هیچ نقد و ندای انسانی را تاکنون برنتابیده و نمی تابد؛ و زندگی بیشتر به مردن روزانه شبیه است تا زندگی را دیدن و چشیدن! و تازه، چگونگی زندگی با این دست ها و دل های گرسنه و بیدادزده که همیشه در زیر تیغ 45 ساله الهی پیاپی زخمی و خونین و شکسته گشته و مانده اند، دشواراست و چنین که می نماید: زندگی چاره ای جز ماندن در کنام مرگ همین بیدادگران اسلامی ـ ولائی ندارد! در حالیکه زندگی، دیگر سر سازش با این دشمنان انسانگریز ندارد.
چراکه زندگی کنونی بیش از همه گذشته های تاریخ برای نیروی کار، زنان، جوانان و توده های بی پناه پشت سرهم تاریک تر، تباه تر، خونبارتر و زهرمارترگشته است. اگرچه دارائی ها و توانمندی های هستی اجتماعی طبقاتی ما نسبت به بسیاری از کشورهای دارا چشمگیر و بسیار بالاست، شگفتا که با چپاول ها و جنگ ها و مزدورپروری های رژیم در داخل و منطقه و جهان، زندگی تهی و بی بروبار ما بیش از هر کشور ندار و ناتوانی در کره ی زمین، به کام چنبره فسادها، تباهی ها، هرزگی ها، بیماری ها، زاری ها، خواری ها و گرسنگی های میلیونی کشانده شده، بااینوجود دروازه های نبرد امیدمان بفردا نه که بسته نشده، بل مبارزه پیگیر اجتماعی ما روشن و سرراست نوید به رهائی از این سرطان کشنده رژیم شیعی فاشیستی می دهد که همین امید به فراروئی، در ژرفای وجود تک تک ما با همه ی سرکوب ها و کشت و کشتارها همچنان در وجود اجتماعی ـ طبقاتی مان جوانه زده و می زند؛ و یافتن راه فردائی دیگر و زندگی ای بهتر روزبروز در سراسر وجود خمیده مردمان کار و تلاش با گستردگی چشمگیر ریشه ها دوانده، و به هدفی واقعی، گسست ناپذیر و فراموش ناشدنی فراروئیده و انجامیده است، و از همینرو سرخوردگی و پلیدی هرچه بیشتر رژیم را آشکارا دامن زده، و ترس سرنگونی از خیزش دوباره توده ها، و پیشگیری از زلزله ی آن، دیکتاتوری فاشیسم مذهبی را وادار به هر جنایت بی پروائی برای ترساندن کارگران، زنان و توده های بجان آمده می کند؛ تامگر برای پابرجائی ناچیز خویش بتواند مخالفان و مبارزان مردمی و انقلابی را سرکوب و زندانی و کشتارکند، و"هرآن" برای این هدف ضدبشری چه دسیسه ها که در سر نمی پروراند و چه تبهکاری های بیشرمانه و هولناکی ایکه بیش از پیش مرگبارند را در همین دور تازه برنامه ریزی نکرده و نمی کند.
تلاش برای پیشگیری از سرنگونی
بر هیچ ملا و مکلا و مزدوران آنها و خود علی خامنه ای پوشیده نیست که آگاهی اجتماعی ـ طبقاتی کارگران و زنان و توده ها از کلیت بساط ولائی دینی دیری ست که گذرکرده و آنها را زیر پای خرد خویش لهیده اند و هرگز و هیچگونه سر سازشی با این نظام سراپا پلید و فاشیست و ضدبشری ندارند. چراکه در این کشور ملا و دین زده دیگر هیچ ارزش سرزنده و هیچ آرمانی کوچک انسانی و واقعی نیز وجود خارجی ندارد، مگر رودرروئی روزانه و جاری مردمی با نیرنگ ها و فریبکاری های رنگارنگ الهی ـ دینی که پایانی ندارد، و برای مردمان کار و بیکار تنها چشیدن تهدیدها و ترس هاست که با هرگونه ی آن می رزمند. سران رژیم می دانند که جوشش و خیزش اجتماعی در اعماق و گستره ی کشور روزانه و بی وقفه می باشد، بنابرین باید برای خویش اندکی دیگر و بیشتر فرصت چپاول های تازه و بی پایان بیابند و برای پیگیری این هدف الهی خویش هرچه بیشتر فریاد دادخواهی معترضان و مبارزان را با زندان و اعدام خفه کردن ها، راه آقا را برای سروری جهان اسلام هموارکنند و زهی به این توهم پوچ و پوشالی رهبر.
نان و کار و آزادی ما با این رژیم و جنایتکاری الهی اسلامی آن سر هیچگونه سازشی ندارد، و اهداف آغازین و کنونی این فاشیسم دینی جز بسود تبهکاران سرمایه سالاری داخلی و جهانی نبوده و نیست و مای میلیونی پاکباختگان آنیم. مگرنه این است که کارگران، زنان، جوانان و مردمان تهیدست دیگر بجان آمده اند و همگی می دانند که کشور و هستی شان در حال ویرانی روزانه است؟! و رژیم مرگبان هرباره دست به دسیسه های تازه آسمانی الهی می زند تا بیاری ایجاد فضای ترس و برپائی اعدام ها بتواند همه بجان آمدگان و مبارزان آنان را با زور ساکت کند و یا آنها را با چسباندن نام" بغی و یاغی " که دشمن خدا و... هستند بشناساند و آسانتر هریک را به بردباری اجباری بکشاند! و همه می دانیم که دوران این دور و تسلسل چرندبافی های ولائی که عمری دیرینه دارد سپری شده و نشانگر چه دروغ ها، چه توهم ها، و چه ریاکاری های و بی خردانه ایند که سردستگان رژیم و خود رهبر دچار آن می بشند؟!
برای نمونه ببینید: علی خامنهای در رودرروئی ذهنی و کلاشانه با عده ای جوان چه می گوید که آن برای جوانان، بیکاران و جویندگان راه فردا چقدر چندش برانگیز است. زیرا: روز چهارشنبه پنجم اردیبهشت خامنه ای در دیدار با گروهی از کارگران چنین گفت: تعدادی از جوانان در کشور میل به کار ندارند، دنبال کار هم نمی روند، عده ای از جوانان هم فقط دنبال پشت میزنشینی هستند! آیا این آقای رهبر در خواب آسمانی نیست؟
یا نمونه دیگر: احمد علمالهدی، نماینده خامنهای در خراسان رضوی، با بیان اینکه " هرکس در جهت ترویج ارزشها بکوشد، مورد عنایت امام زمان خواهد بود" سپس گفت: ( هر مدرسه علمیه به مثابه اردوگاه امام زمان است ) بنابراین ( طوری عمل کنید که گویا از طرف امام زمان به این مسئولیت منصوب شدهاید. ) ببینید این آدم هم همچون رهبرش انگار نابیناست که نمی بیند در کشور الهی اسلامی شان بیش از همه، این خود دولتمدارانند که فاسد و جانی و چپاولگر و تبهکارمی باشند.
و نمونه ی دیگر فریبکاری ترفند چادرمی باشد: در این هیاهوها و بگیر و ببندهای اخیر و زن ستیزانه، و سرکوب ها و جریمه ها و زندان کردن های زنان مخالف چادر و کورکردن آنها، اینک بیشترین زنان مبارز ما بخوبی می دانند، که سران رژیم ترفند چادر را برای سرگرم کردن توده ها دوباره بکارگرفته اند تا بیاری آن بهتر و آسان تر، و تا فرصت بقا باقی ست راه چپاول های کلان را برای خود و مزدوران خویش هموار و مهیا بسازند و همینک ساخته اند. وگرنه آنها در فاز پیشین می دیدند که زنان یکبار برای همیشه نشان دادند که نمی خواهند با زور چادری شوند و تکرار این سناریو بی آرو جز بیانگر سنت زن ستیزی اسلامی ولائی بیش نیست. چراکه در بالماسکه زنان در حمایت از چادر با همه ی تشویق های حکومتی و تلاش ها و وعده های آنها به مزدوران زن بیش از 300 تا 400 نفر در آن گردهمائی شرکت نکردند.
و مسخره تر از همه جریمه 300 میلیونی حسین حسینی ست که وی بخاطر در آغوش گرفتن یک دوستدار فوتبال ناگزیر به پرداخت آن می باشد. و من با همه پاسداری از حق آزادی عقیده و بیان و... برای همگان، و بویژه درین گود ارزش شناسی اسلامی دروغین از پوشش و جایگاه زن در اسلام، یادآور این گره پیچیده می شوم! که بدنیست خود ساختار آبرو شناس ولائی ـ اسلامی به پیشینه ی پیامبرشان بازگردند و بخاطر آورند که چرا "محمد رسول" شان با آنهمه دعاوی معنوی چنان زنباره ای بود و شد؟ و در طول زندگی اش، در هر گذرگاهی که فرصتی دست می داد که بسیار داده است، او بی کم و کاست به جایگاه و حقوق زنانش پایبند نبود! و کارکرد دوران زندگی او جز دشمنی روشن با تک همسری و ساختار خانواده نام دیگری ندار و تازه به زنانش فرمان داده بود که پس از مرگش هم جایز نیست همسری دیگر بگیرند. آیا زن ستیزی و نابرابری حقوق زن و مرد در همان دوران محمد مبنا کار نبود؟!
و بی شرمانه تر از همه نمونه ی عدالت قضائی اسلامی در دادگاه انقلاب اصفهان می باشد که توماج صالحی را به اعدام محکوم کرد!
وکیل توماج صالحی، این خواننده انقلابی و مردمی در ایران خبر از صدور حکم اعدام به اتهام افساد فی الارض برای موکلش داد و اخبار منتشر شده مبنی بر عفو او را تکذیب کرد
امیر رئیسیان، وکیل دادگستری در گفتوگو با "شبکه شرق" با اشاره به صدور حکم اعدام توماج صالحی، خواننده بازداشتی در ایران از سوی دادگاه انقلاب اصفهان اظهار کرد: "شعبه یک دادگاه انقلاب اصفهان، در اقدامی که در نوع خود بی سابقه است، حکم دیوان عالی کشور درباره پرونده سال 1401 توماج صالحی را اجرایی نکرد و با "ارشادی" خواندن این حکم و تاکید بر استقلال دادگاه بدوی، توماج صالحی را به اتهام افساد فی الارض، به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم کرد". و این جزای الهی ـ ولائی برای ما جز بدین معنی نیست که رژیم می خواهد با اعدام او و دیگر اعدام ها فضای ترس از مرگ را به کرسی زور خود بنشاند. و این رویاست چراکه توماج صاحی و توماج صالحی ها تنها نیستند و بسیارند.
بهنام چنگائی ششم اردیبهشت 1403
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید