تفاوت مصر و ایران در دو چیز است: ۱ - وجود کاست نظامی در مصر و نبود آن در ایران، ۲- وجود کاست مذهبی در ایران و نبود آن در مصر. منظور از تفاوت، تفاوت تاثیر گذار سیاسی و اجتماعی است.
کاست به آن گروه اجتماعی اطلاق میشود که مدار بسته است. واجد ویژگیهای مخصوص به خود است. ویژگیهاییکه گروه را از دیگر گروهها متمایز میسازد. قوانین و مقررات خاص به خود را دارد. در نهایت قائم به نفس است. نظامیان در مصر و آخوندهای شیعه در ایران دارای چنین ویژگیهاییهستند.
روی کار آمدن "افسران آزاد" در مصر در سال ۱۹۵۲، به تشکیل یک کاست نظامی منجر شد. از آن زمان تا کنون، این نظامیان هستند که در مصر حکومت می کنند. هر چند از ۳۰ ژوئن ۲۰۱۲ تا ۳ ژوئیه ۲۰۱۳، یک غیر نظامی (محمد مرسی) از حزب اخوان المسلمین، به قدرت رسید، خلع مرسی از ریاست جمهوری نشان داد که نظامیان قدرت واقعی را در دست دارند.
در ایران، از زمان سلجوقیان، کاست نظامی وجود نداشته است. هر چند رضا شاه نظامی بود و ارتش نوین ایران را ایجاد کرد، اما نه او و نه محمد رضا شاه، هیچ یک، کاست نظامی تشکیل ندادند. کاری که آتاتورک در ترکیه کرد. ارتش ایران قائم به نفس نبود. به شاه وابسته بود و وفادار به او، و نهوفادار به خود. به تعبیر ابن خلدون، ارتش ایران فاقد عصبیت ذاتی بود. ارتش، ارتش شاهنشاهی بود، نه ارتش ملی. شاهنشاه که رفت، ارتش شاهنشاهی نیز از هم گسست. حتا به نخست وزیر منصوب شاه هم وفادار نماند. اعلام بیطرفی، در واقع اعلام یتیمی ارتش بود. آن هنگام که ارتشبد قرهباغی، فرمانده ارتش، در پستوی دفتر فرماندهی، شتابزده اونیفرم نظامی را از تنبه در آورد تا با لباس شخصیجان به سلامت در برد، دیگر از ارتش به معنای واقعیکلمه چیزی باقینمانده بود. بودند امیران رشیدی چون سپهبد رحیمی و خسرو پناه که تا آخرین لحظه حیات از شرافت ارتش دلیرانه دفاع کردند، اما در همان زمان، عدهای آستین بالا میزدند تا شالوده سپاه جدیدی را پایه ریزند: سپاه پاسداران...باقیداستان را میدانید.
سوال اساسییا اساسیترین سوال اینجاست: پاسداران کجا ایستادهاند؟ آیا امیران پاسدارغلامان بیت رهبری اند و غلمان ولیفقیه یا سپهسالاران ایران اند و حافظان مردم ایران؟ این دو را با هم نمیتوان داشت. یا این یا آن. ارتش مصر روی مردم خود آتش نگشود. نهآنکه نظامیان مصر فرشتگان آسمانی باشند. اینان نیز مثل پاسداران بخش بزرگیاز منابع اقتصادی مصر را در اختیار خود دارند. تفاوتشان با پاسداران اینست که ارتش مصر فقط به خود وفادار است. نهشاه بالای سرش ایستاده، نهنایب امام زمان. از این رو عمدتاً بر اساس منافع خود طرف مردم را میگیرد. بدین سان است که مردم مصر بیپناه نیستند. دست کم از مردم ایران با پناه ترند. اگر شاه اراده میکرد میتوانست جوی خون راه بیندازد. اگر نشد، این کار نتیجه تصمیم فردی شاه بود. نهتصمیم جمعی ارتش.
سپاه پاسداران، دیر یا زود، به نقطهای کشیده خواهد شد که حتّا بر اساس منافع خود، مجبور شود موضع خود را روشن کند که پاسدار ولیفقیه است یا ارتش مردم ایران. یک مثال این نکته را روشن تر میکند. اخیرا سید محمد خاتمی، این بلبل بنی هاشم پس از هشت سال گلکاری در مدینة النّبی باز زبان گشوده و از دولت احمدینژاد خواسته تا در همین روز ها ی آخر عمر دولت، میر حسین موسوی و مهدی کروبی را آزاد کند. صرفنظر از ترفند کودکانهء این تدارکچی که از هم اکنون میخواهد به فهماند که از دولت آیندهانتظار آزاد کردن این دو محصور را نداشته باشید، فرض کنیم این سید به جای حرف زدن و ذکر مصیبت دلاوری کند و با همان کلیدی که سمبل انتخاباتی حسن روحانی است خود و یارانش به سوی بازداشتگاه موسوی و کروبی راه بیفتند و بگویند ما میخواهیم با این کلید درِ زندانهای ایران را باز کنیم و این کار را با آزادی موسوی و کروبی که در هیچ دادگاهی محکمه و محکوم نشده اند آغاز می کنیم. آیا پاسداران و بسیجی ها روی آنان اسلحه خواهند کشید؟ آیا توقیف محمد خاتمی با توجه به شهرت جهانی او هزینه بسیار سنگینی برای رژیم نخواهد داشت؟ حال اگر پاسداران و بسیجیها به جای اسلحه کشیدن روی مردم، درهای زندان همین دو زندانی را بگشایند و این دو را آزاد کنند فکر میکنید چه خواهد شد؟ تردید نکنیم، مردم پاسداران و بسیجیها را روی دوش خواهند برد. با همین عمل به ظاهر ساده ولیفقیه با همه دم و دستگاهش به زیر کشانده خواهد شد.
خواهید گفت، اینها همه رویا و خیال بافی است. شاید حق با شما باشد. نه محمد خاتمی، این ناز پرورده ی آل عبا، چنین دل و گرده ای دارد، نه پاسداران چنین شجاعتی. اما درست همین نکته تفاوت ارتش خود فرمان مصر و پاسداران به فرمان ولیفقیه را آشکار میسازد.
اما اگر پاسداران به منافع خود در دراز مدت بیندیشند می توانند به آسانی قدرت را در دست گیرند و از حمایت مردم برخوردار گردند. معلوم نیست حکومت پاسداران دمکراتیک باشد و نخواهد بود. در عوض، بزرگترین و مهیبترین مشکل از سر راه دموکراسی بر داشته خواهد شد. غدّه سرطان ایران، وجود کاست مذهبیشیعه است. حتا اگر ایران کمونیست شده بود، ما حالا وضع بهتری داشتیم. کمونیسم رفت، تمام شد. ای کاش ما سنی بودیم. نه دوازده امام داشتیم، نه چهارده معصوم، نه خامس آل عبا، نه دست بریده ابالفضل، نه عاشورا. نهشور حسینی، نهفاطمه، فاطمه است، نه زینب کبرا. لااقل روی کاغذ هم شده، مملکت مال خودما ن بود و نهمال صاحب الزمان. مصریها هیچ یک از این اسطورهها را ندارند. مسئله آنان مساله سیاسی است حتا در بُعد مذهبیآن. مسئله ایران، مساله وجودی است که با بزک کردن اصلاحاتی حل شدنی نیست. یا طبقه آخوندی شیعه به عنوان یک طبقه بر قرار میماند. در اینصورت، ایران هم چنان در دایره باطل دست پا خواهد زد، یا این طبقه مثل فئودالیته از بین میرود که این نیاز به مبارزه آگاهانه دارد. نادر شاه خواست، نتوانست، رضا شاه خواست، نتوانست. محمد رضا شاه نخواست، آخوندها اورا سرنگون کردند. آیا پاسداران میتوانند؟
کلید نجات ایران نه در دست شیخ حسن روحانی، بلکه در دست پاسداران است.
مهدی مظفری، دانمارک
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید