رفتن به محتوای اصلی

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش هفتم: مبارزات مسلحانه)

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش هفتم: مبارزات مسلحانه)

 

آغاز مبارزات مسلحانه

"ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه برخاسته ایم. ما از رئیس دادگاه انتظار داریم این  نکته را به بالاتری ها بگویند."(مهندس بازرگان از رهبران نهضت آزادی در دادگاه تجدید نظر نظامی)

مهندس مهدی بازرگان با بیان این نکته در دادگاه تجدید نظر نظامی، بیانگرتغییری مهم در استراتژی نیروهای مخالف، در مقابل رژیمی بود که با کودتا به قدرت رسیده بود و با دیکتاتوری لجام گسیخته همراه با سرکوب تمامی  ارکان های مدنی جامعه به حکومت استبدادی خویش ادامه میداد. شاه غرق در خودپرستی، با کیش شخصیت بیمارگونه  و ادعاهای نامربوط مبنی بر هدایت جامعه با همیاری نیروی غیبی و مقدس، هر گونه مخالفتی با سیاست هایش را مردود و مساوی با بیگانه پرستی و وابستگی به اجانب می دانست. او طاقت وجود هیچ اپوزیسیونی و هیچ حزب مخالفی را نداشت. هر صدای مخالفی، هر چقدر ملایم ، با عقوبتی سخت روبرو می شد. شکنجه گاه های ساواک،  دادگاه های نظامی و حبس های طولانی مدت عواقبی بودند که مخالفین استبداد که با عنواینی چون ارتجاع سرخ و سیاه تزیین میشدند، می بایست در انتظار آن باشند.   

مقاومت مسلحانه در ایران در برابر تجاوز بیگانگان، تاریخی بس طولانی دارد و البته این موضوع بحث ما نیست. همان طور که می دانیم با محاصره تبریز در دوران استبداد صغیر، اولین مقاومت مسلحانه خودجوش و توده ای شکل گرفت. مدتی بعد این مبارزه در جنوب علیه اشغال گران انگلیسی، توسط عشایر جنوب( رئیس علی دلواری، خالو حسین بردخونی 1915 میلادی1294_1293 شمسی) و در شمال توسط میرزا کوچک خان جنگلی(1919 میلادی و 1298_1297 شمسی) پی گرفته شد. پیش از آن با ترور ناصرالدین شاه و بعدها چند ترور سیاسی  دیگر هم در تهران توسط انجمن مجازات، بوقوع پیوست.  کلیه حرکت های اعتراضی در اقصی نقاط ایران در زمان رضاشاه با سرکوب خونین قبایل و  جنبش های مختلف ایرانی در شمال و جنوب سرکوب شد. در سال 1327 ترور ناموفق محمد رضا شاه و پس از آن در سال1329 ترور سپهبد رزم آرا، شیوه دیگری ازخشم قهرآمیز مردمی بود که از سرکوب و اختناق به تنگ آمده بودند. این ترور ها اسلوبی سیستماتیک نداشته و به هدف ایجاد یک انقلاب اجتماعی و تغییر حکومت انجام نمی گرفت. بنابراین، نمی توان آنها را سرآغاز مبارزه مسلحانه دانست.

  در پی پیروزی ارتش خلق چین و جنبش انقلابی فیدل کاسترو و چه گوارا در کوبا، شعله ور شدن نبرد آزادی بخش در ویتنام، و همچنین شکل گیری مبارزات مسلحانه چریکی در الجزایر،لبنان و فلسطین و کشورهای آمریکای لاتین و تئوریزه شدن این شکل از مبارزه توسط چه  گوارا و رژیس دبره و ترجمه تجربیات جنبش های مسلحانه در آمریکای لاتین مانند توپومارو ها، فارک  و ...

مبارزان ایران نیز با گرایشات مختلف ایدئولوژیک، اعم از مارکسیست و اسلامی به تحلیل ضروت سازماندهی مبارزه مسلحانه در ایران پرداختند. اگر چه اولین اقدام عملی از این دست با حمله یک گروه چریکی به پاسگاه سیاهکل در شمال ایران انجام پذیرفت، ولی پیش از انجام آن، سالها کار تدارکاتی و نظری انجام شده بود. در ادامه قصد داریم، به ویژگی های این جنبش و تنوع گروه های شرکت کننده در آن بپردازیم. نگاه های متفاوت به مبارزه مسلحانه را میتوان چنین خلاصه کرد:

  1ـ از نگاه کارگزاران رژیم شاه، مبارزه مسلحانه، اساسا حرکتی تروریستی بود که در خارج از ایران، بوسیله «اجانب» برنامه ریزی شده و در ایران توسط "ارتجاع سرخ و سیاه" جامع عمل می پوشید.

2ـ گروه دیگری که مبارزه خشونت آمیز را در هر شکل و فورمی رد میکردند. آنرا انعکاس رفتار ناشکیبای جوانان صادقی می دانستند که خود، بهانه ای به دست رژیم می دهد تا سرکوب را افزایش داده و اختناق  حاکم را بشکلی نامحدود به کار گیرد. بسیاری از فعالین جبهه ملی و حزب توده با چنین نظری همراهی داشتند.

3ـ انتخاب یا حذف گزینشی شیوه دیگری از نگاه تاریخی معاصر است. تاریخ نویسان در جمهوری اسلامی نگاهی گزینشی به جنبش های ایران دارد. هر چه اسلام گرایان و ملایان انجام داده اند، بزرگ نمایی شده و مبارزات سایر اقشار و گرایش ها ی غیر مذهبی، چپ یا  مسلمانان متفاوت با ایدئولوژی حاکم در جمهوری اسلامی حذف می شوند.

4ـ آرمان گرایان، مدافعان مبارزات مسلحانه، قهرمان سازان با ایدئولوژی های گوناگون، مبارزه و شهادت این انقلابیون را در حد قدیسین تقدیر میکنند.

5ـ نگرشی دیگر، ضمن انقلابی دانستن فعالین جنبش های مسلحانه، تائید قهرمانی های آنان، تئوری مبارزه مسلحانه را انحرافی و ایدئولوژی آنان را التقاطی و محکوم به شکست می بیند. طبیعی است این شیوه نگاه به مبارزه مسلحانه گسترده تر و متنوع تر از سایر تحلیل هاست. یکی آنرا تا مدت زمان معینی، مورد تائید قرار میدهد، در حالی که کسان دیگری،آنرا از ابتدا حرکتی نادرست میدانند. گروهی مطلق کردن، مبارزه مسلحانه و بها ندادن به سایر اشکال مبارزه سیاسی و اجتماعی را نقطه ضعف این جنبش میدانند، در حالی که دیگران اشتباهات تاکتیکی سازمانهای مبارز را، دلیل شکست مبارزات مسلحانه می دانند.  

 پس از خرداد42 تا انقلاب سال 57 مبارزه مسلحانه بر سراسر عرصه های ادبی ـ هنری، روشنفکران ایران  سایه افکنده بود. روشنفکران بیشماری در شعر و داستان،  فیلم های سینمایی، نمایشنامه ها و سایر وسایل ارتباط جمعی در شکل نمادین و سمبلیک به اشکال مختلف بر ضرورت شکل گیری آن تاکید می ورزیدند، چریکها را ستایش میکردند و یا در مرگشان، مرثیه می سرودند. آیا مبارزه مسلحانه یک ضرورت بود یا مبارزان ایران تحت تاثیر حوادث جهانی «جوگیر» شده بودند؟ و آیا چریک ها بدون در نظر گرفتن شرایط مشخص ایران از منظر فضای فرهنگی و ساختار اجتماعی تلاش داشتند، قالب های مبارزه مسلحانه را در موقعیت ایران به اجرا در آورند.

یکی از آفت های اصلی هر مبارزه ای الگو برداری مکانیکی و تلاش بر تحمیل یک شیوه مبارزه خاص که در زمان و مکان خاصی به نتایج مثبت رسیده، بدون در نظر گرفتن تفاوت های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه مقصد است. در دهه 40 شمسی، ابتدا نهضت آزادی خارج از کشور، گروهی را برای آموزش مبارزه چریکی به مصر اعزام داشت. این گروه پس از یک دوره آموزش به دلیل اختلاف با ناسیونالیسم عربی جمال عبدالناصر، مصر را ترک گفت. از میان این گروه فقط چمران در این زمینه فعال ماند. او به همراه امام موسی صدر سازمان امل را در لبنان پایه گذاری نمود. این فعالین هرگز به مبارزه مسلحانه در ایران روی نیاوردند.  همزمان با این اقدامات  سازمان انقلابی حزب توده  نیز با تحلیل نیمه فئودال ــ نیمه مستعمره از بافت اجتماعی ــ اقتصادی ایران تلاش کرد تا شیوه مبارزه حزب خلق چین را در ایران به کار ببندد. این تلاش چه در مورد همکاری با شورش ایل قشقایی و چه در سازماندهی ترور شاه توسط گروه نیک خواه با شکست مواجه شد. تعدادی از این مبارزان در چین و کوبا آموزش دیده بودند. فراموش نکنیم این آموزشها در حد استفاده از سلاح  و آموزشهای بدن سازی و غیره بوده است. بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی شکل نمی گیرد. دو ویژگی مهم تئوری انقلابی، عبارتند از شناخت علمی و کلاسیک از اصول مبارزه انقلابی و مهمتر از آن، و با استفاده از این تئوری، تحلیل واقع بینانه و علمی از جامعه است. استراتژی و تاکتیک مبارزه پیگیر و فعال، زمانی در مبارزه عینی موفقیت ایجاد میکند که بر پایه چنین نگاهی شکل گرفته باشد. به عبارت دیگر بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص بوجود آمده باشد. چنین تحلیلی مسلما باید از برآورد عینی از موقعیت سیاسی اجتماعی ــ اقتصادی از ایران و جهان، نیرو های شرکت کننده در انقلاب و تعیین رشد فرهنگی و اجتماعی آنان، سازماندهی یا سازمان پذیری این طبقات در شرایط خاص زمانی انجام پذیرد. هر عمل انقلابی بدون چنین تحلیلی و بدون بکار گیری علمی این داده ها در استراتژی و تاکتیک انقلاب، سرانجامی جز شکست ندارد. الگو برداری مکانیکی از شیوه مبارزه لنین و تاکتیک های حزب کمونیست شوروی یا ارتش خلقی در چین، یا نبرد چریکی در کوبا، اگر چه هر سه، نمونه های پیروزمند از شیوه های مختلف پیروزی انقلاب در این کشورها بودند،اما برای وضعیت ایران، نه تنها مثمر ثمر نبوده، بلکه بدون در نظر گرفتن ویژگی های جامعه ایران، مسبب تاثیر منفی بر پروسه انقلاب بوده است. تاریخ به ما می آموزد، که هیچ انقلابی و در هیچ کشوری، تکراری نیست. الهام گرفتن از مبارزات مردم سایر کشورها با الگو برداری تقلیدی بسیار متفاوت است. انقلاب ایران و ویژگی های این جامعه منحصر به فرد است. این موضوع در مورد سایر کشورهای جهان نیز صادق است. در حالی که پیش شرط های کلی که منجر به ایجاد جنبش های اجتماعی می شود، کم و بیش در تمام این کشور ها از جمله ایران وجود داشته، اما استراتژی میبایست، مطابق با ویژگی های جامعه ایران باشد. نکته مهم دیگر تعمیم دادن شرایط جهانی بر انتخاب استراتژی و تاکتیک منتخب است. اگر چه شرایط منطقه و جهان، پروسه تکوین انقلاب را در یک کشور، می تواند متاثر کرده و حتی در مواردی مسیر رشد و تکوین جامعه را کاملا تغییر داده است( حمله و اشغال عراق و افغانستان) اما تحولات اجتماعی و همچنین جنبش های انقلابی، در هر کشوری کنشی ملی است و نباید  صرفا تحت تاثیر تضادهای جهانی یا نیروهای خارجی تحلیل شود. مثلا گروهی از کنشگران تئوری توطئه، هنوز تبلیغ می کنند که گویا انقلاب سال 57 به وسیله آمریکا و اروپا، علیه شاه و برای نابودی ایشان ایجاد شده است، یا نمونه قابل دسترس دیگرش، در آن سالها، مواضع حزب توده ایران، در دوران اردوگاه سوسیالیستی بوده است که در نهایت، پشتیبانی حزب از شوروی تبدیل به دنباله روی صرف از اتحاد شوروی سابق شد. بعبارت دیگر با مطلق کردن تضاد بین اردوگاه سوسیالیستی و امپریالیسم جهانی و تعمیم آن به تحولات ملی در ایران، هر گامی در راستای منافع اردوگاه سوسیالیستی مترقی یا انقلابی خوانده میشد،به عنوان مثال خرید اسلحه یا ذوب آهن اصفهان، از شوروی  گام های مترقی رژیم شاه  ارزیابی می شد، در حالی که خرید همین اسلحه و کارخانجات مشابه از کشورهای سرمایه داری، صدور سرمایه و استمرار وابستگی شاه نامیده می شدند. همچنین سیاست حزب توده و سازمان اکثریت در پشتیبانی  از خمینی و ضد امپریالیستی دانستن رژیم جمهوری اسلامی ایران و ضد انقلابی و تروریست خواندن مبارزان و سازمان های مخالف جمهوری اسلامی را نیز  در همین راستا می توان تحلیل نمود. در این مورد آخر در آینده بحث بیشتری خواهیم داشت.

تجربه مبارزات مسلحانه درگوشه و کنار جهان

سالهای دهه 60 و 70 سالهای پر تلاطمی بودند. سالهای آغازیین دهه 60 با بن بست هسته ایی کوبا، که جهان را بطور جدی با خطر جنگ جهانی سوم روبرو کرد، آغاز و با ترور جان اف کندی رئیس جمهوری آمریکا ادامه یافت.  به این فهرست میتوان  شکست حمله نظامی به کوبا در خلیج خوک ها و ترور مارتین لوترکینک از رهبران مبارز نهضت مدنی جامعه سیاه پوستان آمریکا، در دهه 60 و افتضاح واترگیت در دهه 70( جاسوسی جمهوری خواهان با آگاهی نیکسون رئیس جمهوری آمریکا علیه حزب دموکرات) را نیز اضافه نمود. دهه 70 با شکست آمریکا در ویتنام، انقلاب ایران، نیکاراگوئه، فلیپین، کودتای مارکسیستها در افغانستان برای اردوگاه امپریالیستی دهه فاجعه باری بوده است. شکل گیری فراگیر مبارزات مسلحانه نیز از دست آورد های همین سال هاست. تب مبارزه مسلحانه منحصر به ایران یا کشورهای درحال توسعه و تحت سلطه استعمار نو نماند. یونان، اسپانیا، ایتالیا و حتی آلمان غربی و بریتانیای کبیر نیز از بروز خشونت های مسلحانه برکنار نماندند. در ایتالیا ترور آلدو مورو نخست وزیر سوسیالیست توسط بریگاد سرخ از معروفیت جهانی برخوردار است.  فراکسیون ارتش سرخ در آلمان(RAF ( گروهی که در ایران به نام مؤسسانش، بادرــ ماینهوف معروف است، عملیات بسیاری را به انجام رساند جالب است که شکل گیری این سازمان با دیدار شاه و فرح از آلمان غربی مرتبط و مصادف است. اعلام خودکشی اعضای رهبری فراکسیون ارتش سرخ در زندان آلمان غربی جز وقایعی بود که هرگز از سوی مبارزین بعنوان خودکشی پذیرفته نشد. این گروه ها و مبارزه آنها حداقل در شروع از حمایت اردوگاه سوسیالیستی (اتحاد شوروی) برخوردار نبوند. ارتش آزادی بخش ایرلند شمالی تا دهه 90 به مبارزاتش ادامه داد و فقط پس از پذیرش اتونومی در ایرلند شمالی توسط حکومت بریتانیا به مبارزه مسلحانه پایان داد. در اسپانیا هنوز مبارزه مسلحانه توسط باسک ها ادامه دارد. در آفریقای جنوبی، کنگره ملی آفریقا، هدایت مبارزه مسلحانه علیه رژیم آپارتاید را به عهده داشت. این مبارزه، در کنار مبارزات سیاسی و حمایت های بین المللی، نهایتا به برکناری سیستم تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی منجر شد. بیشتر کشورهای تحت استعمار در آفریقا در این دهه و بدنبال مبارزات خونین استقلال خواهانه و علیه تبعیض نژادی از زیر سلطه استعمار کهن خارج شدند. گر چه در اغلب این کشورها، این استقلال به شکوفایی آزادی و رونق اجتماعی ــ اقتصادی منجر نشد. در میان سیر تحولات در خاورمیانه و جهان، بجز انقلاب کوبا، سازماندهی و مبارزات فلسطینیان نیز، تاثیر چشمگیری بر روند شکل گیری مبارزه مسلحانه در ایران داشت. نبردهای اعراب و اسرائیل، عمدتا با پیروزی اسرائیل و شکست اعراب ادامه داشت. از دهه 60 فلسطینیان تصمیم گرفتند با ایجاد سازمانهای چریکی، نبرد آزادی فلسطین را خود به پیش ببرند. این مهم ابتدا با تشکیل جبهه خلق برای آزادی فلسطین توسط دکتر جرج جبش و سپس ایجاد جنبش ملی گرای فتح، به رهبری یاسر عرفات و از سال 1964 (1343-1342 شمسی) با تشکیل ساف یا سازمان آزادیبخش فلسطین، دنبال شد. پس از شکست های اعراب در جنگ های 1948 (1327-1326 شمسی) و 1967 (1346-1345 شمسی،جنگ 6 روزه) این فلسطینیان بودند که در نبرد کرامه، در 1968 (1347-1346 شمسی) اولین پیروزی را برای اعراب رقم زدند. موفقیت آنها در این نبرد در مرزهای اردن باعث افزایش نفوذ و قدرت آنها در اردن گردید. این نفوذ و قدرت گیری منجر به ایجاد تنش بین ارتش اردن و فلسطینیان شد. ارتش اردن به هدف پایان دادن به نفوذ فلسطینیان در اردن به مراکز آنان حمله برد،پس از این درگیری که منجر به کشته شدن 5000 فلسطینی، که اغلب غیر نظامیان را شامل می شدند، ساف ناگزیر به ترک خاک اردن شد.  فلسطینیان از این کشتار با نام سپتامر سیاه یاد میکنند. مبارزه چریکهای فلسطینی و استمرار عملیات آنها در خاک اسرائیل، منجر به پیروزی ها و ناکامی های کوچکی می شد. اما همین  مبارزه باعث شد تا اسرائیل در  1982 (1361-1360 شمسی) به لبنان حمله کند. اسرائیلیان همچنین با تجهیز ارتشی از مسیحیان مارونی لبنان، به بهانه حضور چریکهای فلسطینی در این کشور به جنگهای داخلی در لبنان دامن می زدند. ارتش فلانژها قتل عام هایی در اردوگاه های فلسطینیان آواره مانند تل زعتر، صبرا و شتیلا ایجاد نمودند. تاثیر مبارزه چریکی فلسطینیان بر تحولات ایران بسیار چشمگیر بود. بسیاری از مبارزان ایران، همراه این سازمان ها در مبارزات مسلحانه شرکت داشتند. گروهی ازمجاهدین و فدائیان برای آموزش مبارزه چریکی به لبنان رفته و در سازمانهای چریکی  فلسطینی آموزش دیدند . آنان دوش بدوش فلسطینیان در مبارزه علیه اسرائیل و ایادی آنها شرکت می کردند. بعد ها این همکاری ها در یمن جنوبی و ظفار نیز ادامه یافت.

 واقعیت اینست که کوبا تنها نمونه موفق تجربه مبارزه مسلحانه است،و از این نظر نمیتوان هیچ حکم کلی و جهانشمولی را از این تجربه استخراج نمود. در هیچ کشور دیگری مبارزه مسلحانه، آنگونه که چه گوارا و رژیس دبره تصور میکردند به جنگ توده ها یا انقلابی فراگیر تبدیل نشد. در هیچ کجای دیگر موتور کوچک مبارزه مسلحانه، موتور بزرگ انقلاب را به حرکت وانداشت. این موضوع را مبارزان فارک در کلمبیا با بیش از نیم قرن تجربه مبارزه مسلحانه و تشکیلاتی با هزاران چریک مسلح،  باید بهتر از هر سازمان دیگری بدانند. با این همه مبارزه مسلحانه و مبارزان این سالها بدلیل مبارزه عدالت خواهانه دلاوری ها و جانفشانی هایشان برای همیشه در ضمیر آگاه توده ها زنده و محترم خواهند ماند.

 در همین سالها ایجاد شکاف در اردوگاه سوسیالیستی نیز به واقعیتی انکار ناپذیر تبدیل شد. شکافی که تا آستانه جنگ میان قدرتهای جهان سوسیالیستی پیش رفت. از حوادث غیر متقربه این سالها قدرت گیری کمونیستها از طریق انجام کودتا  (اتیوپی افغانستان، کامبوج و...) بود. تحولی که بنیانگذاران کمونیسم خوابش را نیز ندیده بودند. شروع مبارزه مسلحانه شاید نتیجه نفی کامل تمامی راه های مبارزه قانونی و مسالمت آمیز در کشور های تحت سلطه امپریالیسم باشد. اما این، مبارزات مسلحانه را در کشورهای اروپای غربی توجیه نمی کند. حداقل آنجا میتوان با تشکیل یک سازمان سیاسی به مبارزه مسالمت آمیزپرداخت. بهرحال پیروزی انقلاب کوبا و تئوریزه شدن دستاوردهای این شیوه مبارزه توسط چه گوارا و رژیس دبره باعث گرایش فراگیر به مبارزه مسلحانه در تمامی نقاط جهان از آمریکای لاتین گرفته تا خاورمیانه و همچنین ایران شد.

کاش مسلسل پشت شیشه مال من بود...

پیش از آنکه به مجموعه نظرات تئوریک پیشگامان مبارزه مسلحانه در ایران بپردازیم، لازم میدانم این مبارزات را از زوایای دیگری بنگریم.  عملیات نظامی تیم 13 نفره چریک ها ی جنگل در حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل  نقطه آغازین مبارزه مسلحانه  در ایران بتاریخ جمعه 19 بهمن سال 1349 می باشد. این عملیات، بدنبال بسیج گسترده نیروهای نظامی و انتظامی ایران با بکارگیری بیش از 3000 نفر نیروی آموزش دیده، با تجهیزات کامل در اندک مدتی با کشته شدن دو چریک، 60 نظامی و دستگیری و اعدام باقی شرکت کنندگان در عملیات به پایان رسید. با این همه از عملیات سیاهکل بعنوان حماسه یاد می شود، چرا که نقطه آغازی بود بر مبارزه ای به شیوه ای نوین. مبارزه ای که مدعی بود خشونت ضد انقلابی  رژیم محمد رضا شاه را با قهر انقلابی  پاسخ خواهد داد.  در تمامی سالهای دهه چهل هنر و ادبیات ایران مملو بود از انتظار، انتظاری که با سیاهکل، نقطه عطف خود را باز یافت. سیاهکل شکستی بود که حماسه شد. این عملیات به واقع برای آزادسازی یکی از اعضای ارتباطی گروه جنگل انجام پذیرفت. اما پیش از حمله، فرد مزبور به رشت انتقال داده شده بود. علی رغم شکست سریع گروه جنگل، صدای این آغاز نو به وضوح دردل و جان تمامی مبارزان منتظرٍ، در شعر و ادبیات، موسقی، و سینما، طنین انداز شد.

گروه های شرکت کننده در مبارزات مسلحانه

چریکهای فدایی خلق  ایران، مجاهدین خلق ایران و در پی آن مجاهدین خلق (بخش م- ل) و گروه های کوچکتری مانند آرمان خلق، گروه لرستان (دکتر هوشنگ اعظمی) گروه فلسطین و گروهای پشتیبان مبارزه مسلحانه مانند گروه ستاره و همچنین گرایش های دیگر مذهبی مانند گروه ابوذر گروه الفجر و گروه الله اکبر و شیعیان راستین از آن جمله اند. سه سازمان نخست بزرگترین تشکل های این مبارزات بودند.

سازمان چریکهایفدائیخلق ایران

چریکهای فدائی خلق از به هم پیوستن دو گروه اصلی ایجاد شده اند. گروهی تحت رهبری بیژن جزنی و حسن ضیاء ظریفی و گروه دیگری تحت رهبری مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان.  بیژن جزنی از فعالین سازمان جوانان حزب توده و از منتقدان بی عملی حزب پس ازکودتای 28 مرداد سال 1332بود و در سالهای بعد از کودتا به ادامه مبارزه پرداخته و در مبارزات دانشجویی و بخصوص در جبهه ملی فعال بود. احمد زاده، پویان و یارانشان از فعالین جبهه ملی بودند و پس از 15 خرداد 1342 و عقب نشینی جبهه ملی، در جستجوی روش های مبارزه، مطالعاتی را آغاز و به تدوین اندیشه های انقلابی نوینی پرداختند. از لحاظ نظری  هر دو گروه تحت تاثیر انقلاب کوبا و چریکهای آمریکای لاتین مانند توپومارو ها بودند. در حالی که بیژن جزنی، بیشتر به نظرات چه گوارا گرایش داشته است، مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان، نظرات رژیس دبره درکتاب انقلاب در انقلاب را دنبال می کردند.

یکی از تفاوت های این دو دیدگاه اساسا مبتنی بر آغاز عملیات درشهر یا در روستا ها بود. نهایتا بین  چریکها توافق میشود که عملیات در هر دو منطقه همزمان شروع و دنبال شود، که عملا مبارزه در روستا پس از شکست گروه جنگل هرگز دنبال نشد. تفاوت های نظری دیگر البته در ابتدای کار مورد چشم پوشی قرار گرفتند. همین تفاوت ها ی نظری سالها بعد موجب انشعاباتی در سازمان چریکهای فدائی خلق شد. مهمترین این تفاوتها عبارتند از:

مسعود احمد زاده و امیر پرویز پویان معتقد بودند:

مبارزه مسلحانه باید ابتدا درشهر ها آغاز و استمرار پیدا کند. در پی استمرار این مبارزه، دو مطلق شکسته خواهد شد. انگاره ضعف مطلق توده ها در مقابل تصور قدرت مطلق رژیم.

اینکه شرایط عینی برای انقلاب فراهم است، اما رژیم با سرکوب خشن و ضد انقلابی فرصت ظهور هیچگونه اعتراضی را به خلق نمیدهد.

کمونیستها باید با رد تئوری بقاء مبارزه مسلحانه را آغاز نموده و ایجاد حزب طبقه کارگر ضروری نبوده و اشکال دیگر مبارزه سیاسی ــ اقتصادی، همه باید در خدمت مبارزه مسلحانه باشند. (مطلق کردن مبارزه مسلحانه)

اینکه مبارزه مسلحانه و چریکها، موتور کوچک انقلابند و به دنبال استمرار مبارزه آنان، موتور بزرگ انقلاب(توده ها) به حرکت در خواهد آمد.

مسعود احمد زاده، ریوزیونیسم حاکم بر شوروی سابق را نکوهش و مائو و سیاست های بین المللی جمهوری خلق چین را ستایش میکرد.

بیژن جزنی اما اعتقادات دیگری داشت:

او معتقدبا آغاز مبارزه در روستا ها بود.

جزنی معتقد به وجود شرایط عینی انقلاب یا موقعیت انقلابی نبود. او معتقد بود اصلاحات ارضی شاه و عمده شدن تضاد بین فئودالهای سنتی و بورژوازی کمپرادور،  سرپوشی بر شعله ور شدن تضاد های دیگر اجتماعی گذارده است.

جزنی اشکال دیگر مبارزه یعنی تبلیغات سیاسی و مبارزه اقتصادی را جزء جدا ناشدنی مبارزه یا به عبارت دیگر پایه دوم مبارزه می پنداشت.

بیژن همچنین به ایجاد سازماندهی طبقه کارگر معتقد بود و نقش آنان و حزب طبقه کارگر را در پیروزی انقلاب ضروری میدید. اما در عین حال تاکید داشت که این حزب نه در وحدت صوری سازمان های مدعی نمایندگی طبقه کارگر بلکه بر عکس در جریان شرکت فعال در مبارزات سیاسی و اجتماعی باید شکل گیرد.

جزنی همچنین، به وجود تضاد در اردوگاه سوسیالیستی اعتقاد داشت، و در عین حال نگاه پدر سالارانه در اردوگاه سوسیالیستی را چه از جانب شوروی ها یا چینی ها نفی میکرد. بیژن جزنی بر این باور بود که راه انقلاب سوسیالیستی در هر کشوری، از مسیر منحصر بفرد همان کشور عبور خواهد کرد، و در این مبارزه هیچگونه متد و اسلوبی را نمیتوان از کشورهای دیگر نسخه برداری نمود.

اما مهمترین وجه افتراق در نظرات این رهبران، به نظر من، اختلاف در برداشت آنها، از بافت سیاسی و اجتماعی حاکمیت و رابطه حاکمیت وابسته در کشور های نو استعمار، با امپریالیسم جهانی بود. بیژن جزنی معتقد بود، علی رغم وابستگی سیاسی اقتصادی و نظامی حاکمیت شاه به اردوگاه امپریالیسم جهانی، این حاکمیت در بسیاری از سیاست های داخلی و خارجی خود از نوعی استقلال عمل نیز برخوردار است. بنابراین تمامی اعمالی که شاه در ایران انجام میدهد، از سوی شورای امنیت کاخ سفید به او دیکته نمی شود. در واقع تا زمانی که اعمال رژیم در چهارچوب، اهداف دراز مدت امپریالیسم قرار دارد، در سیاست های جزیی میتواند، بشکلی تاکتیکی با امپریالیسم، تفاوت ها یا اختلافاتی هم داشته باشد. مثلا دیکتاتوری فردی شاه، از موارد مورد اختلاف شاه با امریکائیان بوده است. مسعود احمدزاده چنین دیدگاهی را نداشت. او به شاه و حاکمیت ایران بعنوان سگ زنجیری امپریالیسم مینگریست. طبیعی است این دو دیدگاه، در تعیین استراتژی و تاکتیک مبارزه با چنین تفاوت عمیقی نمی توانند در یک سازمان و تحت یک برنامه فعالیت نمایند. جزنی میگوید، ممکن است هر دو این نظریه ها غلط باشند، ولی عکس آن ممکن نیست.

با این حال وجه اشتراک این رهبران نفی مارکسیسم سنتی، نفی پیروی بی چون و چرا از اردوگاه سوسیالیستی و  داشتن ذهنی، فعال و جستجوگر بود.

مبارزه مسلحانه که با عملیات سیاهکل آغاز شده بود، با فراز و نشیب های بیشماری روبرو گشت. جرئیات عملیات چریکها در 3 سال اول در جزواتی بنام جمعبندی یک ساله و سه ساله، توسط حمید اشرف از رهبران فدائیان نوشته شده است. من قصد بازگویی این مطالب را ندارم. نکته مهم برای من اینست که اولا مبارزه مسلحانه منجر به خیزش اجتماعی یا انقلاب نشد. و دوما ، پذیرش این شکل از مبارزه همراه با خشونت های ذاتی آن، طبیعتا به معنی پذیرش تعبات خشن و سایر ویژگی های منفی این شیوه مبارزه می باشد.  این اعمال از ترورهای درون گروهی گرفته تا قربانی شدن پاسبان نگهبان بانک، مسلما، در راستای باورهای مردم از مبارزه نبوده و نیست. 

سازمان مجاهدین خلق ایران و بخش م ــ ل

بدنبال سرکوب قیام 15 خرداد و عقب نشینی و دستگیری رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی، گروهی از فعالین جوان نهضت به تحقیق و جستجو برای یافتن روش هایی جهت استمرار مبارزه پرداختند. محمد حنیف نژاد، سعید محسن، علی اصغر بدیع زادگان از بنیان گذاران بنام این سازمان بودند. این فعالیت ها از سال 1344 بتدریج آغاز و سازماندهی آنان تا بعد از آغاز مبارزه مسلحانه، توسط چریکهای فدایی خلق ادامه یافت. بدیهی است آثار دکتر علی شریعتی نیز در به مبارزه کشاندن جوانان مسلمان به مبارزه تاثیر داشته است. اما این سازماندهی نسبت به فعال شدن اندیشه های دکترشریعتی تقدم داشته است. بدنبال عملیات سیاهکل مجاهدین خود را ناگزیر به شروع عملی مبارزه مسلحانه یافتند. اما اولین عملیات بزرگ آنها همزمان با جشن های 2500 ساله شاهنشاهی در شیراز منجر به دستگیری بیشتر اعضای کمیته مرکزی سازمان شد، که نهایتا بجز مسعود رجوی رهبر فعلی سازمان همگی به اعدام محکوم شدند. مجاهدین به تدوین نظرات تئوریک و متد انقلابی خود پرداختند.

کتاب اقتصاد به زبان ساده و شناخت، منتشر شده توسط سازمان مجاهدین ،به تفکرات مارکسیستی بسیار نزدیک است. بخصوص آنکه مجاهدین خلق مارکسیست ها را نه دشمن بلکه رقیب می پنداشتند. نزد مجاهدین  مبارزه با سرمایه داری، استعمار و امپریالیسم اصل و هدف محسوب می شد. بنابراین تفاسیر آنها از اسلام و قرآن، انقلابی و بر مبنای توجیه مستقیم، مبارزه عدالت خواهانه آنان بود. مبارزه ایی که نهایتا به جامعه بی طبقه توحیدی و به رهبری مستضعفان منتج می شد. مجاهدین در دهه 50 سالها پیش از انقلاب 57 با خمینی در عراق دیدار نمودند، آنها خواهان گرفتن تائید مراجع تقلید مخالف حکومت بودند. اما نوع نگاه متفاوت آنها نسبت به مبارزه، اسلام و خلق، باعث شد تا خمینی از تائید علنی آنها خودداری کند. همین شیوه نگاه متفاوت به اسلام، باعث شد که گروه بسیاری از آنان، بتدریج از سال 1352 تغییر ایدئولوژی داده و مارکسیست شوند. بخش مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق، از سال 1354 با نام مجاهدین خلق ایران بخش م ــ ل ادامه فعالیت داد. و از سال 1356 به 3 جریان تقسیم شد. تغییر ایدئولوژی مجاهدین باعث درگیری های درونی سازمان، و ترور چند تن از مجاهدین مسلمان شد. مجاهدین در زندان ضمن محکوم کردن حرکت های بخش م ــ ل، آنها را اپورتونیست های چپ نما نامیدند. مجاهدین به دلیل عدم سؤ استفاده رژیم شاه از این اختلافات، و به منظور جلو بردن هدف اصلی که مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع بود به اختلافات درون جنبش دامن نزدند. بزرگترین بخش منشعب مجاهدین، تحت عنوان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر،تا سال 1360 استمرار فعالیت داشت، و در پایان آن سال به دنبال اختلافات شدید داخلی و در آستانه انشعاب دچار ضربه شد. بیشتر اعضای رهبری سازمان دستگیر و زیر شکنجه مجبور به اعتراف علیه خود و سازمان مجاهدین خلق شدند. رهبری و اعضای سازمان پیکار به اعدام محکوم شده و باقی مانده آنان نیز، ایران را ترک نمودند.

مبارزات مسلحانه و مواضع جریانهای سیاسی دیگر در باره آن

مواضع ساواک و حکومت شاه در قبال مبارزه مسلحانه آشکار است. آنها مبارزان را تروریست می نامیدند. مردم ایران به دنبال محاکمه علنی، خشرو گلسرخی،کرامت دانشیان و گروهشان، از طریق دفاع قهرمانانه این دو از خلق و ایدوئولوژی شان به صورت گسترده با ویژگی های این مبارزه آشنایی پیدا کردند.

آیات عظام، هرگز به حمایت از مبارزه مسلحانه نپرداختند. چه رهبران سنتی که با دخالت اسلام در سیاست مخالف بودند و چه کسانی مانند خمینی، علیرغم مخالفت با شاه هرگز از مجاهدین حمایت نکردند. اما تقریبا تمام دست اندر کارن اصلی رژیم جمهوری اسلامی، آنها که زمان شاه به فعالیت سیاسی میپرداختند، مانند رفسنجانی، رجایی و غرضی و امثالهم مستقیم یا با واسطه با مجاهدین خلق همکاری داشته اند.

نهضت آزادی، از مبارزات مسلحانه عملا حمایت می کرد.  قبلا اشاره کردیم که، بخش خارج از کشور نهضت با اعزام افرادی نظیر صادق قطب زاده، مصطفی چمران، دکتر یزدی، به مصر  در زمان جمال عبدالناصر، آموزش مبارزه مسلحانه و جنگ های چریکی را فرا گرفتند. آنها بدلیل اختلاف با جمال عبدالناصر مصر را ترک گفتند. گروهی به آمریکا باز گشته و گروهی دیگر به لبنان  نقل مکان کردند. دکتر چمران به همراه امام موسی صدر سازمان امل را در لنبان پایه گذاری کردند. این سازمان اولین تشکیلات سیاسی ــ نظامی شیعیان در لبنان بود. سالها بعد حزب الله لبنان با کمک جمهوری اسلامی از بخشی از فعالان این سازمان و سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران ایجاد شد.

جبهه ملی و حزب توده ضمن بزرگ داشت مبارزین و محکوم نمودن اعدام ها توسط رژیم شاه با مبارزه مسلحانه مخالف بودند. حزب توده مقالات بسیاری علیه تئوری مبارزه مسلحانه منتشر نمود. سازمان انقلابی حزب توده از منشعبین حزب توده با گرایش به نظرات مائو  رهبر چین، از مبارزه مسلخانه توده ای دفاع میکردند. بزرگترین تشکل حامی مبارزه مسلحانه در خارج از کشور، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بود. از درون این کنفدراسیون، سازمانهای چپ زیادی شکل گرفتند که اتحادیه کمونیست های ایران، گروه سهند، گروه ستاره از آن جمله هستند. گروه ستاره با چریکهای فدایی در پروسه تجانس قرارگرفتند. اما این وحدت به دلیل گرایشات ضد استالینی آنها و نگاه مثبتشان به تروتسکی به وحدت منجر نشد. آن زمان، هنوز عنوان تروتسکیست، به دلیل عدم شناخت از عملکرد استالینسم در روسیه شوروی مانند فحش و بد و بیراه به کسی بود. گروه ستاره بعد از انقلاب به سازمان وحدت کمونیستی تغییر نام داد. سهند نیز به اتحاد مبارزان کمونیست تبدیل شد. آنها با مبارزه مسلحانه جدا از توده مخالف بودند. گرچه پس از وحدت با کومله در کردستان اسلحه بدست گرفتند.  این گروه به همراه کومله از ایجاد کننده های اصلی حزب کمونیست ایران بودند.

بجز اینها در میان روشنفکران و جوانان ایرانی در گوشه و کنار کشور، گروه های بسیاری به هواداری از مبارزه مسلحانه تشکیل می شد. این گروه ها گاهی با سازمان های پیشتاز مبارزه مسلحانه رابطه برقرار کرده و به عضویت این سازمان ها در می آمدند. عضو گیری گروه لرستان و گروه آرمان خلق توسط سازمان چریکها از این نمونه می باشد. همچنین گروه ابوذر با داشتن افکاری اسلامی از هوادارن مجاهدین محسوب می شد، که بعد ها مانند مجاهدین خلق، بسیاری از کادرهای آن با تغییر ایدئولوژی مارکسیست شدند.

مبارزات مسلحانه و آمار

"طی سالهای مبارزه 341چریک و اعضای مسلح گروه های سیاسی جان خود را از دست دادند. از این شمار 177 تن در درگیری ها کشته شدند، 91 نفر، برخی بدون محاکمه و برخی دیگر هم پس از محاکمه پنهانی در دادگاه های نظامی اعدام شدند.42 نفر زیر شکنجه جان باختند، 15 نفر دستگیر شدند و هرگز دیده نشدند. 7 نفر دیگر خودکشی کردند تا به چنگ ماموران نیفتند. 9 نفر هم " هنگام فرار" از پای در آمدند.زندانبانان آنان پس از انقلاب اعتراف کردندکه افراد نامبرده با بی رحمی تمام کشته شدند. افزون بر این 200 نفر دیگر که مورد سوءظن قرار گرفته بودند، به حبس های پانزده ساله تا ابد محکوم شدند.

از نظر پیشینه اجتماعی، تقریبا همه این قربانیان به اقشار مختلف روشنفکران جوان تعلق داشتند. بر پایه اطلاعاتی که خویشاوندان نزدیک و سازمانهای چریکی در باره مشاغل 306 نفر از 341 نفر نامبرده داده اند،280 نفر از این 306 نفر (91%) را میتوان اعضای طبقه روشنفکر به شمار آورد... 26 نفر دیگر (9%) عبارت بودند از 22 کارگر کارخانه، 3 مغازه دار و یک روحانی رده پایین. از 341 قربانی 39 نفر زن بودند: 14 زن خانه دار، 13 دانشجو، 9 آموزگار دبستانی، 2 پزشک و یک کارمند اداری. لازم به یادآوری است که این جنبش چریکی با رفاه طبقه متوسط، حقوق های روزافزون و فراهم بودن کار برای فارغ التحصیلان دانشگاهی هم زمان بود. بنابر این، آنها نه بدلیل مشکلات اقتصادی بلکه به سبب نارضایتی اجتماعی، خشم و آزردگی و محرومیت سیاسی دست به اسلحه بردند." ( ایران بین دو انقلاب آبراهامیان)

لازم به تذکر است، در سالهای اخیر کتابهایی از سوی وزارت اطلاعات یا  نویسندگان مرتبط به  این وزارت خانه، با دسترسی به پرونده های وزارت اطلاعات و ساواک  درباره  حزب توده، سازمان مجاهدین و فدائیان خلق منتشر شده، که اگر چه دارای اطلاعات بسیاری است، اما به این علت که 1ــ هدف اصلی ناشر (به نظر من) نه تاریخ نگاری یا اطلاع رسانی بلکه، بدنام نمودن این سازمان هاست، و 2 ــ تا زمانی که رژیم جمهوری اسلامی به علنی کردن کلیه اسناد و منابع تاریخی رژیم شاه ، برای استفاده تاریخ نگاران نپردازد، این کتابها و منابع در آنها از طرف من مورد استفاده ، و استناد، قرار نخواهد گرفت.

در سالهای آخر حکومت پهلوی، مبارزه مسلحانه بشدت تضعیف شده بود. سازمان چریکهای فدائی خلق ایران پس از ضربه های مهلک ساواک در تیر ماه 1355 که منجر به کشته شدن رهبری سازمان و متلاشی شدن بخش اعظم تشکیلات شد، رفته رفته به بازسازی و احیای تشکیلات میپرداخت. سازمان مجاهدین بعد از انشعاب بخش م ــ ل عملا وجود نداشت، و سازمان پیکار که در واقع مجاهدین مارکسیست بودند، با مبارزه مسلحانه وداع نمودند. اما مبارزات سیاسی ــ اجتماعی به این سازمان ها محدود نماند. فضای سیاسی تحت شرایط خاصی که به آن خواهیم پرداخت، باز شد. نیروی اعتراض عمومی که سالها تحت فشار انباشته شده بود، مانند بمبی به  نقطه انفجار رسید، و جنبش توده ایی نه در نتیجه مبارزه مسلحانه، و جانفشانی های چریک ها، بلکه در استمرار  باز شدن فضای  سیاسی جامعه شعله ور شد. جنبشی که به دلیل عدم وجود نیروهای سیاسی قوی و سکولار به دامان گرایش های مذهبی افتاد...

ادامه دارد...

 

 

 ----------

بخش های پیشین: 

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش اول)
 http://www.iranglobal.info/node/17967

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش دوم)
 http://www.iranglobal.info/node/18180

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش سوم)
 http://www.iranglobal.info/node/18404

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش چهارم)
http://www.iranglobal.info/node/18621

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش پنجم)
http://www.iranglobal.info/node/18917

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش ششم)
http://www.iranglobal.info/node/19392

 نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش هفتم)
http://www.iranglobal.info/node/21925

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید