جواد
خانم وزير
خانم وزير (خاطرات و دستنوشتههای فرخرو پارسای) در اين ميان اما ساواک نيز بيکار ننشست و گزارش میداد: «روحانيون از انتصاب خانم فرخرو پارسای به معاونت پارلمانی وزارت آموزش و پرورش ناراضی هستند و اظهار میدارند که اين اقدام نوعی اهانت به مقام روحانيت است». جالب اينجاست که «همان روزها ساواک پروندهای به شماره ۶۴۱۲۴» به نام فرخرو پارسای تشکيل داد. اسناد و مدارک اين پرونده بعدها مورد استناد دادگاه انقلاب اسلامی در محکوميت و صدور حکم اعدام برای نخستين وزير زن ايران قرار گرفت.
خبر کوتاه بود!
پری بلنده «اندامی کشيده و بلند و موزون داشت و يک سر و گردن از مأمورين اجرای اعدام و ميرغضبهای خود بلندتر مینمود. پری چادرنمازی بر سر داشت... گونی کهنهای را آوردند و بر سر و روی او انداختند. گونی کوتاه بود و قسمتی از ساق و مچ پای موزون پری از زير چادر و گونی بيرون افتاده بود. گونی ديگری را آوردند و به بلندای پاهای او کشيدند و با طناب دور آن را بستند و به سرعت طناب پيچاش کردند و طنابی بر گردن او انداختند و سر طناب را به درخت بستند و چون گوسفندی که بر درخت آويزان میکنند تا آن را سلاخی و قربانی کنند، طناب دار را بالا کشيدند...
گونی کهنه و کثيف و چرکآلود ديگری را آوردند و اين بار معلم و پزشک، نخستين زن مدير کل، نخستين زن وکيل مجلس شورای ملی، نخستين بانوی معاون وزير و نخستين زن وزير و مبارز راستين راه آزادی و تساوی حقوق زنان را به زور در گونی کردند و برای آن که دست و پايی نزند، طنابی را بر پاهای او بستند و طناب ديگری را از روی گونی به دور گردن او پيچيدند و او را به درخت اعدام آويزان کردند. طناب دار را که بالا کشيدند، طناب پاره شد و فرخرو پارسای، در فاصله يک متری به زمين افتاد. حالا ديگر به کلی از حال رفته و بیهوش شده بود. طناب را از سر و رو و بدن او باز کردند و او را به داخل حياط بردند و در کنار حوض کثيف و آب خزه گرفتهای مشتی آب بر سر و روی او زدند و مجددا او را به هوش آوردند.
خانم پارسای که به هوش آمد نفسی به راحتی کشيد و تصور میکرد... با پاره شدن طناب بیگناهی او نيز به اثبات رسيده و مورد لطف خداوندی قرار گرفته است. کمی آرام گرفته بود و ديگر گريه و زاری و ناله هم نمیکرد. پس از گذشت نزديک به يک ربع ساعت مجددا او را به محل قتلگاه بردند. کارش به جنگ تن به تن کشيده بود. اين بار سيم قطور و مقاوم بکسل آوردند و به بالای درخت بستند و سپس سيم دار را بر گردن فرخرو پارسای انداختند و چند جعبه خالی پپسی را زير پای او گذاردند و دقايقی بعد يکی از دژخيمان مرگ لگد محکمی به جعبهها زد و جعبهها را از زير پای خانم پارسای به گوشهای پرتاب کرد...»
روز پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۵۹ روزنامه کيهان نوشت: «ساعت يک و نيم بامداد امروز فرخرو پارسای تيرباران شد». مردهشویها از شستن جسد وی خودداری کردند زيرا وی به نام «مفسد فیالارض» اعدام شده بود. زنان خانواده بودند که پيکر وی را شستند و ديدند که سه تير به زير سينهاش اصابت کرده و از پشت بدنش خارج شده است. اين سرنوشت زنی بود که در خانه مادری چون فخرآفاق پاراسی ناشر مجله «جهان زنان» و پدری چون فرخدين پارسای از روزنامهنگاران بنام زمانه خود پرورش يافته بود. پدر و مادری که تلخی توقيف و تبعيد را در کشاکش تناقضات دورانی که ايران راهی نوين را در پيش گرفته بود، چشيده بودند. مادر از پيشتازان مبارزه برای حقوق زنان و از ياران صديقه دولتآبادی بود و پدر در شمار کسانی که زبان خود را نگاه نمیتوانستند داشت.
مهشید
پیرامون اعدام یک جاسوس!!
خوشم می آید از نظرات آقاحبيب ايران گلوبال!
اين حتی احتياج به گفتن هم ندارد که دادگاه های رژیم ايران کوچکترين صلاحيتی برای محاکمه و مجازات کسی ندارند، و نخستين کسانی که بايد محاکمه و مجازات شوند، خود اصحاب اين دادگاه ها هستند. اصل را هم در هر اتهامی که رژیم بر کسی در زمينه های سياسی وارد می آورد بايد بر بطلان آن اتهام دانست مگر آن که خلاف آن در يک دادگاه عادلانه که تحقق آن در ايران تحت حاکميت اين رژیم غير ممکن است ثابت شود. و تازه مجازات اعدام هم مجازاتی است نا درست. بنا بر اين، اعدام اين ايرانی به اتهام جاسوسی برای اسراييل،اکيدا و قويا محکوم است و نشانه ديگری است بر وحشی گيری اين جانيان.
اماّ نگاهی کنيم به فرمايشات جناب حبيب تبريزيان. و بعد از آن از خود بپرسيم که آیا اصلاً تعجبی دارد که ايشان در اين سايت کمر به خدمت مسعود و مريم و عپاملشان مثل حسن آقا بسته اند؟
بخش از فرمايشات اين جناب در همين مقاله:
« لذا من اصل را ، اصولاً بر این میگذارم که ... برای اسرائیل جاسوسی کرده است. اینکه با چه انگیزه ائی این کار را کرده باشد البته مسئله ائی است که داوری روی شخص وی را تعین میکند و نه عملی را که او بدان متهم شده است یعنی جاسوسی! اگروی از آن قماش عوامل جمهوری اسلامی بوده است که در تله پول و یا وسوسه و شانتاژ جنسی و... افتاده است طبعاً به شخص او نمیتوان نمر ه ای داد . ولی اگر وی به انگیزهای ضد حکومتی به این کار کشانده شده باشد، عمل وی ستایش انگیز است»!
«اینکه یر علیه جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم ضد مردمی و تروریست و دزد جاسوسی کردن جرم است یا نه من به سهم خود به عنوان یک ایرانی که به ایرانی بودن خود مباهات میکند، هیچ گناهی فی نفسه در این کار نمی بینم»!
« جاسوسی بر علیه این رژیم ِ، نه تنها ضد ایرانی بلکه ضد بشری، برای دولتهائی که با مردم ایران در یک سنگر قرار دارند جرم نیست و من به عنوان یک ناسیونالیست و میهن پرست ایرانی ، بی پروا این را میگویم! حال اگر کسی این کار را آرمان گرایانه میکند یا منفعت گرایانه مسئله ای دیگر است. امروز ه منافع ملی و جنبش آزادی خواهانه مردم ما در پیکار آزادیخوهانه خود، لاجرم در کناربسیاری دیگر از نیروهای جهانی از جمله امریکا و اسرئیل قرار گرفته است که تبعاً دلشان هم برای مردم ما نسوخته است و از زاویه منافع ملی خود با رژیم اسلامی در خصومتند. در این معادله پیکار و مبارزه، غلطیدن به دامن جادوی تابوها و طلسم شدن در آنها فقط نشانه ساده اندیشی است!
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هردو جهان آزادم»!
درود و هزاران درود بر اين بنده عشق». عشق که؟ اسراييل و آمريکا که با مردم ايران در يک سنگرند و بايد برايشان به خاطر منافع مردم ايران جاسوسی کرد!
ولی البته باز با محکوم کردن اکيد اين اعدام و موارد مشابه ديگر، تکرار می کنم که اين حتی احتياج به گفتن هم ندارد که دادگاه های رژیم ايران کوچکترين صلاحيتی برای محاکمه و مجازات کسی ندارند، و نخستين کسانی که بايد محاکمه و مجازات شوند، خود اصحاب اين دادگاه ها هستند. اصل را هم در هر اتهامی که رژیم بر کسی در زمينه های سياسی وارد می آورد بايد بر بطلان آن اتهام دانست مگر آن که خلاف آن در يک دادگاه عادلانه که تحقق آن در ايران تحت حاکميت اين رژیم غير ممکن است ثابت شود.
خشایار رُخسانی
انتخابات و نافرمانی مدنی
گُزیدمان فَرنِشینی دولت و نافرمانی شهرینگی؛ با انکه تا بر گُزاری گُزیدمان فَرنشینی (انتخابات ریاستِ) دولت در سال آینده زمان زیادی در دست نیست، ولی میبینیم که همچنان نیروهایِ آزادیخواه ایران بدون هرگونه رویکردی در سویگیری، در برابر اینچنین روز مَهینی، بی برنامه مانده اند.
در میان ِاندک پیشنهادهایی که در این زمینه شده است، از پُشتیبانی از نامزَدیِ آقای عبدالله نوری گرفته تا گردآمدن به دور آقای عباس امیر انتظام و یا آروایش (تحریم) گُزیدمان آینده، از دیدگاه من در همداستانی با پیشنهادِ آقای مهندس حشمت تبرزدی و هایش (تأیید) نَگَر ایشان، گُزینش آقای عباس امیر انتظام در خاستگاه نامزَدِ فَرنشین دولت در گُزیدمان (انتخابات) آینده بهترین گُزینه برای آزادیخواهان میباشد. زیرا آقای عباس امیر انتظام کشورمدار پُرآوازه و خُشنام در ایران میباشند که با پایورزی هایِ (مقاومت های) سِتُرگ و بیمانندی که تاکنون در برابر بیداد آخوندی در ایران از خود نشان داده ا ند، زبانزد هر کوی و دیاری هَستند. از اینرو به آسانی میتوان مردم را بدور او گرد آورد. در نِهِشی (وضعی) که نامزدی آقای عباس امیر انتظام از سوی شورای نگهبان رد میشود، گُزینش او در خاستگاهِ فَرنشین دولت آینده از سوی آزادیخواهان، آن شیوه از نافرمانی مدنی میباشد، که میتوان با فراگیر کردن و گُستردگی آن در پَهنۀِ ایرانزمین، به خیزآبی (موجی) از یک جُنبش بُزرگ دامن بِزَنَد که کمترین سودِ آن نمایش توان مردم و خودآگاهی آنها به نیرو و توان بیکران خودشان میباشد که اگر به ارادۀِ اُستُوانی (محکمی) به دگردیسد (تبدیل شود) میتواند با به لرزه درآوردن ِ ستون ِکاخ خودکامگان و بیداد در ایران، بَرگِ تازه و پُر امیدی را در تاریخ ایرانزمین بُر بزَنَد.
از تک تک آزادیخواهان، دانشجویان، کارگران و آموزگاران پیوس میشود (انتظار میرود) که با پی بُردن و اندریافتن به کرامندی (اهمیت) این گُزینش در گُزیدمان آینده، این اندیشه را در سراسر ایران به پراکُنند ( تبلیغ کُنند) و به پای گیری و جاافتادن این جُنبش نافرمانی مدنی کُمک کُنند. با اینکار مَهین (مهم) میتوان در برابر ِ یکه تازیِ یابویِ لَنگِ آخوندها در هَمتازی (مسابقه) اسب دوانی ِگُزیدمان ِآینده ایستادگی کرد. با دامن زدن به جُنبش نافرمانی مدنی از راه هُماسِش (شرکت) در هَمتازی ایکه (مسابقه ایکه ) آخوندها میخواهند با هر بهایی از باشَندگی (حضور) هرگونه اسب هَماوردی ( حریفی) در آن جلوگیری کُنند، ایستادگی کُنیم و اُمید مردم ایران را به دگرگونی کشورمداریک (سیاسی) در راستای نهادینه شدن دمکراسی، از آرزو به راستینگی (واقعیت) دگرگون کُنیم.
کامران
انتقاد از قرار دادن اسلام در برابر ايران
پیشرفت و سربلندی ایران آینده در جدائی دین از دولت و فرستادن روحانیت به مساجد برای مرده شوئی و غیره می باشد. خمینی و خاتمی و سایر آخوندهای حکومتی ضربه جبران ناپذیری را به فرهنگ و تمدن میهن ما زدند و سرمایه های این ملت را به غارت بردند. اعتماد و دنباله روی از این باندهای حکومتی از طرف روشنفکران بخشودنی نیست.
مزدک
خانم وزير
زمانی دانش آموز بودم یکبار ایشان را دیدم.ولی چیز زیادی در موردش نمی دانستم.ولی جالب است شاه که خود را دست بسته عباس بیدست عربی جنایتکار ودزد که از نوادگان خوکانی مثل محمد و علی...می دانسته می گوید که مگر آخوند هم آدم است؟کسی نبود به این مردک ترسو بی شعور بگوید اگر این جانوران درنده آدم نبودند چرا به اراجیف آنها تا این حد اهمییت می دادی و اینهمه ثروت مردم ایران را خرج...
قبور مشتی دزد و گدا و خونخوار و جناتیکارانی که درواقع دشمنان اصلی ایران و ایرانی و فرهنگ و تاریخ ایرانیان بودند می نمودی؟مرگ فرخ روپارسا درحقیقت نمونه جنایتی است که همه ایرانیان چه مخالفین شاه و چه موافقین او و خود شاه نسبت به زنان این آب و خاک .هنوز هم گرونمودند.هایی به اسم ملی مذهبی و مجاهد و عده ای بنام روشنفکر دینی ..با بی شرمی و پرور یی از اسلام و اراجیف اسلامی دفاع می کنند.حتی بدترازآن توجیه اعمال خوک کثیفی چون محمد و علی ...که از هیچ تجاوز و دزدی و پستی فروگذار نکردند می پردازند.مشکل جامعه ما اسلام وحرامیان اسلامی از هر نوع و طرز تفکریست.تا این رسوبات فکری از ایران زدوده نشود تعصب و کشت و کشتار و تجاوز و ددمنشی و تحقیر انسانها و زن کشی و بی عدالتی از بین نخواهد رفت.
جواد
خانم وزير
دو نمونه از مثالهای علمی در آثار دینی ,نیما طاهری مونهی اول معارف اسلامی از واحدهای عمومی و اجباری در دانشگاههای ایران است. در نتیجه پاس کردن این واحد به ناچار بر هر دانشجویی واجب است. کتاب معارف اسلامی، تالیف جمعی از نویسندهگان، که از سال 1367 تا 1385 بیست و هشت بار تجدید چاپ شده است و هم اکنون ویرایش سوم آن در دسترس دانشجویان است، منبع بی بدیل این واحد عمومی است. در حقیقت شاید بتوان گفت این کتاب را تا به حال نزدیک به یک میلیون از دانشجویان ایران خواندهاند و هزاران استاد آن را درس دادهاند. در صفحهی 45 این کتاب در ادامهی بحث برهان نظم، نویسندهگان این کتاب برای علمی جلوه دادن برهان خود نوشتهاند:
نمونهی اول
معارف اسلامی از واحدهای عمومی و اجباری در دانشگاههای ایران است. در نتیجه پاس کردن این واحد به ناچار بر هر دانشجویی واجب است. کتاب معارف اسلامی، تالیف جمعی از نویسندهگان، که از سال 1367 تا 1385 بیست و هشت بار تجدید چاپ شده است و هم اکنون ویرایش سوم آن در دسترس دانشجویان است، منبع بی بدیل این واحد عمومی است. در حقیقت شاید بتوان گفت این کتاب را تا به حال نزدیک به یک میلیون از دانشجویان ایران خواندهاند و هزاران استاد آن را درس دادهاند. در صفحهی 45 این کتاب در ادامهی بحث برهان نظم، نویسندهگان این کتاب برای علمی جلوه دادن برهان خود نوشتهاند:
نکتهی دیگر این که منابع زیستی کرهی زمین محدود است. این چه برنامهی دقیقی است که گیاهان و حیوانات را چنان در برابر هم قرار داده است که زواید هر کدام مایهی حیات دیگری است. حیوانات در زندهگی خود نیازمند به اکسیژن و گیاهان نیازمند به کربن هستند؛ اما حیوانات اکسیژن استنشاق میکنند و اسید کربنیک پس میدهند، و گیاهان بر عکس از اسید کربنیک استفاده میکنند، یعنی برگ آنها که همانند ریهی انسان است، در برابر تابش آفتاب اسید کربنیک را به عنصر کربن و اکسیژن تجزیه میکند، کربن را در خود نگه میدارد و اکسیژن را پس میدهد.
نقد این پاراگراف بی شباهت به نقد این عبارت نیست که یکی گفته بود: خسن و خسین هر سه دخترهای معاویه هستند. اول آن که بسیاری از زواید گیاهان و حیوانات هست که مایهی ممات دیگری است و نه حیات دیگری. دوم آن که حیوانات و گیاهان در زندهگی فقط به اکسیژن و کربن نیازمند نیستند. سوم آن که بر خلاف باور دانشمندان معارف نویس ما گیاهان، کربن استنشاق نمیکنند، بل گیاهان نیز اکسیژن تنفس میکنند، چهارم آن که آزاد سازی اکسیژن توسط گیاهان در روند تغذیه است نه تنفس، پنجم این که حیوانات و گیاهان به هنگام بازدم دی اکسید کربن پس میدهند و نه اسید کربنیک. ششم این که این مثال چه ربطی به برهان نظم دارد .
نمونهی دوم
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نوشتهی علامه محمد حسین طباطبایی، با مقدمه و شرح مرتضی مطهری، از کتابهای مهم به اصطلاح فلسفهی اسلامی است. می گویم به اصطلاح فلسفهی اسلامی زیرا بسیاری فلسفهی اسلامی را مفهومی بی مصداق میدانند. در مقالهی اول این کتاب که با عنوان فلسفه چیست؟ منتشر شده است. در صفحهی 34 علامه طباطبایی میگوید: با آزمایشهای طبی بدست آمده که هنگام تفکر مثلا کیفیت خاصی در مادهی مغز حاصل میشود که نام وی پیش دانشمندان طبیعی ادراک است. ادراک فرایند پیچیدهی تفسیر دادههای حسی است. فرایند ادراک مبتنی بر فرایند گیرندههای حسی و فرایند رمزی و انفعالی است. از سوی دیگر بر اساس پژوهشهای علمی، قشر خاکستری مغز نقش عمدهای در فرایند ادراک ایفا میکند. خلاصه آن که ادراک تفسیر دادههای حسی است، نه کیفیت خاصی در مادهی مغز.
مزدک
انتقاد از قرار دادن اسلام در برابر ايران
جناب راسپوتین تازه خبردارشده که اراجیف اسلامی با فرهنگ ایرانی درتضاد است.این حرامیان تا احساس خطرمی کنند به صحرای کربلا می زنند.ولی جناب راسپوین و همپالکیهایش بزودی بیشتر متوجه خواهند شد که اینبار مثل سال 76 نیست که بتوند با این نیرنگها توجه مردم را از حرامیان اسلامی و جنایاتشان به سویی دیگر برگرداند...
اسلام و حرامیان اسلامی امروزه بیشتر از آن رسوا و بی ارزش شده اند که کسی بتواند آنها را نجات دهد.بهتر است همان عمامه و نعلین ننگین و عامل جهل و بی شرمی و لباس خوکان و ددان اسلامی را که از گه خوک هم نجستر است از تن برکنید.شماها و مقدسات اسلامیتان از گه هم نجس ترید.تا چه رسد که خود را ایرانی بنامید.شما هرزه گان پتیاره همچون محمد وعلی وعمرو سایر خوکان اسلامی تنها یک راه دارید و آنهم تسلیم اراده مردم شوید تا شاید جان سالم بدربرید.زیرا حتم دارم که ایرانیان به اندازه شما خوکان اسلامی ددمنش نیستند که از خون شماها نگذرند.لاقل اکثریت ایرانیان سگ کش نیستند و شماهارا در صورت تسلیم نخواهند کشت.بهترین راه تسلیم بی قید و شرط است نه استغاثه و زاری برای اراجیف اسلام.بر تام ایرانیان وطن پرست و ایران دوست است که علنا مقدسات اسلام را به گه بکشند واز مخالفان اسلام و حرامیان اسلامی در هر نقطه ای ازجهان دربرابر بربریت ارازل اسلامی دفاع کنند.باید دنیا را همانطور که برمردمان تباه کرده اند برایشان تیره و تار کرد تا زندگی در هر مکانی بر انها تلخ شود.باید به تمام کسانیکه از حقوق انسانی مسلمانان حرف می زنند بفهانیم که اصولا نه مسلمان و نه اسلام به حقوق بشر و حقوق انسانی معتقد نیستند .وچنین حقوقی را برای دیگران قایل نیستند بنابراین در انسان بودن مسلمانان و معتقدان به اسلام باید شک کرد.هر ایرانی باید با براییت ستن از اسلام سعی در متمایز کردن فرهنگ ایران و اراجیف اسلامی نماید.حرامیان اسلامی سعی در اسلامی معرفی کردن کشور ایران هستند باید با چنین ترفندی بشدت مبارزه کرد.در هرمکانی که حرف از اسلام میشد باید به افشاگری جنایات و تجاوزات و ترور و ددمنشی رهبران اسلام پرداخت و درعین حال تاکید کرد که اکثریت مطلق ایرانیان امروزه چنانچه آزادانه رای گیری شود حاضر نیستند که خود را مسلمان بنامند.بنابراین اسلامی نامیدن ایران جنایتی بیش نیست.مثل همان شعار لااله الله ...که از 1400سال تا کنون بمردم زورچپان کرده اند.فرهنگ ایران بااراجیف اسلامی هیچ سازگاری ندارد.اسلام دین وحشت و ترور و تجاوز و نفرت و کینه و ددمنشی است و پیروانش نیز !
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید