رفتن به محتوای اصلی

22 میلیون کدو بجای 22 میلیون رای!

22 میلیون کدو بجای 22 میلیون رای!

رضا سرور

resasoror@hotmail.com

آقای حیدریان، پیشنهاد شما بسی بیشتراز طرحهای مورد حمله شما با پرسشهای بی پاسخ وبیحاصل روبرو است. از جمله این پرسشها به چند نمونه اشاره میکنم: 1-اگر اقای خاتمی حاضر نشود کاندید شود تکلیف چیست؟ 2-آیا آقای خاتمی حاضر است شعاربازنگری واصلاح قانون اساسی رادر برنامه خود بگنجاندوطرح چنین شعاری را مثل سابق خیانت به نظام معرفی نکند؟ هم تجربه عملی دوره آقای خاتمی وهم شخص اقای خاتمی میگویند نه .آما خیالپردازانی مثل شما بدون ارائه هیچگونه شواهدی که مبین تغییر نظر آقای خاتمی باشد میگویند آری.

ایاآقای خاتمی حاضر است تامین "آزادیها دموکراسی وحقوق بشرو..." پسشنهادی شما را جزو رئوس برنامه خود اعلام کند؟ اگر پاسخ مثبت است نشانه های آن کجاست؟

4-آگر آقای خاتمی با برنامه پیشنهادی شما به میدان بیایید ایا از فیلتر شوری نگهبان خواهد گذشت؟

5-اگر آقای خاتمی برای عبور از فیلتر ، شعارهای مربوط به دموکراسی وحقوق بشر پیشنهادی شما راقربانی کند باز هم شما از مردم خواهید خواست به او رای بدهند؟ چرا؟

6-اگر علیرغم شرکت مردم درانتخابات به نفع آقای خاتمی ، تقلبات فاحش تکلیف انتخابات راتعیین کندوآقای خاتمی به جای بسیج همه امکانات خود برای اعتراض، به معترضین این تقلبات نصیحت کند که شیرینی این انتخابا ت را با این نوع اعتراضات تلخ نکنند ویا اینکه مثل کوسه رفسنجان به خدا پناه ببرد ،آنوقت تکلیف ما با شما واقای خاتمی چیست؟

7-اقای خاتمی درآستانه انتخابات نمایندگان مجلس شورای اسلامی دوره اخیر گفت "اگرشرایط شرکت کاندیداهای مشارکتی در انتخابات فراهم نشوددلیلی برای شرکت ما در انتخابات وجود نخواهد اشت". این همان موقعی بود که شما ودوستانتان از همه میخواستید حتما درانتخابات شرکت کنند. واقعا این چه رازسر به مهری است که" پرچمدارانی چون اقای خاتمی" شرکتشان در انتخابات مشروط به تامین برخی مقدمات است ولی هوادارا ن ایشان ازقبیل آقای حیدریان حکمشان هیچوقت مشمول زمان ومکان وشرایط نبوده ومیگویند باید درهرشرایطی باید درنتخابات شرکت کردو...

8-زمانی آقای عباس عبدی به درستی درانتفاد ازفرصت سوزیهای آقای خاتمی نوشت اگراوبه جای 22 میلیون رای مردم 22 میلیون کدوداشت بهتراز آفای خاتمی عمل میکرد. اما آقای عبدی فراموش کرد به مخاطبین خودیادآوری کند که تعهد وسوگند آقای خاتمی برای حفظ نظام فقاهتی ودفع خطراتی که متوجه آن بودبسی قویترازتعهد آقای خاتمی به پی گیری وعده های خود به مردم تشنه تغییربود.

آفای حیدریان گوش وچشمتان راکمی بازکنید و به جای دادن پز عالی با جیب خالی ابتداچند سوال ابتدایی فوق را پاسخ دهید وبعد به سراغ نقد ویا نفی راههای دیگر بروید؟

بازمانده

پیامی از سیمای شجاعان در دنیای شجاعان

(سیمای شجاعان)آنروز امیر حسین، از بالای ساختمان مشرف به خیابانی که به "لعنت آباد" منتهی میشد با نفرت به لباس شخصی ها و نیروهای انتظامی می نگریست و کلاشینکف اش را در دستان عرق کرده اش میفشرد. همان کلاشینکفی که پدرش در حیاط خانه شان چال کرده بود و او آنرا یافته و تمیز کرده و روغن زده بود و از همان هنگام این نقشه به مغزش راه یافته بود...

آنها چهار نفر بودند، امیر حسین، شاپور، سمیه و علیرضا. همه بجز یکی فرزندان قربانیان کشتار سال 67. آن یکی، یعنی شاپور، فرزند یکی از قربانیان دادگاه انقلاب بود. جرم پدرش که پاسبان شهربانی بود سیلی زدن به یک آخوند چندسالی قبل از انقلاب بود. هنگامی که پدران و مادران آنها اعدام میشدند اینان نوزادانی یا کودکانی خردسال بودند. در این سالها هرچه کرده بودند نتوانسته بودند علت این ظم را درک کنند. جوانی، حس عدالت همراه با انتقام، نفرت از نظام و حاکمان و نفرت از محیطی که برای شان زندانی بزرگ بحساب می آمد دست به دست هم داده و آنها را با درد مشترک شان به اینجا کشانیده بود. از قبل میدانستند که لباس شخصی ها و نیروی انتظامی در نقاط منتهی به گورستان خاوران سدی درست کرده و مانع حضور بستگان در گورستان خواهند شد. همانجا مناسب ترین نقطه برای اجرای نقشه شان بود. محل را از قبل شناسایی کرده بودند. یک زن و مرد پیر و یک پیرمرد دیگر را همان روز صبح به هنگام ورود به خانه ها به قتل رسانده بودند. هیچ احساس بخصوصی هم در این مورد نداشتند. گویی انتقام خود را حتا از مردمی می گرفتند که این جهنم را برای آنها تدارک دیده بودند.

درست هنگامی که ازدحام جمعیت به حد اکثر خود رسید و تعداد لباس شخصی ها نیز افزایش یافت، سمیه و امیر حسین از فاصله نزدیک شلیک را آغاز کردند. در یک آن همه چیز بهم ریخت. پس از شلیکهای اولیه، شلیک ها بصورت تک تیراندازی و با دقت بیشتری آغاز شد. سمیه از پنجره آپارتمان روبرویی و مشرف به خیابان شلیک می کرد و امیر حسین از روی پشت بام. آنها خود را بخوبی پنهان کرده بودند. ده دقیقه ای گذشت تا لباس شخصی ها و نیروهای انتظامی خود را بازیافتند و به پاسخگویی پرداختند. امیر حسین خودش را از پشت بام به طبقه دوم رسانده و از درون اتاق شلیک می کرد. مردم و نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها همه از خیابان و چهاراه اصلی پیرامون محل درگیری خود را بیرون کشیده بودند و از دور تک و توک شلیک می کردند....

یکی دوساعت بعد، محل کاملا به محاصره در آمده بود. چیزی حدود 400 نفر نیروی مخصوص محلهای اطراف را اشغال کرده بودند و مردم زیادی برای تماشا آمده بودند. نیروهای انتظامی و لباس شخصی ها در خیابانها از نزدیک شدن مردم جلوی گیری می کردند. قرار بود حمله متقابل از دو نقطه آغاز شود. درست هنگامی که همه چیز آماده عملیات بود، ناگهان صدای شلیک های تازه ای، این بار از میان مردم تماشاچی و از پشت نیرهای مخصوص و لباس شخصی بگوش رسید. شاپور و علیرضا مطابق نقشه قبلی خود را در میان جمیعت جا داده و با موبایل لحظه آغاز حمله را بهم اطلاع داده بودند. فیلمهای زیر زمینی هالیوودی با همه ضررهای شان این نفع را برای آنها داشت که بتوانند برای انتقام شان نقشه فکر شده ای بریزند و حد اکثر ضربه را بتوانند وارد کنند. اصل غافلگیری تجربه کم آنها را در درگیری جبران کرده بود.

تا چند روز بعد رژیم هویت تروریستهای کشته شده و تعداد کشته شدگان رژیم در درگیری را اعلام نمی کرد. کسی از انگیزه تروریستها مطلع نبود. تا آنکه فیلمی از آنها در یوتوب پخش شد که هر چهار نفر پیرامون انگیزه خود برای این کار صحبت کرده بودند. نقطه مشترک پیام هر چهار نفر این بود؛ انتقام و اینکه ظلم است و خلاف عدالت اگر مردمان ظلم دیده اجازه دهند حاکمان جنایتکار و ستمگر بدون مجازات زندگی کنند، پیر شوند و آسوده بمیرند. میگفتند ظلم است که به چشم ببینیم که آقازاده های اینها در ناز و نعمت و تحصیل و پیشرفت بسر ببرند و روز به روز بیشتر آقایی این مملکت را بکنند و سایر مردمان صالح روز بروز از صحنه روزگار بیشتر کنار زده شوند. پیام شان این بود که اگر میتوانستند حتا از فرزندان این جانیان نیز علیرغم بی گناهی شان نمی گذشتند. می گفتند بدنیا آمدن در این جهان، همانگونه که شادی و خوشبختی ممکن است که با خود بیاورد، در همان حال ستم و ظلم هم با خود دارد و کسی که به این دنیا می آید باید آماده همه اینها باشد. ما از دنیا ظلم اش را بردیم. حال نوبت آنهاست که قربانی عدالت شوند. این است پیام ما. ..

مازیار

ابوالفضل و فاطمه، نام های منتخب ایرانیان !

تا آنجا که همه می دانند اکثر خانواده های ایرانی ابدا رغبتی به نامهای مذهبی- عربی برای نامیدن فرزندانشان ندارند. با یک نگاه به لیست نامهای کارورزان اینترنتی که روزانه بالغ بر صدها نفر می باشند, در می یابیم که اکثر خانواده های ایرانی رغبت به نامهای اصیل ایرانی برای انتخاب روی فرزندانشان دارند و نه اسامی بیگانه و عربی!! پس این ادعّای اداره ثبت احوال رژیم هم مثل دیگر ادعّاهایش پوچ و بی محتوا است!

سایه

خاتمی چه نقشی می‌توان به عهده بگیرد؟

شما شناخت درستی از خاتمی ندارید. خاتمی هیچگاه حاضر نیست در نقشی که شما تصویر کرده اید ظاهر شود، چرا که او همواره تاکید کرده که هدفش حفظ نظام است. در صورتی که اگر گردن به خواسته های امثال شما نهد، باید رویای حفظ نظام را به گور بسپارد. خاتمی در کتابهای خود همیشه از صدور انقلاب و اسلام به کشورهای دیگر حرف زده و معتقد به نظام اسلامی است

حبیب تبریزیان

نامه سرگشاده جمعی از فعالان دانشجویی به محمد خاتمی

نامه ائی که ارزش خواندن دارد! ولی تصور نمیرود رئیس جمهور سلبی تن به یافتن راهی برای گفتگوئی ایجاب باشد، گفتگوئی که نه بر اساس آنچه نمیخواهیم بلکه بر پایه اجماع آنچه میخواهیم!پایه گذاری شده باشد!اصلاح طلبان نان آرائی سلبی را خورده و بهه آنان مزه داده است همپنان که خود انقلاب اسلامی محصول یک گفتمان صد درصد سلبی بود. گفتمانی که در آنروی ایجاب و اثبات خود هزار تکه نامتعامل بود! و چقدر خوب تر میبود این نامه ساده تر نگاشته میشد!

مازیار

اولین نام در شبانگاه قتل عام: "مریم گل"

این فقط شمّه ای از فاجعه ای است که بر سر پیشتازان انقلابی مردم ایران یعنی نسل 2 آمد. همان نسلی که علیرغم کمبودهای تجربی در پهنه عمل و برای آرمانهایی که برای بر پایی آن از همه چیز خود گذشت و سینه خود را سپر انواع و اقسام بلایا و مبتلایات ساخت ولی هر گز در مقابل دیو مهیب استبداد مذهبی سر خم نکرد. هنوز هم پس از گذشت سه دهه از آن سالهای فاجعه این نسل بهمراه نسل فرهیخته و آگاه 3 که حالا دیگر در صحنه علنی مبارزه برای وصول مطالبات مدنی- سیاسی خواب را از چشم حکومت شریران در ایران گرفتند, همچنان استوار و با اراده در راه تحقّق ان اهداف مقدّسی که اینهمه جانهای جانان و گلدسته های ملّت در راه آن قربانی شدند, به پیش می روند. جنایتکاران تبهکار و قاتل ملّت ایران باید بدانند که روز باز پس دادن به جنایات و مکافات در پیش است. از خانم مینا انتظاری به خاطر ثبت این وقایع تکان دهنده نسل کشی در تاریخ معاصر ایران, صمیمانه سپاسگزاری می کنم.من یکی از خوانندگان دائمی مطالب ایشان هستم و قلم شیوای ایشان را در این نوع تاریخ نگاری سیاسی می ستایم.

خَشایار رُخسانی

چرا نباید از اعدام یعقوب مهرنهاد به آسانی گذشت؟

آقایِ آیدین تبریزی درود برشما، کُشتن ِناجوانمردانه و ددمَنشانۀِ آقایِ یعقوب مهرنهاد، آزَرَنگی (مصیبت) دَردناک برایِ هَمِۀِ آزادیخواهان و مردم ِ آزادیخواهِ ایران است که با آن همدردی میکُنند. با این ژَنوری (جنایت) ستاره دیگری از هزاران ستاره ای که در آسمان ایران برایِ آزادی و در ناسازی با خودکامگی پیکار کرده اند، بدستِ مُلاها خاموش شد.

ولی شیوۀِ برخورد شما با این بیداد بدور از دادگری میباشد. زیرا شما هَمۀِ نیروهایِ ایرانی را که برایِ دمکراسی و آزادی در تلاش هستند و این ژَنوری (جنایت) را می ایرازند (محکوم میکُنند)، با آخوندهایِ دَدمَنش در یک دیگ ریخته اید و همدست کرده اید. در یک فراز (جمله) باید بگویم که شیوۀِ واکُنش شما به این بیداد، نمایانگر ِ آماج شما برایِ خونخواهی از کُشتن ِ ناجوانمردانۀِ آقایِ یعقوب مهرنهاد نیست، ونکه بازگوکُنندۀِ آهنگِ (قصد) شما برایِ بهره برداری ساستاریک (سیاسی)، و ابزارگَشتگی (سواستفاده) از آن میباشد. زیرا این اندوه و آزُردگی، فراپرسش (مسئله) خودویژۀِ (شخصی) شما نیست که شما بخود این پروانه را بدهید که برایِ دادخواهی از آن به اینگونه سینه چاک بدهید و با ریختن همۀِ نیروهایِ دمکرات و آزادیخواهان با مُلاهایِ ژَنوَری پیشهِ (جنایت پیشه) در یک دیگ و با همدست کردن ِ آنها با مُلاها هَمِه را به لژن (لجن) بکشید، درهالیکه (درحالیکه) جامه خود را دست نخورده انگارید!

راهی را که شما برگُزیده اید راه خونخواهی نیست، ونکه راه دُشمن تراشی و پراکندگی نیروها میباشد. همانگونه که خود گفته اید، برایِ ایراختن (محکوم کردن) جهانی ِ این ژَنوری (جنایت)، به کُمک کشورهایِ باختر نیاز است. برایِ گرفتن کُمک از کشورهایِ دمکراتیک در راستایِ ایراختن (محکوم کردن) این ژَنوری (جنایت) و جلوگیری از کُشتن دیگر مبارزان راه آزادی که در پیوس (انتظار) مَرگ میباشند، باید که کارزاری ساماندهی شود و تارنمایِ اینترنتی برنامه ریزی گردد تا با پرماس (تماس) با پارلمان اروپا و دیگر نهادهایِ دمکراتیک، رویکرد آنها را به این آزَرَنگ (مصیبت) اندرکشیده شود. آیا بهتر نبود بجایِ اینکه نیشِ خامۀِ (قلم) خود را به سوی دل ِ نیروهایِ آزادیخواه ایران نشانه بگیرید، و با این کار به دُشمن تراشی و پراکندگی نیروها بپردازید، خود شما با پراکُنش (انتشار) یک آگاهینامه در ایراختن (محکوم کردن) این رویداد ناجوانمردانه، و برای گردآوری دستینه، گام نُخُست را برمیداشید؟

نوشته اید که "درخواست از مردم اسرائیل و آمریکا برایِ دوستی با مردم ایران خودشیرینی و لابی گری از مُلاها میباشد". و برایِ اینکه رشتۀِ اندیشه هایی را که شما گفتن ِآشکار آن ها را در برابر دیدِ همگانی روا ندیده اید، دُنبال کرده باشم، از نَگَر ِ شُما بهتر این بود که نیروهایِ اپوزیسیون ایران دست روی دست بگذارند و توان خود را در تلاش هایِ پیشگیرانه در جلوگیری از تازش به ایران هزینه نکُنند. و با اینکار دولت آمریکا و اسرائیل را در برابر کار انجام شده ای، شگفت زده نکُنند، تا این دولت ها بتوانند بدون هر گونه خویشکاری فَرجادی (مسئولیت وجدانی) یا شِکنجه روانی و با دستِ باز، با بُمب اَتُمی، هَمِۀِ شهرهایِ ایران را خاکستر کُنند. تا شاید قبیله گرایان بتوانند از ورای بی سامانی ِ پیش آمده و چیره شده بر کشور، به آماج قبیله گری خود برسند.

شما میگویید که تنها راه جلوگیری از غنی سازی هسته ای پتکارش (اعتراض) یکبانگِ ( یک صدا) مردم به ادامۀِ غنی سازی میباشد. و این دیدگاه را بگونه ای بازگویی میکُنید که انگار شما نخستین کسی باشید که به این راستینگی پی برده باشد. بیگُمان فَرید (منظو) شما ایرانیان درون مرزی میباشد،َ زیرا ایرانیان برونمرزی ناسازگاری ای با پتکارش (اعتراض) به غنی سازی اورانیم ندارند. در ایران، ولی با اینکه شما میدانید که رژیم برایِ درخواست مردم پَشیزی ارزش نمیگذارد، شما مردم را میبیوسید (انتظار دارید) که از مُلاها درخواست بازایستاندن غنی سازی اورانیوم را، بکُنند و "یاسین در گوش درازگوشان" بخوانند. چیزی را که شما در خاستگاه راهکار برای بُرون شُدن از این آشُفتگی هسته ای پیشنهاد میکُنید، راهکار نیست، ونکه یک آرزوست. و جا بجا کردن این دو مینش (مفهوم) لغزش بسیار بُزُرگ است. این پیشنهاد شما پیش از هرچیز نشانه ای از ناآگاهی شما از راستینگی (واقعیت) در کشور میباشد، که چگونه مُلاها با گرفتاری هایِ ترازداریک (اقتصادی) روزمره، با پوشش رسانه ای خود، و واتگَشت کردن (تحریف کردن) گُزارش ها، بخش بُزُرگی از مردم ایران را در ناآگاهی گذاشته اند و آنها را از پی بُردن به راستینگی در کشور و جهان بدور نگه داشته اند. در جاییکه مُلاها هر کانون ِ پایورزی (ایستادگی) را در تُخمک آن خَپِه (خفه) میکُنند،َ چگونه میخواهید این فریادِ یکبانگ (یک صدا) را در پَتکارش (مخالفت) با غنی سازی اورانیوم، سازماندهی کُنید؟ آنهم در زمان ِ بسیار کوتاهی که از تازش به ایران بجا مانده است. ولی از سویِ دیگر ناخُرسندیِ آشکار ِخود را از نزدیک شدن ِ اپوزیسیون برونمرزی به مردم آمریکا و اسرائیل برایِ جلوگیری از تازش به ایران، پنهان نمی کنید و اپوزیسیون را از این کار میپرهیزانید زیرا از دیدگاه شما " . اپوزیسیون به جایِ آنکه بدون مزد و مواجب به لابی گری رژیم بپردازد و بخواهد کارهایِ فرهنگی و خود شیرین کنی را اجرا کند، باید تا دیر نشده یکچارچه به رژیم فشار وارد آورد که باید بسته پیشنهادی غرب پذیرفته شود". این است برداشت تَرمینِش آمیز (تحقیر آمیز) شما از تلاش های آشتی خواهانه اپوزیسیون، بدون اینکه توانا در دادن یک پیشنهادِ خَرَدمندانه باشید. زیرا پیشنهاد شما برایِ "فشار وارد آوردن بر مُلاها" زره ای از خَرَد در همنوایی با راستینگی برخوردار نمیباشد و تنها میزان ِدوری شما از فَرهودها (حقایق) را نشان میدهد.

با اینکه شما بخوبی میدانید که کارکردِ (تأثیر) راه دوم، به آرِش (معنی) نزدیکی اپوزیسیون به مردم آمریکا و اسرائیل، و اندرکشیدن رویکرد این کشورها و کشورهای جهان برای پُشتیبانی از مردم ایران در پاسداری از هودۀِ هومُنی (حقوق بشر) و کمک به رویِ کار آمدن ِدمکرسی در ایران، هزار چندان بیشتر از هَنایش (تأثیر) راه نخست میباشد، (راهی که به شَوَندِ چیرگی ِ پیرامون ِ (محیط) ترس و ترور در کشور کامگار نخواهد بود)، آدرس نادرست میدهید. و تنها برای تهی نبودن ِ دادخواست (عریضه) " و برایِ اینکه ناخُرسندی" آبکی ِخود را به تازش به ایران نشان داده باشید که دُم خروس را پنهان کرده باشید، و از گویش گفتۀِ دل ِ خودُ، خودداری ورزیده باشید، مردم را بدنبال نُخود سیاه میفرستید، که " مردم باید یک صدا با غنی سازی مخالفت کنند". دست مریزاد ! و آفرین به این نیرَنگ بازی.

شما نیروهایی را که تلاش میکنند از تازش ِ بیگانگان به ایران، از کُشتار ِمردم ایران و نابودیِ ایران از راه آلوده شدن زیستبوم (طبیعت) ایران با ابرهایِ رادیواکتیو برای هزاران سال، جلوگیری کُنند، لابی مینامید. اگر چَم ِ (معنی) لابی بودن این باشد، تنها بیگانه پرستان هستند که باید شرم از لابی بودن برای مردم خود داشته باشند.

تنها زبانی که مُلاها درمییابند زبان زور است، ولی سازماندهی این زور همکنون از راه فریادِ یکبانگ (یک صدا) مردم ایران در جلوگیری از غنی سازی اورانیوم، نشُدنی است. تنها راه خَرَدمندانه ای که میتواند در کوتاه زمان زمینه نابودی آخوندها را فراهم سازد، بکارگیری ابزارِ نفت میباشد. راه فروپاشی ِساختار ِ خودکامگی ِمُلاها، خُشکاندن آن آبشخوری است که هَستی ننگین آنها از بُنمایۀِ (منبع) آن خوارتاری (تغذیه) میکُند، به آرش ِ (یعنی) نفت. راه زدودن ریشۀِ آخوندها در کوتاه زمان، بریدن دستِ آنها از درآمدهای نفتی میباشد. این یگانه فریادی است که میتواند " از آب بَندِ پنبۀِ سُربی" در گوشِ درازگوشان ِ تهران گذشته، و آنها را بیدار کُند، اگر اپوزیسیون برونمرزی یکبانگ این فریاد را در پهنِه و گُسترۀِ جهانی پژواک دهد.

یدین تبریزی

چرا نباید از اعدام یعقوب مهرنهاد به آسانی گذشت؟

جناب آقای خَشایار رُخسانی، کامنت شما مرا وادار به پاسخ کرد چون به هر حال شما نویسنده سایت هستید. شما حرفهایی را به من نسبت داده اید که حقیقت ندارد. نوشته اید: "شما هَمۀِ نیروهایِ ایرانی را که برایِ دمکراسی و آزادی در تلاش هستند و این ژَنوری (جنایت) را می ایرازند (محکوم میکُنند)، با آخوندهایِ دَدمَنش در یک دیگ ریخته اید و همدست کرده اید." اما من در مقاله از عبارت «برخی از اپوزیسیون» استفاده کرده ام و نه همه آنها: "من در اعتراض به این شیوه رفتار «برخی از اپوزیسیون» که پشت سر رژیم سنگر گرفته اند و برایش لابی گری می کنند و حتی اعدام جوانان بی گناه این کشور را هم با بی اعتنایی ماست مالی می کنند که چیزی جز خودکشی دسته جمعی و سوراخ کردن کشتی ای که همه بر آن ساکنیم، نیست، پس از این مقاله تا مدتی سکوت خواهم کرد"

اینکه قلم من نیش دار است، این ذات سیاست است و هدف افزایش تاثیرگذاری نوشته است. نگاهی به مبارزات انتخاباتی در آمریکا بیاندازید تا ببینید که دموکراتها و جمهوری خواهها با چه صراحتی از یکدیگر انتقاد می کنند و با چه تعابیر تندی از مواضع طرف مقابل انتقاد می کنند. (البته انتقاد تند و صریح با بی احترامی و فحاشی متفاوت است و انتقاد می تواند بسیار تند ولی کاملا مودبانه باشد و من مدعی ام که انتقاداتم از برخی از اپوزیسیون واجد این خصوصیات است اگر نیست گوشزد کنید). نمی شود به دموکراسی معتقد بود ولی در عین حال گفت که هر انتقادی اگر کمی تند و نیش دار باشد، دشمن تراشی است! اما هرکسی خود می تواند به وجدانش مراجعه کند تا ببیند که آیا آنهایی که توانستند حمایت تمام روشنفکران و سیاستمداران غربی از اکبر گنجی را کسب کنند، امروز درصد اندکی از آن توان خود را برای دفاع از مهرنهادها و کمانگرها بکار برده اند یا نه؟!

من نوشته ام: "متاسفانه عده ای اصل قضیه را درست تحلیل نمی کنند و راهکارهای ناکارآمدی برای خروج از بن بست ارائه می دهند و مثلا پیشنهاد می کنند که برای جلوگیری از حمله اسرائیل به ایران، اپوزیسیون باید سیاست دوستی با مردم اسرائیل را در پیش بگیرد! شاید این راه حل هم کمی بر افکار عمومی اسرائیل تاثیر بگذارد ولی همانها هم به ما خواهند گفت که ما هم می دانیم که مردم ایران دشمنی با اسرائیل ندارند و مردمی مهربان و دوست داشتنی هستند ولی دکمه شلیک موشک اتمی ایران زیر دست این مردم مهربان و دوست داشتنی نخواهد بود بلکه زیر دست کسانی چون احمدی نژاد و خامنه ای خواهد بود!"

یعنی حتی نگفته ام اشتباه می کنند، بلکه مودبانه تر دیده ام که بگویم "درست تحلیل نمی کنند" و با پذیرش تاثیر اندک سیاست دوستی با مردم اسرائیل ("شاید این راه حل هم کمی بر افکار عمومی اسرائیل تاثیر بگذارد") بلافاصله برای ادعایم در مورد ناکارآمد بودن این راهکار، دلیل روشن آورده ام: " ولی همانها هم به ما خواهند گفت که ما هم می دانیم که مردم ایران دشمنی با اسرائیل ندارند و مردمی مهربان و دوست داشتنی هستند ولی دکمه شلیک موشک اتمی ایران زیر دست این مردم مهربان و دوست داشتنی نخواهد بود بلکه زیر دست کسانی چون احمدی نژاد و خامنه ای خواهد بود!"

اما شما از این انتقاد من نتیجه گرفته اید: " از نَگَر ِ شُما بهتر این بود که نیروهایِ اپوزیسیون ایران دست روی دست بگذارند و توان خود را در تلاش هایِ پیشگیرانه در جلوگیری از تازش به ایران هزینه نکُنند. و با اینکار دولت آمریکا و اسرائیل را در برابر کار انجام شده ای، شگفت زده نکُنند، تا این دولت ها بتوانند بدون هر گونه خویشکاری فَرجادی (مسئولیت وجدانی) یا شِکنجه روانی و با دستِ باز، با بُمب اَتُمی، هَمِۀِ شهرهایِ ایران را خاکستر کُنند. تا شاید قبیله گرایان بتوانند از ورای بی سامانی ِ پیش آمده و چیره شده بر کشور، به آماج قبیله گری خود برسند." واقعا که این برداشت از نوشته من به عقل جن هم نمی رسید، نمی دانم شما چگونه به این نتیجه رسیده اید؟ البته این یکی از دلایل عمده ای است که من تصمیم به سکوت گرفته ام چون حتی اگر حرف منطقی و درستی هم بزنم، عده ای ذره بین را برمی دارند تا از حرفهای من تفسیرهای کیهانی بیرون بکشند و متاسفانه نوشته های من نتیجه برعکس دارد. من وقت می گذارم و از زندگی خصوصی ام می گذرم تا شاید بتوانم تاثیر مثبتی بر آینده ایران داشته باشم ولی متاسفانه نتیجه کاملا معکوس است! پس سکوت شاید راه حل بهتری باشد ولی من در این مقاله سعی کردم حرفهایم را که قبلا هم به نوعی زده بودم با صراحت بیشتری تکرار کنم تا بعدها دچار عذاب وجدان نشوم که اگر سکوت نمی کردم شاید می توانستم تاثیری داشته باشم.

اما برای اینکه انتقادم بدون ارائه راهکار عملی نباشد، می خواهم با نگاهی به جمله ای از شما پیشنهاد عملی ام را بیان کنم. نوشته اید: "ایرانیان برونمرزی ناسازگاری ای با پتکارش (اعتراض) به غنی سازی اورانیم ندارند." حال من سئوال می کنم که ایرانیان برونمرزی این اعتراضشان به غنی سازی را کی و چگونه به جهانیان و دولت ایران اعلام کرده اند؟!

راهکار عملی برای تحت فشار قراردادن رژیم، برپایی راهپیمایی های زنجیره ای در شهرهای اروپایی و آمریکایی با دعوت از گروههای طرفدار صلح بین المللی است. در این راهپیمایی ها دو شعار همزمان باید داده شود:

1) درخواست از رژیم برای توقف غنی سازی و پذیرش بسته پیشنهادی غرب

2) هشدار به غرب در توسل به زور بدون امتحان کردن تمام راههای دیپلماتیک از جمله تحریمهای شدید سیاسی و اقتصادی از جمله تحریم نفت در برابر غذا و دارو و مایحتاج اساسی مردم.

غرب در بحران هسته ای مزورانه رفتار می کند. تحریمهایی که غرب بر علیه رژیم بسته بیشتر ادای تحریم را در آوردن است و نه تحریم واقعی! آنها معامله مستقیم با رژیم را محدود کرده اند و اجناسشان را از طریق واسطه ها و دلالهای دوبی با قیمت گزافتر به حکومت می فروشند!؟ این تحریمهای آبکی نمی تواند به عنوان تمام راههای موجود دیپلماتیک وانمود شود. غرب باید حاضر باشد تا در این زمینه هزینه پرداخت کند. تحریم نفت در برابر غذا و دارو هم مانع از گرسنگی کشیدن مردم می شود و هم رژیم را به زانو در می آورد اما غربیان با دورویی این گزینه را به دلیل قیمت بالای نفت تاکنون مد نظر قرار نداده اند چون تحریم نفتی ایران یعنی بازهم افزایش قیمت نفت که غربی ها آن را به ضرر خود می دانند! اینجا لازم می دانم بگویم که روسیه مطمئنا از تحریم نفتی ایران دفاع خواهد کرد چون سودش از فروش نفت با قیمت بالا، افزایش خواهد یافت و چین هم نشان داده که حاضر نیست ماجراجویی کند و خود را در برابر غرب قرار دهد و با احتمال زیاد رای ممتنع خواهد داد و وتو نخواهد کرد.

ولی سارکوزی علنا و صراحتا می گوید که در صورت پاسخ ندادن ایران به بسته پیشنهادی غرب باید گزینه بمباران ایران را مد نظر قرار دهد! یا شائول موفاز، یهودی متولد تهران، سیاستمدار با نفوذی است که صریحتر از همه اسرائیلی ها خواستار بمباران ایران است. ایرانیان برونمرز باید با راهپیمایی های گسترده خود هم به رژیم هشدار دهند که در صورت ادامه غنی سازی پشت سرش نیستند و هم به غرب هشدار دهند که باید تمام راههای فشار دیپلماتیک از جمله تحریمهای سنگین سیاسی و نفتی را امتحان کرده باشند تا بعد بتوانند ادعا کنند که راه دیپلماتیک به بن بست رسیده است و چاره ای جز بمباران نیست! این حرف را نمی توان درگوشی و با گوشه و کنایه زد و باید با برپایی راهپیمایی های گسترده و استفاده از پوشش وسیع رسانه های غرب، به گوش جهانیان رسانید. که اولا این ماجراجویی هسته ای ربطی به مردم ایران ندارد و نباید مردم ایران قربانی آن شوند و ثانیا دنیا هم باید حاضر باشد همپای مردم ایران هزینه دهد با پذیرفتن قیمت بالای نفت به صورت کوتاه مدت که ناشی از تحریمهای نفتی خواهد بود.

نمی شود به غرب گفت که نه ایران را تحریم کنید و نه حمله کنید چون ما مردم مهربانی هستیم! و هیچ اعتراضی علنی به ادامه غنی سازی هم نکرد. به عنوان مثال نامه آقای امیر انتظام را در همین سایت بخوانید. ایشان می گویند: " تشدید تحریم ها حتی به صورت هوشمندانه درد و رنج مردم ایران را بخاطر ایجاد محدودیت در حوزه های اقتصادی و تقویت باندهای قاچاق کالای دولتی و افزایش رانت خواری و تورم و بیکاری و ایجاد محدودیت در تهیه کالا و مایحتاج عمومی بتدریج و گام به گام ملت ایران را در گورهای دسته جمعه دفن خواهد نمود." و بعد از دبیرکل سازمان ملل می خواهند: " جنابعالی با استفاده از تمام ظرفیت ها و امکانات سازمان تحت مدیریت خود، مردم ایران را در مبارزه برای حق تعیین سرنوشت و استقرار آزادی و دموکراسی یاری دهید." وقتی حتی تحریمهای هوشمند هم از نظر جناب امیر انتظام باعث درد و رنج مردم می شود، پس دبیرکل سازمان ملل از کدام امکانات می تواند برای تحت فشار قرار دادن این حکومت استفاده کند؟ آیا او باید شخصا بیاید در تهران به جای این مردم مهربان و نازک نارنجی تظاهرات کند و رژیم را سرنگون کند؟!

اما جناب رخسانی عزیز، هرچه من در انتقاد از رفتار نادرست اپوزیسیون تلاش می کنم با ربط دادن آن به تحلیل نادرست از قضیه، آن را یک اشتباه استراتژیک نشان دهم و نه یک رفتار عمدی و از روی بدخواهی ولی شما با متهم کردن صریح من به دروغگویی و تظاهر و ارائه تفسیر کیهانی از نوشته من، سعی می کنید مرا متهم کنید که می خواهم با خنثی کردن استراتژی های بسیار کارآمد برخی از اپوزیسیون در کار فرهنگی و نشان دادن انسان دوستی و مهربانی ایرانیان، زمینه حمله را فراهم کنم!؟ اگر فکر می کنید که با این شیوه می شود جلوی حمله را گرفت، مختارید به همان راه امروزتان ادامه دهید ولی اگر استراتژی تان شکست خورد باید بعدها پاسخگو باشید که چرا به هشدارها توجه نکردید. من نگفته ام نباید راه فرهنگی و نشان دادن دوستی مردم ایران و آمریکا و اسرائیل را پی گیری کرد بلکه گفته ام ناکافی و ناکارآمد است. حال من وظیفه خود می دانستم که به سهم خودم تلاشم را برای یافتن راه برون رفت از این بحران نشان دهم. حال شما اگر دوست دارید، فکر کنید که من می خواهم شما را فریب دهم و یا باور کنید که نگران آن کشتی ای هستم که همه بر روی آن ساکنیم و این عملکرد اشتباه اپوزیسیون دارد آن را غرق می کند و عمر رژیم را طولانی می کند و آن را به سوی تبدیل شدن به یک رژیم سرکوبگر تمام عیار مثل رژیم صدام حسین و بی اعتنا به تمام موازین حقوق بشر، هدایت می کند.

دوست شما

ajilow@yahoo.co.uk

همه تخم مرغ ها در یک سبد!

کیانوش جان این دفعه هم درست به هدف زدی. یادت هست یکبار در تاشکند کسی از تو وقت را میپرسد وهمینکه تو میروی ساعتتو نگاه کنی چند نفری سرت میریزند وبا کتک کاری ساعت وپول وحلقه انگشتت را میبرند. تو واقعا خوش شانس بودی که زنده دررفتی. ما هم چند سال پیش با چند از نفر از دوستان در بارسلونا بودیم وقبل

ازبرگشت کلی خرید کرده ودر صندوق عقب ماشین گذاشتیم وبرای آخرن بار به طرف ساحل راندیم .مادرست یکربع از ماشین دور شدیم ووقتی برگشتیم دیدیم صندوق عقب وشیشه جلوماشین را شکانده وهمه چیز را برده اند. ما هم مثل شما به ادره پلیس رفتیم وبا هزار مکافات وکلی معطلی یک افسر زبان نفهمی که شاید خودش یکی از همان دزدهابود را به سراغمان فرستادند وگزارش حادثه را که بیش از یکساعت طول کشید از ما گرفتند. در اداره پلیس سگ میزد وگربه میرقصیدوما واقعا شانس آوردیم که خودمان را به اتهام دزدی وسایل خودمان نگرفتند.

حکماگفته اند: هیچوقت با نیروی زمینی به چین حمله نکنید، واگر به روسیه حمله کردید هیچ وقت به طرف مسکو پیشروی نکنید. وبایدااضافه کرد اولا به اسپانیا نروید ولی اگررفتیدبه بارسلونا نروید،اگرهم رفتید هیچ ساکی با خود نبریدواگر به ساحل به سال رفتید حتما با لباس توی آب بپریدوالا برهنه به هتل باز خواهید گشت و...

کیانوش توکلی

همه تخم مرغ ها در یک سبد!

با تشکر از دوستانی که در این باره نظر دادند. مطالب زیادی برای نوشتن دارم که هفته دیگر مطلبی در مورد " دزدان شهر سوسیالیستی تاشکند و برگی از خاطرات آن روز ها" را خواهم نوشت

جمال

بیش از ۸۰ نفر از زندانیان سیاسی و مدنی کُرد در اعتصاب غذای نامحدود

فعالان حقوق بشر در ايران : فاطمه گفتاري ، مادر دانشجوي زنداني ياسر گلي ، دبير کميته مادران صلح و آشتي کردستان و همچنين عضوانجمن زنان آذرمهرکردستان براي اجراي حکم قطعي سه ماه زندان خود بازداشت و به زندان مرکزي سنندج منتقل گرديد. خانم گفتاري در دي ماه سال گذشته به اتهام فعاليت تبليغي برعليه نظام بازداشت و مدت 40 روز را در اداره اطلاعات شهر سنندج و زندان اين شهر به سر برد و نهايتاً با قيد وثيقه آزاد گرديد . اين فعال مدني داراي سه پرونده مفتوح است . در خرداد ماه سال جاري نامبرده در دادگاه اوليه محکوم به 8 ماه حبس تعزيري گرديده بود که سرانجام حکم صادره در دادگاه تجديد نظر به 3 ماه حبس تعزيري تقليل يافت . پس از تائيد نهايي حکم به اجرا گذارده شد و خانم گفتاري روز جاري به زندان مرکزي سنندج منتقل گرديد

ک. بوکان

در کردستان دیپلماسی و فرهنگ ؛ رمز برندگی است نه قیام مسلحانه

من به آقای قانعی‌فرد توصیه میکنم که هرچه زودتر اقدام کنند به تاسیس یه نهاد مدنی و مدرن و منطبق با فرهنگ امروزی (البته در ایران) تاکردها حداقل از طریق ایشان و از این طریق نوین مورد نظر آقای قانعی‌فرد به آمال و حق و حقوق خود برسند، بقیه که تابحال سنتی عمل کردند، ببینیم این پرچمدار دمکراسی نوین برای کردها چه خواهد کرد.

حبیب تبریزیان

از برگزاری مراسم در خاوران جلوگیری شد

پیام رضا پهلوی بمناسبت قتل عام زندانیان سیاسی!

هشتم شهریور ماه ۱۳۸۷ هم میهنان عزیزم، با نگرشی به کارنامۀ سیاه و سهمناک کشتار در جمهوری اسلامی از سال ۱۳۵۷ تا کنون، هر برگی را خونین تر و مرگبارتر از برگ دیگری می یابیم. جرم تمامی این جانباختگان صرفنظر از ایده و مرام سیاسی آنان، در نهایت معصومیت، پای بندی به اصل آزادی عقیده و بیان و ابراز آزادنۀ اعتقادات و آرمانهایشان بوده است. جلادان رژیم دستور دارند که دگراندیشان دربند را یا به ترک عقیده وادار کنند و یا بکشند و در گورستان های بی نام و نشان به خاک بسپارند. دهم شهریور ماه تنها یادآور کشتار بی رحمانۀ تاریخی نیست، بلکه حکایت از مقاومت قهرمانانه و رشادت آمیز قربانیان آن دارد. آنها با پذیرش مرگ بجای تسلیم در برابر استبداد، نقاب از چهرۀ اهریمنی رژیم برگرفتند و ماهیت ضد ایرانی و واپسگرای آنرا برملا ساختند. اکنون بر ما ایرانیان است که همواره یاد تمامی این فرزندان جانباخته و شایستۀ ایران را با هر باور و اندیشه ای گرامی بداریم و با تلاشی همبسته و پیوسته در راه رهایی میهن، روح پاکشان را شاد و خانواده هایشان را مفتخر و سربلند نمائیم. خداوند نگهدار ایران باد رضا پهلوی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید