رفتن به محتوای اصلی

چرا اعدام 4000 زندانی سیاسی پوشش خبری مناسب نمی یابد؟

چرا اعدام 4000 زندانی سیاسی پوشش خبری مناسب نمی یابد؟

کیانوش توکلی

جناب حمید یک سال است که کامنت های شما را با دقت خاصی دنبال کرده ام؛ انچه از شخصیت فکری شما در مغزم شکل گرفته است این است که نوشته های شما بی ربط ؛ متناقص و مشخصا چیزی از فکر تان ؛عاید خواننده نمی شود ؛و در واقع بیشتر برای آزار دیگران است

اصولا وقتی کسی بطور مرتب کامنتی می گذارد می شود فهمید که طرف در گذشته چگونه می اندیشید؛ کیست ؛ چه بود و اکنون جهان را چگونه می بیند و....خلاصه این سئوال برایم پیش امده واقعا هدف و منظور شما از این گونه کامنت ها چیست؟!

بنظر می رسد که شما فکر ی در واقع ندارید که ارائه کنید ولی دائما به کسانی دیگر می توبید و به انان حمله ور می شوید ؛ اتهام می زنید ؛ انگ می چسبانید همه کسانی که به ایران رفت و امد می کنند را خائن فرض می کنید.( من شخصا 22 سال است که به کشورم نرفته ام؛ دلم برای زادگاهم "لک" زده است و ....؛ ولی با این وجود موافق بند 13 بیانیه جهانی حقوق بشر هستم که می گوید: "حق هر کسی است که زادگاهش را ترک و یا به ان بازگشت نماید . من نه تنها هیج انتقادی به رفت و امد ایرانیان به داخل کشور ندارم و گاهی اوقات این احساس به من دست می دهد که آنانی که به ایران رفت و امد می کنند را قوی تر و با احساس تر از خود می دانم و در عوض خود را انسان ترسویی ...که از ترس بازداشت ؛ حاضرم آرزویم را به گور ببرم...... )

بهر حال در ان کامنت مطرح کردم اگر ایرانیان در داخل و خارج کشور؛ سیاست گریز شده اند(در واقع دلیل عمده سیاست گریزی ایرانیان رفتار فاشیستی دهه 60 رزیم بوده است ) و دلیل بعدی سیاست گریزی ؛ تحلیل ها غلط و عملکر رفتار نادرست اپوزیسیون بوده است

من همچنین درآن کامنت قبلی نوشتم :

چرا 4000 زندانی سیاسی را رژیم در سال 1367 با طرح پرسش؛ سه سئوال به جوخه اعدام سپرد و علیرغم اینکه 20 سال است که فعالیت فعالان سیاسی چپ و خانواده قربانیان برای افشای این جنایت فاشیستی بجایی نرسیده است در حالی که خروج غیر قانونی احمد باطبی و یا بازدداشت چند ساعته امیر فرشاد ابراهمی در ترکیه این همه سر و صدا به پا کرده است در حالی که این دو خبر یک پوشش خبری چند میلیونی داشته ولی قتل عام 4000 زندانی سیاسی صدایش از محدوده روشنفکران چپ بیشتر نرفته است !؟

قصدم از این مقایسه این بود که توجه فعالان سیاسی چپ را به عدم موفقیت شان جلب کنم و پیشنهاداتی هم ارائه کردم .

یکی از پیشنهاداتم که مورد انتقاد شما قرار گرفته این بود که بنظر من اگر تظاهرات در جلوی سفارتخانه جمهوری اسلامی گذاشته شود؛ پیش بینی می شود که تعداد بسیار کمی در ان شرکت کنند در حالی که تظاهرات در وسط شهر های بزرگ و یا تظاهرات جهانی در مقابل سازمان ملل می تواند میزان شرکت کنندگان را باالا ببرد و......

شما بجای اینکه به این موضوعات بپردازید از من می پرسید " چرا شما در اقدامي سنت شكنانه وقايع و خاطرات خودتان را از سالها اقامت در كشور شوراها به رشته تحرير در نمي اوريد ؟"

آخه مرد حسابی بنده کجا در کشور شورا ها زندگی کرده ام که حالا سنت را نشکنم و خاطراتم را برایتان بنویسم .

ثانیا خاطرات نوشتن که دستوری ویا سنت نیست ؛ رابعا تا کنون دهها خاطره و کتاب در این باره نوشته شده است

سرانجام ایبنکه ؛ بدو وخوب سوسیالیسم " واقعا موجود " به کمونیست ها و یا سوسیالیست های کنونی ربط پیدا می کند؛ بنده سالهاست که از ان اندیشه دوران جنگ سر د بریده ام .... اگر وقتی بکنم چیزی بخوانم که دنیای در حال شتاب و تغییر دائم را بهتر بشناسم

hamid

خطاب به كيانوش. چرا پس از گذشت 20 سال ؛ هنوز این ماجرای هولناک به موضوع داغ تبدیل نشده است ؟در حالی که دستگیری چند ساعته امیر فرشاد ابراهیمی در ترکیه و یا خروج احمد باطبی از کشور و.... اولا ممنون از اينكه حداقل شما يكي هنوز فراموش نكرده اي كه در زير سايه حكومت اسلامي بعضي وقتها كساني هم يك مقدا ري كشته شدند.

اول از موضوع فرشاد ابراهيمي و باطبي شروع ميكنم.ايا بجاي اعتراض به پوشش خبري اين وقايع نبايد به خود مشگل يعني خيل عظيم ايرانياني كه در اطراف خودتان زندگي ميكنند و در سازمان اكثريت هم اكثريت را دارنداشاره كرد كه رفقاي زن و مرد در چه دوراني بوده كه كساني از مرگ بگريزند و با عجز و تمنا از دمكراسيهاي غربي درخواست پناهندگي بكنند و بعد از اينكه خر شان از پل گذشت خودشان يا خانم جان و يا فرزندان به ميهن گل و بلبل مسافرت بفرمايند ؟سال 57 زنده ياد بختيار بايكوت شد ,بدليلي كه زمان مهر تائيد بر درست بودنش زد , و خيليها حتا بعد گذشت اين سالها ان واقعه را نميخواهند فراموش كنند.

راستي وقتي كه اقا نگهدار به مسجد تشريف ميبرند تا در ركاب خاتمي باشند و يا وقتي كه دست به دعا ميشود و از اسمان در خواست پيروزي يك جنايتكار را بر ديگري ميكند ! عكس العمل شما و يا ديگر دوستان همرزم قديمي ايشان در قبال اين اعمال ضد بشري چه بود ؟دادگاه ميكونوس را حتما بخاطر داريد ,دادستان با شواهد معتبر ثابت كرد كه مسئولين اكثريت در حال مذاكره با فرستادگان رفسنجاني بوده اند و البته وزارت اطلاعات رژيم و رفقا حاضر به همكاري با دادستاني نشدند.لابد باز مثل مورد اسدي جاسوس دورژيم مدرك ميخواهيد ؟بفرما كتاب هنوز در برلين قاضي هست به بهترين وجهي توضيح داده .منظور از اوردن اين مثالها اين استكه ياداوري كنم نبايد متعجب شد وقتي كه حتا خيلي از ليدرهاي سياسي حاضر به شركت در تظاهرات نيستند شما چه توقعي از مردم عادي داريد؟در تمام دنيا رسم است كه اگر به اعمال رژيمي اعتراض دارند به سفارت ان رژيم مراجعه ميكنندو با دعوت از وسايل ارتباط جمعي دلايل تجمع خود را اعلام ميكنندو..... اما با كمال تعجب شما پيشنهاد ميكنيد كه چون اكثريت ايرانيان به ايران سفر ميكنند در نتيجه حاضر به شركت در مراسم نميشوند! اقا جان فاسد شدن مگر شاخ و گوش دارد؟وقتي كه با كارگذاران رسمي رژيم شروع به لاس زدن ميكنيم بايد منتظر عوارضش هم باشيم. من بدون تعارف و مقدمه اي از شما ميپرسم البته به عنوان تقاضاي از هموطن خودم چرا شما در اقدامي سنت شكنانه وقايع و خاطرات خودتان را از سالها اقامت در كشور شوراها به رشته تحرير در نمي اوريد ؟تا به امثال من بدبين ثابت شود كه در اشتباه هستيم و جريان چيز ديگري بوده. دواي اين سرطان كه بر جامعه ما حاكم شده فاشگويي حقايق است و بس شفافيت درمان اين درد است و بس بيايد از ان سالها بگوييد, و انگاه اثرش را ملاحظه كنيد.در كشوري زندگي ميكنيد كه از لحاظ سلامت اخلاقي جامعه در صدر ليست كشورهاست ايا بعد اين همه سال احساس نميكنيد كه زمان براي بازگو و منتقل كردن تجربه رسيده باشد؟تجربه براي استفاده است در جهت بهتر انجام دادن كارها و جلوگيري از تلفات بيشتر , لطفا تجربيات و مشاهدات خودتان را با زندگان سهيم شويد والا نكير و منكر خودشان ختم روزگارند و به كسي احتياج ندارند.سرسبز باشيد

حبیب تبریزیان

راه رفتن بر لبه تيغ

من به جای نوشتن نظر جدید، امضای خودم را با خط درشت پای نظر خانم ناهید حسینی و آیدین تبریزی میگذارم! .

فقط اضافه میکنم که دولت اتحاد شوروی به کمک احزاب کمونیستی خود ساخته و مطیعش، طی 70 سال جنگ با آزادی، ضمن پیشگامی در مسابقه تسلیحاتی و نگاه داشتن جهان بر لبه پرتگاه جنگ و باج گیری و شانتاژ هسته ائی، پرچم دار صلح بود منتها به شکل روسی اش!

صلح طلبان وطنی هم، خواسته یا نا خواسته هیزم بیار تنور جنگ طلبی رژیم جمهوری اسلامی هستند.

صلح طلبی واقعی یعنی جنگیدن با جنگ طلبی و امروزه این جمهوری اسلامی است که صلح دنیا را تهدید میکند و آنهم فقط برای اینکه در جه اول سوار خر مراد قدرت بماند!

تعلیق غنی سازی یعنی صلح طلبی. جز این بقیه بزک و دوزک برای توجیه نظامی گری اتمی ایران جمهوری اسلامی است.

وظیفه مبرم صلح طلبان این است تا نگذارند رژیم شیاد حاکم بر میهنمان قبا و رادای ملی و ناسیونالیستی بر ماجراجوئی های اتمی خود بکند!جلوی این فریب بزرگ را بگیریم!!

ناصر کرمی

nasser.karami@gmx.de

پاسخی به: [دکتر کاوه اردلان و محمّدِ امینی] در یک تصویر

آقای آیدین تبریزی، با سلام: بار دوّم که نقشه را برای آقای توکلی فرستادم، خواهش کردم که آنرا با کیفیّت خوب در سایت بگذارند، تا دیگر در درستی و صراحتِ تاریخی آن نیازی به قسم یاد کردنِ من نباشد. برای کسانیکه خواستار واقعیّت ها و مایل به کسب افزایش دانش راسیونال خود هستند، بروشنی میتوانند مسیر مهاجرت و جغرافیای سکونت هخامنشیان را بر روی این نقشه بخوانند و برداشت کنند و بر آن بیفزایند. این نقشه و کتاب آن، نتیجهء کار تحقیقاتی گروهی آکادمیک و دانشگاهی استادان باستان شناسی Archäologie ،آرشیتکت Architekt، و ایران شناسی Iranistik میباشند، که مسئولیّت حقوقی و سیاسی و علمی آنرا در سطح جهانی بر عهده گرفته اند و میگیرند. بنا بر این در عرصهء پژوهش در چنین مواردی دکان بقالی که نیست

مدارس عالی آلمان و آمریکا، شیکاگو مانند کشور تُرکیّه نیست، که تمام تمدنها،فرهنگها، زبانها، و تاریخ را بدون پشتوانه و بدون مسئولیّت در کارنامهء تُرک تباری خود مینویسد، در صورتیکه در کارنامهء جهانی تُرک تباران، تاریخی 400 ساله و فرهنگ و تمدنی نوپا میباشد که هنوز هم هویّت خود را در نیافته و بر پای خود استوار نیست، ثبت و ضبط هست.

تاریخ باستانی ایران در کتِب درسی ابتدایی تا برجسته ترین دانشگاههای جهان بویژه در غرب، در صدها هزار و میلیونها کتاب و کتابخانه وجود دارد، که به موازات پیشرفت دانش و تکنولوژی بر این کشفیّات افزوده خواهد شد، حال شما و تمام نخبگان یا الیته های تُرک تبار یا هر کس دیگری با هر امکاناتی و با هر دانشی با شمشیر نفی و انکار بر علیه آن بر خیزید، در ماهیّتِ امر هیچ تغییر و تحولی بوجود نخواهد آمد.

این نقشه به یک اندیشه تبدیل شده است که قشر وسیعی از جوانان تشنهء این مسائل را در این جغرافیا در بر گرفته، و به نقل قول از یک کاربری: کافی هست که این نقشه در یک فضای آزاد سیاسی و اجتماعی فقط برای یک روز پخش گردد، حداقل 1 میلیون هودار جوان تحصیل کرده پیدا خواهد کرد، پس شما و امثال شما این همه ساده اندیش نباشید و به فکر روش اساسی تری باشید.

با توجّه به این نقشه و منابع بیشمار دیگر، از همه مهّمتر بررسی محیط جغرافیایی، آثار بر جای مانده، تحقیق در آناتومی و مردم شناسی در ایران، محلّ سکونت هخامنشیان همین است که بر روی نقشه ترسیم شده است، حتّی شرق جغرافیای خودِ استانِ فارس را هم در بر نمی گیرد، تاچه رسد به کویرهای ایران مرکزی و یا شرقی. مسلمأ اگر آنها به سوی کویرها مهاجرت کرده بودند روی نقشه رسم میشد، زیرا برای محققان آلمانی، فرانسوی و یا آمریکایی دلیلی وجود نداشت و ندارد که آنرا بر رویی نقشه رسم نکنند.

پایتخت هخامنشیان 3 شهر: شوش [ پایتخت اداری]، تختِ جمشید [ پایتخت تشریفات]، و هگمتان یا همدان [پایتخت تابستانی] بوده است، بطور مطلق جغرافیای هخامنشیان در مساحت مثلث بین این 3 شهر بوده است، آثار و قبرستان و آرامگاه آنها هم در همین جغرافیا و در همین مساحت میباشد، استان فارس در جنوب و استانهای همجوار غربی و شمال غربی آن کویر نیستند، نواحی کوهستانی یا بر فراز و یا در آغوش و یا در دامنه های زاگرس هستند، مطبوعی آب و هوای شیراز [ شهر گُل رُز] و استان فارس در ادبیّاتِ سعدی و حافظ هم آمده است.

کاربری بنام : "کمانگیر" کامنتی گذاشته بود که این نقشه اشتباه میباشد و آن قسمتی که خاکستری و تیره هست، کویرها و پستی ها میباشند، نه ناحیّهء کوهستانی، این ادعا بیانگر هست، که این هم میهن هدف و متد نقشه کشی و نقشه خوانی را یاد نگرفته، و اصولأ نمیداند که فقط پهنای رشته کوه زاگرس از 200 تا 300 کیلومتر هست، از این گذشته شما آقای تبریزی و کمانگیر به جغرافیای جنوب کشور اطلاعی ندارید، و گرنه میدانستید که رشته کوه زاگرس بر تنگهء هرمز سر بر بالین می نهد، و در جنوب و جنوب غربی استان فارس، در مسیر جادهء سراسری از شیراز به اهواز و از شیراز به بوشهر، و یا از جادهء قدیمی شیراز به شهر کازرون، یکی از ناحیّهء کوهستانی خوش اب و هوا آنهم با عظمت کشور هست. قبل از انقلاب 57 در " غرب ناحیّه کوهستانی دشت ارژن" که در همین مسیر هست، به پارک ملّی ایران برای مواظبت و پرورش از حیوانات وحشی و کمیاب سرزمین ایران اختصاص داده شده بود.

آقای تبریزی شما با چه استدلالی مینویسید که هخامنشیان و ایرانیان از جنوب سیبری و یا از آسیای میانهء سرد بی آب و علف، بطرف جنوب مهاجرت کردند و از اینهمه سرزمین خوش آب و هوا گذشتند و در کویرها ی بی و علف و تازه گرم ساکن شدند، آنها که از راه دامداری روزگار میگذارندند، آخر دام هایشان باید چه میخوردند، شن و ماسه و گل خشک!. مگر چنین حیواناتی را تُرک تباران داشتند و یا دارند؟ از انسانها که بگذریم، مگر این حیوانات به آب احتیاج نداشتند ؟ برای آنها قنات میزدند !. انسانها برای زنده ماندن در کجا کشاورزی میکردند !.

من به عنوان یک کاربر سایت ایران گلوبال از شما و امثال شما خواهش میکنم سطح بحث و تحقیقات را به این سطح پایین نکشید، اگر میتوانید در سطحی مناسب تر با این گروه در آفرینش اندیشه، و راهکارهای مفید همکاری کنید، اگر نمیتوانید پس مزاحمت ایجاد نکنید، باعث از هم پاشیدگی این گروه نشوید، نامه های خصوصی، بوسه ها و دشنامها، سپاس ها و تبلیغات خودتان را بوسیلهء ایمیل و یا بوسیلهء پُست برای این و آن بفرستید[ کمتر از یک یورو هست]، به هم دیگر زنگ بزنید، سایت ایران گلوبال یک محیط و فضای رسمی علمی اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی عمومی ایرانی هست، شخصی نیست، جای شایع پراکنی و تشنج نیست، جای کُندنِ لباس و عربده کشیدن و جای نمایش غرور قومی قبیله ای و لشکر کشی چوپ و چماق و جای ملّت سازی نیست، جای پرورش و آفرینش، تغذیه و داد و ستد اندیشه در نظر گرفته شده است، و بسیار مسائل دیگرف که صد در صد شما از من بهتر میدانید،

آقای تبریزی شما دیدگاه و سؤالات خودتان را متأسفانه به روشی که نادرست هست، بنام آقای دکتر اردلان مطرح کرده اید. چه خوب هست که ما شرقی ها دیگر یاد بگیریم بدونِ اجازهء کسی او را نمایندگی نکنیم، و هر روز هم به نمایندگی از ایرانیان در هر گوشه ای از آن، ملّتی با سرزمینی کویری و یا کوهستانی نسازیم،

هدف اصلی کامنت شما این هست، که بگویید ساکنان باستانی ناحیّهء آذربایجان، ایرانی تبار نبوده، و قبل از آمدن ایرانی تبارها چه مادها و هخامنشیان، تُرک تباران در آن آنجا بوده اند، و ایرانی ها فقط از آنجا گذشته اند، نه فقط سرزمین آذربایجان امروز ایران، بلکه ساکنین ناحیّه قفقاز ایرانی تبار بوده و در آسیای صغیر [ تُرکیّهء امروز] ، یونانی، ایرانی، یهودی، ارمنی،.. رومی، تباران بوده اند، تاریخ تُرک تباری در این مناطق فقط از سال 1071 میلادی، شروع میشود، و همانطور که در مسیر مهاجرت تُرک تباران از چین و آلتایی بطرف غرب تا ترُکیّهء امروز معمولأ مردمان و کشورهای تورک تبار هستند، مسیر مهاجرت ایرانیان از ناحیّهء آذربایجان تا جنوب، هم ایرانی ماد و پارت و پارس هستند، سرزمین آذربایجان زادگاه و محیطِ زیستی مادها، هخامنشیان و ساسانیان و سایر ایرانیان دیگر بوده، هست، و خواهد بود، آثار باستانی در این مناطق تأییدی هست بر این موضوع. با سپاس از مشارکت شما در بحث.

از ایران

دردهای اجتماع آنچه همه میدانیم را فقط یادآوری میکنیم. نامه یک پدر به خانواده اش به مناسبت روز پدر همسر و دختر خوبم سلام.

دردهای اجتماع

آنچه همه میدانیم را فقط یادآوری میکنیم.

نامه یک پدر به خانواده اش به مناسبت روز پدر

همسر و دختر خوبم سلام.

چون توانایی رو در رو صحبت کردن با شما را نداشتم، نوشتم تا چهره شرمسارم را نبینید. روز پدر نزدیک است و خوب میدونم که شما در جستجوی خرید هدیه ای برای من هستید. میدونم. ولی این را هم میدونم که شما که درآمدی ندارید و وظیفه تامین شما با من است. و من شرمنده ام که نتوانستم در این سالها ، آسایش و رفاه را برای شما داشته باشم تا شما بدون نگرانی ، بتوانید ادامه زندگی بدهید. خدا را گواه میگیرم که تمام سعی را کردم تا زندگی خانواده ما بهتر شود ولی نشد. همسر خوبم ، وقتی که به من اعتراض میکردی و من سکوت میکردم، از بی تفاوتی نبود. بلکه از شرم بود و نا توانی. حرفها و خواسته های تو کاملا به حق بود و من جوابی برای آن نداشتم. خودت کاملا شاهدی که من فقط روزی چهار ساعت به منزل میامدم و شبانه روزی کار میکردم. ولی باز هم جوابگو نبود. من حرفی ندارم الا شرمندگی. خودت شاهدی که با چه مشقتی ، پس انداز کردیم و سهم الارث پدری ام را نیز روی آن گذاشتم تا خانه ای کوچک خریداری کنیم ولی دیدی که با مشکلات این سالهای اخیر ، ما فقط توانستیم یک آپارتمان اجاره کنیم. و خود شاهدی که من بی تقصیر بودم در این بحران. آزاده عزیز . دختر خوبم. شرمندگی پدر را پذیرا باش. بهت قول داده بودم که اگر شاگرد ممتاز شوی ، میبرمت شمال. لب دریا. ببخش دخترم. دربدر بدنبال یک وام بودم تا بتوانم اینکار را برای تو و مادرت انجام دهم ولی نشد. نتونستم. باز هم شرمنده شدم. میدانم که دوستانت برایت از مسافرتها و استخرها و جشنهایشان تعریف میکنند و تو به چهره پدرت نگاه میکنی ولی من از درون خورد میشوم و کاری نمیتوانم انجام دهم. در آخر از شما خواهش میکنم که برای من بفکر هدیه نباشید که من پدر و همسر خوبی نبودم. ولی اگر از زیر تیغ جراحی سالم بیرون آمدم ، سعی میکنم جبران کنم و اگر زنده نماندم ، حلالم کنید.

مازیار

ورود شرکت روسی "گاز پروم" به صنعت نفت و گاز ايران

ملّت ایران باید در این برهه بیش از پیش هشیار باشد, زیرا رژیمهای چین و روسیّه به دلیل دستیابی آسان به منابع انرژی طبیعی ایران که ماحصل چوب حراج زدن این منابع ملّی توسط رژیم آخوندی است و آنها را سر سفره غارت منابع ملّی ما می نشاند, بی شک از این رژیم پوسیده در مجامع بین الملی و برعلیه هر گونه تحریمهای جدّی از سوی جامعه جهانی، حمایت خواهد کرد. با این سیاست, ایران روزهای پر تنش سختی را در آینده شاهد خواهد بود

بهروز ستوده

بمناسبت بیستمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در سال 67

چیزی از فاشیسم و درنده خوئی و ضد بشر بودن رژیم تبهکار آخوندی کاسته نمی گردد اگر جانب بازماندگان قربانیان کشتار سال 67 کمیته ای حقیقت یاب نیز از افراد مستقل تشکیل گردد تا به موازات محکوم کردن جمهوری اسلامی و گرامی داشت خاطره آن عزیزان به خون خفته

چیزی از فاشیسم و درنده خوئی و ضد بشر بودن رژیم تبهکار آخوندی کاسته نمی گردد اگر جانب بازماندگان قربانیان کشتار سال 67 کمیته ای حقیقت یاب نیز از افراد مستقل تشکیل گردد تا به موازات محکوم کردن جمهوری اسلامی و گرامی داشت از یاد آن عزیزان به خون خفته ، به ارزیابی از سیاست ها و رهنمود های گروههای سیاسی به

هواداران خود در درون زندانهای رژیم در آن سالهاکه به باور من ابعاد فاجعه را گسترش داد بپردازد. چنین کمیته ای می تواند کشتار67 رااز زوایای مختلف و بدون توجه به منافع و مصلحت های احزاب و گروههای سیاسی که همیشه مانعی است در راه کشف حقیقت مورد تحقیق و بررسی قرار دهد. ما قادر نیستیم فاشیسم و درنده خوئی اراذل و اوباش حاکم بر ایران را تغییر دهیم اما قادریم که به بازنگری سیاست ها و عملکردهای خود در گذشته بپردازیم اگر صداقتی در کار باشد . البته برای رهبران سازمانهای سیاسی ساده ترین راه این است که همه کاسه و کوزه ها را بر سر جانیان جمهوری اسلامی بشکنند و خود را از هر خطائی مبرا و هیچ مسئولیتی را هم بر عهده نگیرند ولی این شیوه مارا بجائی نخواهد رسانید آنچنانکه 30 سال نرسانده است . برای جلوگیری از تکرار جنایت تنها معرفی جانیان و دشنام به آنان کافی نیست می بایستی به زمینه های ارتکاب جنایت و عواملی که مسقیم و یا غیر مستقیم در ارتکاب جنایت تأثیر داشته است نیز پرداخته شود. امیدوارم که از میان بازمانگان جوان کشتار 67 آزاداندیشان مستقلی روئیده باشند که یک چنین کمیته حقیقت یابی را برای بررسی فاجعه کشتار 67 تشکیل دهند .

آیدین تبریزی

اعتصاب عمومی در کردستان در سالگرد ترور قاسملو

جناب جمال، باز مرا مورد لطف قرار داده اید! البته اشکالی ندارد، این نشان می دهد که پیشنهاد من برای تعیین شرط «محل تولد» برای حق رای جهت تعیین حدود ایالتها چقدر شما را عصبانی کرده است! با تعیین این شرط، کردها در ارومیه حتی 10 درصد هم رای نخواهند داشت چون مهاجرت کردها به ارومیه از حدود 10-15 سال پیش شدت گرفته است ولی چون هیچکدام از آنها متولد ارومیه نیستند، حقی در تعیین سرنوشت ارومیه نخواهند داشت. البته می دانم که برای شما رای و رفراندوم ارزشی ندارد و به نظر شما ترکهای ارومیه زمان نادرشاه افشار به اینجا کوچانده شده اند، پس در کردستان شما مهمانند!؟ اگر دروغ می گویم بگویید که دروغ می گویم؟...

شما دارید از حسن نیت ما سوء استفاده می کنید. اصولا ما نباید هیچ حرف و حدیثی را در مورد شهرهای شمالی آذربایجان غربی از شما بپذیریم و شما باید به توافق قاضی محمد با پیشه وری که تنها مهاباد و حومه اش را به کردستان داده بودند و مابقی جزء آذربایجان بود، پایبند باشید و سعی نکنید با تشویق مهاجرت به شهرهای شمالی آذربایجان غربی، ترکیب جمعیت منطقه را تغییر دهید.

ترکها در سالهای اخیر بیشترین مهاجرت را به تهران داشته اند و در عوض کردها به ارومیه مهاجرت کرده اند. این مهاجرت ها کاملا هدفدار و با تشویق احزاب کردی و حمایت پنهان جمهوری اسلامی و برخی تئوریسین های اپوزیسیون مرکزگرا انجام می شود. چون هرچه ادغام جمعیتی در این منطقه بین کردها و ترکها بیشتر شود، ترکها از ترس از دست دادن شهرهایشان، در سرکوب کردها بیشتر با حکومت مرکزی همراهی خواهند کرد و از خیر تقاضای حقوق ملی خود خواهند گذشت! این تحلیل توسط مغزهای متفکر احزاب مرکزگرا ارائه می شود و رسانه های آنها هم با همین تحلیل به کردها در این زمینه کمک می کنند! مثلا صدای آمریکا اخبار اعتصاب کردها در شهرهای آذربایجان غربی را به صورت وسیعی تحت پوشش قرار داد! و مرتب در کنار خبر اعتصاب عمومی در «کردستان» نام شهرهای «آذربایجان غربی» را به صورت زیرنویس تکرار می کرد (... ارومیه، نقده، بوکان...) یعنی اینکه این شهرها همه جزء «کردستان» هستند!؟ اما هیچ اسمی از سنندج، کرمانشاه، ایلام .... نبود!!! این در حالیست که همین صدای آمریکا اخبار دیگر کردستان را با این وسعت تحت پوشش قرار نمی دهد!

من اخطارم به احزاب کردی این است که اسیر این وسوسه تمامیت خواهان مرکزگرا نشوند. ارومیه که تا 10 سال پیش تعداد کردهایش به 10 درصد هم نمی رسید، حتی با مهاجرت شدید کردها و انتشار چنین خبرهایی، هرگز به یک شهر کردنشین تبدیل نخواهد شد و تنها حاصل این بازیها، افزایش دشمنی بین ترکها و کردها و احتمالا موفقیت تئوریسین های تمامیت خواه در سرکوب خواسته های ملی کردها به کمک ترکها خواهد بود. یکبار دیگر به صراحت می گویم که در سالهای اخیر بیشتر نیروهای نظامی متشکل از ترکهای آذربایجانی برای سرکوب کردها در ایران مورد استفاده قرار گرفته اند و دلیل همراهی آنها در این سرکوب ها زیاده خواهی های کردها در منطقه بوده است.

یکی از بارزترین نمونه های این زیاده خواهی ها و فرصت طلبی های برخی احزاب کرد، اشغال نظامی «شهر نقده» توسط چریکهای کرد، در دوران بی نظمی پس از انقلاب 57 بود که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از ترکهای غیر مسلح در این شهر شد. در آن زمان ملا حسنی راسا و بدون آنکه منتظر مرکز باشد، ارتشیان ارومیه را متشکل کرد و به اشغال نظامی نقده پایان داد. البته این سرکوب کردها فقط به نقده منحصر نشد و متعاقب آن ترکها در سرکوب چریکهای کرد در سرتاسر کردستان، همراه حکومت مرکزی شدند!

تا آنجا که ارتشیان ترک از اکثریت مردم غیر مسلح ترک شهر نقده در برابر چریکهای کرد دفاع کردند، کاملا قابل دفاع است ولی متاسفانه همین حرکت اشتباه احزاب کرد در تعدی به شهر نقده، باعث شد که افکار عمومی ترکها برای سرکوب کردها در تمام کردستان تهییج شود. متاسفانه من در آینه تاریخ، تکرار همین حادثه را پس از سقوط جمهوری اسلامی و این بار در «شهر ارومیه» می بینم. چون برخلاف اوایل انقلاب که در ارومیه اکثریت مطلق ترک بودند، امروز در ارومیه تعداد کردها به حدود 25 تا 30 درصد رسیده است. همان درصدی که در اول انقلاب در نقده داشتند.

شاید کردها وسوسه شوند که با تصرف ارومیه، مرکز آذربایجان غربی در دوران بلبشوی خلا قدرت سیاسی پس از این حکومت، به کل آذربایجان غربی دست خواهند یافت! اما همانطور که در ابتدای انقلاب شاهد بودیم، نیروهای مسلح ترک بدون وجود فرمانده و حکومت مرکزی هم قادرند به سرعت متشکل شوند و توازن نظامی برهم خورده به دلیل خلا قدرت را جبران کنند. اگر در «انقلاب اسلامی» یک آخوند وطیفه این تشکل را برعهده گرفت، در «انقلاب لائیک» آینده ایران، یک فرد لائیک و احتمالا یک فرمانده ارتش این کار را خواهد کرد. اما تکرار این سناریو به هیچ وجه خواسته من نیست چون به سرکوب هر دوی ما در ایران منجر خواهد شد. یعنی ابتدا در دوران بلبشوی اولیه، ترکها، کردها را سرکوب خواهند کرد و سپس بعد از تحکیم پایه های حکومت مرکزی، خود ترکها توسط حکومت مرکزی سرکوب خواهند شد!؟

به همین خاطر است که من از این زاویه بسیار احساس خطر می کنم و تاکید دارم که کنگره ملیتهای ایران فدرال باید همین امروز بر روی فرمولی برای تعیین مرزهای ایالتها به توافق برسد. معقول آن است که هر دو طرف به توافق قاضی محمد و پیشه وری پایبند باشند و کردها بی جهت ادعای ارضی در ارومیه و نقده و دیگر شهرهای ترک نشین آذربایجان غربی نداشته باشند. درست است که برخلاف دوران قاضی محمد و پیشه وری، این بار ترکها فاقد بازوی مسلح هستند و به ظاهر توازن قوا به نفع کردها و به ضرر ترکها برهم خورده است و همین کردها را ترغیب کرده است که از این برتری ظاهری نظامی خود سوء استفاده کنند و با زیر پا گذاشتن توافق قاضی محمد و پیشه وری، که تنها مهاباد را به کردها واگذار کرده بود، خواستار تسلط به کل آذربایجان غربی باشند! اما این تصور غلطی است که وجود چریکهای پژاک، کومله و دموکرات در جبهه کردها و عدم وجود حتی یک گروه شبه نظامی ترک، امتیاز بزرگی برای کردهاست.

البته در چند ماه اول پس سقوط جمهوری اسلامی به هر حال خلا قدرت باعث خواهد شد تا توازن قوا به ضرر ترکها باشد ولی همانگونه که گفتم این توازن منفی با تشکل یافتن بدنه نیروهای مسلح موجود به سرعت معکوس خواهد شد. پس بهتر است کردها از این هوس بیجا حذر کنند. آنها باید بدانند که مغزهای متفکر تمامیت خواهان مرکزگرا به صورت غیر مستقیم، آنها را برای اینکار ترغیب می کنند و خواهند کرد برای اینکه می خواهند آذربایجانیان را مثل اول انقلاب در کنار حکومت مرکزی داشته باشند. و با شناختی که من از روحیه آذربایجانیان دارم، با ورود اولین شبه نظامی کرد به ارومیه، دوباره حوادث اوایل انقلاب نقده تکرار خواهد شد و این یعنی دوباره سرکوب خواسته های همه ما و برقراری یک حکومت مرکزگرای دیگر.

من برخلاف بسیاری از سیاستمداران ایرانی، تحلیلهایم بسیار شفاف و رک و پوست کنده است. من یک تحلیل مخفی برای خودم و یک تحلیل برای فریفتن مردم ندارم. این خطرات را امروز با شفافیت گوشزد می کنم چون تجربه حوادث نقده نشان می دهد که این خطر نه یک تصور و خیال، که یک خطر جدی است. و در این میان توپ در زمین احزاب کردی است چون به هر حال در فردای سقوط حکومت مرکزی، بر روی کاغذ برتری نظامی و سیاسی با آنها خواهد بود، چون هم گروههای شبه نظامی متعددی دارند و هم احزاب سیاسی منسجمتری نسبت به آذربایجانیان دارند. مطمئنا آذربایجانیان در آن روز، گروه شبه نظامی برای اشغال مهاباد یا سنندج در اختیار نخواهند داشت ولی کردها این نیرو را برای اشغال ارومیه خواهند داشت. اگر دچار این وسوسه شوند، شاید چند هفته ای کنترل ارومیه را بدست گیرند ولی همانند حوادث اوایل انقلاب در نقده، ورق به سرعت برخواهد گشت و متاسفانه مبارزات هر دوی ما را برباد خواهد داد. تاریخ باید آینه عبرت باشد. من امیدی به عقلانیت نزد پژاک ندارم و فکر می کنم آنها اگر بتوانند این کار را خواهند کرد. امیدوارم احزاب با سابقه ای مثل حزب دموکرات کردستان عاقلانه تر رفتار کنند و مانع از تکرار تاریخ شوند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید