رفتن به محتوای اصلی

ریحانه حاج ابراهیم دباغ محکوم به پانزده سال زندان را آزاد کنید

ریحانه حاج ابراهیم دباغ محکوم به پانزده سال زندان را آزاد کنید

چه بعد از ظهرها و شب ها و نیمه شب هائی که ریحانه در سالن بند در حالتی خمیده به سمت پهلو قدم می زد با چهره ای به هم فشرده و با دست هائی که بر شکمش می فشرد تا بلکه درد را اندکی کاهش دهد! ریحانه در ماه های آخری که دیدمش نه صبحانه درست و حسابی می خورد و نه ناهار و نه شام! اصلا قادر نبود دو سه لقمه یا چند قاشق خوراک بخورد! فوری دل درد می گرفت و ناله اش که همیشه سعی می کرد در گلو خفه کند به هوا برمی خاست! ریحانه ماه های اول که دیدمش خیلی شادابتر بود اما به تدریج و رفته رفته ضعیف شد، ضعیف می شد و درد می کشید و دم برنمی آورد! سعی می کرد خود را سرحال و پر نشاط نشان دهد! دلیل این تظاهر به سرحال بودن، مادرشوهر و نامزد و پدرشوهرش بودند که آنها نیز همگی در اوین دوران حبس خود را می گذرانند! 

 ریحانه و مادر شوهرش روی یک تخت، سیمین خانم (مطهره بهرامی) تخت طبقه پائین و ریحانه در طبقه بالای تخت بودند، آن تخت های فلزی و زشت و بدترکیب که قژقژ صدا می کرد و گاه کف آن در می رفت و یا میله هایش می شکست و یا نردبان سر و صدا داشت! با آن میله های چهار طرفش که داخلش سوراخ و پر از آشغال و ته سیگارهائی بود که نمی شد خارجشان کرد، از بس میله ها بلند و تنگ بود که امکان خارج کردن آن آشغال ها وجود نداشت!

 ریحانه هر دو هفته یکبار، شنبه شب ها را چگونه به صبح می رساند؟ این خود حکایتی است! ریحانه عاشق است، ریحانه معشوق است، ریحانه کبوتری سپید است که جفتش در بند ۳۵۰ در قفس و خودش در بند نسوان اسیر شده! ریحانه هر دو هفته یکبار، شنبه، از شوق دیدار فردای آن روز که ملاقات بند به بند بود چه بی قرار و بی تابانه دیدار نامزدش را انتظار می کشید آنهم در فضای عمومی، وسط سالن بزرگ خشک و صندلی های پلاستیکی و میز سفید کثیف و زیر کنترل چند تا دوربین گردن کلفت و تحت مراقبت چندین مأمور! روبروی نامزدش می نشست و احمد (دانشپور مقدم) را تماشا می کرد، به او لبخند می زد و دلداریش می داد، برای جشن عروسی نقشه ها می کشیدند و احمد مدام به ریحانه می گفت: "موهایت را کوتاه نکنی ها !!!" و ریحانه ریز می خندید، آری خنده های ریحانه چقدر ریز و معصومانه بود، تمام شیطنت هایش نیز معصومانه بود و محبت هایش اما همگی عمیق و ریشه دار.

 ریحانه حاج ابراهیم دباغ محکوم به ۱۵ سال حبس! یعنی در چه سن و سالی قرار است جشن عروسی با احمد برگزار کند؟ کجا رفته وجدان قوه قضائیه ؟ دو تا نامزد، دوتا کبوتر ساده و بی ریا آخر به چه جرمی باید زیر ترس و وحشت اعدام و پانزده سال زندان جوانیشان پرپر شود؟ ریحانه را، احمد را آزاد کنید، مادرشوهر و پدرشوهرش را آزاد کنید، مریم اکبری منفرد را آزاد کنید، صدیقه مرادی را آزاد کنید، تمام زندانی های سیاسی را آزاد کنید، ریحانه جان، دوستت دارم عزیزم، تابلوی گل خشکی که برایم درست کردی همیشه پیش رویم است نازنینم. اشرف علیخانی (ستاره) - تهران

 ★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

 نکته: ریحانه حاج ابراهیم دباغ نه بمبی ترکانده و صد تن را کشته است و نه تیرباری به دست گرفته و پنجاه تن را به رگبار بسته است، تنها گناه ریحانه گفتگوی تلفنی با خارج از کشور و فرستادن چند عکس بود که در بیدادگاه شعبه پانزدهم انقلاب اسلامی تهران به ریاست ابوالقاسم صلواتی نخست به اعدام و سپس به پانزده سال زندان محکوم شد!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تبریزی
منبع:
http://sabadesetareh.blogspot.com/2013/10/blog-post_5352.html

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید