رفتن به محتوای اصلی

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش نهـــم)

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش نهـــم)

 

انقلاب ایران در 22 بهمن 57 به سرنگونی رژیم پادشاهی منجر شد. ارتش شاهنشاهی در پی مذاکراتی که تیمسار قره باغی و تیمسار احمد مقدم با دولت موقت داشتند، اعلام بی طرفی نموده و به پادگان ها باز گشتند و دکتر شاهپور بختیار آخرین نخست وزیر شاه ، به امید خاتمه بخشیدن به کشتار و جلوگیری از جنگ داخلی، در حالی که تصمیم به تقدیم استعفاء به رهبری انقلاب داشت، نهایتا منصرف شده به فرانسه رفته و نهضت مقاومتی ایجاد نمود، تا انقلابی را که خود از آغازگرانش بود، شکست دهد. آیت الله خمینی از مدتی قبل مهندس مهدی بازرگان را به نخست وزیری دولت موقت، برگزیده و ایشان نیزبا ایجاد دولتی متشکل از نهضت آزادی و جبهه ملی مشغول بودند. آیت الله خمینی، انقلاب را انقلاب اسلامی نامید. در بدو ورود به ایران در بهشت زهرا در تهران به سخنرانی پرداخت، که اینروز ها اگر پخش آن ممنوع نباشد، حداقل بیشتر آنرا سانسور میکنند. جمهوری اسلامی در انتخابات 12 فروردین 1358معروف به ((جمهوری اسلامی آری یا نه)) به تصویب "مردم" هم رسانده شد. بیشتر گروه ها و جریانات شرکت کننده در انقلاب این انتخابات را تحریم نمودند. گرچه جمهوری اسلامی مدعی است این " انتخاب" با رای" آری" %99.5 درصد از واجدین شرایط رای به پیروزی رسیده است.

 باری، دیگر این رژیم خود را حکومت الهی بر روی زمین محسوب مینمود و مخالفت با مصوبات و احکام آن، مخالفت با خدا و رسول خدا بحساب می آمد. به همین دلیل ایشان رهبری جبهه ملی را که با قانون قصاص مخالفت نموده بودند، ملحد و محارب نامیده و بسیاری از آنان برای حفظ جان مجبور به ترک وطن شدند. با این همه این جمهوری که هنوز قانون اساسی و مجلسی نداشت، یک حکومت یکدست نبود. درون حاکمیت از همان ابتدا، جناح بندی هایی شکل گرفتند که برخی از این جناح ها پس از گذشت 35 سال از انقلاب کماکان، ( اگر چه با تغییربسیاری از مواضع) همچنان در حاکمیت حضور دارند. شورای انقلاب، در کل تندرو تر از دولت مهندس بازرگان عمل می نمود. ایشان بارها به اشکال مختلف گله کردند که چاقوی در دست دارند بدون تیغه. از همان ابتدا تصمیمات دولت و شورای انقلاب در تضاد با یکدیگر قرار گرفتند. در پیش نویس اولیه قانون اساسی که به وسیله دولت موقت تهیه شد، از ولایت فقیه اثری نبود. تشکیل مجلس موسسان، که در زمان انقلاب گفته میشد، باید به تدوین قانون اساسی بپردازد، به مجلس خبرگان تقلیل یافت. تندرو های مذهبی تمامی تلاششان را به کار گرفتند، تا نماینده ای از میان جریانات چپ و مجاهدین خلق به مجلس راه نیابند. تقلب از همان ابتدا در جمهوری اسلامی پایه گذاری شده و شکل گرفت. پیدا بود که دست اندرکاران کنونی حکومت، خواهان اسلامی کردن تمامی ارکان جامعه بودند. با این همه بدلیل عدم توانایی رژیم در سرکوب سیستماتیک مخالفان، جریانات چپ و مجاهدین، امکان فعالیت علنی پیدا کرده و در مدت کوتاهی رشد کمّی قابل ملاحظه ای را نمایان نمودند. بسیاری از اسلامگرایان حاکم، خواهان جلوگیری از فعالیت دگر اندیشان بودند، لذا باند های "خودجوشی" را ایجاد نموده و سازماندهی کردند، که بازنجیر، چماق و قمه از اصول راستین انقلاب اسلامی پاسداری نمایند. اینان که رژیم به عنوان امت همیشه در صحنه معرفی می کرد و می کند , بعد ها مسئولیت حمله به ستاد های سازمان ها و احزاب سیاسی را به عهده گرفتند. بسیاری از اعضا و هواداران جریانات چپ و مجاهد را از پای در آوردند وانقلاب پر شکوه فرهنگی را در دانشگاه ها که پایگاه اصلی جنبش انقلابی و روشنفکری ایران بودند نیز توسط همین چماقداران و قمه کشان شکل گرفته و به سرانجام رسید. "انقلاب فرهنگی" که منجر به تعطیلی دو ساله دانشگاه ها در ایران و سپس با تصفیه و اخراج بسیاری از استادان و دانشجویان همراه بود. با این شیوه جمهوری اسلامی مسئولیت نهادینه کردن خشونت در جامعه را بعهده گرفت. مدت کوتاهی پس از پیروزی انقلاب درگیری هایی در مناطق کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان شکل گرفت. جمهوری اسلامی نه حقوق اقوام و ملیت های ساکن ایران را برسمیت می شناخت(یا بهتر است بگوییم می شناسد) و نه اقدام شورا های غیر اسلامی ترکمن صحرا را می پذیرفت. این شورا اقدام به تقسیم اراضی، وابستگان رژیم سلطنتی در ترکمن صحرا بین کشاورزان کرده بودند. تمامی این زمین ها و اموال فراریان رژیم سابق همچنان در اختیار بنیاد مستضعفین و زیر نظر ولایت فقیه اداره میشود. از نظر رژیم تمامی اتحادیه های کارگری سندیکا ها و تشکل های صنفی و دموکرات، غیر قانونی بودند. اتهام آنان این بود که صفت اسلامی را با خود حمل نمی نمودند وبه علاوه آنان زیر نفوذ جریانات غیر خودی تشکل شده بودند و مطالباتشان هم باب طبع حاکمان جدید نبود. کلیه این تشکل ها به تدریج به شکل بی رحمانه ای سرکوب شدند. در اولین 8 مارس(روز جهانی زن) پس از پیروزی انقلاب ، اولین تظاهرات زنان ایران در تهران شکل گرفت. در بیانیه پایانی آنها مطالباتی را مطرح نمودند که نشانی از نگرانی فعالین جنبش زنان از اسلامی کردن هر چه بیشتر قوانین به ضرر زنان ایران بود. در پی این راهپیمایی، بسیاری از مسئولین رژیم در مصاحبه هایی ادعا نمودند که جمهوری اسلامی در زندگی خصوصی مردم دخالت نخواهد کرد و حجاب برای زنان ایران انتخابی باقی خواهد ماند. البته حتی دمکرات ترین آیت الله رژیم یعنی آیت الله طالقانی هم گفته بود که حجاب اسلامی را برای زنان زیبنده تر میداند، اما خواهان اجباری نمودن آن نیستند.

اگر در پی ریشه این خشونت ها بگردیم، که نهایتا منجر به درگیری های دهه 60 و تا اعدام های سراسری سال 67 ادامه داشته و دارد، باشیم، باید به هر دو سوی مخاصمه دقیق تر بپردازیم. البته طبیعی است که یک حکومت قانونا نمیتواند، هر گونه مایل بودعمل نموده یا واکنش نشان دهد. وقتی گروهی حکومت را بدست گرفت، مسئول است با مخالفان و حتی مجرمین بر اساس قانون رفتار نماید. حکومت چه بخواهد و چه نخواهد، مسئول اجرای مصوباتی است، که در کنوانسیون های بین المللی و منطقه ای تعهد نموده است. قوانین بین المللی مربوط به حقوق بشر، منع اعدام کودکان، قوانین مربوط به منع شکنجه و حقوق زنان ، تمامی تعهداتی هستند که جمهوری اسلامی نیز ملزم به رعایت آنان است. همچنین رفتار یک حکومت را با یک گروه تروریستی، نمیتوان مقایسه نمود. اگر رژیمی به شکلی غیر قانونی، دست به سرکوب مخالفان خود زد، حتی اگر آنها مجرم هم باشند، که آنهم باید در دادگاه صالحه و بی طرف با حضور وکیل مدافع اثبات شود، این رژیم ناقص تعهدات بین المللی و حقوق بشر می باشد. تاکید من از این روست که بسیاری برای تبرئه کردن جمهوری اسلامی، به مقایسه رفتار مخالفین و رژیم میپردازند. این را فلاسفه قدیمی قیاسی مع الفارق می نامند. رژیم جمهوری اسلامی در کمترین مدت، شکنجه گاه های ساواک را احیا نمود، و مانند بهره بانکی که نام آنرا عوض نموده و کارمزد نهادند، تا "مشکل شرعی" آنرا حل کرده باشند، اسم کابل هایی که بر کف پای متهمین می زدنند را "تعزیر" نهادند. گویی با تغییر نام اثرغیر انسانی و دردناک شکنجه نیز تغییر خواهد نمود. و اما بحث ما در رابطه با ریشه های این خشونت بود.

خشونت در ایران پس از انقلاب، در ایدئولوژی رژیم اسلامی نهادینه شده است. (وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّار سوره فتح آیه 29) طبیعیِ است که از این آیه تفاسیر زیادی شده است، ولی مهم این است که رژیم اسلامی با تاکید بر این آیه و مواردی مشابه آن، در صدد سرکوب هرگونه دگر اندیشی بر آمده است. فراموش نکنیم که رژیم خود را جمهوری اسلامی می نامد، و ولایت فقیه را ادامه راه انبیا و امامان میخواند. دقیقا با چنین خوانشی، طبیعی است هر مخالفتی به نوعی مخالفت با خدا و پیغمبر او تفسیر شده و حکم شرعی برای سرکوب صادر گردد. البته این تمام ماجرا نیست. هر جامعه طبقاتی در خود تضاد هایی دارد، در عمل تا کنون هیچ تحول ژرفی که به تغییر بنیادی و زیر بنایی در جوامع دارای طبقات منتهی شده باشد، عاری از خشونت نبوده است. اکنون در بسیاری ازجوامع غربی دموکراسی برپاست، احزاب به رقابت با یکدیگر پرداخته و هر یک رای بیشتری بیاورد عملا قدرت را در دست می گیرد. اما همه این احزاب بر اساس قانون اساسی و سیستم مصوبه حاکم عمل می کنند. یعنی دموکراسی تا جایی مراعات میشود که اساس سیستم سرمایه داری و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، که یکی از عوامل مهم استثمار فرد از فرد است، دست نخورده باقی بماند. حتی در دموکرات ترین کشورهای غربی، حزبی که این اصول پایه ای نظام را تهدید نماید، و خواهان تغییر اساسی در این اصول باشد، عملا در بازی دموکراسی جایی پیدا نخواهد کرد. البته احزاب سوسیالیست، سوسیال دموکرات،  و سبز ها در این کشورها به هدف اصلاح سیستم سرمایه داری و تا حدودی بهبود وضع زندگی کم درآمدان فعالیت میکنند. اما همانها نیز در سیاست های بین المللی خود، جز به منافع ملی کشور خویش نمی اندیشند. سرکوب انقلاب الجزایرو اشغال کانال سوئز از سوی فرانسه در زمان حضور یک دولت "سوسیالیستی" در پاریس بوقوع پیوست. در زمان حمله امریکا و انگلیس به عراق هم یک دولت" سوسیالیست" در بریتانیا بر سر کار بود. چنین مثال هایی بیشمارند اما همین دموکراسی نیم بند حداقل آزادی بیان، مطبوعات و احزاب را تضمین میکند. اینک کسی در هلند یا آلمان بجرم بیان نظراتش، بشرطی که منجر به ایجاد نفرت و تبعیض نژادی و تحدید حریم خصوصی دیگران نباشد، مورد باز خواست قرار نمیگیرد واین دموکراسی اگر چه ایده آل نیست، اما طبیعتن قابل مقایسه با استبداد و دیکتاتوری جمهوری اسلامی هم نیست. مشکل اینست که خویشتن داری و دموکراسی، گر چه برای ما ایرانیان واژگان جدیدی نیستند، اما می بایست در عمل آموخته می شدند. ایران سال 57 آماده پذیرش این خویشتن داری از سوی بیشترگروه ها و احزاب و جریانات فکری نبود.

 آیت الله خمینی نظام اسلامی را اینگونه تعريف کرده است:

 " ...."نظام اسلامی ، نظامی ست که امت اش بايد مثل پيغمبر شمشير داشته باشند تا آدم بکشند، ائمه‌اش همه جندی( نظامی ) باشند، همگی جنگی باشند، شمشير بکشند. آدم بکشند.... خليفه می خواهد که دست ببرد، حد بزند (شلاق بزند)، رجم کند (سنگسارکند)، و بداند با چند سال زندان کارها درست نمی شوند. در اين نظام بايد عواطف کودکانه را کنار گذاشت ...برای حفظ کيان‌اين نظام چه بکُشی و چه کشته شوی، به بهشت خواهی رفت....تعلل برای بر پا کردن داربرسرچهارراه ها، برای دار زدن روزنامه نگاران ، پذيرفتنی نيست وبرای چنين تعللی بايد توبه کرد، قطع دست و پا در ملاء عام و در آوردن چشم و سنگسار و شکنجه و اعدام عملی درمانی و آموزشی و نوعی جراحی شفا بخش است.

و در سخنرانی‌۲۷ مرداد ماه ۱۳۵۸ خمينی در حمايت از حمله حزب الله به دفاتر روزنامه هاچنین می گوید 

"..... اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل کرده بوديم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بوديم و رؤسای آن ها را به جزای خودشان رسانده بوديم و چوب های دار در ميدان های بزرگ برپا کرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو کرده بوديم، اين زحمت ها پيش نمی آمد. من توبه می کنم از اين اشتباهی که کرده ايم

تحولات منطقه و جهان در سال های منتهی به انقلاب 57

منطقه پر آشوب خاورمیانه درسالهای منتهی به انقلاب ایران شاهد اولین پیمان صلح بین اسرائیل و مصر بود. پیمان کمپ دیوید در امریکا به خصومت های مصر و اسرائیل خاتمه داد. شاید این پیمان یگانه موفقیت جیمی کارتر رئیس جمهوری آمریکا در دوران زمام داریش باشد. قرار بر این شد، اسرائیل صحرای سینا را که درپی جنگ 6 روزه در در سال 1967 (1346_1345 شمسی) به اشغال در آورده بود به مصر باز پس دهد.

 سال57 افغانستان نیز ناآرام شد. سردار محمد داود خان که خود چند سال قبل با کودتا پادشاهی ظاهرشاه پسر عمویش را سلب نموده و خود را رئیس جمهور مادام العمر افغانستان نموده بود، بوسیله کودتاهی توسط ژنرال عبدالقادر و با برنامه ریزی حفیظ الله امین مسئول بخش نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان سرنگون و در کاخ ریاست جمهوری همراه با خانواده اش کشته شد. بدنبال این کودتا در اردیبهشت 57 ،نور محمد ترکی همراه با سایر رهبران سیاسی حزب از جمله ببرک کارمل از زندان آزاد و جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان را اعلام نمودند. حکومت جدید در افغانستان بزودی شاهد جنگ داخلی طولانی مدتی شد، که نهایتا منجر به دخالت نظامی اتحاد شوروی و اشغال نظامی آن گردید. جمهوری دموکراتیک خلق در افغانستان عملا به باتلاقی برای نیروهای شوروی تبدیل شد.

 در جنوب غربی ایران نیز تحولات سریعی اوضاع عراق را متحول نمود. در عراق مقارن انقلاب ایران احمد حسن البکر قدرت را در اختیار داشت ، او خواهان ایجاد اتحادی با سوریه بود، اما خواهرزاده او، نفر دوم شورای انقلاب، صدام حسین با این اقدام مخالفت نمود. به همین دلیل در کودتایی تقریبا بدون خون ریزی او را برکنار نمود و قدرت را بدست گرفت. عراقی ها بدلیل دشمنی با شاه، ابتدا از انقلاب ایران استقبال نمودند.  آنها پس از انقلاب  ظاهرا از جنبش های ملی کردها در غرب و عرب ها در جنوب ایران حمایت مالی و تدارکاتی نمودند. اما برای همه مشخص بود عراق در پی احقاق حقوق خلق های کرد و عرب در ایران نبود. آنها تلاش داشتند، خوزستان و کردستان را از ایران جدا نموده یا حد اقل با ایجاد جنگ و ناامنی حکومت مرکزی را تضعیف نمایند. مدت کوتاهی بعد صدام حسین نا امید از این تاکتیک و به تصور ضعف ارتش ایران، با زیر پا نهادن تمامی قرارداد های مشترک از جمله قرارداد 1975 (1354_1353 شمسی) الجزایر به ایران حمله نموده و طولانی ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم را آغاز نمودند.

 پاکستان نیز پس از کودتای ژنرال ضیاالحق در سال 1977 (1356_1355 شمسی) و سرنگونی بوتو، در سال 1978 (1357_1356شمسی)  شاهد اعدام وی بود. بوتو توانسته بود بعد از جنگ هند و پاکستان بر سر استقلال پاکستان شرقی یا بنگلادش امروزی، پاکستان را از بحران رهایی داده و اوضاع را تا حدودی با ثبات نماید. در میان اعراب، فلسطینی ها و سوری ها بیشترین استقبال را از انقلاب ایران به عمل آوردند.

 اسرائیل مهمترین حامی و دوستش را از دست میداد. ایران% 70 نیازهای نفتی اسرائیل را تامین می نمود و روابط اقتصادی و سیاسی ایران با اسرائیل در بالاترین سطح بود. با این حال شاه تلاش داشت تا تعادلی را بین روابطش با اعراب و اسرائیل بوجود بیاورد، گرچه سمت اسرائیلی این موازنه همیشه می چربید. پس از پیروزی انقلاب یاسر عرفات به ایران آمد و از طرف حکومت مورد استقبال گرمی قرار گرفت. ساختمان سفارت اسرائیل، به فلسطینیان داده شد. یاسر عرفات در پی حمله عراق به ایران از مواضع عراق حمایت نمود، انتخابی که تا همین امروز روابط ایران با فتح و سازمان آزادیبخش فلسطین را تحت الشعاع خود قرار داده است.

 روحانیون حاکم در ایران همیشه روابط خوبی با شیعیان لبنان داشته اند. اولین مبلغین شیعه در ایران توسط صفویان از لبنان به ایران آورده شدند. مهمترین حزب شیعیان پیش از انقلاب در لبنان به کمک ایرانیان مخالف رژیم شاه از جمله امام موسی صدر و دکتر چمران( نهضت آزادی خارج از کشور) تاسیس شده بود. نبیه بری رهبر این حزب اکنون رئیس پارلمان در لبنان است. گرچه روحانیون ایران در سال 1982(1361_1360 شمسی) حزب الله را پایه گذاری کردند، ظاهرن این سازمان مسلح %100 تحت الامر ولایت فقیه است. چیزی که امل به رهبری نبیه بری از آن پیروی نمیکند.

 ترکیه نیز در سال 1980 (1359_1358 شمسی)شاهد کودتای دیگری بود. نظامیان کودتاچی مدعی بودند برای حفظ جمهوری و سکولاریسم، دست به کودتا زده اند.

همزمان با انقلاب ایران، ساموزا دیکتاتور نیکاراگوئه هم در پی انقلابی خونین سرنگون شد. ساندنیست ها به رهبری اورتگا، جبهه متحدی از نیروهای ملی و سوسیالیست بودند، که از سالهای دهه 60 میلادی مبارزه مسلحانه را در نیکاراگوئه آغار نموده بودند، بدنبال پیروزی ساندنیست ها آمریکائیان با حمایت از کنترا ها جنگ داخلی را به ساندنیست ها تحمیل نمودند.

احتمالا میتوان مدعی شد، قدرت گیری حزب دموکراتیک خلق در افغانستان و پیروزی انقلاب نیکارگوئه آخرین پیشرفت های اردوگاه سوسیالیستی در جهان بودند. کودتای چپ های تندرو در گرانادا بسرعت با اشغال این کشور کوچک توسط تفنگ داران نیروی دریایی ارتش آمریکا پاسخ داده شد.  انقلاب السالوادور با کمک های مالی و نظامی دولت آمریکا به حکومت راست گرای این کشور نتوانست به پیروزی برسد و سیاست خارجی آمریکا پس ازانتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، و با روی کار آمدن رونالد ریگان تهاجمی تر شد.

نمایی ازمواضع سیاسی احزاب و جریانات سیاسی ایران در بدو انقلاب

ابتدا لازم است روشن کنیم که در ابتدای انقلاب، کشور ما با احزاب سیاسی یا جریاناتی که مانند امروز در ارتباط با حکومت، درک روشنی از سکولاریسم و لایتیسه، ارائه دهند سروکار نداشت. تمامی احزاب چه چپ و چه مذهبی و نیروهای راستگرا، به نوعی به یک حکومت ایدئولوژیک اعتقاد داشتند. برای جریانات مذهبی اعم از راست چپ یا میانه این ایدئولوژی اسلام بود با تفاسیر و مدل های متفاوت و در میان جریانات غیر مذهبی این ایدئولوژی انواع مختلف مارکسیسم و انشعابات آن را شامل میشد. در این میان فقط برخی از احزاب جبهه ملی را میتوان استثنا کرد. حتی رهبری جبهه ملی نیز رهبری آیت الله خمینی بر جنبش را عملا پذیرفته بودند، منتها تلاش داشتند این رهبری را تا سطح رهبری مذهبی تقلیل دهند. اما روحانیت که عملا پس از قرن ها به کسب قدرت سیاسی نائل آمده بود حاضر به تقسیم قدرت با هیچ بنی بشری نبود. در میان حکومت گران، دولت موقت از اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی تشکیل شده بودند و در این میان کسانی از گرایشات دیگر اسلامی  مانند دکتر سامی و ... نیز برخی ازپست های حکومتی را اشغال نموده بودند. جبهه ملی در اردیبهشت سال 58 از حکومت کناره گیری نمود. بیشتر اعضای بالای این جبهه با صدور بیانیه ایی به قانون قصاص اسلامی اعتراض نموده و مورد غضب آیت الله خمینی قرار گرفتند. نهضت آزادی به رهبری مهندس مهدی بازرگان که تشکیل دهنده اصلی دولت موقت بودند،  بدنبال اشغال سفارت آمریکا و در اعتراض به آن استعفا دادند. آنها تا مدتی در مجلس شورای اسلامی نماینده داشتند ولی صلاحیت بیشتر آنان پس از دوره اول مجلس مورد تائید قرار نگرفت و بطور کلی از دایره قدرت کنار گذاشته شدند. اما گروه هایی که بعدن دولت را در جمهوری اسلامی تشکیل دادند شامل گرایش های چپ و راست سنتی در میان اسلام گرایان تندرو بودند. در این میان بنی صدر و صادق قطب زاده، و حسن حبیبی را می توان به عنوان استثنا بحساب آورد، که با وجود عدم تمایل این جناح ها تا مدتها در حکومت باقی ماندند. بنی صدر درانتخابات ریاست جمهوری 58 به پیروزی رسید. او در جوانی از فعالین جبهه ملی در دانشگاه بود. دوران کوتاه ریاست جمهوری او مدام در کشاکش با جناح های تند روی اسلامی سپری شد. ریاست جمهوری وی در 30 خرداد سال 60 با رای عدم صلاحیت وی در مجلس شورای اسلامی به پایان رسید، خودش هم مخفیانه و در پناه مجاهدین خلق عازم پاریس شد،  بنی صدرهمچنان بعنوان  فعال سیاسی در پاریس مشغول است. برای صادق قطب زاده سرنوشت دراماتیکی  انتظار میکشید. او پیش از انقلاب بیشتر به نهضت آزادی خارج از کشور گرایش داشت، واز فعالین نهضت در آمریکا، لبنان و فرانسه بود. پس از انقلاب با حکم آیت الله خمینی مدت ها سرپرست رادیو تلوزیون ایران بود و در سال 1361 به اتهام تلاش برای کودتا دستگیر و اعدام گردید. حسن حبیبی که به معاونت ریاست جمهوری در دولت های مختلف رسید، به باورهای قدیمی خود، و نهضت آزادی برای همیشه پشت نمود. می گویند پیش از مرگ از کرده خود پشیمان بوده است!!!

 گروه هایی که جناح چپ جمهوری اسلامی را تشکیل دادند، و بعضن از فعالین قدیمی و مذهبی تر مجاهدین خلق و نهضت آزادی بودند. از میان اینان رجایی، باهنر، میرحسین موسوی و بهزاد نبوی از همه برجسته تر بودند. رهبری فکری این گروه هم معمولا آیت الله منتظری بحساب می آید. اینان اکنون هسته اصلی اصلاح طلبان و منتقدین آیت الله خامنه ای را تشکیل میدهند.  در سال 66 مجمع روحانیون مبارز با انشعاب از جامعه روحانیت مبارزبه عنوان مهمترین تشکل روحانیت چپ مطرح شد. در مقابل اینان، جناح راست حکومت صف آرایی کرده بودند. هیئت موتلفه اسلامی بازار وروحانیون سنتی مانند آیت الله بهشتی و مهدوی کنی، مصباح یزدی و بیشتر اعضای جامعه روحانیون مبارز مقابل اینان بوده و هستند. گروهی نیز با داشتن تفکرات اقتصادی راست، مانند آیت الله هاشمی رفسنجانی تلاش داشتند، به لحاظ سیاسی همیشه راه میانه ای بین این دو گروه انتخاب نمایند. و تعادلی را در جمهوری اسلامی ایجاد نمایند. آیت الله خمینی بارها نشان داد که با جناح چپ نزدیکی های بیشتری  دارد. جناح چپ بشدت از سیاست های  "ضدامپریالستی" پیروی میکرد. بیشتر جوانانی که سفارت آمریکا را در 13 آبان 58 اشغال نمودند، با این گروه نزدیکی بیشتری داشتند.در ابتدای سال 58 همه این جناح های راست و چپ، در کنارهم حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند. که بعد ها به توافق آیت الله خمینی در سال 1366 منحل شد.

جریانات مذهبی بیرون حکومت جمهوری اسلامی نیز متنوع بودند. فرقان یک سازمان مذهبی از هواداران افراطی تفکرات دکتر علی شریعتی، بود و رهبرآن اکبر گودرزی نام داشت.  آنان در ابتدای انقلاب با شعار قم را به خاک و خون می کشیم،  20 عملیات ترور را سازماندهی کردند، که مهمترین آنها ترورآیت آلله مطهری، قرنی رئیس ستاد ارتش، حجت الاسلام مفتح و هاشمی رفسنجانی بودند که هاشمی رفسنجانی از این ترور جان سالم بدر برد. تمامی اعضا این سازمان دستگیر و بجز یکی که نابینا بود اعدام شدند. از دیگر گروه های طرفدار تفکرات دکتر شریعتی سازمان آرمان مستضعفین بود که آنها نیز پس از شروع درگیری مسلحانه بین مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی سرکوب شدند. حزب جمهوری خلق مسلمان، گرایشی به لحاظ نظری میانه رو و به رهبری آیت الله شریعت مداری بود. اینان در حالی که به جمهوری اسلامی رای مثبت داده بودند با پروژه ولایت فقیه مخالفت نمودند. مخالفت های آنها با ولایت فقیه نهایتا به رویا رویی با تندروان حکومت در اسفند 1358 منجر شد. تظاهرات در تبریز و اشغال رادیو و تلویزیون محلی، اوج فعالیت های آنان بود. این حزب نیز جزء گرایشات مذهبی بیرون حکومت بود که سرکوب خونینی را تجربه نمود. بجز این ها گروه های مذهبی دیگری نیز فعال بودند، که در یک اتحاد عملی با مجاهدین خلق ایران، جنبش ملی مجاهدین را تشکیل دادند. جاما یا جنبش آزادی مردم ایران به رهبری دکترکاظم سامی وجنبش مسلمانان مبارز به رهبری دکتر حبیب الله پیمان از تشکیل دهندگان این جنبش به غیر از مجاهدین بودند. جنبش ملی مجاهدین پیش از ورود مجاهدین خلق به فاز نظامی از هم جدا شدند. در مقابل جنبش ملی مجاهدین 7 گروه کوچک از فعالین تندرو طرفدار آیت الله خمینی، با اتحاد با هم سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. این گروه بعد ها بدلیل ناهمگونی نیروهای شرکت کننده در آن منحل شد. سپس از سوی گرایش چپ آن مجددا احیا گردید. در حال حاضر این سازمان از اصلاحات در جمهوری اسلامی حمایت میکند.  سازمان مجاهدین خلق ایران که در قسمت های قبلی به تاریخچه آن اشاره شد، بزرگترین تشکل مسلمان، در بدو پیروزی انقلاب 57 بود. این سازمان تحت رهبری مسعود رجوی از مهمترین مخالفین حکومت جمهوری اسلامی است. آنها پس از یک دوره مخالفت های عاری ازخشونت با جمهوری اسلامی در 30 خرداد 60 در اتحاد با بنی صدر وارد فاز نظامی شده و به نبرد مسلحانه با رژیم پرداخته و ترورهای زیادی نیز انجام دادند. رژیم در سرکوب این سازمان و سایر نیروهای اپوزوسیون، بجز اعدام اعضاء و هواداران آنان، ازترور های برون مرزی نیزاستفاده نموده است. مجاهدین  که در شروع یورش عراق، به جبهه ها رفته و علیه عراق جنگیده بودند، مدتی بعد از شروع فاز نظامی به عراق رفته و با کمک نیرو های عراقی با ارتش و سپاه درگیر شدند. بزرگترین عملیات این سازمان، پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران، در منطقه غرب کشور با نام فروغ جاویدان، انجام پذیرفت. رژیم به انجام عملیات مرصاد آنها را شکست داده و طبق گفته مجاهدین، 1500 نفر از اعضای آن در این عملیات کشته شدند. بدنبال این عملیات در شهریور 1367 جمهوری اسلامی برنامه کشتار زندانیان سیاسی را که از قبل تدارک دیده بود، به بهانه این عملیات مجاهدین آغاز نمود. بیش از 4000 زندانی که اکثریت آنها سال ها در زندان بودند به وسیله رژیم جمهوری اسلامی قتل عام شدند. بیشتر این زندانیان هواداران مجاهدین خلق بودند، گر چه این برنامه همه زندانیان از مارکسیست گرفته تا مسلمان را شامل می شد. این عمل از طرف تمامی اپوزوسیون حکومت از مصادیق بارز جنایت علیه بشریت تلقی میشود.  شدت جنایت به حدی بود که در داخل ایران نیز مورد اعتراض جناح هایی از حکومت قرار گرفت. آیت الله منتظری به دلیل اعتراض به این جنایات، از مسئولیت نیابت رهبری کنار گذاشته شد. مواضع کنونی سازمان مجاهدین خلق نسبت به دوران انقلاب بسیار متفاوت است. در حالی که سازمان در ابتدای انقلاب مدعی بود رادیکال ترین و چپ ترین سازمان انقلابی ایران است، اکنون از چنین گفتمانی پیروی نمی کند. به این پروسه تغییر و تحول در سازمان مجاهدین خلق ایران باز خواهیم گشت.

سازمانهای مارکسیستی مهمترین جریانات چپ را درسال 57 تشکیل میدادند. مهمترین آنها عبارت بودند از:

سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اکنون به بیش از10  جریان مختلف انشعاب داشته است)

سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر (در جریان سرکوب های سال 60 و 61 ضربه خورده واز هم پاشیده شد)

حزب توده ایران (این حزب نیزعلی رغم پشتیبانی از حکومت اسلامی، از سرکوب آنان در امان نماند، بیشتر رهبری آن در سال 61 و درپی دو ضربه متوالی ، دستگیر زندان و یا اعدام شدند)

سازمان راه کارگر

سازمان رزمندگان راه آزادی طبقه کارگر( در جریان سرکوب های سال 60 از هم پاشیده شد)

اتحادیه کمونیست های ایران

سازمان انقلابی حزب توده ( بعد ها حزب رنجبران)

سازمان وحدت کمونیستی ایران

سازمان زحمتکشان کردستان ایران (کوموله)

سازمان توفان و حزب کار ایران ( توفان) گروه سهند، گروه پیوند، سازمان زحمت، مبارزین، مبارزان، گروه گلسرخی ، کمیته نبرد

و صد ها گروه کوچک دیگر، که اغلب به لحاظ کمی و کیفی در جنبش اجتماعی ایران نقش چندانی نداشتند

بجز اینها تشکل های محلی بسیاری در مناطق مختلف ایران فعال بودند که به نوعی تحت تاثیر افکار مارکسیستی قرار داشتند. حزب دموکرات کردستان ایران  و کوموله ازاین جمله هستند. با این همه بیشتر حرکت های ملی هنوز ازرهبران مذهبی متاثر بودند. نقش آیت الله شبیر خاقانی در تحولات خوزستان و شیخ عزالدین حسینی در کردستان را به عنوان نمونه می توان ذکر نمود.

در کنار کلیه اختلافات ایدئولوژیک، در میان این سازمانهای مارکسیستی هیچکدام  برنامه مدونی، برای دوران پس از انقلاب نداشتند. با این همه، هیچیک ایران را آماده گذار به سوسیالیسم نمی دیدند. آنها خواهان تحولات دمکراتیک در ایران و مبارزه قاطع با "امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا"، و بعضا "سوسیال امپریالیسم شوروی"، و نابودی کامل کلیه مظاهر حکومت شاهنشاهی، در ایران بودند. جدایی دین و دولت، برابری زنان و مردان ، الغای کامل سیستم ارباب رعیتی، حق خودمختاری خلق های ایران، تحقق آزادی های سیاسی، آزادی مطبوعات و بیان، آزادی فعالیت های تشکل های صنفی کارگران، زنان و دهقانان، ملی کردن صنایع و اموال شرکت های امپریالیستی، از مهمترین مفاد مطالبات آنان بود. در عین حال هیچ کدام به مکانیسم های عملی برای تحقق این اهداف نپرداخته بودند. و در عین حال آنان آزادی سیاسی را برای احزاب یا افرادی که به سلطنت در ایران اعتقاد داشتند معتبر نمیدانستند، و سرکوب خونین این افراد و جریان های وابسته یا غیر وابسته به رژیم شاهنشاهی را تایید نموده و ضروری می دانستند. این بی برنامه گی پیش از همه دامان فدائیان را گرفت. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بعنوان بزرگترین تشکیلات مارکسیستی در ایران، در تحلیل پشتیبانی ازرژیم یا مبارزه با آن در اواخر خرداد59 دچار مهمترین انشعاب خود شد. در حالی که اکثریت آن از رژیم حمایت کرده و به مواضع حزب توده نزدیک می شدند. اقلیت این سازمان خواهان مبارزه جدی و پیگیر با حکومت بودند.

بجز این اپوزوسیون چپ، طبیعتا، طرفداران باز گشت سلطنت و هواداران نهضت مقاومت ملی شامل مشروطه خواهان و جمهوری خواهان به رهبری دکتر شاهپور بختیار نیزفعال بودند. مهمترین فعالیت آنان یا نقطه اوج فعالیت آنان، تدارک کودتای نوژه در سال 1359 بود که در پی لو رفتن آن، ظاهرن توسط افسران وابسته به حزب توده، تعداد زیادی از نظامیان و غیر نظامیان دستگیر، زندان و یا به جوخه های اعدام سپرده شدند.

 

جمهوری اسلامی و خیزش های ملی

گفتیم که مقارن پیروزی انقلاب، جنبش هایی در مناطق مختلف ایران شکل گرفت که بشدت از سوی حکومت اسلامی سرکوب گردیدند. مهمترین این حرکت ها در گنبد، کردستان و خوزستان شکل گرفتند. شرح مختصری از تحولات گنبد را در سطور بالا داشتیم. واقعیت این است که ایران کشوری است با ملیت ها و اقوام و فرهنگ های گوناگون.  در طول حکومت سلسله پهلوی، حقوق این مردم چه به لحاظ ملی- منطقه ایی و چه به لحاظ فرهنگی به رسمیت شناخته نمی شدند. این در حالی بود که این اقوام و ملیت ها در صیانت و دفاع از کیان این مملکت، همیشه و در طول تاریخ نقش بارز خود را ایفا نموده اند. بدنبال سرنگونی حکومت شاه، و واکیوم قدرت سرکوب گر، فعالین حقوق این مردم با ایجاد تشکل هایی، به هدف احقاق حقوق خود، به سرعت به مرحله تقابل با حکومت تازه شکل گرفته رسیدند. حکومت اسلامی حق خودختاری، خودگردانی، آموزش به زبان مادری، فدرالیسم قومیتی یا غیرقومیتی را برای هیچ کس به رسمیت نمی شناخت ( نمی شناسد ). بخصوص که اغلب این تشکل ها چه آنان که قبل از انقلاب نیز وجود داشتند، مانند حزب دمکرات کردستان ایران و کوموله، و چه کانون های سیاسی فرهنگی که بعد از انقلاب شکل گرفتند، تحت تاثیر افکار چپ ویا ناسیونالیستی قرار داشتند. حکومت اسلامی تلاش داشت آنها را به تجزیه طلبی متهم نماید. کمک و حمایت علنی و غیر علنی رژیم های متخاصم منطقه به برخی از این جریانات هم مزید برعلت شده بود. طبیعی است که کمک های این دولت ها به قول معروف نه به حب علی که به بغض معاویه انجام می گرفت و می گیرد. یعنی به عنوان مثال، رژیم صدام نه به هدف احقاق حقوق خلق کرد یا عرب به این جریانات "کمک" می کرد، بلکه به دلیل دشمنی با ایران و در راستای منافع شوم خود، به این حمایت ها می پرداخت. چرا که در حالی که به شیعیان عرب خوزستانی یا تشکل های کرد، پول، اسلحه و مهمات میرساند، همین مردم را در عراق قتل عام میکرد. همین کار را ایران نیز با کرد ها و عرب های شیعه عراقی انجام می داد. علیرغم ارتباط برخی از این گروه ها و دریافت این "کمک ها" با کشور های منطقه که هنوز هم جسته و گریخته وجود داشته و ادامه خواهد یافت، هیچ کس نمیتواند، منکر حقوق این مردم در حق خودمختاری و حقوق فرهنگی از جمله آموزش به زبان مادری  شود. منتها تجربه ثابت نموده است که فقط در چهارچوب یک رژیم دمکراتیک و با داشتن یک برنامه مدون و ایجاد مکانیسم های عملی برای رسیدن به یک راه حل عادلانه، که شامل ساختار دمکراتیک قوانین  وحقوق ملیت ها وتعیین مرزهای داخلی باشد، میتوان به این مهم دست یافت. در غیر این صورت حتی پس از جمهوری اسلامی، بروز وقایعی مانند درگیری کرد و ترک در آذربایجان غربی و عرب و فارس در خوزستان، سیستانی و بلوچ در شرق، و... دور از انتظار نیست.

جمهوری اسلامی در سایه طولانی کردن جنگ و وضعیت ویژه ای که بدنبال شروع فاز نظامی سازمان مجاهدین خلق بوجود آمد موفق شد، تضاد های درونی خود را کاهش داده، وکلیه جریانات سیاسی، و ملی- فرهنگی را درایران در هم شکند، اعضاء و هواداران آنان را دستگیر، زندانی، اعدام یا متواری نماید، مهمتر از آن تمامی تشکل های صنفی وغیر سیاسی را که بعد از انقلاب بوجود آمده بود، هم نابود گرداند. رعایت حجاب اسلامی را برای زنان ایران اجباری کرده و کلیه قوانین قرون وسطایی اسلامی را به جامعه ایران تحمیل نماید. حقوق خلق های ایران را نادیده گرفته، خیزش آنها را سرکوب نموده ویک حکومتی مذهبی - استبدادی را بر ایران حاکم گرداند.

 اما هیچ کس نمی تواند مبارزه مردم برای کسب حقوقشان را تعطیل نماید و این مبارزه چه به شکل مبارزه ای ملی، مدنی یا طبقاتی، چه سازمان یافته یا خودجوش همچنان ادامه داشته و خواهد داشت.

ادامه دارد.... 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید