رفتن به محتوای اصلی

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش دهم )

نگاهی گذرا بر جنبش های تاریخ معاصر ایران (بخش دهم )

  

بخش دهم: پایان دوران خمینی - آغاز اصلاح طلبی

دهه 60 بدون تردید یکی از خونبارترین دهه های تاریخ ایران در صد سال اخیر است. اگر از تلفات ایران در دوران جنگ جهانی اول شامل  قحطی و بیماری آمفولانزای اسپانیایی بگذریم، که آماردقیقی هم از آن در دست نیست، میتوانیم به جرعت بگوییم که سال های دهه 60، آغازگریکی ازسیاه ترین دوران حاکم برتاریخ ایران طی یک صد سال اخیراست، که تا کنون نیزادامه دارد. آیت الله خمینی اشغال سفارت آمریکا را در سال 58 را انقلاب دوم نامید و شروع جنگ در سال 59 را نیز نعمتی برای رژیم به حساب آورد. در سایه جنگ و به بهانه " شرایط ویژه " جمهوری اسلامی توانست، تمامی مطالبات مدنی ، صنفی وآزادی های نیم بند سیاسی را سرکوب کند،ثبات خود را تثبیت نموده و وقیحانه ترین قوانین قرون وسطایی را بر کشور حاکم گرداند. در کنار تلفات جنگ، که بیشتر آنرا هم به دلیل اسرار رژیم بر ادامه آن تا "آزادی کربلا وآزادی قدس"، باید به پای رهبران جمهوری اسلامی نوشت، هزاران نفر در زندان های رژیم بی محاکمه یا در محکمه های چند دقیقه ای به مرگ محکوم شده و اعدام شدند. آیت الله خمینی این جشنواره خون را با اعدام های سراسری شهریور 67 کامل نمود. سازمان های سیاسی رادیکال در ایران، تا سال 67 تقریبا بطور کامل تار و مار شده بودند. هیچگونه فعالیت قابل ملاحظه ای از این جریانات در ایران بعد از سال 67 قابل رهگیری نیست. با این همه مبارزه به پایان نرسیده بود. بیشتراین گروه ها ، در خارج از کشور همچنان به "حیات" خود ادامه میدادند. فعالیت و اعتراض های عناصر مستقل، نویسندگان و هنرمندان، اگر چه بشکل نمادین و سمبلیک همچنان ادامه داشت، رهبران جمهوری اسلامی برای نابودی این احزاب و گروه ها، دست به کار ترورهای داخلی و خارج از کشوری شدند. فقط 80 ترور خارج از کشوری دست آورد تلاش جمهوری اسلامی در انتقام از مخالفان و مردم ایران است. اما بار اصلی مبارزه همچنان بر دوش زحمتکشان شهرو روستا، دانشجویان، فعالین مدنی و بخصوص فعالین حقوق زنان، باقی ماند. این مبارزه به علت وجود جامعه نابرابر، وجود ظلم و ستم طبقاتی باز تولید میشود.

از بتدای دهه 60،  تلاش در جهت تثبیت نظام و سرکوب بی رحمانه مخالفین در سایه جنگ ایران و عراق ومهمتر از همه،  وزنه سنگین خمینی در رهبری مانع عمده ای در هویدا شدن تضاد های درونی رژیم بوده است. خمینی مدام بر "وحدت کلمه" پای می فشرد.  اما ماجرای سفر مک فارلین به ایران و آشکار شدن رابطه پنهان ایران با آمریکا و اسرائیل، توسط سید مهدی هاشمی، برادر داماد آیت الله منتظری در سال 65 به مخفی کاری و پنهان سازی این تضاد ها پایان داد. در سالهای اول انقلاب، سید مهدی هاشمی با حکم مسئولین نظام، به عضویت شورای عالی فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و حدود 5 سال عضو شورای فرماندهی سپاه بود. او از جمله موسسین این نهاد انقلابی بود که در آغاز چندی را عهده دار مسئولیت واحد روابط عمومی سپاه و سپس به پیشنهاد سید علی خامنه‌ای و تصویب شورای انقلاب، عهده دار مسئولیت واحد نهضت‌های آزادی بخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.  در این زمان مهمترین شعار حکومت ایران مبارزه با استکبار آمریکا بود. اما از طرف دیگردرطول جنگ با عراق، ایران که بخش بزرگی از سلاح های سازمانیش آمریکایی بود، ناگزیر بود قطعات یدکی و لوازم این سلاح ها را در تماس با آمریکا یا سایرکشورهای حوزه ناتو، مخفیانه تهیه نماید. درسال 64 مقدار زیادی موشک های تاو ( ضد تانک) و موشک هاوک (قابل استفاده دردفاع هوایی) از آمریکائیان و اسرائیلیان خریداری شدند. از سوی آمریکائیان مبلغ 2 میلیارد دلار وجه این معامله به ضد انقلابیون نیکاراگوئه اختصاص یافت. کل ماجرای فروش اسلحه به ایران و اختصاص پول آن به ضد انقلابیون کنترا از کنگره آمریکا نیز مخفی نگه داشته شده بود. در فاصله این معاملات مک فارلین مشاور امنیت ملی کاخ سفید به ایران آمده و با هاشمی رفسنجانی مذاکراه می کند ، در حالی که طبق نامه گلایه آمیز مهندس میر حسین موسوی دولت ایران نیز از این ماجرا بی خبر نگه داشته شده بود. افشای این معامله که در آمریکا به ایران – کنترا معروف گردید، سرِسبز سید مهدی هاشمی و یارانش را بر باد داد.  اولین شراره های آتشی که بعدها به برکناری آیت آلله منتظری انجامید، نیزاز همین جا به هوا برخاست. اولین نشانه های تناقضات واقعی و نه "وحدت کلمه"، بین جناح چپ و گرایش راست رژیم حاکم هویدا شد. اگر چه این اختلافات از همان بدو شکل گیری رژیم جمهوری اسلامی وجود داشته است، اما با توجه به اولویت سرکوب نیروهای دگراندیش، غیرخودی، اعم از چپ و مجاهد واحزاب ملی و ملی - مذهبی و... این تضاد ها کمترخودنمایی میکردند.

اواسط خرداد 68 خمینی درسن 87 سالگی و در پس یک دوره بیماری سرطان معده  فوت نمود. او بنیان گذار نظامی بود، که حفظ آنرا از رعایت فرضیات دینی هم مهمتر میدانست. در این راستا و به بهانه حفظ نظام، دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران نفر از مردم این آب و خاک برایش نه تنها توجیه پذیرکه ضروری مینمود. مهمترین میراث او "ولایت فقیه" ، پس از مرگش با تبانی گروه 3 نفره احمدخمینی ، هاشمی رفسنجانی که بلافاصله امور اجرایی کشور را بعهده گرفت به نفر سوم یعنی علی خامنه ای رسید. ظاهرا این انتخاب حتی با احکام و اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی هم سازگار نبود. زیرا خامنه ای در آن زمان  نه تنها مجتهدی جامع الشرایط نبود بلکه فاقد سایر شرایط رهبری،( سلامت جسمانی و روحی) مندرج در قانون اساسی رژیم بوده است.  بهرحال با کمی تغییر در قانون اساسی، ایشان با اکثریت آرا، در مجلس خبرگان به رهبری انتخاب شد. در ابتدا رهبری او در سایه مدیریت هاشمی  رفسنجانی قرار داشت. حتی دربسیاری از موارد برای مشورت با او به دفترکارش در نهاد ریاست جمهوری می رفت. رفته رفته اما ورق بر میگردد. جناح راست ( سنتی) روحانیت، زیر چتر حمایتی او و بر طبق حق قانونی رهبر که انتخاب شورای نگهبان و ریاست قوه قضائیه، و نیروهای مسلح را نیز در اختیار ولایت مطلقه فقیه قرار داده است، کلیه مواضع تصمیم گیری اصلی در نظام را به کنترل خود در آوردند. بجز نقش رهبری کننده آیت الله خمینی در انقلاب 57 که در قیام 22 بهمن همان سال به سرنگونی نظام سلطنتی در ایران منتهی شد. دراین 10 ساله رهبریش بر ایران تحولات دیگری هم به وقوع پیوست که جامعه ایران را همچنان تحت تاثیر قرار داده است.

دستور اعدام نظامیان و کارگزاران رژیم گذشته، در محکمه های انقلابی، بدون داشتن حق وکیل، وبدون برخورداری از دادگاهی علنی و عادلانه. این رویه در مقابل مخالفان تا امروز نیز ادامه دارد 1357 - 1358

پس از پیروزی انقلاب در 22 بهمن سال 57 گروهی از نظامیان و کارگزاران رژیم سابق، دستگیر و بوسیله محکمه هایی به ریاست آیت الله خلخالی، بصورت مخفیانه ،  ضربتی و بدون رعایت نکات حقوقی و انسانی مبنی بر حق داشتن وکیل وهئت منصفه و علنی بودن  این محاکمات به اعدام محکوم و همان موقع بدون داشتن حق اعتراض به حکم اعدام شدند. این در حالی بود که رژیم هنوز فاقد قانون مجازات یا حقوق کیفری بود که بر اساس آن بشود احکامی صادر نمود. این دادگاه ها با احکام سلیقه ای در تمامی دهه 60 و در رابطه با زندانیان سیاسی همچنان ادامه دارد.

برگزاری رفراندم معروف جمهوری اسلامی آری یا نه 1358

در 12 فروردین 1358 "رفراندمی" در ایران برگزار شد که به رفراندم جمهوری اسلامی معروف شده است. در این رفراندم مردم فقط حق داشتند به طرح جمهوری اسلامی که محتوایش مشخص نبود آری یا نه بگویند. لازم نیست خیلی قلم فرسایی شود تا عدم دموکراتیک بودن چنین "رفراندمی را ثابت کنیم. در همان زمان حتی در جمهوری اسلامی و در دولت موقت هم بسیاری خواهان وجود گزینه های دیگری از جمله جمهوری ایران، جمهوری دموکراتیک اسلامی و مانند آن بودند. آیت الله خمینی با اعلام اینکه جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر به این مباحث پایان داد. نتیجه این رفراندم بنا بر اعلام نتایج از سوی حاکمان و برگزار کنندگان انتخابات نودونه درصد و نیم شرکت کنندگان به جمهوری اسلامی "آری" گفتند. بیشتر سازمان های سیاسی چپ و احزاب فعال در امور ملیت ها این "رفراندم" را تحریم کرده بودند.

آغاز سرکوب تمامی دگراندیشان، شامل احزاب سیاسی، گرایشات متفاوت دینی و روشنفکری، فعالین حقوق مدنی ، حقوق اقوام و ملیت ها 1358

سرکوب گرایش های دیگر در جمهوری اسلامی با ایجاد محدودیت نگارش، انتشار، دستگیری و اعدام دگر اندیشان از همان ابتدای شکل گیری جمهوری اسلامی آغاز شده و تا کنون نیز ادامه دارد. در این میان جمهوری اسلامی تبعیضی بین مخالفین مسلح ومنتقدان مدنی وادیان غیر اسلامی مانند بهائیان در نظر نگرفته است و این استراتژی در جمهوری اسلامی  تنها عرصه ای است که بدون تبعیض و برای غیر خودی ها یکسان اجرا میشود. منتها این دایره "خودی ها" از بدو تشکیل نظام هر روز کوچکتر شده است.

ایجاد مجلس خبرگان قانون اساسی بجای مجلس موسسان و تصویب "اصول قانونی تحت عنوان ولایت فقیه با کلیه اختیارات و ضمائم آن 1358"

قرار بود قانون اساسی جمهوری اسلامی، پس از پیش نویسی توسط مجلس موسسان بازبینی شده و مورد تصویب قرار بگیرد. منتها خمینی تصمیم گرفت این متن را که توسط دکتر حسن حبیبی در دولت موقت نوشته شده بود بدون مجلس موسسان به رفراندم  بگذارد. با اسرار مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر خمینی با تشکیل مجلسی در این زمینه موافقت می نماید، اما مجلس محدودی از 75 نفر، چرا که بیم آن میرفت در صورت شکل گیری مجلس موسسان با 400 یا 500 نماینده، اسلام گرایان نتوانند فقط نمایندگان "خودی" در مجلس داشته باشند. طرح ولایت فقیه در این مجلس به قانون اساسی اضافه شد و بعد ها در مجلس چهارم و پنجم اختیارات رهبر افزایش یافت. در بازنگری قانون اساسی درسال 68 شرط مرجعیت از شرایط ولی فقیه حذف و عبارت مطلقه اضافه و اختیارات وی گسترده‌تر شد (اصل 57 و 110 قانون اساسی).  آیت الله خامنه ای درباره حدود اختیارات ولایت فقیه می نویسد:

 تصمیمات و اختیارات ولی فقیه در مواردی که مربوط به مصالح عمومی اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است.

اشغال سفارت آمریکا و انقلاب دوم خواندن آن1358

 زمانی که محمد رضا شاه پهلوی ایران را ترک میکرد، به شدت بیمار بود. بیماری سرطان در او پیشرفته و احتمال استمرار حیات او بسیار کم بود. شاه برای معالجه قصد داشت به آمریکا برود و این موضوع روابط ایران و آمریکا را تحت شعاع قرار داد. گروهی از دانشجویان به اشغال سفارت می پردازند. در ابتدا در بین این دانشجویان تنی از هواداران مجاهدین هم حضور داشتند، اما آنها به سرعت کنار گذاشته شدند. دانشجویان پیرو خط امام، مجموعا 63 آمریکایی را به گروگان می گیرند. دولت موقت به این عمل اعتراض نموده و استعفا میدهد. خمینی، اما از دانشجویان حمایت کرده اشغال سفارت را انقلاب دوم میخواند. گروگان گیری 444 روزه کارکنان  سفارت آمریکا  باعث قطع روابط علنی دیپلماتیک بین ایران و آمریکا، بلوکه شدن و به یغما رفتن، دارایی های ایران در آمریکا، حمله ناموفق آمریکا به ایران در طبس و پایداری دشمنی و تخاصم بین ایران و آمریکا تا امروز شده است. بیشتر رهبران کنونی اصلاح طلبان از فعالین سیاسی همین دانشجویان انقلابی هستند.

انقلاب فرهنگی

پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 بدلیل عدم وجود آزادی احزاب و فعالیت سیاسی در ایران، دانشگاه های ایران عملا وظیفه مبارزه سیاسی و باز تولید اپوزوسیون را عهده دار می شوند. بیشتر نیروهای فعال سیاسی در دوران شاه، از محافل دانشجویی شروع کرده بودند. پیش از شروع انقلاب فرهنگی در سیستم آموزش عالی ایران 26 دانشگاه، 50 دانشسرا و 168 مؤسسهٔ دیگر آموزشی وجود داشت. در این مؤسسات آموزش عالی که بصورت دولتی و خصوصی اداره می‌شدند، در مجموع حدود  180,000 هزار دانشجو مشغول به تحصیل بودند. بیشتر احزاب و سازمانهای سیاسی طرفدارانی در میان دانشجویان داشتند و همانطور که گفته شد، این نکته ربطی به شکل گیری جمهوری اسلامی نداشت. منتها پیروزی انقلاب و واکیوم قدرت سرکوب رژیم در ابتدای انقلاب باعث شد تا پایگاه جریانات سیاسی در دانشگاه ها علنی شده و رشد کم نظیری پیدا کند. سازمان دانشجویان پیشگام وابسته به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، انجمن دانشجویان مسلمان وابسته به سازمان مجاهدین خلق، انجمن دانشجویان مبارز وابسته به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر از مهمترین تشکل های دانشجویی محسوب می شدند. البته گروه های رنگارنگ دیگری از جمله طرفداران رژیم نیز در دانشگاه ها فعال بودند. رفته رفته دانشگاه به سنگر اپوزوسیون در مقابل سرکوب تندروهای رژیم اسلامی تبدیل شده بود که سرکوب آنها در دستور قرار گرفت. اول فروردین 59 در تهران، آیت الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی در پیام نوروزی خود، بر تصفیهٔ دانشگاه‌ها تأکید کرده و گفت: «باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرب‌اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی. از آن پس اوضاع در دانشگاه ها متشنج و حمله حزب الهی ها  و چماق داران به مراسم روزانه در دانشگاه تبدیل شده بود. در 29 فروردین همان سال خمینی طی سخرانی شدیدالحنی بیان نمود که ما از محاصرهٔ اقتصادی و تجاوز نظامی نمی‌هراسیم ما از دانشگاه‌های غربی و آموزش جوانان ما در جهت منافع شرق و غرب  می‌هراسیم. همان روز شورای انقلاب اطلاعیه ای صادر و به سازمان های دانشجویی 3 روز مهلت داد تا دفاتر خود را تعطیل نمایند. با مقاومت دانشجویان در بیشتر دانشگاه های مهم کشور، سرکوب شدید رژیم منجر به کشته شدن ده ها دانشجو ( بیانیه رسمی رژیم رقم 38 کشته را اعلام میکند!!)  دستگیری و مجروح شدن، هزاران دانشجوی دیگر شکل میگیرد. پس ازاین ماجرا دانشگاه ها  برای مدت دو سال تعطیل و پروژه "گزینش"، بوجود می آید و بدنبال آن تعداد زیادی از دانشجویان از تحصیل محروم و گروه بزرگی از اساتید از دانشگاه ها اخراج شدند. این پروژه در جمهوری اسلامی همچنان ادامه دارد.

جنگ ایران و عراق 1359

صدام حسین در اواخر شهریور 1359 با استفاده از شرایط خاص ایران بعد از انقلاب و به امید تصرف بخش هایی از خوزستان به ایران حمله کرد. تا سال 60 عراق موفق شد بخش هایی از ایران از جمله خرمشهر ونفت شهر و مهران  را متصرف شود. آنها آبادان را محاصره کرده و تا 10 کیلومتری اهواز پیشروی نمودند. پیشروی های عراق با کندی تا سال 1361 ادامه یافت در فروردین این سال در عملیات فتح المبین محاصره آبادان و سه ماه بعد در عملیاتی بنام بیت المقدس خرمشهر آزاد شد. کشور های عرب منطقه از پیروزی های ایران به هراس افتادند و به ایران پیشنهاد پرداخت غرامت در صورت پذیرش غرامت را دادند. اما مسئولین جنگ به امید شکست سریع عراق، سرنگونی صدام حسین و از همه مهمتر تثبیت قدرت سیاسی در داخل ایران، به این پیشنهاد جواب منفی دادند. نهایتا پس از شکست های پی در پی، ورود مستقیم آمریکا به جنگ علیه ایران و عدم استقبال مردم از ادامه جنگ آیت الله خمینی، در ساس 1367 با پذیرش قطعنامه 598 آتش بس را پذیرفت. خمینی پذیرش آتش بس و صلح را به جام زهر تشبیه نمود. هر چند جنگ با حمله عراق به ایران آغاز شده است ولی استمرار آن از دسته گل های رژیم جمهوری اسلامی و در راس آن شخص آیت الله خمینی می باشد. شرایط ادوات جنگی ایران و عراق پیش از جنگ و در پایان آن اینگونه است.

ایران پیش از جنگ

ایران پس از جنگ

عراق پیش از جنگ

عراق پس از جنگ

 نوع تجهیزات 

390,000

600,000

443,000

1000,000

افراد نظامی

  1735 دستگاه

1000 دستگاه

2750 دستگاه

4000 دستگاه

تانک

447 فروند

50 فروند

339 فروند

600 فروند

هواپیمای جنگی

 در مورد خسارات جنگی که در طول این 8 سال به ایران و عراق وارد آمد، اطلاعات زیر در دسترس می باشد.

بر اساس آمارهای بین‌المللی، جنگ عراق و ایران ۶۲۷ میلیارد دلار هزینه برای دولت ایران و ۵۶۱ میلیارد دلار هزینه برای دولت عراق به همراه داشت. همچنین هزینه بازسازی خرابی‌های ناشی از جنگ برای ایران ۶۴۴ و برای عراق ۴۵۲ میلیارد دلار برآورد می‌شود. بر همین اساس در طول این جنگ ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ انسان کشته و زخمی شدند که از این میان ۲۶۲٬۰۰۰ ایرانی(کشته) و ۱۰۵٬۰۰۰ عراقی کشته شده‌اند. 

هزینه مالی مستقیم جنگ برای عراق شامل ۷۴ تا ۹۱ میلیارد دلار برای هدایت جنگ و ۴۱٬۹۴ میلیارد دلار واردات اقلام نظامی بود. ایران نیز حدود ۹۴ تا ۱۱۲ میلیارد دلار برای هدایت جنگ و ۱۱٬۲۶ میلیارد دلار برای واردات نظامی هزینه کرد. هزینه غیرمستقیم ناشی از کاهش درآمدهای نفتی و تولیدات کشاورزی دو کشور نیز حدود ۵۶۱ میلیارد دلار برای عراق و ۶۲۷ میلیارد دلار برای ایران برآورد شده‌است ( ویکی پدیا فارسی، زیر عنوان جنگ ایران و عراق)

 

اجباری نمودن حجاب اسلامی تصویب قوانین قصاص و سایر قوانین قرون وسطایی اسلامی مانند سنگسار، شلاق و پایمال نمودن حقوق زنان

اولین زمزمه های حجاب اسلامی در ابتدای سال 1358 آغاز شد، اما اجرای اجباری آن در تمامی عرصه های جامعه مدنی ایران تا اواخر سال 60 به درازا کشیده شد. شروع جنگ، آغاز فاز مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق و سرکوب  گروه ها و احزاب سیاسی در پی دستگیری و اعدام های بیشمار، زمینه را برای سرکوب جامعه مدنی و جنبش زنان  فراهم نمود. اولین طرح قانون قصاص در زمان زنده بودن آیت الله بهشتی توسط قوه قضائیه تهیه شد. به دلیل شرایط ویژه ای که گفته شد بدون مقاومت مردم به تصویب رسیده و اجرایی شد.

دستور اعدام سراسری زندانیان سیاسی در سال 1367

پس از پایان جنگ، و بدنبال شکست مجاهدین خلق ایران در عملیات فروغ جاویدان، آیت الله خمینی دستور اعدام سراسری زندانیان سراسری را اعلام نمود. آیت الله خمینی در حکمش مینویسد:

از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری‌های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت‌الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات می‌باشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع می‌باشد، رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام‌اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می‌باشد. والسلام

اما اعدامیان فقط شامل مجاهدین نبوده و سایر زندانیان چپ و کمونیست در سراسر ایران را نیز شامل می شدند. به همین دلیل کسی بر بی برنامه بودن چنین طرحی یا عکس العمل حکومت بدنبال عملیات مجاهدین در غرب کشور باور ندارد.  گروه های سیاسی اپوزوسیون در خارج از کشور، لیستی از اسامی اعدام شدگان شامل بیش از 5000 نفر را تا کنون منتشر کرده اند. بدنبال این اعدام ها و مخالفت آیت الله منتظری با آن، وی از نیابت رهبری کنار گذاشته شد. همزمان میرحسین موسوی به گفته اردشیرامیرارجمند به علت بی اطلاعی دولت از این ماجرا استعفا میدهد، که استعفایش مورد قبول قرار نمیگیرد. سایر دولتمردان جمهوری اسلامی از این اعدام ها حمایت نموده اند. هر چند اصلاح طلبان قصد دارند خود را ازاین جنایت علیه بشریت منزه جلوه دهند، اما لکه ننگ آن بر دامن تمامی مسئولان نظام در آن زمان نشسته و قابل شستشو، توجیح یا انکار نیست.

فتوای قتل سلمان رشدی نویسنده هندی- بریتانیایی

آخرین شاهکاربزرگ آیت الله خمینی فتوای قتل رمان نویس بریتانیایی- هندی به نام سلمان رشدی بود. ظاهرا او دراین کتاب (آیات شیطانی) مطالبی منفی در مورد پیامبر اسلام نوشته است. آنچه در مورد این فتوا مهم است، طبعات و عکس العملی است که در جهان و بخصوص اروپا در مقابل آن پدیدار گشت. بعد از فوت آیت الله خمینی و در زمان دولت اصلاحات اعلام شد که جمهوری اسلامی اجرای چنین حکمی را پیگیری نمی کند. هر چند از نظر آیت الله خامنه ای، این فتوا به قوت خود باقی است و منتفی نمیشود.

 

 مواضع بین المللی در قبال جنگ ایران و عراق

سیاست اروپایی - آمریکایی در قبال جنگ ایران و عراق، کمک به استمرار جنگ و جلوگیری از شکست قطعی هر یک از دو طرف در این نبرد بود. آنها هم به ایران و هم به عراق برای استمرار جنگ کمک میکردند. زمانی که از مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل نظرش را در رابطه با جنگ ایران و عراق پرسیدند، پاسخ داد: " برای هر دو طرف آرزوی موفقیت میکنیم" بیشترکشورهای عربی بجز سوریه از عراق حمایت می کردند. الجزایر و لیبی هم اعلام بی طرفی نمودند. در اواخر دوران  جنگ، کشور های عربی حوزه خلیج فارس حریم هوایی خود را برای حمله عراق به سکو های نفتی ایران در اختیارهواپیما های عراقی قرار دادند. ایران نیز به تلافی شروع به حمله به نفتکش های آنها نمود. لذا آمریکا مستقیما وارد نبرد شد. به تعدادی از سکوهای نفتی ایران حمله کرده و آنها را غیر قابل استفاده نمود و در ادامه به بهانه برخورد یک نفتکش آمریکایی با یک مین دریایی، تعداد زیادی از ناوچه ها و رزم ناوهای نیروی دریایی ایران را نابود نمود. آخرین گام آمریکا حمله "اشتباهی" به یک هواپیمای مسافربری ایرانی بود که منجر به مرگ تمامی مسافران و خدمه هواپیما شد. ورود آمریکا به جنگ ، بحران اقتصادی، عدم استقبال مردم از شعار جنگ جنگ تا پیروزی ، در کنارشکست های پی در پی عملیات  رزمندگان ایران درجبهه ها از مهمترین دلایل پذیرش قطعنامه 598 توسط آیت الله خمینی است.

فروپاشی اتحاد شوروی و اردوگاه سوسیالیستی

در31  دسامبر1991 (1370-1369 شمسی) اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی به طور رسمی منحل اعلام شد. اين انحلال "بزرگترين تراژدی" قرن بيستم  نامیده شده است. با این حال این" تراژدی" یک باره، چونان زلزله ای بی امان، بر اتحاد شوروی نازل نشد. وقوع آن گام به گام و در پرتو اصلاحات گورباچف به وقوع پیوست.  بدنبال مرگ برژنف، ابتدا آندره پوف و سپس چرنینکو در شوروی به قدرت رسیدند. همه چیز در ظاهر عادی بنظر می رسید، به جز رشد سریع مراتب، برای رهبران جوانی بود که پس از چرنینکو قدرت را در اختیارگرفتند. در میان آنها، میخائیل گورباچف 54 ساله، به عنوان رهبر جدید اتحاد شوروری معتقد بود اتحاد شوروی داری پتانسیل رشد اقتصادی و اجتماعی بسیاربالایی است. منتها بسیاری از مشکلات ساختاری و سیستماتیک موجب ناکارآمدی، این رشد اجتماعی و اقتصادی در شوروی شده است. لذا او و همکاران اقدام به اصلاحاتی در حزب کمونیست و اقتصاد دولتی نمودند. گورباچف در کنگرهٔ بیست و هفتم حزب کمونیست اتحاد شوروی در فوریه 1986(1365-1364 شمسی) این اصلاحات را در سه عنوان روسی گلاسنوست (گشایش سیاسی)، پروستریکا (دوباره ‌سازی) و اسکورین (شتاب توسعهٔ اقتصادی) عرضه کرد. هیچکس از هدف نهایی او در آن زمان آگاهی نداشت، اما نتیجه آن اصلاحات، همانا فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و تقسیم آن به 16 کشور غیر سوسیالیستی، قطع کمک های شوروی سابق به کشورهای سوسیالیستی در حال رشد مانند کوبا و نیکاراگوئه و جنبش های رهایی بخش ملی در کشور های جهان سوم بود. نابودی اردوگاه سوسالیستی عواقب جبران ناپذیری برای تمامی فعالین و احزاب چپ و رادیکال در جهان داشت. گورباچف در سال1985 (1364-1363 شمسی) بقدرت رسیده بود، در فوریه 1988(1367-1366 شمسی) شروع به بیرون کشیدن نیروهای شوروی از افغانستان نموده و تا سال بعد تمام نیروهای نظامی را بیرون کشید. در مجموع تعداد 15000 نفر از ارتش شوروی در دوران اشغال افغانستان جان باختند. شمارکشته ها و آوارگان افغان به ملیون ها میرسد. پس از خروج ارتش شوروی جنگ داخلی در آن کشور با کمک های بی دریغ اردوگاه امپریالیستی به  مجاهدین همچنان پیش رفت و نهایتا مجاهدین دو سال بعد رژیم نجیب‌الله را سرنگون کردند. به دنبال اقدامات گورباچف گرایشات افراطی - ناسیونالیستی در جمهوری های شوروی به وجود آمد، نسج گرفت و نهایتا به نابودی اتحاد این کشور ها منجر شد. همچنین در همین سال 1988 بود که گورباچف اعلام کرد : اتحاد شوروی دیگر از دکترین برژنف پیروی نمی‌کند و ملل بلوک شرق آزادی تصمیم گرفتن در مسائل خارجی را دارند. این را می‌توان از بزرگ‌ ترین رفرم های گورباچف در سیاست خارجی دانست تا جایی که سخن گوی وقت وزارت خارجه، گنادی گراسیموف، دکترین جدید را " دکترین سیناترا" نامید. همین قطع دکترین برژنف بود که در 1989(1368-1367 شمسی) به ظهور انقلاب هایی در اروپای شرقی انجامید که در پی آن‌ تقریباً تمامی دولت‌های کمونیست سرنگون شدند. به غیر از رومانی بقیهٔ این انقلاب ها همه تحولاتی غیر قهرآمیز بودند که طی آن‌ها رژیم‌های طرفدار شوروی سقوط کردند. پایان سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً جنگ سرد را به پایان رساند و به همین خاطر گورباچف در 15 اکتبر 1990 (1369-1368 شمسی) برندهٔ جایزهٔ صلح نوبل شد.از این زمان امپریالیست های آمریکایی و اروپایی هارتر شدند. در سیاست خارجی آنها در حمله به  کشورهای جهان سوم دیگر مجبور به ملاحظه مواضع اتحاد شوروی نبودند. برای نمونه میتوان به نمونه عراق در جنگ اول خلیج فارس( اشغال کویت توسط ارتش صدام) اشاره نمود. آنها حتی درمقابل شهروندان خود نیزبه باز پس گیری بخش مهمی از حقوق اجتماعی، رفاهی مردم که شاید در رقابت با شوروی و از ترس اعتراض های عمومی  و انقلاب سوسیالیستی به مردم داده بودند، اقدام نمودند. برای مثال هزینه های درمانی در مقایسه با دوران جنگ سرد در بیشتر کشور های اروپایی بیش از 10 برابر شده است. گورباچف مایل نبود، درمسائل بین المللی سیاست سابق اتحاد شوروی را دنبال نماید. گرچه گروهی از رهبران شوروی پیش از فروپاشی تلاش نمودند، تا با انجام یک کودتا علیه گورباچف، جلو این "فاجعه" را بگیرند، اما همان اقدام دقیقا تیر خلاصی شد بر پیشانی جمهوری شوراها، به دنبال شکست کودتا، اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید و" جنگ سرد" به پایان رسید. کشورهای جدید یکی پس از دیگری در مسابقه ای کم نظیر مسیر سریع احیای سرمایه داری را طی نمودند. درس هایی که ازاین دگرگونی ها برای کشورهایی نظیرایران می توان گرفت، یکی دست کم نگرفتن  توان و قدرت ویرانگر ویژگی های اولترا ناسیونالیسم، با گرایش مرکز گریز و جدایی خواهانه است، که در صورت فوران بی محابای آن، شیرازه کشور را در هم ریخته و چه بسا به بهای منافع استعماری- تهاجمی  سرمایه داری غرب و شرق و کشورهای توسعه طلب منطقه، به بی ثباتی و جنگ های داخلی در ایران منجرمی شود. همین جا لازم میدانم روشن کنم، منظور نگارنده ادامه واستمرار سیستم متمرکز و غیر فدرالی در اداره کشورنیست، اما هیچ کس در ایران از بی ثباتی و جنگ داخلی نفعی نخواهد برد. لذا در ایران پس از جمهوری اسلامی، اداره کشور میتواند بصورت غیر متمرکز و حدود ارضی و دایره اختیارات قانونی هر منطقه آن نیز بشکلی دموکراتیک با رای و انتخاب مردم، در یک پروسه گذار متناسب با تحولات، بدور از هر گونه ناسیونالیسم افراطی انجام گیرد. رفع تبعیضات فرهنگی  البته میتواند در پروسه ای جداگانه و به شکل سریع تری تحقق یابد. دوم اینکه در رویارویی احتمالی با غرب یا تهاجم توسعه طلبانه کشورهای دیگر، روی کمک کشورهایی مانند شوروی سابق و روسیه کنونی نمی تواند حساب باز نمود. آنها از این رویارویی حداکثر استفاده را خواهند برد.

دوران ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی

هاشمی رفسنجانی  دو دوره به ریاست جمهوری اسلامی ایران "انتخاب" شد.  که مشتمل بر دولت‌های پنجم و ششم نظام جمهوری اسلامی ایران می‌باشد که آغاز فعالیت آن 12 مرداد 1368 و پایان فعالیتش 12 مرداد 1376 بود. اجرای اولین برنامه پنج ساله توسعه اقتصادی بعد از انقلاب در این دولت انجام گرفت. سیاست باز اقتصادی و وضع قوانین ضد انحصاری از جمله اقدامات موثر وی بوده است.

از مهمترین دغدغه‌های پیش روی این دولت بازسازی کشور بعد از جنگ هشت ساله کشور بود که ویرانه‌های زیادی را بر جای گذاشته و نیاز به بازسازی در اسرع وقت داشت. به همین منظور هاشمی در وزارتخانه‌های اقتصادی دولت از وزیران با گرایش تکنوکراتی بهره جست. همچنین هاشمی تصمیم گرفت سهم بودجهٔ پروژه‌های عمرانی را به طور چشمگیری نسبت به سایر فعالیت‌های دولت بیشتر در نظر بگیرد. در خصوص سایر وزارتخانه‌ها به منظور تثبیت فضای سیاسی داخل کشور سعی کرد تعادل را بین گروه‌های سیاسی چپ و راست آن دوره در جمهوری اسلامی برقرار کند، به طوریکه انتخاب سید محمد خاتمی (نیروهای خط امام) به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کنار علی‌اکبر ولایتی (راست‌گرای سنتی) نمونه‌ای از این دست انتخاب ها هستند. اما این رویه در عمل نشان داد که نه ‌تنها موافقت همهٔ طیف‌های سیاسی تامین نشد، بلکه همهٔ گروه‌های سیاسی از سهم‌بندی موجود ناراضی بودند. از دغدغه‌های اقتصادی دیگر می‌توان به کسری بودجه 51 درصدی دولت در زمان دولت اول هاشمی اشاره کرد.

در سال 1372 با حضور یک رقیب مطرح به نام احمد توکلی و دلسردی نیروهای چپ‌گرا نسبت به هاشمی به منظور دخالت دادن آنها در امور اجرایی دولت جدید، نتیجه انتخابات به راحتی قابل پیش‌بینی نبود. توکلی که از نابرابری‌ها در توزیع ثروت و فساد اقتصادی دولتمردان گلایه داشت، در نهایت توانست 4 میلیون رای را در انتخابات ریاست‌جمهوری ایران (1372) از آن خود کند که نشان از ریزش قابل توجه هواداران هاشمی بود. در این دوره به دلیل فشارهای وارده از جانب مجلس چهارم و سایر گروه‌های سیاسی راست‌گرا، هاشمی تمایلی به استفاده از نیروهای چپ نداشت. در دوره اول هاشمی قدرت اول در جمهوری اسلامی محسوب می شد. اما رفته رفته خامنه ای گام به گام مواضع قدرتش را تحکیم بخشیده و با سازماندهی تشکیلات وسیعی با 4000 کارمند، در تمام عرصه های اقتصادی، نظامی، فرهنگی و آموزشی نمایندگان و مشاورین ویژه خودش را برای نظارت و کنترل بکار گرفت.

دوران ریاست جمهوری هاشمی مقارن است به ترور های خارج از کشوری که مهمترین آنها  ماجرای ترور میکونوس می باشد. در ماجرای ترور میکونوس که در رستورانی به همین نام واقع در برلین، آلمان و در تاریخ 17 سپتامبر 1992(1371-1370 شمسی) رخ داد، تعدادی از سران اپوزیسیون کُرد به قتل رسیدند. این ترور تأثیر زیادی بر روی روابط بین ایران و کشورهای اروپایی داشت. همچنین چند روز پیش از انتخابات نیز قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ایران در حال مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی در اتریش ترور میشود. همچنین در 15 مرداد 1370 (برابر با 6اوت 1991) شاپور بختیار و منشی وی، سروش کتیبه در خانهٔ مسکونی بختیار در حومهٔ پاریس به قتل رسیدند. ترور توسط گروهی ۳ نفره، فریدون بویر احمدی، محمد آزادی و علی وکیلی ‌راد، که در قالب حامیان و دوستداران بختیار توانسته بودند به اقامتگاه وی نفوذ کنند صورت گرفت. فریدون بویراحمدی عضو شورای نهضت مقاومت ملی ایران بود و از سال‌ها پیش به منزل بختیار رفت‌وآمد داشت. با وجود محافظت شبانه ‌روزی از خانهٔ بختیار و با وجود 13 محافظ مسلح، قاتلان از خانهٔ وی خارج شده و متواری شدند. جسد شاپور بختیار و سروش کتیبه صبح روز  17 مرداد 1370 در حالیکه دو روز از مرگ آن‌ها گذشته بود پیدا شد. بعد از چند روز علی وکیلی‌ راد در لوزان، سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شد. او در جریان محاکمه‌اش در 1372 بیان کرد که "این ترور با دستور مسئولین وقت جمهوری اسلامی ایران انجام شده‌است" ترور هنرمند معروف فریدون فرخزاد نیز از دیگر قتل های دوران هاشمی است، وی را در 16 مرداد 1371 (6 اوت سال 1992) در محل سکونتش در شهر بن بر اثر ضربات چاقو به قتل رساندند. قاتلان شکمش را دریدند و زبان و گوش و دماغش را بریدند، نوع و شیوه این قتل ها به قتل های زنده یادان داریوش و پروانه فروهر بسیار شبیه بوده و نزدیک ترین گمانه دست داشتن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در این ترورمی باشد. گر چه نمی توان ثابت نمود که این ترور ها به دستور مستقیم رفسنجانی صورت گرفته، اما از آن جایی که به وسیله وزارت اطلاعات رژیم و زیر نظر وزیر اطلاعات بوده او به عنوان رئیس جمهور،مسئول و متهم است.

مهمترین ماجرای دوران ریاست جمهوری هاشمی، بجز کسری بودجه 50 درصدی ایشان ، بدهکاری چند میلیارد دلاری ایران در پایان حکومت 8 ساله وی می باشد.

 

ظهور و سقوط دولت اصلاح طلب در جمهوری اسلامی

 گفتیم در حاکمیت جمهوری اسلامی پس از برکناری بنی صدر، دولت مردان به دوگرایش تعلق داشتند. گروه محافظه کارتر به جناح راست مشهور شدند و گروهی دیگر به چپ ها یا  بعد ها اصلاح طلبان. چپ‌ها کسانی بودند که قبل از انقلاب به گروه‌هایی چون سازمان مجاهدین خلق ، نهضت آزادی و طیف دکترعلی شریعتی نزدیکتر بودند. آنها  پس از انقلاب  سازمان ‌دهی جدیدی یافتند مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با اندیشه‌های آشکار سوسیالیستی در اقتصاد . در این میان روحانیت با اندیشه‌های نو اصلاح طلبی هرچند کمرنگ تر از دیگر گروهای مشهور به چپ طرفدارانی یافت. مجمع روحانیون مبارز نمونه‌ای از این گروه‌ها بودند که حامیان چپ‌ها در میان روحانیون به حساب می‌آمدند. مهمترین این احزاب عبارت بودند از:

جبهه مشارکت ایران اسلامی ( این حزب پس از ریاست جمهوری محمد خاتمی شکل گرفت)

 سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران

جریان انشعابی از جامعه روحانیت مبارز به نام (مجمع روحانیون مبارز)

 حزب اسلامی کار

 حزب کارگزاران سازندگی

پس از فوت آیت الله خمینی و روی کار آمدن سید علی خامنه ای که با جناح راست رابطه گرمتری داشت و انجام تغییراتی در قانون اساسی که از یک سو اختیارات ولایت فقیه را گسترش می داد و از سویی دیگر پست نخست وزیری را از میان برداشت، جناح چپ رژیم بتدریج ازدایره قدرت به بیرون پرتاپ شدند. مبارزه میان این دو جناح که حتی پیش از ماجرای اعدام سید مهدی هاشمی و کنار گذاشتن آیت الله منتظری از نیابت رهبری عملا آغاز شده بود، با این اقدامات شدت و حدت بیشتری یافت.  شکاف عمیق طبقاتی در جامعه ایران و شکل گرفتن طبقه فاسد سرمایه داران جدید با استفاده از رانت های حکومتی نارضایتی مردم را شدت و حدتی روزافزون بخشیده بود. ابتدا مخالفت جناح چپ در مسائل اقتصادی (اعتراض به فسادهای مالی و رانت خواری روحانیت محافظه کار و آقازاده های آنان با ثروت های نجومی) آغاز شد. تلاش اینان در این زمینه البته راه به جایی نبرد. سپس  مبارزه ایدئولوژیک آغاز گشت. نواندیشان دینی مانند دکتر سروش ، دکترآقاجاری، محسن سازگارا ، اکبر گنجی، سعید حجاریان ودیگران به نقد برداشت های ایدئولوژیک انحصارطلبانه  قشری و یک سویه محافظه کاران در مفاهیم قدرت و حکومت پرداختند. این مرحله از مقابله هم با دستگیری و سرکوب خشن این نو اندیشان مذهبی به جایی نرسید. گام سوم به دیده حجاریان تسخیر سنگر به سنگر مواضع قدرت یعنی مجلس، دولت و نهایتا قوه قضائیه بود. از مجمع روحانیون مبارز  در سال 1376 در انتخابات ریاست جمهوری، سید محمد خاتمی با شعار رسمی اصلاحات سیاسی، سوار بر موج نارضایتی عمومی با اکثریتی قاطع بر سر کار آمد. دولت اصلاحات مدعی بود که  خواهان شکل گیری جامعه مدنی وایجاد فضای مشارکتی سیاسی در ایران است (البته بین خود اسلام گرایان حاکم) آزادی بیشتر مطبوعات، اصلاح نظام نامه تحصیلات تکمیلی، شکل دهی نهادهای مدنی همچون شوراهای اسلامی زمینه را برای تغییر تدریجی مساعد کرده بود. با انتخابات مجلس ششم و بدست آوردن اکثریت کرسی ها توسط گروه های اصلاح طلب و داشتن اکثریت در شورای شهر تهران  و سوار بودن بر موج مخالفت های توده ای و بخصوص جنبش دانشجویی، به نظر میرسید که آنها به مقصودشان بسیار نزدیک شده اند. وقوع قتل‌های سازمان یافته توسط گروه‌های فشار و وزارت اطلاعات تحت هدایت محافظه کارترین جناح های رژیم، باعث رویارویی مستقیم  دو جناح شد. آیت الله خامنه ای شکیبایی را به کناری گذاشته و خود وارد میدان شد. قوه قضائیه - شورای نگهبان، همراه با نیروهای نظامی- انتظامی و اطلاعاتی و البته در کنار امت همیشه در صحنه (لباس شخصی های چماق بدست و قمه کش)، آخرین اهرم های جریان راست سنتی یا محافظه کار در جمهوری اسلامی و در اختیار رهبر بودند. لذا خامنه ای با تکیه بر همین نیروها، سرکوب اصلاح طلبان را آغاز نمود. ابتدا توقیف روزنامه ها آغاز گشت. آنها با توقیف سلام شروع کردند. تحصن و سپس قیام  دانشجویی در 18 تیر سال 78 در اعتراض به توقیف روزنامه سلام و محدود کردن هر چه بیشتر آزادی مطبوعات شکل گرفت. اصلاح طلبان اما دانشجویان را تنها گذاشتند. قیام دانشجویی در پی چند روز مبارزه خیابانی و تعقیب و گریزبا نیروهای انتظامی و سپاه به شدت سرکوب شد. بدنبال روزنامه سلام، 18 روزنامه و نشریه دیگر ممنوع الانتشار شدند و به دنبال آن نیز لیست نشریات توقیفی گسترش می یافت.  به واقع قصد اصلاح طلبان درپشتیبانی از جنبش دانشجویی و اعتراضات مردمی استفاده ابزاری از این جنبش ها و فشار به جناح مخالف بود. آنها هرگز خواهان تغییر ساختاری در نظام جمهوری اسلامی نبوده و نیستند و به همین دلیل هم با در دست داشتن  دولت و اکثر کرسی‌های مجلس نمایندگان در دوره ششم مجلس شورای اسلامی و شورای شهر تهران راه بجایی نبردند. قوانین مصوبه مجلس به وسیله شورای نگهبان وتو می شد.  قوه قضائیه با سرکوب احزاب اصلاح طلب ، حتی با بازداشت نمایندگان مجلس مانع مانورهای اصلاح طلبان می گشت.  نتیجه اینکه به علت وجود قانون اساسی جمهوری اسلامی،  ساختار حکومتی ،  رهبری ولایت فقیه  وحقوق قانونی ایشان مندرج در قانون اساسی، مانند حق تعیین فقهای شورای نگبان، که اجازه دارند جلوی تصویب هر قانونی رابگیرند. حق انتخاب ریاست قوه قضائیه همچنین فرماندهی کل قوا، اصلاحات نتوانست و نمی توانست تغییرات ساختاری در حکومت ایجاد کند و نهایتا تغییراتی غیر ساختاری در حوزه فرهنگ و جامعه مدنی حداکثر دست آورد، دوران حاکمیت اصلاحات در ایران بود. اگر چه اصلاح طلبان هنوز مدعی هستند که جنبش اصلاح طلبی نمرده است و حق هم دارند، منتها خود بهتر میدانند، با وجود این قانون اساسی و عطف به اختیارات ویژه ای که قانون در اختیار ولی فقیه قرار داده است، راه بجایی نخواهند برد. سئوال مهم این است که آیا درگیری اصلاح طلبان با اصول گرایان( محافظه کاران، قشریون) جنگی است زرگری یا تقابلی ست واقعی، آیا این را میتوان تقابل مدرنیسم و سنت در شکل ایرانیش نامید، یا اینکه آیا این مبارزه ای است طبقاتی بین نیروهای پوینده و میرا در میان طبقه حاکمه در ایران. آیا تقابل دموکراسی خواهان در مقابل اقتدار گرایان است، یا اینکه دو گرایش فکری در درون اسلام است که همیشه  بوده و خواهد بود. به باور من درگیری میان این دو جناح تقابلی است واقعی، نبردی است بین نو اندیشان اسلامی با محافظه کاران و اقتدارگرایان، در کنار آن، این جلوه ای از مبارزه درون طبقات حاکم نیزهست. بحران هایی که سرمایه داری ایران با آن روبروست با جاه طلبی ها و حماقت های بلند پروازانه، جناح حاکم تشدید میشود. بنابراین بخشی از طبقه حاکمه استمرار حاکمیت خود را در برخورد اعتدالی با مشکلات جامعه و تعامل در امور بین المللی میبیند و راه حل سرکوب را همیشه موثرو ضروری نمی داند. اصلاح طلبان همچنان درمدیریت درجه دوم و سوم حاکمیت همچنان حضور، داشته و دارند. طبیعی است  که روند رشد مدنی جامعه به ضرر قشریون حاکم بر ایران پیش خواهد رفت. اما آنها میدانند اگر قدرت و نفوذ سیاسی خود را از دست دهند، از منافع اقتصادی که در سایه رانت قدرت در اختیار گرفته اند نیز محروم خواهد شد، لذا به سادگی تسلیم نخواهند شد. در سه سال پایانی، دولت اصلاحات با بحران بین المللی دیگری هم دست بگریبان شد. در ادامه به برسی بحران اتمی جمهوری اسلامی که همچنان نیز ادامه دارد، خواهیم پرداخت.

ادامه دارد...

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید