رفتن به محتوای اصلی

در باره تشکیلات ملی و سراسری

در باره تشکیلات ملی و سراسری

آقاي سيامک تبريزلي عزيز: پس از خواندن مطالب چند روز پيش شما در ارتباط با مراودات تشکيلات ملي و سراسري، نوشته بودم که در فرصت ديگري نظراتم را مينويسم. حالا ضمن تشکر از تذکر دوستان ديگر براي ادامه بحث، در زير اين نظرات را مياورم .:

براي شفافيت بيان، من مطالب خود را دسته بندي کرده ام که اميدوارم اگر کسي خواست در اين ارتباط جواب يا توضيح بنويسد آنرا نيز نه در قالب کلي گوئي و نصيحت، بلکه بصورت مشخص و با پرداختن به اصل مساله مطرح کند.

1-بحث اصلي و حاشيه هاي انحرافي:

بحث اساسا از آنجا شروع شد که بدنبال مقاله آقاي ايشچي و کامنت هاي آقاي نويدي و سيامک تبريزلي، من نوشتم که “وقتي آقاي ايشچي آن تکليف را کرد که تشکيلات ملي اجازه دهند که اعضاء شان بروند عضو تشکيلات سراسري هم بشوند هدفش معلوم بود و البته فکر نکردم کسي پيدا شود که اين قبيل چيزها را جدي بگيرد.” و تعجب کرده بودم که چرا آقاي سيامک اينقدر به اين مساله پرداخته است. در مقابل اين اظهار تعجب من، اقاي سيامک نوشت که “این شیوه برخورد که ما خود را بی نیاز از استدلال در مورد مباحث مشخص و اثبات در خطا بودن طرف مقابل (البته که تنها از دید خودمان) ببینیم، نه تنها کمکی به حل مسأله نمی کند، بلکه آخرش به تنبلی فکری یا حتی دگماتیسم فکری و تئوریک منجر میشود“.

در اينجا من ناچارم براي توضيح بهتر استنباط خودم از چرائي طرح اين نوع مباحث، از اصطلاح عاميانه اي استفاده کنم که بنظر من براي تشريح علت طرح اين مسائل از طرف آقاي ايشچي و همفکران ايشان مناسب ميباشد و آن اصطلاح سر کار گذاشتن است. اين يک روش کلاسيک جا افتاده اي است که وقتي يک بحث پايه اي در زمينه ای مهم مطرح است براي انحراف در بحث اصلی، يک بحث حاشيه اي در داخل بحث اصلي راه انداخته میشود. در مورد مساله ملي و آذربايجانيها اين بحث هاي حاشيه اي از بس مطرح شده اند ديگر خيلي نخ نما به نظر میرسند. منباب نمونه داستان بوزقورد و پان تورانيسم و شعارهاي نامتعارف و البته منفرد تک افتاده اي مثل روس، فارس، ارمني.. را ميشود نمونه هائي از اين نوع بحث ها ديد . من شک ندارم که وقتي اينها از طرف جمعي عمده مي شود- در حاليکه برخي از همين حاشيه ها معلول مشکل اصلي است – نتيجه خواسته يا ناخواسته اين ميشود که بحث اصلي مبارزه با سيستم راسيستي در حاشيه قرار ميگيرد که به نظر من همان حکايت سر کار گذاشتن به حساب ميايد.

توجه به اين نکته هم ضروري است که چون ميزان تاثير گذاري این بحث انحرافي که از طرف حريفان مطرح مي شود اساسا نميتواند قابل مقايسه با آن تاثيري باشد که از طرف دلسوزان يا دلسوز نمايان يک جريان پيش برده ميشود، به همين دليل اين بحث هاي حاشيه اي اغلب از سوي برخي که خود را دوستدار حرکت ملي آذربايجان مينمايند مطرح ميشود. حتي ميشود گفت که جوهر اصلي نوشته ها و صحبت اين دوست نمايان، در اصل در جهت در سايه قرار دادن اصل موضوع و پيش آوردن بحث هاي انحرافي است. اين ها البته از اين نوع حاشيه روي ها معمولا کم در انبان خود ندارند. هدف اينست که به نحوي اين جريان مدني و پيش رو و دموکراتيک را لکه دار کنند. اينکه همه اين نويسندگان خود خواسته اين کار را ميکنند و يا اينکه اين کارشان متاثر از ديد ايدئولوژيکي اشان ميباشد، البته در اصل مساله فرقي نميکند. من بندرت از قلم اينها يک نوشته اي ديده ام که در آن بدون پرداختن به حاشيه هاي حرکت، به اصل مشکل ملي در ايران پرداخته باشند و بجاي مدعي فعالان ملي شدن، مدعي سيستم سطه گر باشند. تو گوئي که يا بصورت هدفدار و يا روي احساس شرمساري از مدافعه از جنبش ملي آذربايجان، بايستي ابتدا خود را از هر چيزکه نشان از بوزقورد، ازترک بودن، از تجزيه طلبي، از ننگ! همه آن چيزهائي که در طول هشتاد سال گذشته از بچگي در مغز ايرانيان کرده اند تبري بجويند. فراموش نکنيم که اين تلقينات فقط از ناحيه حکومت و محافل دست راستي وارد نشده بلکه محافل چپ نيز خود زير سايه سياست هاي برادر بزرگ و بخاطر اينکه آن سياست به دنبال قطع پيوند فرهنگي و تاريخي آذربايجان شمالي با ترکيه وابسته به غرب بوده است، همين سياست را دنبال ميکنند.

يکي از همين حواشي ها بنظر من وقتي است که آقاي ايشچي پيشنهاد ميکند که تشکيلات آذربايجاني فدراليست به اعضا خود اجازه دهند که بروند عضو تشکيلات سراسري هم بشوند . در اينجا ايشان بايک تير دو نشان ميزند. اول اين که بحث اصلي تفکيک سازماندهي از مرکز گرائي به منطقه اي را بصورت وارونه ميکند و با اين کار بحث را به ابتذال ميکشاند و دوم اينکه چنين تلقين ميکند که گويا اين تشکيلات آهنين و مستبد فدراليست ها است که نميگذارد اعضا آن به احزاب سراسري به پيوندند. اگر کسي معتقد است که بحث اصلي در حرکت ملي آذربايجان نه مبارزه با راسيسم و فاشيسم بلکه نشانه بوزقورد و اجازه نداشتن اعضا فدراليست ها در عضويت در تشکيلات سراسري است ،خود اين نيز يک بحث حاشيه اي به حساب ميايد که به نظر من قابل آن نيست که جدي گرفته شود.

2- توهم در ارتباط با اعضا اصليتا آذربايجاني تشکيلات موسوم به سراسري:

جدا از موضوع مضحک بودن و تراژيک بودن مساله عضويت همزمان يک نفر در دو تشکيلات با برنامه متفاوت و متضاد ، آقاي سيامک موضوع متفاوتي را در ارتباط با اعضا اصليتا آذربايجاني تشکيلات موسوم به سراسري به اين صورت مطرح نموده است که خود جاي بحث دارد.. “گاهی اشخاص هستند که جهان بینی و اعتقاداتی بجز اعتقادات برخی دوستان صادق اما عجول و تندروی ملتچی دارند. منظور آن دوستان ملتچی است که گویا به تازگی قباله و بنچاق مبارزه ملی را هم به نام خود زده، خودشان به خودشان درجه داده و خود را به جای شورای نگهبان مبارزه ملی گذاشته اند و برای دیگران صلاحیت و عدم صلاحیت صادر می فرمایند.” و در ادامه ميگويند “اشخاصی هستند که به یک ایدوئولوژی ریشه دار و جهان شمولی معتقدند. مثلاً مارکسیست لنینیست هستند یا لیبرال دموکرات هستند. هر دوی اینها با تفاوتهایی انترناسیونالیست و کوسموپولیتن هم هستند. یعنی یک مارکسیست لنینیست از دیدگاه اتحاد طبقه کارگر و یک لیبرال دموکرات از دیدگاه جهانی بودن سرمایه و اقتصاد و ... . این قبیل افراد ممکن است صادقانه غم مسأله ملی را داشته باشند لیکن چنانچه مسأله ستم ملی و ضرورت رفع آن برایشان در اولویت اول قرار نگرفته باشد، بسیار برایشان سخت است که خود را در یک تشکل ملی محبوس بکنند. خصوصاً اگر دور و بر آنها افرادی ناسیونالیست یا حتی شوونیست هم پیدا بشوند که رفتار و کردارشان را با آموزه های خود در تضاد ببینند. لیکن بسیاری از این قبیل روشنفکران حقیقتاً وزنه ای هستند و کوله باری هستند از تجربه و سواد تئوریک که حتی مشاوره فکری گاه به گاه آنها نیز می تواند نعمتی برای نهضتهای ملی باشد. مثلاً بهزاد کریمی را در نظر بگیرید یا خیلی اشخاص دیگر. معمای مطروحه این است که چگونه می توان از نعمت این افراد بهره گرفت یا حتی عده ای از آنها را مجاب کرد که به مبارزه ملی بپیوندند؟. ”

قبل از ورود در اين بحث بايستي دو نکته را روشن کنم و آن اينکه من واقعا از خواندن اين بخش از نوشته آقاي سيامک که ميگويد “خصوصاً اگر دور و بر آنها افرادی ناسیونالیست یا حتی شوونیست هم پیدا بشوند که رفتار و کردارشان را با آموزه های خود در تضاد ببینند.” تعجب کردم. آيا منظور اينست که دور و بر اينها در سازمانهاي مرکز گراي فارس محورشان همه انتر ناسيوناليست هستند و کاري به شوونيسم فارس ندارند و در عوض اين فعالان آذربايجاني در تشکيلات فدراليست و حتي استقلال طلب آذربايجاني هستند که دنبال آسميله کردن فارس ها و ديگران هستند که همه ترک شوند؟ چرا آقاي سيامک بر روي سياست هاي ناسيوناليستي و راسيستي حاکم بر اين سازمان هاي به اصطلاح سراسري چشم ميبندد اما حرفهاي از سر استيصال زير سلطه ها را عمده ميکند؟

ديگر اينکه من مطمئن نيستم که منظور آقاي سيامک از ميلتچي هائي که جاي شوراي نگهبان نشسته اند کيانند اما ميتوانم بگويم حتي اگر کسي در اين ارتباط توهماتي داشته باشد قابل مقايسه با طلبکاري آنهائي نيست که بدون کوچکترين نقشي در جنبش کنون مردم آذربايجان، مدعي کليت جنبش شده و بدون رودرواسي آنرا ميخواهند به همان مسيري بکشانند که قبلا قرار داشت.

حال از اين دو نکته که بگذريم بنظر من اين توقع آقاي سيامک از اين افراد که خود را در سطحي بالاتر از فعاليت دريک تشکيلات آذربايجاني ميبينند، توقع خوش خيالانه اي بيش نيست و به توهم در بين فعالان ملي آذربايجاني دامن ميزند. اين را بايستي تاکيد کنم که اين خوش خيالي اساسا جدا از نيت باطني اين اشخاص ميباشد. در اصل مهم نيست که اين ها آيا خوش نيت هستند و به امر برابري ملي در ايران عميقا باور دارند و يا صرفا بدنبال موقعيت سازماني خود سياسي کاري ميکنند. حتي جدا از اين مساله است که آيا تفکرات اينان در چه جهت ايدئولوژيکي ميباشد. گير قضيه اينست که قالب فعاليتي که اينان انتخاب کرده اند با تفکر برابري ملي و فدراليسم نميخواند و به ناچار يکي از اين دو بايستي قرباني شود. يا بايد قالب سازماني عوض شود و يا تفکر برابري ملي در حاشيه قرار بگيرد. جدائي خيلي از چپ هاي آذربايجاني از سازمانهاي سراسري و فعاليت مستقل آنها در قالب تشکيلات فدراليست و يا استقلال طلب آذربايجاني نمونه اي از اين نحوه حل اين مساله است. در مقابل، آنها که قالب سراسري را انتخاب کرده و در آن مانده اند، مساله را از آنوري حل کرده اند. بطوريکه به ناچار در درون همان قالب و با ايدئولوژي هم سو با آن که مرکز گرائي و فارس محوري ميباشد فعاليت ميکنند. راه ميانه اي نيست. بخصوص در شرائط کنوني و با رشدي که جنبش هاي ملي در ايران دارند، اين گونه ميانه بازي ها ، به نعل و به ميخ زدن ها، هر دو طرف را داشتن ها نتيجه اي که ندارد هيچ بلکه به فرصت طلبي تعبير ميتواند بشود.

به نظر من اگرخوب دقت کنيم شعارهائي که برخي از اين سازمانهاي به اصطلاح سراسري چپ در مورد مساله ملي ميدهند اساسا بدون پشتوانه عملي و صرفا بصورت سطحي براي خالي نبودن عريضه ميباشد. تشکيلاتي که رسما چند مليتي بودن ايران را در مرامنامه و برنامه خود دارد طبعا بايستي اين اعتقاد خود را در سازمان خود پياده کند. اگر سازماني در برنامه اش ايران فدرال را در نظر دارد بايستي تشکيلات خود را نيز از اين منظر سازماندهي کند. سازماني که به انحصار زبان فارسي نميچسبد بايد انتشارات خود رانيز صرفا به اين زبان محدود نکند. آيا نشانه اي از چند زباني بودن و خودمختاري تشکيلاتي منطقه اي در هيچ يک از سازمان هاي چپ ديده ميشود؟. اينها از اين نظر حتي بمراتب عقب تر از حزب توده دوره اوج گيري جنبش هاي ملي و دهقاني در آذربايجان -در دوره پيش از تشکيل حکومت ملي آذربايجان -هستند. مگر نه اينکه تشکيلات آذربايجان حزب توده در همين دوره، يک تشکيلات خود مختار بود و بدون دخالت مرکز با تصميم منطقه اي، خود را در بست در اختيار جنبش در حال اوجگيري ملي در آذربايجان کرد و بعدا نيز در خدمت حکومت ملي قرار گرفت؟. آيا هيچ نشانه مشابهي در سازمان هاي به اصطلاح سراسري که در ظاهر معتقد به حق تعيين سرنوشت ميباشند ديده ميشود که روزي اين ها هم از اين سياست ها اعمال کنند – و يا بهتر بگويم قادر باشند که اعمال کنند؟

من در ادامه اين نوشته ام ميخواهم به دو نکته مهم صحبت اخير آقاي سيامک برخورد کنم و نظرم را بنويسم. در اين برخورد ناچارم به مواضع آقاي بهزاد کريمي نيز عليرغم اينکه در اينجا طرف بحث ما نيستند اشاره کنم. اين بدان جهت است که آقاي سيامک ايشان را به صورت نمونه اي از روشنفکران داراي وزنه مثال زدند -که بايستي از نعمت وجودشان بهره گرفت- و ناچارا اين مرا به نقد افکار و عملکرد شخصي که طرف صحبت ما نيست ميکشاند. بهر حال از آنجا که ايشان يک شخصيت سياسي معروفي هستند و افکار سياسي خود را نشر کرده و ميکنند، تصور نميکنم تحليل نظرات ايشان بدون حضور خودشان دور از اخلاق به حساب آيد.

3-نگاهي خيلي مختصر به نظرات آقاي کريمي در مساله آذربايجان :

وقتي آقاي سيامک ميگويد که : “بسیاری از این قبیل روشنفکران حقیقتاً وزنه ای هستند و کوله باری هستند از تجربه و سواد تئوریک که حتی مشاوره فکری گاه به گاه آنها نیز می تواند نعمتی برای نهضتهای ملی باشد. مثلاً بهزاد کریمی را در نظر بگیرید یا خیلی اشخاص دیگر.” براي من مخاطب ايشان اين سوال پيش ميايد که چه نوع نعمتي اينها ميتوانند به جنبش آذربايجان ارزاني دارند و چگونه بايد از اين نعمت ها استفاده کنيم. اين البته جدا از اين مساله است که اساسا وقتي اينها در حاليکه عضوي از تشکيلات مدعي سراسري بودن هستند و جهان بيني اشان متاثر از اين قالب تشکيلاتي و سياسي ميباشد، اساسا در تعارض با اهداف جنبش هاي ملي قرار ميگيرند و مساله تضاد منافع مشخصا مانع استفاده ميگردد. بيش از نگاه به نظرات آقاي کريمي اين را هم بايد بگويم که در اين مورد مشخص من شک دارم که ايشان اصلا زماني مجاب شود که به مبارزه ملي به پيوندد . ما در اينجا با جواني با احساسات ايداليستي سرو کار نداريم که فکر کنيم با کمي مذاکره و اقناع، ايشان تفکرات و سياست هائي را که حاصل دوران طولاني کار و مبارزه سياسي اشان بوده و حد اقل ما با بخش سي سال اخير آن تا حدودي آشنائي داريم، يک شبه کنار بگذارند و به مبارزه ملي به پيوندند.

براي اينکه طرز بينش آقاي کريمي را بشناسيم البته لزومي ندارد زياد جستجو کنيم. من در زير به دو مقاله ايشان تحت عناوين ( به بهانه "سکوت" تبریز! "جنبش سبز" و"حرکت ملی" ) و ( بازهم پیرامون تعصبات ناسیونالیستی!) که در حدود يکسال پيش منتشر شده بود نگاهی میاندازم و پس از بحث در مورد محتواي آنها، در مورد مورد سوم صحبت ميکنم.

لینک هر سه مقاله در پای نوشته من آمده است.

در مقاله اول جدا از روح کلي آن که در انتقاد و حتي تخريب جنبش ملي آذربايجان دور ميزند، در کنار برخي صحبتهاي کلي و شعاري از قبيل (رفع تبعیض ملی را نمی توان زیر مقوله تامین حق شهروندی گرد کرد و تحصیل "حقوق قومی" را امری اتوماتیک در صورت تحقق حقوق شهروندی فرض نمود) و يا ( ایران، ساختاری است مرکب از شهر وندان و نیز تجمع ملوکول های ملیتی، چیزی مشابه هند که مانند ایران میراثی است از کهن ساختار اجتماعی پلورالیستی، و لذا استقرار دمکراسی در آن، هم موکول به تحقق حق شهروندی کلاسیک است و هم مشروط به تامین حق ملیتی.)، مصداقهائي آورده شده که نه تنها روح کلي تخريبي مقاله را تزئين ميدهد بلکه حرفهاي قشنگ و شعاري در بالا گفته شده را نيز رفت و روب ميکند تا جائيکه مدافعان اين( حقوق مليتي) را به (پان ترکيست) تبديل و تعبير ميکند.

ايشان در مقاله اول پس از نقل قول هايي از چند نوشته از سايت هاي آذربايجاني که معلوم نيست تا چه حد روح کلي و عام نظرات فعالان آذربايجاني را در خود جمع دارد ، با لحن تحقير کننده اي مينويسد:(بدینترتیب، مشاهده می شود که حامل این دیدگاه ناسیونالیستی کیفور از هورا و هوارهای تماشاچیان در مسابقه فوتبال تراکتورسازی، که به تفسیر وی چیزی نیست جز ترجمان "هارای، هاری، من تورکم!"، در اساس منفرد کردن جنبش سبز را توصیه می کند و با تبعیت از متد شناخته شده: فعلا کار نکنیم تا که بعدا شاهکار کنیم، عملا برای خنثی کردن پیشاپیش هرگونه وسوسه همکاری با جنبش سبز از سوی فعالین آذربایجانی، هشدارها می دهد. جالب است که نوشته آقای آراز که این دیدگاه را بازتاب می دهد، در حالیکه مشحون از ریزبینی های کافی و وافی در زمینه ابراز وجود ناسیونالیستی در آذربایجان است، اما در باره پدیده تکان دهنده "سربریدن کبوتر سفید" توسط تنی چند از "تراختورچی های" متعصب و کور دل، سکوت اختیار می کند و همت نمی کند تا ولو در قالب کلمات خشک و خالی هم که باشد نسبت به آن ابراز تاسف نماید!). ايشان در آخر مقاله نيز وعده ميدهد که (در رابطه با این پدیده به جای خود بسیار هشدار دهنده، امیدوارم که به زودی نوشته ای را منتشر کنم).

نکته جالب اينست که پس از اينکه خوانندگان مقاله اش به ايشان ياد آوري کردند که در مورد سر بريدن کبوتر، آدرس عوضي به ايشان داده شده، ايشان در کامنت پاي مقاله اول بازهم همان نظر را با تاکيد بيشتري تکرار ميکنند و ميگويند (اما به رغم خطایی که در آدرس دهی راجع به عامل این پدیده زشت صورت گرفت، من همچنان بر اصل حرفم که چیزی نیست جز اینکه "از خرد است که کلان بر می خیزد !" و اینکه بروزات نفرت ملی و قومی امروزین در این یا آن نشانه به ظاهر کوچک می تواندکه مقدمه ای برای فجایع بزرگ محتمل در آینده باشد، هستم و تکرارش هم می کنم. امیدوارم در نوشته ای که قول ارایه آنرا داده ام، بیشتر حول آن سخن بگویم.باشد که دقت من در منبع خبر افزایش یابد و دقت مضمونی، در نقد دوستان نقاد)

لينک دوم پاي اين کامنت مربوط به آن نوشته اي است که وعده داده بودند.

توجه ميکنيد که آقاي بهزاد کریمی کاري به اين ندارد که اين “پدیده تکان دهنده "سربریدن کبوتر سفید"” از سوي آن طرفي ها بوده و لاجرم “تراختورچی های" متعصب و کور دل” گناهي نداشته اند. اصل مطلب اينست که آقاي بهزاد کريمي از فاکت به نتيجه نرسيده بلکه اول نتيجه را پرورده و آن اينکه حرکت ملي آذربايجان و(این دیدگاه ناسیونالیستی کیفور از هورا و هوارهای تماشاچیان در مسابقه فوتبال تراکتورسازی) پديده هشدار دهنده اي است و بدنبال آن براي محکم کاري، فاکت سر بريدن کبوتر سفيد را در مقاله آورده است. بدون اينکه توجه کند و يا اهميتي دهد که اولا کبوتر را آنطرفي ها سر بريدند و دوم اينکه کبوتر سفيد سفيد هم نبود و رنگ سرخ تراختور داشت. و مهمتر از آن اينکه اين داستان پديده هاي تکان دهنده چيز جديدي نيست و در طول هشتاد سال اخير خيلي اتفاق افتاده است. اما جالب است که مساله زماني براي آقاي کريمي هشدار دهنده شده که اين وري ها به حرکت در آمده اند. .

يک ذهن متعارف طبعا انتظار ميتواند داشته باشد که آقاي کريمي در مقاله بعدي پس از اذعان به اين اشتباه فاحش که نشان از عدم شناخت ايشان، هم از خلق و خوي همشهريان خود و و هم جمع آنطرفي دارد و مهمتر از همه نشان از بي اطلاعي ايشان از وقايع جاري است، مساله را از زاويه ديگري هم به بيند و سر حمله ضد ناسيوناليستي خود را کمي به سوي سيستمي که ملت ها را در مقابل هم قرار داده است به چرخاند. بالاخره هر چه باشد اين تراختور چي ها نيستند که زبان آنوري ها را بريده اند، به آنها اين همه توهين کرده اند و سر آخر پرنده اشان راهم سر بريده اند، اما اين ها ربطي به تحليل آقاي بهزاد کريمي ندارد و ايشان همچنان دنبال کوبيدن (پديده زشت) اي هستند که لابد با خيزش آذربايجانيها خود را نشان داد ه است و البته در انبان آقاي کريمي از اين نوع پديده هاي زشت کم نيست. کما اينکه در مقاله دوم نقل قولي از يک مقام حزب کمونيست آذربايجان شوروي مياورد که گويا در گوشي به وي گفته که ( از ... سه نفر نباید گذشت؛ روس، ارمنی و فارس!).

من البته شک ندارم که آقاي بهزاد کريمي شخصيت معروف تاثير گذار تاريخي هستند. درست است که به اندازه آقاي فرخ نگهدار ممکن است يک جورهائي شناخته شده نباشند، اما اينکه وزنه ايشان در تصميم گيريهاي سازمان اکثريت در فرداي انقلاب بهمن و بخصوص پس از تغييرات اوايل سالهاي شصت در سازمان اکثريت زياد بوده است جاي شک نيست ،اما من در حيرتم که وقتي آقاي سيامک ميگويند که ايشان وزنه اي هستند، واقعا مرادشان چه نوع وزنه اي است. آيا چنين شخصي با چنين پيش داوري آيا ميتواند رهنمود درست و مفيد به حال جنبش ملي آذربايجان داشته باشد.؟

آقاي کريمي مشابه همين داستان( پديده کور ناسيوناليستي) و فاکت آنوري اش و آن نقل قول در گوشي آنچنان اش از مقام حزب کمونيست آذربايجان، در جاي ديگر مقاله خود اين بار خيلي جدي خط و نشان ميکشد و مينويسد ( پان ترکیسم را باید ریشه یابی کرد تا که آنرا مانند هر پان دیگر از سپهر فرهنگی و سیاسی کشور روفت؛ با عدم مواجهه واقعا دمکراتیک با ناسیونالیسم، فقط و فقط پان ها تقویت خواهند شد و البته در اشکال متفاوت: پان ترکیسم و کردیسم و... از یکسو، و پان ایرانیسم از دیگر سو!) توجه ميکنيد که ايشان صرفا پان ايرانيسم را در مقابل پان ترکيسم و کرديسم نام ميبرد. خود را اصلا به آن کوچه نميزند که اين پان ايرانيسم همان پان فارسيسم است که در پوشش پان ايرانيسم خود را پوشانده است. بعلاوه ايشان اولا پان ترکيسم را در سيماي جنبش ملي آذربايجان ميبيند و دوم اينکه ميخواهد آنرا از سپهر فرهنگي و سياسي کشور بروبد. گويا که در سپهر فرهنگي و سياسي کشور پان ترکيسم ريشه دوانده که ايشان قصد رفت و روبش را دارند. من وقتي اين جمله ايشان را خواندم شک کردم که نکند مفهوم حرف ايشان که ميخواهند از سپهر فرهنگي کشور پان ترکيسم را بروبد سياست ريشه کن کردن فرهنگ ترک از ميان آذربايجانيها است که ايشان ميخواهند کار ناتمام پهلوي ها و جمهوري اسلامي را تمام کنند.

مورد ديگري از کرامات آقاي بهزاد کريمي را در اينجا ميخواهم بصورت اشاره بگويم و دوباره از آقاي سيامک سوال کنم که چه نعمتي از نعمات ايشان را ميخواهند مورد استفاده قراردهند.

حتما ياد همگان هست که در ماه ژوئن سال گذشته به دعوت سازمان ملت هاي بدون دولت کنفرانسي در محل پارلمان رم ايتاليا برگزار شد که در آن نمايندگاني ا ز سازمانهاي ملي و شخصيت هاي سياسي ايراني و احزاب ايراني شرکت داشتند. آقاي بهزاد کريمي نيز د راين کنفرانس بود و سخنراني کرد. لينک سوم پاي اين مقاله متن سخنراني ايشان ميباشد. توجه ميکنيم که موضوع اين کنفرانس در رابطه با نقش ملت هاي ايران در تحولات ايران بود و طبيعي است که کمترين انتظا راين ميبود که سخنرانان د ر ارتباط با اين مقوله صحبت کنند و راز و رمز شکست تحولات و جنبش سبز را از ديد ملي بشکافند .اما دريغا که من هر چه در سخنراني آقاي کريمي گشتم که سخني از اين مقوله پيدا کنم موفق نشدم. تعبير فقط اين ميتواند باشد که حرفهاي قشنگ ايشان مثل (تامین حق ملیتی) فقط در شعار و براي توجيه برنامه رفت و روب پان ترکيسم از ( از سپهر فرهنگی و سیاسی کشور) بدرد ميخورد و الا کنفرانس سازمان ملت هاي بدون نماينده چه جاي اين حرفهاست!

4-مساله همکاري تشکيلات ملي آذربايجاني با آنها:

آقاي سيامک ميگويند اگر روزي واقعا” تشکلی پیدا شد که به معنای واقعی سرتاسری بود؟.” و “ضمن هدف گرفتن استبداد دینی و ترجیح یکپارچگی ایران، حق تعیین سرنوشت، حق تحصیل به زبان مادری، لزوم برچیدن تبعیضات اقتصادی و نظایر آن را هم به رسمیت شناخت؟. فرض محال که محال نیست!. یعنی اگر فرضاً همین افراد منتسب به ملیتهای تحت ستم مضاعف حاضر در یکی از تشکلهای سرتاسری، امشب خواب نما شوند و فردا صبح این موارد را به عنوان شرط تداوم فعالیت خود در تشکلشان مطرح بکنند، آیا جنابعالی همچنان به چشم فعلی (مبلغ ناسیونالیسم فارس) به آن تشکیلات نگاه خواهید کرد یا موضع دیگری در قبالش اتخاذ خواهید نمود؟.”

من اول عرض ميکنم که نه نگاه من و نه موضع من يک نفر، کوچکترين اهميتي در واقعيت امر ندارد. اصل مساله اينست که نوع مراودات تشکيلات فدرال و سراسري به نگاه افراد وابسته نيست. وقتي صحبت از تشکيلات ميکنيم با مکانيزم و ساختار و برنامه و تشکيلات سرو کار داريم.

و اما در ارتباط با اين فرض آقاي سيامک من عرض ميکنم که فرض محال در واقع محال که نيست بلکه در اصل به واقعيت هم پيوسته است. مثلا تا آنجا که ميدانم سازمان راه کارگر هم استبداد ديني را هدف گرفته هم حق تعیین سرنوشت، حق تحصیل به زبان مادری، لزوم برچیدن تبعیضات اقتصادی و نظایر آن را هم به رسميت ميشناسد. اما نکته اصلي اينست که آيا با اين حرفهاي قشنگ آيا سازمان راه کارگر تشکيلات سراسري ميشود؟ اگر برنامه اينها براي ايران آينده اين چيز هاست پس چرا نيامده اند از خودشان شروع کنند. آيا تشکيلات اينها چند فرهنگي است؟، مناطق مختلفي دارد که خود مختار هستند؟ آيا مرکزيتشان را نمايندگان مناطق خود مختار انتخاب ميکنند؟ چند زبان رسمي دارند؟ انتشاراتشان به چه زباني است؟ در مقابل تبعيض اقتصادي مناطق غير فارس چه کاري ميکنند؟ رابطه تشکيلات آذربايجانشان با فعالان ملي آذربايجان افقي است يا از طرف مرکز است و يا اصلا رابطه اي دارند؟ و يا اينکه اصلا تشکيلات مجزائي براي آذربايجان دارند که در جهت حقوق ملي فعاليت کند؟ آيا در قلعه بابک بوده اند؟ در تظاهرات خرداد چه طور؟ من هنوز صداي مسئول اول اين تشکيلات در مصاحبه و مناظره با يکي از فعالين فدراليست آذربايجاني در فرداي قيام ملي خرداد آذربايجان در گوشم هست که عليرغم فرياد اين همه تظاهر کننده که تاکيد ميکردند که ترک هستند، ايشان که خودش نيز آذربايجاني است اصرار داشت که “ ما که آذري هستيم” ! البته تازگي خبر ندارم که پس از انشعاب اخير در سازمان، سير افکار هر شاخه اين تشکيلات به چه صورت است اما بعيد ميدانم که تحولي جدي و مثبت در امر نگاه اينها به مساله ملي رخ داده باشد.

کلام آخر اينکه بنظر من تشکيلاتي که در حال حاضر خود را سراسري مينامد اگر در سياست و برنامه خود صداقت دارد بايستي ابتدا خود را باز تعريف کند و خود را نماينده ملت فارس بنامد. در اين حالت است که در بين فعالان و مردم آذربايجان با صميميت و بعنوان يک طرف صادق دموکرات که ميشود به آن اعتماد کرد و با ان همکاري نمود و اين استبداد ديني و راسيستي را بر انداخت کار کرد. تا زمانيکه اينها خود را قيم همه ميدانند و با وعده و وعيد هاي آبکي ، در روز روشن ميخواهند (سپهر فرهنگي) ملت هاي غير فارس ايراني را با انواع برچسب هاي نچسب رفت و روب کنند چه جاي اميد به همکاري هست؟. راستي مگر خود آقاي سيامک نميگويد :

“اما دیدگاه دومی هم وجود دارد که بسیاری از جمله بنده به آن معتقدیم. این دیدگاه معتقد است که اگر ما نمی توانیم اوپوزوسیون فارس محور را در زمانی که چنین در موضع ضعف و در معرض قلع و قمع قرار دارد، حاضر به قبول واقعیات و امتیازدهی کنیم، به طریق اولی زمانی که در موضع پوزیسیون قرار گرفت، به نرمش واداشتنش کار حضرت فیل است. و اصلاً دلیلی هم ندارد که ما سطح خواسته های دموکراتیک خود را تا سطح منویات دگم برتری جویانه و غیر دموکراتیک عده ای آریاپرست پایین بیاوریم.”

http://akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=27276

http://akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=27453

http://akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=30689

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید