رفتن به محتوای اصلی

جنبش زنان و گفتمان جنسیت در ایران

جنبش زنان و گفتمان جنسیت در ایران

 

متن زیر بازتاب سریعی است به سوالاتی که چند روز پیش از همکاران نشریه ی تغییر برای برابری دریافت کردم. نوشته چند بار تغییر پیدا کرد و آنچه که در چند مرحله نوشتم را ناپخته و نامناسب تشخیص دادم. این متن بیشتر به عنوان مقدمه ای است، در توضیح سوالی که از بین چند سوال معرفی شده انتخاب کردم و آن گفتمان جنسیت و چرایی تبدیل نشدن آن به گفتمان غالب پس از انتخابات سال 1388 در ایران بود. لازم به یادآوری نیست که بازتاب، بر مشاهدات، مطالعات و تجربیات شخصی من استواراست. برای پرداختن به گفتمان جنسیت و راه پر فراز و نشیبی که طی کرده، بهتر دیدم تجربه ی بسیار زنده ای از یکی از کشورهای موفق در حوزه ی برابری حقوق زنان و مردان داشته باشم و در نهایت اینکه نوشته بیشتر از آنکه دنبال جواب باشد، برای ایجاد سئوال تدوین شده است.

چند سال پیش – سال 2004 – تعدادی از فمنیست های سوئد بیشتر با گرایش چپ و دموکرات با تشکیل جلسات گوناگون برای تدارک یک حزب فمنیستی، با پلاتفرم مشخص و با عنوان حزب ابتکار فمنیستی به توافق رسیدند. [1] از حزب چپ سوئد رهبر سابق این حزب گودرون شیمن، و تعدادی از اساتید دانشگاهی و از کنشگران حقوق زنان، هسته ی مرکزی این حزب را تشکیل می دادند . با توجه به اینکه تا آن زمان هیچ حزبی که پایگاه سیاسی آن تنها روی مطالبات جنسیتی استوار بوده و اعضا و رهبری آن را زنان تشکیل بدهند [2] در سوئد و شاید هیچ جای جهان وجود نداشته، این حرکت هم در سوئد و هم در خارج بسیار پرطرفدار شده و بعنوان یک ماگنت رسانه ای عمل کرد. در چند همه پرسی پیش انتخاباتی، پیش بینی شد که این جریان تا 17 % از آرای جامعه را می تواند با خود داشته باشند.

حزب ابتکار فمنیستی و یا فمنیستسیکت اینشیاتیو بعنوان حزب ثبت شد و در فعالیتهای پیش انتخاباتی سوئد در سال 2006 شرکت کرد. در درون حزب بعد از تشکیل هسته ی اولیه مجادلات زیادی بر سر برخورد با سوالهای گوناگون سیاسی و اقتصادی در گرفت. ناهمگونی در تشکیلات، جدال بر سر رهبری حزب و سایر هیجانات درونی و فشاری که از بالا می آمد به آنجا انجامید که تعدادی از افراد صاحب نام این جریان که گفتمان غالب هم بودند قبل از انتخابات ویا همزمان با آن کناره گیری کردند.

برخورد احزاب موجود – کلاسیک سوئد – با این جریان، پدیده ی قابل بررسی است ولی نه اینجا و نه اکنون. احزاب سنتی مثل دموکرات های مسیحی و محافظه کاران بدون اینکه سعی در پنهان کردن دید منفی خود به این جریان بکنند، غیر ضروری بودن این حزب تازه تاسیس را مطرح کردند. ولی اکثریت احزاب موجود قبل از انتخابات و یا در حین آن واژه ی فمنیسم و یا طرفداری از حقوق زنان را به اسم خود اضافه کرده بودند. برای مثال حزب چپ سوئد سالها پیش از تولد حزب ابتکار فمنیستی، خود را یک حزپ چپ فمنیستی نامگذاری کرده بود. به تدریج سوسیال دموکراتها، حزب لیبرال مردم نیز خود را طرفدار فمینسیم اعلام کردند. حزب سبز سوئد تقریبا از بدو پیدایش خود دو نماینده و یا سخنگو داشته، یک زن و یک مرد و بدین ترتیب حزبی بود برابرطلب حداقل در ساختار تشکیلاتی خود.

بهر جهت در انتخابات سال 2006 حزب ابتکار فمنیستی سوئد حتی نتوانست نیم درصد از رای مردم را کسب کند، علیرغم اینکه در آمارگیری های قبل از انتخابات پیش بینی می شد که این حزب نوپا حداقل تا 10% رای را کسب کرده و به مجلس سوئد نیز راه خواهد یافت. فراموش نکنیم که سوئد یکی از کشورهای اروپائی و غربی است که در اکثر مشاغل، زنان تا نیمی از کارمندان شاغل را تشکیل می دهند. بیش از 35 % در صد نمایندگان مجلس زن هستند و معمولا اعضای کابینه ی دولتهای تشکیل شده در چند دوره ی اخیر، تقریبا نصف وزرا زن بوده اند.

سوالی که مطرح است، این است که با توجه به رشد بسیار بالای گفتمان جنسیت و استراتژی هایی که برای برابری حقوق زنان تدوین شده اند؛ دلیل این شکست – اگرچه مقطعی – را چگونه می شود توضیح داد و تاویل کرد. چرا شکست گفتمان جنسیت در سوئد که یکی از کشورهایی است که برابری حقوقی بین گروه های اجتماعی را پاس می دارد به این شکل بسیارغیر مترقبه به وقوع پیوست؟ و اساسا آیا این کم توجهی مردم به پلاتفرم حزب و رای ندادن به ابتکار فمنیستی را می توان شکست گفتمان جنسیت محسوب کرد و یا اینکه تاویل دیگری از مسئله وجود دارد؟ چرا حزب ابتکار فمنیستی نتوانست به مجلس راه یابد؟ و یا اینکه سئوالات و مطالباتی که توسط حزب طرح می شد در دستور سیاست روز قرار نگرفت؟

دلایل زیادی در توضیح این پدیده ارایه شده است که بررسی آن برای تکامل موضوع مقاله بسیار مفید است اما نیاز به بررسی و بحث طولانی دارد که من با توجه به حجم کار و وقت کم آنها را خلاصه کرده و با عنوان های جواب گونه ارایه می کنم.

فراموش نکنیم که در هر جامعه ای گروه های گوناگون فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زندگی می کنند که منافع آنها همسو باهم عمل نمی کند. این گروها و علایق آنها عموما در تضاد با هم بوده و وظیفه ی موسسات دولتی، ایجاد فضا و امکانات دیالوگ بین این علایق و قانونی کردن برخورد به اختلافات در بین گروهای عقیدتی و اقتصادی است. مهمتر اینکه هنجارهای موجود، ریشه های تاریخی دارند و در زوایای زندگی اجتماعی و افکار افراد نفوذ کرده و خیلی وقتها کسانی که طرفدار ساختار شکنی در جامعه هستند از راهکارهای سنتی برای حل مشکلات خود استفاده می کنند.

- یک بررسی سطحی از دموگرافی حضورزنان در عرصه ها و حوزه های گوناگون کار، حوزه های اجتماعی و سیاسی در سوئد و سایر کشورهای اسکاندیناوی، نشان از حضور زنده و دینامیک زنان در اکثر حوزه های بنیادی دارد. مدیریت بخش های مهمی از موسسات معتبر و مهم به عهده ی زنان بوده و بعنوان یک هنجار مناسب اجتماعی پذیرفته شده است.

- زنان در آموزش و پرورش، اموربهداشتی و بیمارستانها، کارهایی که به سرویس و خدمات مربوط است، دست بالا را داشته و در پاره ای از این حوزه ها مدیریت نهادها و سازمان های مربوطه را هم به عهده دارند. در ارتش، مدیریت شرکتهای مالی، بازار بورس و اداره ی کمون ها و شرکت های کمونی، هم مدیریت و هم کارمندان بطور غالب مردهستند. در دانشگاه ها نیز مدیریت حوزه های مهم در دست مردان است.

- با این تفسیرهای عمومی از شرایط موجود، می توان ادعا کرد که مهمترین دلیل شکست حزب ابتکار فمنیستی جذب پاره ای از خواست ها و مطالبات مطرح شده توسط حزب از جانب احزاب سنتی بوده و بدین ترتیب فمنیست ها تنها مالک شعارها و خواستهای ارایه شده نبودند. احزاب دیگربدین ترتیب موفق شده بودند ویژگی حزب را کاهش داده و به گونه ای آن را خلع سلاح کنند. بدین ترتیب ضرورت وجود یک جریان خالص فمنیستی کاهش پیدا کرده و یا ازبین رفت.

- ارگانهایی که مردان در آنها قدرت داشتند و وجود یک حزب فمنیستی را مانعی در فعالیت و یا حفظ ساختار نرینه ی خود می دیدند، با استفاده از رسانه های گروهی، هر برنامه ای که فمنیست ها داشتند را زیر ذره بین گذاشته و مورد بررسی دقیق قرار دادند و بعضا با اگراندیسمان کردن حرکتهای نامناسب و اشتباهات کوچک این گروه سعی در تهی کردن معنای آن و غیر مشروع جلوه دادن این حزب کردند.

- احزاب سیاسی حاضر نبودند با این جریان که بخشا هویت آنها را زیر علامت سئوال برده بود، تقسیم قدرت کنند. در کشوری که انتخابات نسبتا دموکراتیک سالهاست صورت می گیرد و تقسیم قدرت اقتصادی بیش از هر کشور دیگری پیش رفته است، ضربه ای که گفتمان جنسیت خورد به نظر نمی رسد به این زودی قابل جبران باشد. رسانه ها همچنین با تمرکز روی اخبار درونی، بزرگ کردن اختلافات کوچک بین رهبران حزب، به نوبه ی خود باعث افزایش اختلافات درونی گشته و باعث سردرگمی و ایجاد موجهای منفی در بین کنشگران فعال حزب شدند. کاهش اعضای حزب بعد از این موارد چشمگیر بود.

- یکی از نقاط ضعف حزب بر می گشت به پلاتفرم سیاسی حزب. این پلاتفرم بیشتر به مشکلات زنان بسنده کرده بود تا مشکلات عمومی جامعه. البته قرار نیست/ نبود که یک حزب فمنیستی برای مثال کار خود را روی مسایل کشاورزان متمرکز کند ولی علیرغم آن می توان گفت که حزب، مسئله ی زنان و مقابله ی استراتژی سیاسی فمنیست ها را در مقابل بقیه قرار داده وتکامل تئوری فمنیستی را در بستر عمومی رشد جامعه و در انطباق با آن پیش نبرده بود. مطالبات حزب در یک برخورد سطحی و اولیه به گونه ای انتزاعی جلوه می کردند.

- جنبش فمنیستی فاقد قدرت اقتصادی بود. بازار و موسسات بزرگ تولیدی و تجاری به دلیل نرینه بودن بافت و ساخت خود با خواستهای برابرطلبانه ی این جریان در تقابل قرار می گرفت. با این تاکید که سهم زنان در اقتصاد سوئد حدود 20 % از دارائیها را شامل می شود. در نهایت همه ی این عوامل بنظر می رسد که یک دایره ی نحسی ایجاد کردند که وجود یکی باعث رشد آن دیگری شد.

- یک نکته مهم را باید یادآوری و روی آن تاکید کرد. اگر چه حزب ابتکار فمنیستی نتوانست به گفتمان موثر در سیاست روز سوئد تبدیل شود ولی خواست ها و مطالبات مطرح شده توسط این حزب بخشا توسط سایر احزاب مطرح می شود و پاره ای از آنها در دستور روز سیاست جامعه قرار دارد. بدین ترتیب می توان گفت که گفتمان جنسی در سوئد هم موفق بود و در همان زمان ناموفق.

تجربه ی ایران

با توجه به این تجربه و مشکلاتی که جریان فمنیستی در سوئد پشت سرگذراند و در بالا تیتر وار توضیح داده شد، می توان سوال کرد که آیا واقعا گفتمان زنان در ایران گفتمان غالب بود؟ جواب می تواند بهر صورت با توجه به نوع بررسی و شخصی که آن را بررسی می کند متفاوت باشد.

با این مقدمه ی مقایسه ای، می توان نگاهی کلی به حوادث چند سال اخیر در ایران بیاندازیم. اگر نقطه ی عزیمت ما حکمی که در بالا بعنوان سئوال مطرح شده، باشد، بدین ترتیب صورت قضیه آن خواهد بود که مسایل زنان دررسانه های گروهی و اجتماعی، سمینارها، دانشگاهها، محل کار و خیابان ها به عنوان دستور روز بحثها و جلسات تصمیم گیری بود. این به نظر من نمی تواند یک تصویر واقعی از حوادث ایران باشد.

با توجه به اینکه جنبش زنان بیشترین نیروی خود را از طبقه میانه ی جامعه گرفته و از قشر تحصیل کرده جامعه تغذیه می کند و حوزه ی فعالیت آنها بیشتر در شهرهای بزرگ متمرکز است؛ می توان گفت که جنبش زنان علیرغم اینکه همه ی زنان ایران با یک ساختار نرینه و قوانینی که توسط مردان و به نفع مردان و یا قشری از آنها فرموله و قانونی شده است روبرو هستند، هنوز در جنبش فمنیستی حضور زنده ندارند و بدین ترتیب جنبش از نظر بدنه آسیب پذیر است. به این امر ماشین سرکوب سامان سیاسی و امنیتی مسلط برجامعه که میلیون ها کارمند و عضو دارد و با هر نیروی مخالفی با خشونت بی نظیری بر خورد می کند را باید اضافه کرد.

ذهنیت گفتمان غالب، می تواند از حرکت بزرگ جنبش یک میلیون امضا، جنبش آزادیخواهی مردم که زنان نقش تعیین کننده ای در آن داشتند/ دارند، تاثیر این حرکت ها در جامعه و انعکاس اخبار آن در رسانه های جمعی غربی و سایر رسانه های دیجیتالی ناشی شود. همچنین این برداشت می تواند از حضور زنده و بسیار با شکوه زنان در تظاهرات اعتراضی جنبش 22 خرداد نشات گرفته باشد. ولی سئوال این است که آیا مراکز قدرت و تصمیم گیری، قوانین موجود، هنجارهای جاری بین خانواده ها و مراکز مهم اجتماعی در ایران در دست نهادها و سازمان های برابری طلب هستند؟ آیا ما نقش خود و موقعیت قدرت خود را بیشتر از آن نیروئی که در اختیار داریم، ارزیابی نمی کنیم؟

برای بررسی دقیقتر سوالها؛ بایست اول تصویر روشنی از مفهوم قدرت، حوزه ها و موسسات قدرت داشته باشیم. ما هچنین توافق عمومی در باره ی تعریف رابطه ی قانون/ قوانین سیاسی و مدنی با مراکز قدرت و همچنین نیروهای تولیدی و روند و یا مرحله ی رشد اقتصادی جامعه نیزارایه داده و یا حداقل تصویر روشنی از آن داشته باشیم.

جامعه ی ایران جامعه ای مرد سالار است. در رابطه با این حکم کسی شک ندارد. برای اثبات این ادعا می توان از قوانین اساسی ومدنی جامعه، مجلس و ترکیب جنسی آن، روابط حاکم بر خانواده ها و درصد مالکیت زنان از ثروت ملی را مثال آورد. این سیستم فکری و سیاسی در رابطه های خانوادگی و هنجارهای اجتماعی حک شده است. حتی اکثر زنان جامعه ی ما این رابطه ی غیر انسانی را قبول داشته و از آن به عنوان تنها بدیل و سامان درست اجتماعی یاد می کنند. بدین ترتیب قدرت و قانونی بودن سامان مسلط نرینه ی موجود، از پذیرش این قدرت توسط زنان ناشی می شود.

فراموش نکنیم که قدرت و ابزار قدرت در جامعه ی ایران در دست زنان و کسانی که از حقوق برابر بین زنان و مردان دفاع می کنند، نیست. مثالی می تواند ادعای من را روشن تر کند. ایرانیان جامعه ی سوئد از گروهای غیر سوئدی مقیم این کشور هستند که با جامعه ی سوئد تطابق بیشتری دارند و انجمن های فرهنگی سیاسی ایرانیان از همان سالهای اول مهاجرت تشکیل شده و فعال هستند. جامعه ی سوئد جامعه ی نسبتا دموکراتی است و قوانین موجود، تقریبا برابری حقوقی جنس ها، گروه های فرهنگی و قومی را تضمین کرده است. این نوع روابط سیاسی حاکم بر جامعه و کمک های اقتصادی و موسساتی به ایرانیان در تشکیل انجمن های ایرانی کمک کرده است.

ایرانیان مقیم سوئد خود را از نیروهای دموکرات و بسیار رادیکال خارج از کشور محسوب می کنند و تشکلهای آنها نیز در این راستا سازمان داده شده است؛ اما رهبری هیچ کدام از این انجمن ها در دست زنان قرار ندارد. برای انتخاب یک سخنگوی زن و یک سخنگوی مرد برای اداره و یا هدایت انجمن های فعال در سوئد عدم وجود چنین ماده ای در اساسنامه مطرح می شود. یا عنوان می شود که در انجمنی که دموکراسی حاکم است و به پیشنهادات و نظرها رای داده می شود – علیرغم این که پیشنهاد از طرف چه کسی آمده – وجود یک مسئول زن غیر ضروری به نظر می رسد. با این تصویر از انجمن های ایرانی خارج از کشور که منحصر به سوئد هم نیست، آیا انتظار غالب بودن گفتمان جنسیت در ایران با فضای استبدادی حاکم ادعای غیر واقعی نیست؟

بر گردیم به اصل مطلب؛ برای تفسیر و توضیح سوال انتخاب شده، لازم می دانم روی چند مفهوم بسیار مهم و ساختاری بحثی را باز کنم. این بحث دامنه دار و وطولانی خواهد بود. در این مقاله فقط کلیت موضوع را طرح می کنم و در مقالات بعدی به توضیح و تاویل آنها خواهم پرداخت. در مقابل این سوال که "چرا با اینکه بسیاری معتقدند، نقش و حضور زنان در حرکت های بعد از انتخابات پررنگ بوده است، هیچ وقت گفتمان جنسیت به گفتمان غالب تبدیل نشده است؟" می توان چند قسمت مهم مطرح شده یا احکامی که در سوال وجود دارد را از هم تفکیک کرد. سوال از بخش های زیر تشکیل شده است:

1. گفتمان جنسیت

2. گفتمان غالب

3. تبدیل شدن و پروسه ی تبدیل به ...

4. حرکتهای بعد از انتخابات (جنبش)

5. انتخابات

در قسمت اول می توان، گفتمان جنسیت، برخورد جامعه ی نرینه (ماسکولین) و سامان مسلط اسلامی به گفتمان جنسیت و تئوری های مطرح در این مورد، را باز کرد. بعد می توان در صورت امکان به یک آنالیز و یا مطالعه ی میدانی از شرایط موجود دست زد. آنچه که می بایست مد نظر باشد، این است که وقتی صحبت از گفتمان جنسیت می شود بیشتر جنبه های تئوریک در مرکز توجه قرار می گیرد. از آنجایی که من خود را فمنیست اپسیتمولوگ می شناسم یعنی به تئوریهای برابرطلبانه ی جنسیت علاقمند هستم – گرچه انتقاد بسیار جدی به ساختار قدرت در جوامع کنونی دارم و برای تغییر سامان اجتماعی موجود کار می کنم – ولی بررسی و توضیح قسمت دوم را برای کنشگرانی که در میدانهای تجربی کار فعال هستند، واگذار می کنم. برای باز شدن سوال توضیحی در باره مفهوم گفتمان لازم به نظر می رسد.

گفتمان چیست؟

گفتمان ترجمه ی مفهوم دیسکورس انگلیسی است که امروز در ادبیات فلسفه ی پست مدرنیستی، گفتمان های فمنیستی، گفتمان شناخت شناسی مقاومت و رشته های گوناگون علوم اجتماعی بطور گسترده ای از آن استفاده می شود. این مفهوم بطور عمومی توسط میشل فوکو متداول شده گرچه دیگرانی از جمله ساختارگراها و فیلسوفان چون سائوسره و آلتوسر از این مفهوم استفاده می کردند. برای فوکو، دیسکورس معانی گوناگونی پیدا کرده است. به بیان دیگر دیسکورس در متنهای فوکو معانی گوناگون و گاهی متضاد می دهد. من در اینجا در صدد این نیستم که معنی گفتمان و یا دیسکورس را در مکتب های گوناگون علوم اجتماعی توضیح دهم ولی لازم به یادآوری می دانم. از آنجائیکه در این نوشته گفتمان یک واژه ی کلیدی است و در درک بهتر شناخت شناسی و آسیب شناسی جنبش آزادیخواهی جامعه ی ما بطور عموم و جنبش برابر طلبی زنان بطور ویژه اهمیت خواهد داشت، لذا توضیح کوتاهی از این مفهوم ساختاری در اینجا لازم است. ضروری است تاکید شود که آنالیز گفتمانی ریشه در توضیح ساختار زبانها داشته و به سائوسره یکی از بنیانگذاران مکتب ساختارگرائی برمی گردد. ساختارگراها معتقدند که پدیده های اجتماعی و طبیعی توسط زبان تاویل و تفسیر می شوند و متن و نوشتار همیشه یک مقام مرکزی در آنالیزهای گفتمانی داشته و خواهند داشت.

گفتمان در نوشته های نظریه پردازان مختلف، محتوای گوناگون داشته و معنی آن می تواند این گونه توضیح داده شود:

- ساختارها و پروسه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به گونه ای شخصیت و کاراکتر گفتاری و برهانی/ استدلالی دارند.

- در آنالیز مسایل اجتماعی، یک گفتمان (تفکر غالب) در آن واحد هم خلاق است و هم خلق می شود.

- استفاده زبان/ ادبیات در زندگی اجتماعی نیاز به آنالیزهای تجربی دارد و این آنالیزها خود به زبان وابسته است.

- طرفداران مکتب گفتمانی بر این باور هستند که دیسکورس های اجتماعی ایدئولوژیک عمل می کنند.

- آنالیزهای انتقادی گفتمانی بصورت عناصر سیاسی بیطرف عمل نمی کنند بلکه هنجارگرا هستند.

- یک گفتمان غالب (برای مثال نرینه) در ساختن هویت های اجتماعی، روابط اجتماعی و ایجاد سیستم های علمی و معنایی معمولا بعنوان وریابل تعیین کننده بوده، نقش جدی بازی می کند.

با این توضیحات عمومی لازم می دانم یک تعریفی از مفهوم آنالیزهای گفتمانی داده و بعد به توضیح در رابطه با گفتمان جنسیت بپردازم.

گفتمان – با برداشت و تاویل من عبارت از :

مفهومی که بیشتر بصورت ابسترکت استفاده می شود (به عنوان یک مفهوم انتزاعی)، برای توضیح قلمروهای گفتاری و یا پراتیک های اجتماعی تدوین و تنظیم شده و از طرف دیگر برای تصویب قوانین بازی در یک قلمرو انتزاعی که چنین حوزه های تئوریک را اداره می کند، نیز استفاده می شود.

در اینجا روشهای تاویل کننده و بیانگر پروسه ها، روابط انسانی، ساختار جهان مادی، جهان معنوی، رخساره ها و نقشهای گوناگون زندگی، احساسها و باورانسانی همه باهم در میان کنش های گوناگون تعریف می شوند. به جرات باید گفت که حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی نمایندگان گوناگونی دارند و بدین جهت ما از گفتمان های گوناگون باید بنویسیم. با این توصیف نتیجه گیری مستقیم این است که بررسی دیسکورس های مختلف و رابطه ی آنها باهمدیگر در حیطه ی قلمرو وظایف گفتمان جنسیت (زنان) قرار دارد.

با توجه به این تعریف و توضیح سوال این است که همکاران ما در نشریه ی "تغییر برای برابری" گفتمان را با کدام محتوی در نظر داشته اند. با این تاویلی که من ارایه کردم می شود درک مشترکی داشت؛ یا اینکه منظور از "گفتمان جنسیت" استراتژی ها و پروسه ی تکامل جنبش زنان و مطالبات حداقل و حداکثر زنان در مقابل قدرت پدرسالار مسلط تعریف می شود؟ جواب هر چه باشد این مقاله و سایر مقاله ها در راه پرتو افشانی به موضوع بسیار مهم تئوریک و اجتماعی تکامل جامعه ایران و جنبش زنان است.

برای کوتاه کردن مطلب، مورد بعدی مورد اشاره در این مقاله، امر قدرت و مسئله ی جنبش و جنبش مقاومت زنان در برابر سامان حاکم است. برداشت من از جنبش و گفتمان جنسیت، مبارزه و مقاومتی است که بخشی متمرکز و یا به گونه ای سازمان یافته در مقابل نفوذ قدرت مردان حاکم و نگرش اسلامی و حاکمیت اسلامی در جامعه ی ایران در سال های اخیر شکل گرفته است.

مقاومت، مبارزه و اشکال مبارزه همیشه در مقابل قدرت، انتخاب و اتخاذ می شوند. این اشکال مبارزه به نوبه ی خود، روی قدرت و استفاده ی قدرت از موسسات امنیتی و ابزار قدرت تاثیر می گذارد. من با آن تفسیرهای هانا آرنت از قدرت و مقاومت موافق هستم، وقتی آرنت می گوید:

فاشیسم هیتلری و کمونیسم استالینی دو روی یک سکه هستند. هر دو با استفاده و توضیح ساختار سیاسی و فکری سعی در ساختن و یا تاویل یک روند سیاسی اجتماعی می کنند که به گونه ای، قانونمند عمل کردن اجتماعات را مد نظر دارد.

او همچنین معتقد بود که نه هیتلر و نه استالین بدون اعتماد توده ها و رهبریت جمعیتهای بزرگ نمی توانستند به بحرانهای داخلی جواب داده و به مقابله با قدرت های خارجی موفق شوند. محاکمات نمایشی روسیه و قلع و قمع مخالفان هیتلر از مثال های بارز در این مورد هستند که حمایت توده ای داشتند. [3] ما با اندکی سهل گیری می توانیم این مثال را به خیلی از کشورهای اقتدارگرا و از آن جمله ایران بسط دهیم.

ترور روش متداولی است که قدرت توتالیتر با استفاده از آن می تواند به مشارکت توده ی مردمی که فریب داده شده اند و یا جذب نیروی حاکم شده اند به رژیم قانونیت و قدرت داده و امکان از بین بردن مخالفین را با استفاده از قهر میسر سازد. در این تحلیل آرنت، گروه حاکمان رو در روی تهیدستان قرار می گیرند. آرنت بین سامان توتالیتر و نظام اقتدارگرا فرق می گذارد. یک نظام توتالیتر بیشتر از ابزار ترور، در ارعاب مردم و از بین بردن مخالفین خود استفاده می کند، در صورتیکه نظام اقتدارگرا از روشهای ملایمتری استفاده می کند. با این تعریف باید در استفاده ی مفهوم اقتدار گرا در باره ی رژیم ایران تردید کرد و بجای آن از واژه ی توتالیتر استفاده کرد.

اگر بخواهیم نظریات آرنت را با اغماض در وسعت و پیچیدگی های آن در یک جمله توضیح دهیم، نتیجه این خواهد بود که درک آرنت از قدرت یک درک موسسه ای است تا فردی و همین طور است تعریف خشونت. خشونت چه نوع عریان و چه نوع پوشیده ی آن از دولت و موسسات دولتی توتالیتر سرچشمه می گیرد. در نهایت سکولاریسم، به نظر آرنت، آن انقلاب واقعی است که در دنیای مدرن می تواند به دگرگونی های بنیادی بدون استفاده از خشونت دست پیدا کند. قدرت آنها (موسسات دموکراتیک) از اعتماد مردم و پذیرش رهبری حاکم بر قدرت ناشی می شود. توجه کنیم که این تعریف از قدرت و خشونت به برداشت و تاویل آنتونیو گرامشی از مفهوم هژمونی سیاسی خیلی نزدیک است.

گایاتری سپیواک در یکی از مهمترین نوشته های (1988) خود در باره ی رابطه ی قدرت بین بالایی ها و دست نشانده ها و یا حاشیه نشین ها، و نمایندگی این گروهای اجتماعی از مفهوم ساب آلترن استفاده می کند. اگر چه سپیواک به تئوری های فمنیستی و تاکید آنها روی جنسیت انتقاد می کند و مطالعات او بیشتر روی رابطه ی سامان کلنیالیسم و گروهایی که تحت ستم بودند/هستند متمرکز شده، به نظر من با تاکید و پذیرش درک آنتونیو گرامشی از این مفهوم ما می توانیم از زنان ایران بعنوان ساب آلترن ها و یا گفتمان تحت ستم ساختاری و انفرادی جامعه ی مردسالار صحبت کنیم. صد البته این ساختار بدون پذیرش زنان قابل دوام نخواهد بود.

گاندی نیز در رابطه با قدرت استعماری انگلیس و اشغال هندوستان چنین تعریف و یا برداشتی را ارایه می کند. گاندی می گوید: انگلیس نمی توانست هندوستان را اشغال کند اگر هندی ها کشورشان را به انگلیسی ها نبخشیده بودند.

از پژوهشگران جدید هوپر، 2008؛ کونل، 1993: 107؛ ساندرا هاردینگ، 1998- 1993؛ یورانسون، 1993: 7؛ دانا هاراوی، 1991- 1989؛ رومیلد، 31- 27؛ در توضیح قدرت کیفی، از پروسه های تغییر در بین گروه ها و افراد، که خود در رابطه با هیرارکی قدرت (بخوان استثمارگرانه و ماسکولین) فرم گرفته و در ضمن روی آن تاثیر می گذارند، بحث می کنند. بنا به تاویل آنها از میان کنش دو پروسه ی عملی و تئوریک ساختار قدرت و موقعیت های اقتصادی و اجتماعی که در جامعه به پاره ای از شغلها و یا کارها داده شده است – طبق نرمهای آفریده شده – کسانی که در این مقامها و سمتها کار می کنند قدرت تصمیم گیری و تاثیر گذاری بیشتری را قبضه می کنند. تائید و یا تاکید روی این موضوع تازگی ندارد و همه ی ما در اجتماعات گوناگون شاهد این بودیم که موقعیتها و مقامها می توانند به افراد قدرتی بدهند که این افراد در شرایط معمولی فاقد آن هستند.

آنچه که در نوشته های متفکرین یاد شده در بالا تاکید می شود این است که موسسات اجتماعی، رهبری و قدرت درون آنها و افرادی که از این مقامها و قدرتها استفاده می کنند، در حال تغییر هستند و ما نمی توانیم از یک مقام بالا، منزلت مهم، قدرت بلاتغییر و انسانهایی که حامل چنین موقعیتهایی هستند، به طور ایستا صحبت کنیم. صد البته این بررسی و توضیحات در کشورهای فراصنعتی و غربی بیشتر قابل پیاده شدن هستند تا کشوری مثل ایران. گرچه ایران امروز با موسسات پیچیده تو در تو و ساختار اجتماعی خود با سی سال پیش، تفاوت کیفی دارد، ولی انطباق تئوری هایی که در توضیح روابط سیاسی و اجتماعی کشورهای غربی نوشته شده، بدون دستکاری اساسی، قابلیت انطباق با جامعه ی ایران را ندارند. آنچه که در این مطالعات مورد توجه قرار گرفته روی ساختار مردانه ی قدرت در جامعه است.

”This connection of violence with ideology points to the multiple character of social power. Force is one important component. It is no accident that the means of organized violence – weapons and knowledge of military technique – are almost entirely in the hands of men…yet ‘naked force’ is rare. Much more often violence appearance as part of a complex that also involves institutions and the ways they are organized” (Connell, 1993: 107).

و مهم اینکه ما می بایست از یک سامان چند گزینه ای نرینه [4] صحبت کنیم که از مفاهیمی مانند طبقه، قومیت و جنسیت تاثیر و فرم می گیرد (نگاه کنید به: کونل 2008). اگر بخواهیم این جمله را بیشتر بشکافیم، می بایست توضیح دهیم که ساختارهای اجتماعی/ سیاسی موجود در جوامع، نرمهای حاکم بین جنسها، تقسیمات ملی/ قومی در ایجاد ساختارهای قدرت موجود تاثیر گذاشته و این به نوبه ی خود نرم آفرین بوده و خواهد بود. گریز از این هنجارها و ساختارهای مسلط در جامعه، مقاومت در مقابل قدرت محسوب شده و می بایست درهم شکسته شوند. البته درجه و شدت این رودررویی بستگی به تقسیم قدرت در هر جامعه ای دارد.

اعدام و زندانی کردن افرادی که به ملت/ قوم خاصی به غیر از ملت صاحب قدرت تعلق دارند، آزار و اذیت و زندانی کردن دگرباشان جنسی، مجازات افرادی که به نزدیکی جنسی بدون ازدواج مبادرت می کنند و در نهایت شکنجه و اعدام کسانی که از طبقات غیر صاحب قدرت و بیشتر کارگران و زحمتکشان حمایت می کنند، نشان از اعمال قدرت خشن بر مردم دارد. تفکر و گفتمان های مخالف، تنها در نظام های سیاسی توتالیتر و اقتدارگرا مورد اجرا است. طرد کسانی که به هنجارهای موجود پشت می کنند، از بین روابط خانوادگی، ازشبکه ی ارتباطات دوستانه و کاری نشانگر عمق و تاثیر نرم آفرینی تفکر مردسالار است.

مفهوم درونی واژه ی "نرینگی - ماسکولین" در حوزه های گوناگون اجتماعی/ علمی، ارزشهای متفاوتی کسب می کند. این روند یا فنومن تئوریک، خود به ایجاد سامان های مختلف درونی و جنسی ختم می شود. برای مثال مردان سفید پوست دگرسکس خواه [5] به لحاظ موقعیت و قدرت اجتماعی بعنوان معیار ارزشی تعیین کننده در جهان عمل کرده و محتوای علمی و سیاسی نظام جهانی موجود را تعریف می کنند. این گروه از مردان را می توان بعنوان عنصر هژمونیک در تعریف قدرت سیاسی ساختار بین المللی به حساب آورد.

با تغییرات در ساختار سیاسی و تقسیم جدید کار در روابط بین الملل، جهانی شدن سیستم سیاسی و اقتصادی غربی که بنا به تاویل فمنیستها، طرفداران تفکر فرامدرن و پسا ساختارگرایان، پسا کلنیالیستها – گرچه همه ی نظریه پردازان این حوزه های فکری را نمی توان به عنوان یک تفکر و در یک حوزه ی علمی قرار داد – معتقد هستند که باز تولید ساختار فکری و سیاسی غرب در سایر کشورها و ایجاد یک ساختار قدرت نرینه جدید در مناطق حاشیه ای تاثیر گذاشته و در تفکر گروه های ماسکولین هم نرمساز بوده و از طرف دیگر شکاف ایجاد کرده است.

این انطباق با سامان مسلط به رشد گروه های مقاومت جدید از آن جمله فمنیستها، طرفداران رشد پایدار/ زیست محیطی، گروه های صلح/ حقوق بشری و مدنی نیز تاثیر غیر قابل انکاری داشت. متاسفانه در خیلی از موارد تصویرمفهوم ساختاری ایده آل از روابط زن و مرد، نرینه تفکر هژمونیک غربی بعنوان یک شاخص و معیار در شکل گرفتن پایگاه فکری وعملی سایر مردان نیز تثبیت شده است. مبارزه بر سر اینکه چه گروهی و یا جنسی می تواند روابط زن و مرد را تعریف کند، از حوزه ی کار تئوریک گروهای فمنیست و مخالفین آنها فراتر رفته و سایر جریانهای هویتی از آن جمله قوم گراها، ناسیونالیستها، نژادپرستها و طرفداران تفکر طبقاتی را نیز در بر می گیرد.

در پایان باید تاکید کنم – بدون اینکه به پیش بینی علمی باور داشته باشم– موفقیت گفتمان جنسیت و جنبش برابر خواهی جنسیتی در گرو توجه به موارد زیر است که در متن بالا، بصورت پراکنده و بدون جمع بست ارایه شد: » گفتمان جنسیت/ جنبش برابرطلبی زنان می بایست کف مطالبات خود را در پروسه های گوناگون اجتماعی تعریف و باز تعریف کند.

» این گفتمان از آمیزش غیر ضروری خواست ها و حرکت خود با سایر حرکتهای و اقشار اجتماعی پرهیز کند. اگرچه گفتمان جنسیت و مطالبات آن در راستای جنبش آزادیخواهی مردم ایران است و به تعمیق و گسترش آن کمک کرده و از موتورهای محرک این جنبش است ولی این فاصله برای تحکیم و گسترش آن الزامی است.

» از همکاری تنگاتنگ با احزاب و یا جریانهای سیاسی پرهیز کند و یا اینکه همکاری ها می بایست مقطعی و بر سر خواست های مشخصی تدوین شود.

» گفتمان یا به بیان بهتر پروسه ی تکاملی جنبش جنسیتی بنا به سرشت خود جریانی است، غیر متمرکز ولی در شرایط فعلی ضرورت یک رهبری قوی که استراتژی حرکت و مطالبات آن بر حاصل تکامل همکاری و دیالوگ بین نیروهای مستقل برابری خواه درون جنبش زنان استوار باشد، امری ضروری است.

» استفاده از تئوری های بین المللی جنسیتی عمومی و یا متناسب با وضعیت ایران، و تجربیات سایر جنبشهای مشابه می بایست در انطباق و متکی به تاریخ مبارزات زنان در ایران و بازخوانی مناسبی از جنبشهای زیست محیطی و آنتی گلوبال باشد.

» بدون مطالعه ی دقیق گفتمان ماسکولین (نرینه)، رویکردهای تئوریک آن و همچنین راهکار و پراتیک عملی آن در زندگی سیاسی/ اجتماعی، حوزه های علمی، بازار کار، حوزه های فرهنگی و سیاسی امکان پذیر نیست. برای اطلاع بیشتر در این مورد به نوشته های فوکو و کونل مراجعه کنید.

» گفتمان جنسیت یک جنبش سکولار است که بایست در تطابق با منشورهای حقوق بشر باز تعریف شده و در تدارک ساختن آن سامان فکری و عملی ای باشد که در تکامل خود از بررسی تجربیات شکست ایدئولوژی های تا کنون موجود و با یک مطالعه ی ساختار شکنانه، کیفیت جدیدی ارایه دهد. جدائی دین از دولت در تکامل این پروسه نقش مهمی ایفا می کند.

يادداشت

[1] Feministiska Initiativet (FI)

[2] http://www.feministisktinitiativ.se/engelska.php

[3] http://www.4shared.com/get/156206342/8296bab/B179-Hana_Arnet-Totalietar…

[4] Multiple masculinity

[5] Heterosexual

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
we-change.org

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید