رفتن به محتوای اصلی

تصمیم کبری!

تصمیم کبری!

 

طبق عادت و یا هر چیز دیگر او باید خرید عید نوروز را انجام میداد و این بار هم رفته بود بیرون برای خرید نوروزی . در سر چهارراهی هجمه ایی را دید و خواست بی اعتنا رد شود که کمی کنجکاوی نگه اش داشت . رفت جلو و دید خدا بساطش را پهن کرده و با آرامی خریدارانش را زیر نظر داشت . توقف کرد و به آرامی خدا و بساطش را نظاره کرد . یک لحظه نگاهش با نگاه خدا تلاقی کرد که چندشش شد . خدا همیشه بساطش را در حوالی میادین و یا چهارراهها پهن میکرد و همیشه هم مشتری داشت و با آسودگی توی صندلی اش ولو میشد و خرناسه های رضایت بخش میکشید !

خدا در بساطش همه چیز میفروخت و جماعتی هم همیشه درحال عجله کردن و بیشتر خواستن بودند . هر کس چیزی میخرید و درازایش چیزی میداد . جنایت و دروغ بیشترین مشتریان را داشت . بعضی ها تکه ایی از قلبشان را میدادند و بعضی همه قلبشان را...... و پاپ و خاخام و شاه و ولی فقیه و رهبر عقیدتی میخریدند ! عده ایی پاره ایی از روحشان را میدادند و خدا هم روح وجسمشان را رسما به بردگی میکشید . عده ایی مغزشان میدادند و روشنفکر دینی میشدند . عده ایی هم آزادگی خودشان را میدادند تا همنشین امامان در بهشت شوند وبه جمع گاگولان میپیوستند !

خدا میخندید و دهانش بوی گند حماقت و جهالت میداد . حالش را به هم میزد دلش میخواست همه نفرتش را توی صورت خدا تف کند دلش میخواست به سر تا پایش بشاشد و خدا انگار که ذهنش را خوانده بود موذیانه خندید و گفت : من که کاری با تو ندارم آزاری به تو نمیرسانم فقط گوشه ایی بساط پهن کرده ام و کار خودم را میکنم . کسی را مجبور به خرید نمیکنم نگاه کن آدمها خودشان جمع میشوند و هجوم می آورند !

جوابش را نداد و فقط نگاهش کرد نگاهی که آرام آرام برای خدا آزار دهنده شده بود . خدا به آرامی نزدیک شد و گفت : البته تو با همه اینها فرق میکنی تو زیرکی و مثل بقیه ساده نیستی که هر آشغالی را بخوری . اینها همه گرسنگانی هستند که همه چیزشان را داده اند برای اینکه سیر شوند و البته از هر کسی هم نمیخرند .

از خدا نفرت داشت و از حرف زدنش حالت تهوع گرفته بود با این حال ماند تا خدا حرفهایش را بزند و خدا گفت و گفت و گفت ....مدتی گذشت که ناگهان چشمش به جعبه ایی در بساط خدا افتاد جعبه ایی که لا به لای چیزهای دیگر به سختی دیده میشد . روی جعبه نوشته شده بود : داروی الهی !

به خیال خودش فکر بکری به ذهنش زد و یواشکی جعبه را از خدا دزدید و گذاشت توی ساکش ! با خودش گفت : بگذار یک بار هم که شده من چیزی از خدا بدزدم بگذار یک بار هم خدا ضرر کند و سریع به خانه برگشت . در جعبه را باز کرد . از درون جعبه موجوداتی شبیه رتیل و سوسک بیرون ریختند و روی بدنشان نوشته شده بود : عبادت ! موجودات از در و دیوار بالا میرفتند و ذکر میگفتند و صلوات میفرستادند و قل قل میکردند .

مات و مبهوت بر جایش خشکش زد جعبه از دستش افتاد و موجودات با شادی بیرون میریختند . بیشتر از آنکه بترسد چندشش شد و عصبانی از دست خودش که چرا فریب خورده بود ؟ دستش را روی قلبش گذاشت و صدائی از قلبش نشنید و با وحشت به بیرون از خانه دوید تا برود و از سر بساط خدا قلبش را بردارد فکر میکرد در کنار بساط خدا جا گذاشته است !

تمام راه را دوید و به خودش ناسزا گفت . به خدا نفرین کرد و از شدت خشم متوجه نبود که باید خودش را سرزنش کند و یا به خدا دشنام بدهد ویا هردو !؟

میخواست یقه خدای نامرد را بگیرد و جعبه را توی سرش بکوبد و قلبش را پس بگیرد . به محل بساط رسید اما از خدا خبری نیود . از هیچکس خبری نبود . نشست و با تمام وجودش گریه کرد . خیلی زیاد گریه کرد . از گریه خسته شد . باید بر میگشت به خانه و بدون دل برمیگشت ! هنوز حرکت نکرده بود که صدائی از درونش شنیده شد . قلبش بود که گفت : من جایی نمانده بودم من همیشه با تو هستم . نگران نباش .

به شکل عجیبی خوشحال شده بود به خاطر قلبش ! و تصمیم گرفت تا دیگر ماهی سرخ کوچولو نخرد و آن را در تنگ آب زندانی نکند !

پیشاپیش رسیدن نوروز باستانی را به تمام همراهان و دوستان تبریک میگویم .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید