برای چنین مشارکتی و تعامل یا تقابل با نظام بینالمللی، باید اصول راهنمای سیاست خارجی خود را نیز اعلان کرد. برای مثال مهمترین اصلی که سیاست خارجی باید بر محور آن بچرخد چیست؟ منافع ملی یا دفاع از مسلمانان؟ روشن است که در مواردي متعددي میان این دو اصل تعارضي نیست، اما موارد زیادی هم پیش میآید که نمیتوان میان این دو اصل سازش برقرار کرد و لزوماً باید یکی را بر دیگری ترجیح داد در اين صورت اصلي كه ترجيح داده مي شود كدام است؟.
در تجربه دو دهه گذشته ایران با مواردی از اين تعارض مواجه میشویم. ایران در قضایای بوسنی و هرزگوین و دیگر مناطق مسلماننشین بالکان به شکل کاملاً فعالی وارد عمل شد و از مسلمانان آنجا در برابر صربها و دیگر اقوام و مذاهب دفاع کرد. این سیاست ایران هم به لحاظ مالی و هم نیروی انسانی و حتی نظامی و هم تبلیغاتی در حد وسیع و گستردهای اجرا مي شد. در مقابل، همزمان در برابر اتفاقات و جنايات رخ داده در چچن سکوت شد، در حالی که ظلم و ستمی که بر مردم چچن وارد میشد به دلایلی كمتر از آن چیزی نبود که بر مسلمانان بالکان روا داشته میشد.
به جز چچن، به طور سنتی و عادی حکومت ایران در دفاع از مردم فلسطین و لبنان، نهتنها فعال بوده بلکه در عرف سیاسی پیشتاز این حمایت هم محسوب میشود، به گونهای که حتی از برخی جناحهای فلسطینیها هم در این مسیر فلسطینیتر محسوب میشود و این حمایت طبعاً همهجانبه نیز بوده است. اما در همین روزها مردم سینکیانگ که مسلماناني بسيار مظلوم هستند و هیچ امکان ارتباطی و تبلیغی هم برای رساندن صدایشان به گوش دنیا ندارند، در حال کشته شدن هستند و تاکنون بیش از 150 نفرشان کشته شدهاند و میتوان حدس زد به ازای 150 کشته، چند هزار زخمی باید باشد، اما دریغ از یک خبر و موضعگیری رسمی و حتی غیررسمی در نماز جمعه! و حتی از درج خبر صحیح و بیان مسلمان بودن کشتهها هم اجتناب میکنند، چه رسد به اینکه موضع جدی اتخاذ کنند و جالب اين كه براي كشته شدن يك زن مصري در آلمان انواع تظاهرات و اقدامات شده است. و البته اگراين تظاهرات دولتي نبود و در همه موارد رخ مي داد بسيار هم موثر ميبود.
در زمان قضایای بالکان، تظاهرات و سخنرانیها در مذمت آن جنایات بیان میشد و آقای جنتی یکی از فعالان این عرصه بود، اما ظاهراً خون مردم مسلمان مشرقزمین و دورافتاده در مناطق مرکزی آسیا، به رنگینی مسلمانان مغربزمین که در کنارههای دانوب زندگی میکنند نیست و نه تنها ارزش تظاهرات ندارد، بلکه شایسته یک جلسه فاتحه هم نیست. و شاید در نظر آقایان زنان محجبهای که در سینکیانگ به دست کسانی که اعتقادی به خدا ندارند مورد تعدی قرار میگیرند، در مقایسه با دعواهای مذهبی منطقه بالکان بیاهمیت و فاقد ارزش خبری و سیاسی است؟ وقتی که بخش مهمی از مسلمانان از جمله همین کشور همسایه ما یعنی ترکیه، نسبت به این اتفاقات اعتراض کرده و همسبتگی خود را نشان دادهاند، چرا در ایران سکوت محض حاکم است؟
مسأله این یادداشت این نیست که حتماً دولت ایران را موظف کند که در برابر این جنایات موضعگیری تندی انجام دهند، چرا که میدانیم اگر دهها برابر این تعداد از مسلمان هم از سوی دولت مرکزی چین کشته شود، دولت ما قادر نیست حتی یک اعتراض شفاهی هم بکند. اما پرسش اصلی در جای دیگر است:
1ـ چرا اجازه داده نمیشود که جامعه ایران مستقل از اراده قدرت و دولت، مثل ترکیه در برابر این وقایع واکنش مستقلی از خود نشان دهد؟
2ـ اگر اصل محوری سیاست خارجی دفاع از مسلمانان است، چرا در برابر این اتفاقات تأثرآور سکوت کردهاید؟ و اگر محور اصلی منافع ملی است، در این صورت با چه منطقی میتوان سیاستهای دیگری را که به اسم دفاع از مسلمانان مطرح میشود در ذیل منافع ملی توضیح داد؟ مشکل اصلی این است که وقتی سیاست خارجی از مبنای واحد و مشترکی پیروی نکند، هر موضعی که بر اساس این سیاست دوگانه اتخاذ شود، نتایج منفی خود را دارد، بدون آنکه نتایج مثبت آن را شاهد باشیم. روشن بودن اصول سیاست خارجی و اجرای آن، حتی اگر این اصول مورد سؤال باشد، از اجرای اصولي متعارض و دوگانه بهتر است. پس برای حضور در سیاست جهانی، اصول خود را اعلان کنید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید