رفتن به محتوای اصلی

این دلسوختگان آرمان های بر باد رفته

این دلسوختگان آرمان های بر باد رفته

آنچه در روزهای اخیر در خیابان های تهران و دیگر شهرهای ایران اتفاق افتاده یک بار دیگر دشواری و حتّی غیرممکن بودن پیش بینی دربارة اوضاع مملکت ما را ثابت کرده است. رویدادهای این روزها را به آسانی می توان پیروزی بزرگی برای مردم ایران دانست که تا همین چندی پیش قابل تصور و انتظار نبود. هر چند که پیروزی در صحنة سیاست، برخلاف پیروزهای مثلاً ورزشی، نیازمند استمرار و تداوم و دست یافتن به نتیجة ملموس و مشخص است. و بدون چنین تضمین هائی تنها می توان از پیروزیِ اخلاقی سخن گفت و به همان دل خوش کرد. مردم ما، که از یک نگاه می توان آنان را قهرمانان آرمان های برباد رفته دانست، بیش از یک قرن است که به همین پیروزی اخلاقی دل خوش کرده اند و بعد از آن همه مبارزه و جانفشانی، هنوز حتّی از یک انتخابات نیم بند زیر کنترل رژیم محرومند. و حتّی وقتی با حسن نیتی که از مرز تصور فراتر می رود به چنین انتخاباتی دل می بندند و با شوری و شوق و امیدواری ای پاکدلانه، که سر به احساسات و رؤیاهای کودکانه می زند، در آن شرکت می کنند، تازه در می یابند که زعما تقلّب پنج میلیونی را کافی نمی دانند و از مدت ها پیش دست به «مهندسی» انتخابات زده اند. (اصطلاح «مهندسی انتخابات» هم از جمله دستاوردهای زمان آقای احمدی نژاد است که در تاریخ ادبیات سیاسی ما باقی خواهد ماند.)

جز این، آنچه این پیروزیِ – هر چند آکنده از بیم و امید – را تکمیل می کند، دوامِ همراهی و تعامل میان مردم و رهبرانی است که برای خود برگزیده اند. اینان تا به حال بر عهد وپیمان خود با مردمی که بدانها راًی داده و اعتماد کرده اند، پایدار مانده اند و با دریافت وخامتِ شناعتی که بر خودشان، همچنانکه بر مردم، رفته است، از پذیرفتن دعوت آشتی با دریافت اندکی بیشتر از سهم آرای انتخاباتی سر باز زده، و جانب مردم را رها نکرده اند.

وجه دیگر این پیروزی، تجدید حیات و تقویت اعتبار جنبش اصلاح طلبی است که از خرداد ۱٣۷۶ مردم بدان دل بسته بودند و امیدوار بودند تا از طریق مسالمت و مدارا با زعمای تمام خواه سیری ناپذیر به گونه ای کنار آیند و حق حیاتی برای خویش بجویند و تاًمین کنند. امّا در بزنگاههای بزرگ خود را در صحنه تنها و بی دفاع می دیدند و پس از نبردی نابرابر صحنه را تر ک می کردند. این بار امّا به نظر می رسد که دوازده سال آزمایش و خطا سرانجام این جنبش را آبدیده کرده و برای رو در روئی با جناح متحجّر و قشری که در قلعه های قدرت سنگر گرفته، آماده کرده است.

امّا بیلان پیروزی ها بدینجا ختم نمی شود. نه تنها مردم، که هر دو کاندیدای معترض، که خواه ناخواه نقش رهبری را دراین جنبش اعتراضی به عهده گرفته اند، به اتمام حجّت ولّی فقی تمکین نکردند و در واکنشی بس نیرومندتر از یک نمایش سمبولیک، اقتدار و حکمیت ایشان را نادیده گرفتند. البته ولّی فقیه در اتمام حجتشان – که خیلی هم اتمام حجّت نبود، چون وعدة تکرار آن را دادند – چندان هم مطمئن و مجاب کننده به نظر نمی رسیدند و آنقدر از مخالفان خود تمجید و دلجوئی کردند و توی سر رئیس جمهور محبوب خود زدند که اثر تهدیدهایشان تا حدّ زیادی خنثی شد. با این همه هیچ کس نمی تواند بگوید که در روزهای بعد نیروهای ایشان در بسیج و سپاه و ... چه واکنش هائی نشان خواهند داد و در سرکوب و کشتار مردم تا کجا پیش خواهند رفت.

این اوضاع و احوال، ضمن این که احساس غرور و تحسین و همدردی و همبستگی ما را نسبت به هم میهنانمان که سرانجام در خیابان ها شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر داده اند، برمی انگیزد، و به قول یک صاحب قلم رقیق القلب، دلمان را با «احساس تلخ آنجا نبودن» به درد می آورد، در عین حال این پرسش مقدّر را هم در برابرمان قرار می دهد که اعتراضات مردم و همراهیِ کاندیداهای معترض با آنها چقدر خود انگیخته و ناشی از تفاهم و قرار و مدارهای خود به خودی و پیوند و مودّتی بوده است که در طول چند ماه مبارزة انتخاباتی بین آنها به وجود آمده، و چقدر از رخنه ای که در درون رژیم به وجود آمده و آن را در تحمیل ارادة خود دچار تزلزل کرده است، مایه می گیرد. چرا که رخنه و شکاف همیشه میان جناح های گوناگون و عجیب و غریب حکومت اسلامی موجود بوده ولی تقریباً همیشه در برابر خواست مردم و علیه آنها رفع و رجوع شده و امکان چرخیدن چرخ رژیم را فراهم کرده است.

این بار، امّا، به نظر می رسد که ولی فقیه در این که همة تخم مرغ هایش را در سبد یکی از جناح ها بگذارد پر پیش رفته و تعادل معمول را، که هیچ وقت هم چندان پایدار نبوده، برهم زده است. به عبارت دیگر، همه چیز به همین «انتخابات مهندسی شده» باز می گردد که در واقع نقطة آغاز آن انصراف ناگهانی آقای خاتمی بود، آن هم بعد از این که چند ماه به تاًمل و تعلّل گذرانده، پس از آن برای شرکت در انتخابات مصمّم شده بود. علت این انصراف هیچ وقت دانسته نشد و شاید هیچ وقت هم دانسته نشود. امّا این دانسته است که آقای خاتمی دوبار و هر بار با آرای بیش از هفتاد درصد در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده بود. بنا بر این «مهندسان» انتخابات با هیچ ترفند و رقم سازی ای نمی توانستند در مقابل او پیروزی ۶٣ در صدی برای آقای احمدی نژاد دست و پا کنند و آن را به خورد مردم بدهند. در عوض شکست دادن آقای موسوی، که بعد از دوران نخست وزیری اش کم و بیش از یادها رفته و برای نسل جوان تقریباً ناشناس بود، و آقای کروبی که در انتخابات قبلی حتّی به دور دوم هم نرسیده بود (!) از نظر «آقایان مهندسان» محتمل و ممکن به نظر می رسید. اگر تنور انتخابات، به دلیل بی علاقگی و بیزاری مردم، فقط به اندازة انتخابات قبلی گرم می شد و توجه چندانی برنمی انگیخت، کار «مهندسی» بی هیچ اشکالی پیش می رفت و برای انتخاب دوبارة آقای احمدی نژاد اشکال جدی ای پیش نمی آمد. اشکال از آنجاآغاز شد که مردم ناگهان به انتخابات علاقه نشان دادند. چرا که در برنامه ها و وعده های آقایان کروبی و موسوی، ( در مورد اوّلی به تصریح و در مورد دومی به تلویح) شعارهای اصلی جنبش اصلاح طلبی را یافتند و این دو را برای رهبری این حرکت صاحب صلاحیت تشخیص دادند. همة قرائن و نظرسنجی ها نشان می داد که مجموع آراء دو کاندیدای جناح اصلاح طلب به طرز چشمیگری از آراء آقای احمدی نژاد بیشتر خواهد شد و قاعدتاً به همان درصدی خواهد رسید که همواره نصیب آقای خاتمی می شد. بنا بر این «مهندسان» انتخابات تصمیم گرفتند تا گربه را دم حجله بکشند و با یک تیر چند نشان بزنند. برنامة تقلّب معمولی را که افزودن یک قلم رقم پنج- شش میلیونی به آراء جناب آقای احمدی نژاد باشد و همة مردم و ناظران هم آن را به عنوان نوعی «حقّ امام» پذیرفته و خود را برای مقابله با آن آماده کرده بودند، کنار گذاشتند و این رقم را به دوازده میلیون رساندند. و تصور می کردند که بدین ترتیب می توانند با دست پر هم به حضور بی سابقة مردم در انتخابات و گرم شدن تنور آن «پاسخ» بگویند، هم جناح اصلاح طلب را نه تنها بازنده که بی اعتبار و فاقد پشتیبانی مردمی نشان دهند، و هم آقای کروبی را، که در انتخابات گذشته رویش را زیاد کرده بود و به رهبر نامه می نوشت و ادعا می کرد بعد از دوساعت خواب صبحگاهی چند میلیون از آرائش را دزدیده اند، به سختی گوشمالی دهند. (هیچ کس فراموش نکرده است که برای حجّت الاسلام خامنه ای و اهل بیتشان سیاه ترین دوران ولایت فقیه همانا دو سه سال اوّل ریاست جمهوری آقای خاتمی بود که قرار بود به هیچ وجه و به هیچ قیمتی تکرار نشود.)

امّا مردم دست حریف خود را بهتر از خود او خوانده بودند و این بار با همراهی و پایداری کاندیداهایشان تصمیم گرفتند که مچ دزد را رها نکنند. حکمیت و دخالت ولّی فقیه برای نجات رئیس جمهور «مهندسی شده» اش، کار را خراب تر کرد، چرا که از یک طرف دم خروس از جیبش نمایان بود و جالب آنکه خودش هم اصرای برای مخفی کردن آن نداشت، و از طرف دیگر قسم های حضرت عباسی اش برای به دست آوردن دل رقبا و مخالفانش بی اثر ماند. اینک بنا بر آنچه که بر روی صحنه و در خیابان ها می گذرد و با توجه به کشمکش ها و بده بستان هائی که علی الاصول در حجره ها و زیر عباها در جریا ن است، می توان کم و بیش مطمئن بود که خط شکاف تا قفسة سینة رژیم پیش دویده و آن را به سینه پهلوی حادّی دچار کرده و جای معالجه و ترمیم چندانی بدون حضور و دخالت مردم، یعنی صاحبان اصلی حقّ و دعوا، باقی نگذاشته است.

در این اوضاع و احوال آنچه به صلاح و معقول به نظر می آید این است که مردم به همان خواست اصلی خود، که کم و بیش در شعارهای جنبش اصلاح طلبی اعلام شده، وفادار بمانند. مردم در پی انکار حق و حقوق آن بخش از مردم که به آقای احمدی نژاد راً دادند، نیستند. تنها می خواهند ایشان و «مهندسان مشاور» شان، همچنان که ولّی فقیه شان، دست از دروغ گوئی و تجاوز به حقوق مردم بردارند و به حقّ و حدود خود قناعت کنند. در این میان، آن دسته از کارگزاران و دست اندر کاران رژیم نیز که به این مقدار از حقیقت دست یافته و در نتیجه می دانند که مردم در پی سرنگونی نیستند و اراده و تمایل تشخیص عمومی بر اصلاح و دگرگونی از طریق مسالمت و مداراست، بنا به عقل سلیم (کو عقل سلیم؟ ) باید به خواست مردم تسلیم شوند و به پیشرفت آن یاری رسانند. انصاف را در این میان آقایان موسوی و کروبی و خاتمی با پایمردی بر سر خواست های مردم، که خواست های خودشان نیز هست، فصل جدیدی از رابطة میان مردم و رهبران سیاسی گشوده اند که از خود انگیختگی و مشارکت و بده بستان آزاد و داوطلبانه برمی خیزد، و در مقابل از مرید و مرادی و شبان رمگی ( اصطلاح زنده یاد محمّد مختاری) خالی است. امید که دیگر برگشتگان و ماًیوسان از بارگاه ولّی فقیه از گذشته بیاموزند و برای حلّ و فصل امور به میان مردم، به خیابان، باز آیند.

آنچه تا به حال در خیابان های تهران و دیگر شهرهای ایران اتفاق افتاده برای ابطال یک انتخابات که سهل است، برای مستعفی کردن یک دولت هم کافی بوده. امّا هنوز هیچ نشانة مطمئنی در دست نیست که مردم در کار خود موفق خواهند شد. آینده همچنان آکنده از بیم و امید است و هنوز نشانه ای برای تضمین پیروزی مردم در دست نیست. امّا در یک نکته نمی توان تردید داشت : مردم، در هیئت پراکنده و متنوع خود، که همانا سرشت

طبیعی اشان است، از هم اکنون حجت الاسلام خامنه ای و آقای احمدی نژاد را به انزوای دزدان آراء و آرزوهای ملّت رانده اند وهر کس را که بر سر این خواست با آنان به معامله بنشیند، به همان انزوا محکوم خواهند کرد.

محسن یلفانی

٣۱ خرداد ۱٣٨٨

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
میهن

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید