رفتن به محتوای اصلی

مسعود حسین پناهی فعال سیاسی به قتل رسید

مسعود حسین پناهی فعال سیاسی به قتل رسید

یک خواننده

مسعود حسین پناهی از فعالان سیاسی منطقه دهگلان شب گذشته توسط افراد ناشناسی به قتل رسید. نیمه شب گذشته مسعود حسین پناهی از فعالان سیاسی منطقه لیلاخ از توابع دهگلان که اخیراً با محکومیت 5 سال حبس تعلیقی و همینطور وثیقه آزاد شده بود توسط افراد ناشناسی به قتل رسید. پیکر وی توسط مردم محل یافت شد. لازم به ذکر است وی از بستگان زندانی سیاسی انور حسین پناهی بوده و همچنین مهر ماه سال قبل در همین منطقه، اشرف حسین پناهی از فعالان سیاسی و برادر این زندانی طی یک سانحه مشکوک جان خود را از دست داد.

سهند

پذیرش ولایت فقیه تحت نام شرکت تاکتیکی در انتخابات یا نفی آن!

من زندگی در جوامع چند صدایی و رنگارنگ را به تک صدایی و یک رنگی ترجیح می دهم. اقای جمال: " چون غرض آمد هنز پوشیده شد." از بس که نفرت از تورک های سلحشور چشمانتان را کور کرده است حاضر هستید دز روز روش واقعیت ها را وارونه جلوه دهید. شما فقط کافی است که به ویکیدیپیا رجوع کنید که تصادم بیت تورک ها و ارامنه الت دست در عصر عثمانی ها اتفاق افتاد و نه در دوره آتاتورک کبیر.

چون خودتان پان کورد هستید فکر می کنید که من هم باید پان تورک بوده باشم در حالیکه من همیشه از فدرالیسم در ایران و ترکیه دفاع کرده ام و نه از استقلال اذربایجا برای اینکه من زندگی در جایی که فرهنگ تک صدا و یه رنگ باشد را به زندگی در فرهنگ چند صدایی و رنگارنگ ترجیح نمی دهم. طبق نظریه سینرجتیکس فیزیکدان برجسته آلمانی هرمن هاکن از برخورد و تقاطع پدیده ها پدیده ای بوجود می اید که از مجع عددی هر دو پدیده بزرگتر است. با اینکه میدانم آن فدرالیسمی که در کشور های غرب وجود دارد بخاطر عمق عقب مانده گی فرهنگی تمامی ایرانی ها و نبود ارگانهای سیاسی نمی تواند در ایران وجود داشته باشد.-- حد اقل برای سالیان طولانی--- افراط در چپ همیشه می تواند به افراط در راست منجر شود بطوریکه کاک جمال طرفدار استقلال از الان همبستگی با شوینیزم فارس را جار می زنند. دوستی و عشق ورزی تان با شوینیزم گندیده فارس به کامتان گوارا باد.

اقا جمال: اگر هم بخاطر نفرت ار تورک ها از جنایات سادیست های داشناک در قاراباغ دفاع می کنید لااقل اسم قاراباغ را به ارمنی بنویسید که لااقل چند بچه دبستانی را اقناع کنید. قاباغ بخش لاینفکی از خاک پاک اذربایجان مان و قلب ماست و به اندازه پر مگسی هم به ارامنه داده نخواهد شد. فقط منتطر باش که شرایط شدیدا به نفع مدافعان قاراباغ پیش می رود.

من همیشه در پیام هایم از حل مسئله کورد در ترکیته دفاع کرده ام ولی انگار چشمان شما بخاطر نفرت ار تورک بعضی از کلمات را نمی تواند بخواند.

به جنابعالی قول میدهم که این مسئله در ترکیه خیلی زودتر از ایران حل خواهد شد. من نه شهروند تورک و نه کورد ترکیه هستم و نه از شرایط سیاسی موجود در ترکیه آگاهی کافی دارم که به خودم اجازه اظهار نظر در مسائل داخلی یه کشور دیگری دهم. اما شدیدا علاقه دارم که تورک ها راه حلی برای این مشکل داخلی شان پیدا کنند که هم به نفع خودشان است و هم به نفع کوردها.

دلایل علمی من برای حل مشکلات داخلی هم دز ایران و هم در ترکیه:

قانون دوم ترموداینامیک قانونی است جهانشمول که بر همه سیستم های فیزیکی و مکانیکی و زیستی و جوامع انسانی تاثیر دارد. بر طبق این قانون انتروپی یعنی انر÷ی سازمان سازمان نیافته و بی مصرف در همه پدیده های جهانی رو به افزونی می گذارد. یعنی اگر شما خانه ای را برای چندین سال بدون تعمیر بحال خود بگذارید بعد از مدتی رنگ دیوار ها ریخته و اثار زوال در تمامی وسایل داخش اش نمایان می شود. برای مقابله با این انتروپی آدمی باید بطور متداوم انر÷ی مصرف کرده و انر÷ی بی تلف شده را جبران کند. هیج وقت نمی توان تماما بر این انر÷ی تلف شده بی مصرف عالب شد ولی می توان از شدت اش کاهید.

در تمامی سیستم های فیزیکی و مکانیکی و زیستی و جوامع انسانی بخشی از انر÷ی مفید بخاطر اصطکاکات بیناجزا تشکیل دهنده سیستم بصورت حرارت بی مصرف از بین می رود و تلف می شود. هر چه اجزا تشکیل دهنده سیستم از کیفیت بالایی بر خودار باشد به همان اندازه هم انر÷ی بی مصرف کمتر و در نتیجه بازده سیستم بالا می رود.

دز ایران و ترکیه کنونی تریلیون ها کالری انر÷ی صرف مبارزه با خواست های مردمشان می شود که بالاخره حتی 50 سال بعد هم به خواست هایشان خواهند رسید. تصور کنید که اگر اینهمه انر÷ی مصرف شده در ارتش ترکیه و یا ایران که بیشتر برای سرکوبی مردم خودشان است صرف تولید و سازندهگی مش د چه اتفاقات شگرفی که روی نمی داد. دولت هایی مانند ایران و یا ترکیه و پاکستان بجای کمتر کردن این اصطکاک ها بهش اضافه می کنند که اگر برای مدت طویلی ادامه پیدا کند منجر به فرسودگی جامعه شده و مانند سیم پیچی داخل موتور که در اثر حرارت داخلی زیاد مجبورا می سوزد از هم خواهند پاشید.

هر چقدر که ساختار زیستی-- مانند سلول بدن و یا کل اندام انسانی-- انر÷ی اش را صرف دفاع از مهاجمان بیرونی کند نیروی کمتری برای رشد و نمو اش باقی می ماند.

بقول گالیله" ما اگر افق دورتری را نظاره می کنیم بخاطر آن است که بر شانه غول هایی مانند پیشه وری و قاضی محمد ایستاده ایم." اقای جمال: شما با این حرفتان که قاضی محمد نه از روی اعتقاد یونیفرم ارتش سرخ را به تن کرده بود ایشان را به سطح یه کلاش و دروغگو و متظاهر و منفعت پرست تنزل داده اید. برای اینکه دروغ گفتن رهبری هر جریانی به مردم اگر هم به نفع شان بوده و از روی مصلحت باشد کار زشتی است که حیثیت رهبری را خدشه دار می کند. من از کلمه توهم استفاده نمی کنم ولی باید قبول داشت که نه تنها پیشه وری و قاضی محمد بلکه صد ها هزار از بهترین متفکرین آن عصر در باره ماهیت کشور شوراها دچار اشتباه بودند که در آن زمان امری است قابل درک. فیزیکدان برجسته روس آندره ساخاروف در مرگ استالین به مادرش نوشته بود که انگار پدرش را از دست داده است. برای اینکه اولا : پیروری شگفت انگیز و توصیف ناپذیرارتش سرخ بر ارتش فاشیسم هیتلری باعث شده بود که مسائل داخلی و استبداد استالینی به فراموشی سپرده شود

. ثانیا: اتهاماتی که بر کشور شوراها وارد می شد همه اش از طرف جبهه غرب بود که خودشان در استعمار و استثمار پرونده یو طولانی داشته و پرونده چندان تمیزی نداشتند و به همین خاطر هم مردم انتقاد های ضد کمونیست ها را جدی نمی گرفتند. ثالثا: بخاطر اعمال بد ترین نوع سانسور و سفید نشان دادن سیاه ها اطلاعات صحیح از داخل جامعه شوروی به بیرون درز نمی کرد و اگاهی مردم از حقیقت داخل جامعه شوروی بر اساس تبلیغات دورغین سیستم شوروی بود. با در نظر گرفتن اینکه با همه انتقادات سیستم شوراها در بعضی از جنبه ها از دولت های غرب خیلی جلو زده بود-- گسترش علم و دانش و داشتن بیمه های درمانی و اجتماعی و نقش زنان و تولید غیره و غیره طبیعی بود که مردم آنزمان ازجمله رهبرانی مانند پیشه وری و قاضی محمد نمی توانستند عمق واقعیات درون شوروی را درک کنند.

با همه این ما می دانیم که پیشه وری هرگز زیر بار زور شوروی ها نرفت و اختلافاتش با باقراف هم بر همه اشکار است که جانش را هم در این راه از دست داد. از طرف دیگر ما به اندازه کافی مدرک در دست داریم که نشان میدهد که قاضی محمد در باره ماهیت ر÷یم پهلوی دچار اشتباه بود و خیلی خوشبین که ایشان هم جانشان را در این راه فدا کردند

جمال

پذیرش ولایت فقیه تحت نام شرکت تاکتیکی در انتخابات یا نفی آن!

جناب سهند من قصد ندارم با شما وارد بحثهای هوچی گری شوم و همنیطور قصد نیز ندارم در این بخش کوچک کامنتی ایران گلوبال جنگ ترک و کرد راه بندازم ولی شما اصلأ معلوم نیست چه‌ میخواهید و چه‌ دارید میگوید.از این نوع داستانها نیز قربانت گردم به‌ قول شما 80 سال حاکمیت ترکیه‌ جدید ولی به‌ قول ما خودمان کردها از زمانی که‌ حمله‌ و هجوم بربرهای مغول و تاتار،به‌ این سرزمین سرازیر شد این سرزمین هیچ وقت مثل سابق نشد که‌ نشد

جناب سهند کشتار ارمنیها در شیفت عثمانی به‌ ترکیه‌ جوان و فاشیستهای تازه‌ به‌ قدرت رسیده‌ شروع شد یعنی در دوران به‌ قدرت رسیدن آتاتورک جنایتکار کشتار ارمنیها یک واقعیت انکار ناپذیر است به‌ دست وحوش ترک و متأسفانه‌ بعضی از عشایر کرد نیز همراه حکومت ترکیه‌ در کشتار ارامنه‌ دست داشتند و ملت کرد و بزرگترین حزب کردی رسمی در ترکیه‌ DTP با شهامت از ملت ارمنی در مقابل چشم تمام جهانیان عذر خواهی کردند و من به‌ عنوان یک کرد در این دنیا هر زمان با یک ارمنی روبرو شوم به‌ عنوان یک فرد من نیز از آن ارمنی به‌ خاطر شرکت پدران کردمان همراه جنایتکاران ترک در کشتار پدران و مادران ارمنی شرکت داشتند عذر خواهی میکنم بگذار وحوش ترک کشتار ارمنیها را انکار کنند ولی ما نیک میدانیم که‌ این کشتار وحشیانه‌ از مردم ارمنی توسط ترکها انجام گرفته‌ ما ملت ترک را جناب سهند خوب میشناسیم ترک همیشه‌ نمونه‌ خوبی برای وحشی گری و نکار حقوق دیگران بودند جناب سهند شما ترکها در ایران خواهان آزادی ملت ترک هستید ولی خود این آزادی را از ارمنیهای قراباغ ، کردهای ترکیه‌ دریغ میدارید شما را نه‌ به‌ بار است نه‌ به‌ کار همیشه‌ شمشیر از رو میکشید علیه‌ 2 ملت کرد و ارمنی جناب سهند و تمام دوستان ترک و پان ترک که‌ در مقالات و کامنتهای ایران گلوبال فعالید این را خوب به‌ خاطر بسپارید دوستی و همبستگی و مبارزه‌ مشترک 2 ملت کرد و ترک در ایران بدون دفاع و پشتیبانی ترکهای ایران از مبارزه‌ ملت کرد در ترکیه‌ امکان پذیر نیست و دوستان ترک و فعالان و نخبگان ترک که‌ خواهان آزادی در ایران هستند خلاف این را تا حالا ثابت کردند آنها ترکها در ایران از مبارزه‌ مشترک کرد و ترک و همکاری صحبت میکنند و هم زمان به‌ مبارزه‌ ملت کرد در ترکیه‌ حمله‌ میکنند باید بگویم بلاخ و این را بدانید آزادی ملت ترک در ایران بدون همکاری و پشتیبانی ملت کرد امکان پذیر نیست جناب سهند باور کنید ملت کرد همانقدر که‌ ایران را در کردستان اشغالگر میداند که‌ ترکیه‌ را در کردستان ولی اگر برای ملت کرد راهی دیگر به‌ غیر از انتخاب باقی نماند ملت کرد بدون چون چرا در کنار ملت ایران و ملت فارس قرار میگیرد بودن و در کنار ایران و ملت فارس را 100000 بار بر ملت ترک که‌ در تمام دوران به‌ جزء کشتار و وحشی گری از آن ندیده‌ایم ترجیح میدهیم شفاف برایتان گفتم که‌ شیر فهم شوید .

به‌ بازار اسلحه‌ و و اشاره‌ کرده‌اید لازم به‌ ذکر است در زمان انقلاب 1356 ،1357 در ایران تعداد قابل ملاحضه‌ای اسلحه‌ بدست مردم افتاد و در زمان سقوط همین صدام تعداد یک میلیون قبضه‌ باز اسلحه‌ کلاشینکوف به‌ دست مردم افتاد میبینید که‌ تهیه‌ اسلحه‌ همیشه‌ نیازی نیست که‌ توسط کشورها تأمین شود شما که‌ دارید همان صحبتهای پان ایرانیستها و سران حکومت را نشخوار میکنید در رابطه‌ با جنبش کردستان

جناب سهند من اگر در کامنتها از استقلال و آزادی کامل کردستان صحبت به‌ میان می آورم بدین دلیل است که‌ من کردم و ملتم از این حق طبعی کشور مستقل به‌ مانند 200 کشورآزاد عضو سازمان ملل محروم است من حق برابر و کشور مستقل کرد را همانقدر که‌ حق طبیعی آن میدانم این حق را برای تمام ملل جهان که‌ تصمیم و اقدام کنند برای کشور مستقل میدانم و این حق طبیعی را برای ملت ، باسک، ایرلند، فلسطین،تامیل،ازبکهای افغانستان، ، ترکهای چین،ترکهای آذربایجان،ترکهای ترکمن چه‌ در ایران چه‌ در عراق البته‌ با رأی گیری و رأی اکثریت حتی اگر آن مناطق جمعیت کرد نیز داشته‌ باشد ، بلوچها، و در نهایت کردهامیدانم جناب سهند این مسئله‌ در مورد آذربایجان غربی نیز صدق میکند سرنوشت آن مناطق باید در اختیار آن ملتی قرار گیرد که‌ در یک رأی گیری آزاد رأی اکثریت از آن آنها خواهد بود البته‌ با حفظ تمام حقوق شهروندی ملت اقلیت در آن سرزمین ولی جناب سهند با خواندن کامنتهای شما بدین نتیجه‌ میرسد که‌ شما هنوز به‌ قول کردها ( نه‌ ریسراوا نه‌ پیچ راوا شقه‌ شقی دیت) شما هنوز شما هنوز در 1 میلونم آزادی ترکها نیستید بعضأ خط و نشان میکشید شما و ملت ترک آذربایجان را مستحق آزادی در ایران میدانید و یک سطر پائین تر به‌ مبارزه‌ کردها در ترکیه‌ حمله‌ میکنید شما را چه‌ خوش آید چه‌ نیاید PKK عظیم ترین سازمان سیاسی در ترکیه‌ است که‌ رهبری مبارزه‌ آزادیبخش ملی کرد را در ترکیه‌ رهبری میکند فاشیست خواندن PKK مساویست با فاشیست بودن مبارزه‌ ترکهای آذری در ایران شما با وقاحت از آتاتورک دفاع میکنید انگار نه‌ انگار همین آتاتورک فاشیست بود 1 میلون ارمنی و 100000 کرد را از دم تیغ گذراند شما دفاع از آتاتورک میکنید انگار نه‌ انگار که‌ آتاترک گفته‌ بود یک ترک به‌ تمام دنیا می ارزد شما از آتاتورک فاشیست دفاع میکنید انگار نه‌ انگار به‌ امر آتاتورک در تمام بلندیهای سرزمین کردنیشین به‌ اصطلاح ترکیه‌ نوشته‌ شده‌ است خداوندا شما را شکر میکنم که‌ من را ترک آفریدی آیا این جمله‌ چه‌ معنی دارد در شهری که‌ تمام ساکنان آن کرد هستند هر روز باید این جمله‌ را بالای سر خود ببینند در حالی که‌ ترک نیستند ؟ شما و دوستتان به‌ لیلا زانا اشاره‌ میکنید شما فراموش میکنید لیلا زانا یک رهبر است و هر حرکت ایشان تحت نظر مقامات ترکیه‌ و خبرگذاریهای جهان است ولی تمام شهروندان عادی کرد زبان که‌ هر روز در همین ترکیه‌ کشتار و زندانی و شکنجه‌ میشوند چه‌ جوابی دارید ؟ شما انگار فراموش کرده‌ اید ترکیه‌ یک کشور اشغالگر است در کردستان و سیمای کشورهای اشغالگر یک سیمای حقوق برابر برای تمام شهروندان آن کشور نیست سیمای یک کشور اشغالگر مساوی است با بر بریت ، وحشت ، جنگ ، کشتار، شکنجه‌. زندان و بی حقوقی کامل .

جناب سهند در مورد قاضی محمد نیز نتوانستند خود را نگه دارند آقای سهند خیلی واضح است و هم شما و هم عالم و آدم میداند که‌ 2 جمهوری آذربایجان و کردستان در سال 1324 با کشور شوروی ارتباط داشتند و از شوروی کمکهای مالی و لجستیکی میگرفتند و خیلی طبیعی بود که‌ افسران و ارتشیان این 2 جمهوری ارتش مدرن و‌ یک دست درست میکردنند و از لباس آن کشور نیز برای نیروهای مسلح خود استفاده‌ میکردند ولی با این حال یک تفاوت اصلی نیز بین این 2 جمهوری بود جمهوری آذربایجان تا عالی ترین سطح آن وابسطه‌ به‌ شوروی بود ولی جمهوری کردستان هم به‌ شووروی و هم آدربایجان تحمیل شد از طرف ملت کرد جمهوری کردستان از لحاظ لجستیکی از شوروی کمک میگرفت ولی کمکی که‌ جمهوری کردستان میگرفت با کمک آذربایجان زمین تا آسمان فرق داشت جمهوری آدربایجان به‌ یمن همین کمکها ارتشی درست کرده‌ بود که‌ از ارتش ایران دست کمی نداشت ولی جمهوری کردستان بیشتر با کمکهای بی دریغ ملت خود سر پا ایستاده‌ بود و همان آش بتان ( شکست ) و عدم مقاومت آذربایجان بود که‌ جمهوری کردستان را نیز به‌ شکست کشاند اگر جمهوری آذربایجان کوچکترین مقاومتی در برابر ارتش ایران میکردندد امکان نداشت جمهوری کردستان تسلیم شود چون ارتش کردستان در جبهه‌های سقز و بانه‌ به‌ پیروزیهای بزرگی در برابر ارتش ایران دست یافته‌ بود ولی شکست و عدم مقامت ارتش آذربایجان روحیه‌ی ارتش برادر و دوست کردستان را نیز در هم شکست .

برگردیم به‌ مواضع قاضی محمد قاضی محمد از امکانات لجیستکی روسیه‌ استفاده‌ میکرد ولی به‌ آن کشور نیز توهم مثل آذربایجان نداشت و فرار پیشه‌وری به‌ شوروی باعث آن کشتار عظیم ایران 20000 نفر شد در آذربایجان و قاضی محمد را نیز به‌ این نتیجه‌ رساند برای پیشگیری از کشتار مردم کرد خود را تسلیم کند و تمام مسولیت جمهوری کردستان را به‌ عهده‌ بگیرد با تمام اسراری که‌ به‌ قاضی محمد کردند حتی کشور شوروی برای انتقال قاضی محمد ماشین آورده‌ بودند که‌ ایشان با خانواده‌ خود به‌ روسیه‌ بروند ولی قاضی محمد ماندن را به‌ فرار ترجیح داد و جانشم در همین راه گذاشت در حالی که‌ خیلی راحت میتوانست جان خود و خانواده‌ خود را نجات دهد

ناصر ايرانپور

peyam@iran-federal.com

پند هائی از چند کشورِ فدرال در جهان سوم: 5 - هند

با درود، به‌ عرض مبارک می‌رسانم که آقای خوب‌روی‌پاک گرامی‌ بعد از اين همه‌ صغری و کبری‌ها و رديف کردن اهوام کهنه‌شده‌ی "توطئه‌ و مداخله‌ی بيگانگان" بلاخره‌ به‌ اين استنتاج درست رسيده‌ است: "..واگذاری قدرت تصمیم‌گیری و اجرا به استان‌ها (ایالات)، شهرستان‌ها (ولایات) و دهستان‌ها (بلوکات) ـ روشهائی که راه‌های کلی آن به وضوح در قانون اساسی پیشین و قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی وجود دارد ـ می‌توان به خودمدیری واقعی رسید و از خطر تفرقه رهائی یافت..." اينجا دو نکته‌ی ظريف قابل ذکر است: يکی اينکه‌ مگر احزاب ملی (يا به‌ قول شما "محلی") مثلا کردستان تاکنون چيزی جز اين گفته‌اند؟ دو اينکه چکار بايد کرد‌ چنانچه‌ چنين مکانيسمی ميسر نشد؟ در اينجاست که‌ حتی محافظه‌کارترين کارشناسان حقوق بين‌المللی که‌ مخالف جدايی باشند، می‌گويند که‌ آری، در اين صورت حق جدايی با حقوق بين‌الملل و موازين اعلاميه‌ی جهانی حقوق بشر انطباق دارد.

فرهاد

shirinlove@yahoo.com

اعلمی: باید به حال این ملت گریست!

10 روز قبل و پیش از این نیز مجاهدین تهدید خود مبنی بر به راه انداختن یك فاجعه‌ی انسانی در مقابل اخراج را تكرار كرده بودند، ‌بی تردید این تهدید به گوش دولت عراق رسیده است و اگر اهمیت خاصی برای آن قائل می‌بود، می‌بایست تغییر رویه داده و با گردانندگان مجاهدین به مذاكره بپردازد، اما شاهد هستیم كه روند جاری كاملاً برخلاف این است. تا اینجای كار امور كاملاً بر خلاف خواست رهبری مجاهدین پیش رفته است،

به خصوص آنكه دلخوش داشتند که پس از اتمام مأموریت دفتر مشاور امنیت ملی عراق، فشار كمتری بر روی آنها بیاید. از آن سو دولت عراق نشان داده است كه پشیزی ارزش برای شانتاژ تبلیغاتی مجاهدین و حامیان غربی آنها كه قصد تحمیل خواستی نامشروع و غیرقانونی را به این دولت دارند قائل نیست.

معلوم نیست مجاهدین در كدام مرحله و بر اثر كدام اقدام، به تهدید ِ "فاجعه‌ی انسانی" جامه‌ی عمل می‌پوشانند، اما از شواهد اینگونه پیداست كه آن یك تهدید توخالی و كاملاً پوشالی برای ترساندن دولت عراق بوده است كه البته دولت عراق نیز دست آنها را خوانده و اقدامات لازم برای اخراج آنها را معمول می‌دارد.

اما در این باره مسئله‌ی اصلی این است كه مجاهدین به دلیل آنكه فاقد پشتیبانی مردمی می‌باشند و اصولاً فرقه‌ای منزوی هستند كه بر اساس خدماتی كه به قدرتها انجام می‌دهند، امتیازاتی را دریافت می‌دارند كه یكی از آن امتیازات فرصت برای بقاء است، از زمان استقرار پلیس عراق به طور مضاعف خواهان آن شده‌اند كه آمریكا مستقیماً وارد این ماجرا شده و حضانت آنها را برعهده بگیرد، اما آمریكا هیچ واكنش به خصوصی در این زمینه از خود نشان نداده است.

آمریكا همچنان در عراق حضور دارد و پرونده‌های مختلفی را دنبال می‌كند، بنابراین نه می‌توان گفت كه آمریكا پای خود را كاملاً از این قضیه كنار كشیده است و نه می‌توان گفت كه آمریكا از اقدامات دولت عراق بی اطلاع است، لذا باید پرسید كه چرا آمریكا هیچ عكس العملی در برابر درخواستهای عاجزانه‌ی باند رجوی نشان نمی‌دهد.

بهترین و روشن ترین دلیل برای این امر همان است كه رجوی گفت كه اگر آمریكا در شرایط كنونی مجاهدین را از لیست سیاه خود خارج سازد، به معنی اعلان جنگ به ایران است. این در حالی است كه رئیس جمهور آمریكا در این هفته به طور پیاپی - در سفر به مصر و آلمان -اعلام كرد به گفتگوی بدون قید و شرط با ایران اعتقاد دارد و آن را دنبال می‌كند.

بنابراین به راحتی می‌توان حدس زد كه عدم ممانعت آمریكا از اقدامات دولت عراق - به سبك ِ جنگ طلبان دولت بوش - دقیقاً در راستای سیاست اوباما در رابطه با ایران معنا پیدا می‌كند.

بر این اساس، مهمترین ملجاء و پناهگاه باند رجوی،‌ یعنی آمریكا نیز قائل و راغب به حضانت آنان نیست و بهتر است كه رجوی به جای تهدید به راه انداختن فاجعه‌ی انسانی، از یك روش انسانی استفاده كرده و اجازه دهد درهای اردوگاه اشرف باز شده و ساكنان آن آزادانه و مختارانه از آن خارج شوند.

کامران

چرا شرکت در انتخابات؟

جناب سا لاری نازنین/ وزیر راه آخوند خاتمی و عده ای از دانشجویانی که سفارت آمریکا را گرفته بودند می گفتند ما در عمل به جنگ آمریکا رفتیم و مجاهدین و فدائی ها فقط شعار می دهند. وزیر راه خاتمی که زمانی یک دانشجوی هوادار سازمان مجاهدین بود مجذوب امام راحل شده بود و به اردوگاه خمینی پیوست.

حرف من این بود که به بهانه سفارت گیری و مبارزه ضد آمریکایی نمی توان آزادیهای سیاسی را محدود نمود و از حزب چماقداران موسوم به جمهوری اسلامی حمایت نمود. زمانی هم یک عضو سابق شورا روسری بسر نمود و از انجمن هابیلیان بازدید نمود. آقای مجید شریف هم زمانی هوادار شورا بود و از پاریس به تهران رفت که بدست سعید امامی متاسفانه بقتل رسید. فراستی هم زمانی عضو مجاهدین خلق بود و رفت ایران رئیس جمهور شود. جنابعالی هم زمانی هوادار سازمان مجاهدین بوده اید و حالا مبلغ کاندیداهای حکومت ولایت فقیه. وقتی شما آزادید برای حامیان ولایت فقیه تبلیغ کنید این حق را هم بما بدهید که شما ها را نقد کنیم.

بزرگترین وظیفه ما در این شرایط دفاع از ساکنان شهر اشرف می باشد صرفنظر از عقیده و مواضع این افراد. معرکه گیری و معجزات دستگاه ولایت مسلما امثال شما را مبهوت خواهد نمود. ولایت مطلقه فقیه و دایناسوری بسان آخوند جنتی می دانند چه کسانی را تایید کرده اند و چه کسی برای سیستم مفید تر می باشد. فاشیسم مذهبی برای بقا مهره مناسب نظام را از بین این 4 نفر با آرای بالا به امت معرفی خواهد نمود. شرکت در این مضحکه تایید ولایت و قانون اساسی نظام خواهد بود و به نظام سنگسار مشروعیت می دهد. مبارزه مدنی حمایت از مبارزات زنان/ کارگران/ معلمان/ دانشجویان می باشد و نه حمایت از کاندیداهای خامنه ای و جنتی!! شما آزادید اسیر تبلیغات ولایت شوید و برای آن قلم فرسایی نمایید. حداقل ظرفیت نقد امثال کامران را داشته باش و فکر نکن حقیقت مطلق هستی.

کیومرث نویدی

کیانوش‌جان این کامنت را اینجا می‌گذارم، چرا که در پی انتقاد دوستانه من نه تنها تیتر مطلب را تغییر داده‌ای که حتی لید مطلب هم عوض شده‌است و چند کامنت، از جمله کامنت من پاک شده‌اند. کیانوش! همه‌مان انگار ناچاریم کمی ظرفیتهایمان را بالا ببریم. مثلا من دیگر پاسخی به این اقا مزدک سیمرغی نخواهم داد.می‌خواهد توهین کند نه بحث. خب بکند. باری، اما جناب ایرانپور از محبت شما سپاسگزارم و به واقع و نه از روی تعارف عرض می‌کنم که در هیچ زمینه‌ای استاد نیستم؛ یک اندیشه‌ورز شاید باشم اگر بتوانم خود را از بهمن بزرگی از گونه‌ای تفکر و نگاه که از نوجوانی بر سرم ریخته‌است به تمامی برهانم. با این که برف پیری بر سرم می‌بارد، دارم تقلایم را می‌کنم.

جناب سهند! بسیار درست نوشته‌اید. اگر من نوشته‌ام میان قاضی و پیشه‌وری تفاوت‌هائی هستف منظورم خوارداشت پیشه‌وری نبوده‌است. او یکی از شریف‌ترین سیاست‌ورزان زمانه‌اش بوده‌است. همه‌مان این را می‌دانیم. توهم نسبت به رژیم شوراها جهانی بود و هنوز هم هست. من کوشیده‌ام بحثی را در این باره باز کنم که زیر نام من در آرشیو نویسندگان سایت زیر نام کلی «نتایج وارو» در چند مقاله ثبت است. دارم مقاله‌ای دیگر نیز می‌نویسم که امیدوارم کیانوش لطف کند و چاپش کند. در ارتباط با انتخابات پیشاروست و این که چرا هیچ راهی جز رویکرد به انتخاب آزاد پیش پای هیچ جامعه‌ای در دوران تولید کالائی وجود ندارد.

ناصر ايرانپور

استاد و پيشکسوت ارجمندم آقای نويدی، با تشکر از لطفتان و همچنين انتقادتان. ولی من در دو مورد نظر خود را در مورد "انتخابات" داده‌ام؛ يکی به‌ فارسی و ديگری به‌ کردی. راستش من به‌ چندين دليل، از جمله‌ پيشبرد امر مبارزه‌ی مردم و عقب‌راندن حکومت و خلاصی از دکتر احمدی‌نژاد شرکت در انتخابات با خواست معين و رأی‌دادن به‌ آقای کروبی را درست می‌دانم، هر چند تصورم اين است که‌ آقای موسوی "انتخابات" را از آن خود خواهد کرد.

در مورد مسأله‌ی ملی و اتحاد شوروی و "سرمايه‌داری" هم دقيقا هم‌نظر شما هستم. به‌ عقيده‌ی من مفهوم "سرمايه‌داری" امروز ديگر روشن نيست. آيا سوئد (با بازار آزاد اجتماعی) و آمريکا (به‌ سلطه‌ی ليبراليسم) و عربستان و ايران همه‌ سرمايه‌داری هستند و به‌ يکسان محکوم؟

خوشحال خواهم شد اگر سری به‌ سايت بنده‌ و به‌ ويژه‌ لينک "معرفی سايت" که‌ در آن بطور کوتاه‌ به‌ اين مسأله‌ پرداخته‌ام، بزنيد. همچنين در 20 ژوئن سميناری در فرانکفورت در مورد مسأله‌ی ملی در ايران برگزار خواهد شد که‌ خوشحال خواهم شد در آن شرکت کنيد.

آدرس سايت خود را با اجازه‌ی دوستان سايت ايران‌گلوبال برايتان می‌نويسم:

iran-federal.com

Javat

مُهر برجسته قومیت ها بر انتخابات ریاست جمهوری ایران،

جناب ایرانپور.. هرگاه کنگره (موسوم به )ملیتهای ایران فدرال به موارد نه چندان ظریف ذیل شفاف پاسخ قانع کننده دادبعد شما"توطئه‌ و مداخله‌ی بيگانگان" را توهم بدانید!:محل تامین هزینه کنگره اخیر خود (باتوجه به دعوت بسیار وتامین هزینه سفر وهتل و...), ونیز علت ملاقات مسئولین کنگره با مسئولان رده بالای دولت امریکادر فوریه 2009.و اعلام حمایت مسئول رده بالای حزب دموکرات کردستان درصورت حمله امریکا. و اما در مورد مبحث شیرین حق جدایی یا همان ترم مورد علاقه چپ مدل ایرانی"حق تعیین سرنوشت".این دو مقاله را فعلا بخوانید تا شاید به توهم گولاگی انجمادی تان تلنگری بخورد(امیدی نیست لیک در ناامیدی بسی امید است )ودیگر شلیک نفرمایید"در اينجاست که‌ حتی محافظه‌کارترين کارشناسان حقوق بين‌المللی که‌ مخالف جدايی باشند، می‌گويند که‌ آری، در اين صورت حق جدايی با حقوق بين‌الملل و موازين اعلاميه‌ی جهانی حقوق بشر انطباق دارد."

ضد روس

جایگاه اقوام، اقلیت های مذهبی و زنان در انتخابات آتی

آقای دوشوکی "نجات ملی" دیگر چه صیغه ای ست هم میهن گرامی؟ "ملیت های ایرانی" دیگر چه صیغه ای ست؟ شما هم که دارید سخنان تجزیه طلب ها را بازتولید می کنید! البته در این راه، با عرض پوزش، به نظر می رسد که کمی از قطار راستین تجزیه طلبی جا مانده باشید که چرا نزد "هویت ستیزان" مدت هاست که "یای واسط" رفع شده و "ملیت" به "ملت" مبدل شده است. جناب دوشوکی مردم ایران می دانند که فاصله ی میان "کثیرالمله" تا "کثیرالدوله" به همان شتاب پشت سر گذاشته می شود که فاصله ی میان "قوم" به "ملیت" و از آنجا تا "ملت" پشت سر گذاشته شد.

شکی نداشته باشید که پروژه ی تجزیه ی ایران یک پروژه ی روسی ست که از زمان پتر تا به امروز، فرای همه ی سیستم ها و دولت های گوناگون دنبال می شود و بسته به دوران، نماهای گوناگون می گیرد. یک بار به صورت استعمارگری عریان روسی از زمان پتر تا قرن 19، یکبار به صورت "خلق" گرایی انقلابی ِ کمونیستی و امروز نیز به صورت "هویت ستیزی" که از سوی توده ای ها و زائده های گوناگون شان نمایندگی می شود. منافع روسیه با تجزیه ی ایران گره خورده است.

اتفاقا این روسیه است که مخالف اتمی شدن ایران است و نه آمریکا. تبدیل ایران به یک قدرت اتمی مساوی با بیرون آمدن ایران از زیر چتر روس است و این یعنی تبدیل روسیه به یک قدرت متوسط منطقه ای.

ایران به علل تمدنی و فرهنگی گوناگون، در میان مدت، نبرد رقابتی را در قفقاز از روسیه خواهد برد؛ توجه داشته باشید که تجزیه ی ایران به کشورک های کوچک به هیچ وجه به سود آمریکا نیست، بلکه به سود روسیه است که سراسر حوزه ی جنوبی خود تا خلیج فارس را تبدیل به حیات خلوت خود می کند.

آمریکا، بر عکس روسیه، به یک حکومت مرکزی قوی در ایران، و یک ایران یکپارچه نیاز دارد تا مجبور نباشد در ده ها جبهه با روسیه و چین مبارزه کند. نمونه ی گرجستان بسیار عبرت آموز است، حتا با وجود یک عروسک دست نشانده ی آمریکایی مثل ساکاشویلی، روسیه بخشی از خاک این کشور را بلعید؛ فروپاشی شوروی یکی از دقیق ترین استراتژی های روسیه بود برای قوی تر شدن: به جای پذیرش مسوئلیت یک منطقه ی بزرگ و سیر کردن شکم ملیون ها انسان، بیرون انداختن جمهوری ها از حوزه ی مسئولیت مسکو، و همزمان، تبدیل آن ها به حوزه ی نفوذ مستقیم، بزرگ ترین شطرنج سیاسی دیپلماسی روس بود.

قدم بعدی از سر راه برداشتن خاکریزی به نام ایران است، بازی ای که دهه هاست شروع شده است. تضعیف ملی گرایی میهن پرستی کهن ایرانی، آریایی زدایی از هویت ایرانی، تبدیل تیره های ایرانی به قوم، و قوم به ملیت و ملیت به ملت و در قدم بعدی درست کردن دولت برای همین ملت های نوین، گام نهایی در تجزیه ی ایران و شکستن قدرت نیروی مرکزی است. روس ها از طریق توده ای ها گروگان گیری را ترتیب دادند و با این کار یک بار برای همیشه پای آمریکا را از ایران بریدند، مطمئن باشید که هرگز اجازه نخواهند داد که معامله ی بزرگ انجام گیرد. رابطه ی ایران و آمریکا به معنی باخت بزرگ روسیه است، در حالی که انقلاب اسلامی بزرگترین پیروزی روسیه بعد از جنگ دوم بود.

شما به عنوان یک میهن پرست لائیک نباید موضوع سنی و شیعه را ملاک قضاوت خود قرار دهید. مسلم است که نگاه نظام به سنی ها نگاه امنیتی ست. ولی در جایی که نگاه به روسری زنان نگاهی امنیتی ست، در جایی که خنده ی انسان ها موضوع امنیتی ست، چه چیزی امنیتی نیست؟ حزب توده امروز قوی تر از هر زمان دیگر دارد در داخل و خارج عمل می کند. موسوی، و آدم نیمه خُلی مثل کروبی، مهره های حزب توده هستند که آخرین گام را به سوی تجزیه ی ایران برخواهند داشت و امروز دارند به خامنه ای تحمیل می شوند.

موسوی با نامه ی سرگشاده اش به خامنه ای دارد پای خامنه ای را به وسط می کشد و در حقیقت از همین امروز دنبال حکم حکومتی ست. خامنه ای هم از طریق احمدی نژاد دارد رفسنجانی را می زند و پروسه ی آخونزدایی از حکومت را به پیش می برد. یکی از راه های روس ها برای تجزیه ی ایران ایجاد شکاف در حکومت است. با دامن زدن به جدال های درون حکومتی قدرت مرکزی تضعیف می شود، مسلما در این میان شیعه ی انقلابی بطور افتخاری نقش پیاده نظام روس ها را بازی می کند. نگذاریم که سنی گری نیز تبدیل به یک ابزار دیگر در دست توده ای ها شود برای شکستن قالب تن ایرانزمین. بدیل همه ی این ویروس های چندگانه چیزی جز میهن گرایی ایرانی نیست. لائیسیته همراه با میهن گرایی پادزهر این مسئله است.

امروز ایران به جایی رسیده است که دو راه بیش ندارد: یا بزرگ تر شود، و یا از بین برود.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید