رفتن به محتوای اصلی

تُرکان پارسی گوی

تُرکان پارسی گوی

درسالِ ۱۵۰۱ میلادی، هنگامی که شاه اسماعیل صفوی در چهارده سالگی تاج شاهی بر سرمی نهاد، خویشتن را « شاهنشاهِ ایران » نامید و بدین سان، چنان که والتر هینتس، تاریخدانِ آلمانی، می گوید، تاریخِ دولتِ واحدِ ایرانی آغاز شد (تشکیل دولتِ ملّی در ایران، چاپ دوّم، ص۱۲۶). ایرانِ کنونی ادامه ی کشوری است که شاه اسماعیل بنیان گذاشت. پیش از او درهر گوشه ای از این سرزمین خاندانی حُکم می راند وقلمرو حُکمرانی اش هستیِ سیاسیِ جداگانه ای داشت. از ایران نامی بیش در شاهنامه و برخی کتاب ها باقی نمانده بود، که بیشتراشاره به ایرانی اساطیری داشت و نه به کشوری با مرزهایی معیّن و جغرافیایِ سیاسیِ مشخّص. بنابراین، شگفت نیست که در بیشتر کتاب هایِ فارسیِ باقیمانده ازدوره ی پیش از صفویان به نام ایران برنمی خوریم. در تاریخِ بیهقی، در گلستانِ سعدی، در دیوانِ حافظ و در بسیاری دیگر از متن هایِ کهنِ فارسی نامی از ایران نیست. سعدی در بوستان یک بار از ایران نام می بَرد و بس، و آن، چنان که گفتیم، اشاره به ایرانی اساطیری دارد: (کمانِ کیانی به زه راست کرد - به یک دَم وجودش عدم خواست کرد بگفت ای خداوندِ ایران و تور - که چشمِ بد از روزگارِ تو دور).

شاه اسماعیل به نیرویِ جنگجویانِ قزلباش، مرزهای ایران را نزدیک به ۸۰۰ سال پس از گشودنِ آن به دست اعرابِ مسلمان، به حدود مرزهایِ ایرانِ ساسانی رسانید و درواقع آن را به عنوانِ واحدِ سیاسیِ مستقل و یکپارچه دوباره بنیانگذاری کرد.

صفویان اهلِ اردبیل واز بومیانِ آذربایجان بودند. پدرانشان، برپایه ی پژوهش هایِ احمد کسروی و دیگرپژوهشگران، به زبان آذری سخن می گفته اند که تا چندی پیش در برخی جاهایِ دورافتاده ی آذربایجان کسانی هنوز به آن زبان سخن می گفتند. از شیخ صفی، نیایِ بزرگِ صفویان، دوبیتی هایی به زبانِ آذری باقی مانده است. به گفته ی کسروی، آذری ازدرآمیختنِ زبانِ اولیه ی مادها و زبانِ بومیانِ پیشینِ آذربایجان ( به نام مانناها، که به عقیده ی تاریخدانان، مردمی اورال وآلتایی بودند) پدید آمده بود. احسان یارشاطر معتقد است که این زبان تنها زبانی است که می توان آن را ادامه ی زبانی دانست که در زمانِ مادها به آن سخن می گفتند (پژوهشی در باره ی زبانِ آذری، دانشنامه ی ایران و اسلام، ۱۳۵۴). باری، اگر به گفته ی کسروی، نیاکانِ صفویان به زبانِ آذری سخن می گفته اند، مسلم این است که خود آن را فروگذاشتند و به زبان ترکی که زبانِ قزلباشان بود، گرویدند. البتّه زبان ترکی قرن ها پیش از آنان در آذربایجان جایگیر شده بود. در دربارِ صفویان به ترکی سخن می گفتند. زیرا، چنان که می دانیم، پایه هایِ قدرتِ شاه اسماعیل را سپاهیانِ قزلباش، یعنی ایل هایِ جنگجویِ تُرک همچون اُستاجلو، شاملو، تکلو، وورساق، قره مان، روملو، ذوالقدر، بیات، افشار و قاجار استوار کردند. شاه اسماعیل با تخلّص ختایی به زبانِ ترکیِ آذربایجانی شعر می سرود. هم او بود که مذهبِ شیعه را، که در زمانِ اقامتِ هشت ساله اش در گیلان - یکی از کانون هایِ اصلی ودیرینِ شیعه - به آن گرویده بود، دینِ رسمیِ کشور کرد و از آن جنگ افزاری ساخت برایِ ایستادگی در برابرِعثمانیان درغرب واُزبکان درشرق که هر دو سنّی مذهب بودند. امّا فراموش نکنیم که او با همه ی دلبستگی اش به زبانِ ترکی، درنگی در نواختن و برکشیدنِ زبانِ فارسی نکرد و به آن زبان نیز شعرهایی سرود که در دیوانش ثبت شده است. در این شکّی نیست که دوره ی فرمانرواییِ پادشاهانِ صفوی، یکی از درخشان ترین دوره هایِ شکوفاییِ فرهنگِ ایرانی بود. در سراسرِ این دوره، کاتبان و فقیهان و دیوانیان به فارسی می نوشتند ومدرکی در دست نیست که نشان دهنده ی بی مهریِ پادشاهانِ صفوی به این زبان باشد. به حق باید گفت که ترکان همیشه این زبان را گرامی داشته اند و سخنورانِ پارسی گویِ برجسته و نامداری به زبان و ادبِ فارسی هدیه کرده اند. بی مهری هایی که امروز تنی چند از آذربایجانیان به زبانِ فارسی می کنند، تازگی دارد.

باری، خاندانِ صفوی در ۱۷۲۲ میلادی به سببِ فروریختگیِ درونی و در پی هجومِ قبایلِ افغان برافتاد. نادر، فرزندِ گمنامِ یکی از افرادِ ایلِ افشار، در کمتر از پانزده سال کشور را ازوجودِ اشغالگرانِ بیگانه و گردنکشانِ خودی پاک کرد و درسالِ ۱۷۳۶ میلادی تاجگذاری کرد. اوایران را از پاشیدگیِ قطعی رهانید و دوباره آن را یکپارچه کرد. امّا دهه ای بیش بر نیامد که جنونِ بدگُمانی و غرور و بی رحمی بر وجودش چیره گشت و سرانجام، در ۱۷۴۷، به دستِ فرماندهانِ نظامی اش کشته شد و ایران دوباره دچارِآشوب و نابسامانی وبازیچه ی دستِ گردنکشانِ محلّی شد. در زمانِ نادر نیز دبیران و نویسندگان به فارسی می نوشتند.

پس از مرگِ نادر، کریم خان، رئیسِ طایفه ی زند، برایِ مدّتی کوتاه در بخشِ جنوبیِ کشور آرامش برقرار کرد، امّا پس از مرگِ او آشوب و هرج و مرج قلمروِ فرمانروایی اش را فراگرفت. سرانجام، آقا محمّد خانِ قاجار با جنگ هایِ بی امان و بی رحمانه اش به نابسامانی ها وسرکشی ها پایان داد وایران را با اراده و قدرتی بی مانند یکپارچه کرد. هر بی رحمی از او سرزده باشد، ایران پایداری اش را وامدارِ اوست.

دردربارِ قاجاریان زبان هایِ ترکی و فارسی را درکنارِهم به کار می بُردند. زبانِ فارسی، زبانِ اداری و زبانِ تُرکی، زبانِ قُشون بود. درمکتب خانه هایِ آذربایجان، زبانِ فارسی را در کنارِ زبانِ عربی درس می دادند و آذربایجانیانِ درس خوانده معمولا این دو زبان را از رویِ اصول و قاعده می آموختند و اگر در میان خود نامه نگاری می خواستند کرد، نامه به زبانِ فارسی می نوشتند. در شهرهایِ قفقاز نیز که در پیِ جنگ هایِ ایران و روس در نیمه ی اوّلِ قرنِ نوزدهم از ایران جدا شده بودند، آموزشِ فارسی و عربی در مکتب خانه ها ادامه داشت و نویسندگانِ آن سامان از نوشتن به زبانِ فارسی باز نمی ایستادند. امّا در مدرسه هایِ قفقاز آموزش به زبانِ ترکی نیز رایج شده بود و جا افتاده بود، چنان که برایِ درس خوانده هایِ آن خطّه نوشتنِ به این زبان امری عادی بود. آنان روسی را نیز معمولا می آموختند.

مردمِ آذربایجان بر اثر رفت و آمد دائم به قفقاز همبستگیِ فرهنگی، قومی وعاطفی شان را با همزبانان و همکیشانِ قفقازیِ خود حفظ کرده بودند، چنان که در جنبشِ مشروطه خواهی، زمانی که آذربایجان، به ویژه تبریز، به کانونِ اصلیِ جنبش تبدیل شد، مجاهدانِ قفقازی با دل و جان، و نویسندگان و سخنورانِ قفقازی با قلم و زبان به پشتیبانی از این جنبش برخاستند که شرحِ آن را در تاریخ ها نوشته اند. در این جنبش، آذربایجانیان برایِ بیانِ منظورِ خود از هر دو زبانِ تُرکی و فارسی استفاده می کردند. در روزنامه هایِ محلّی حسیّات و ایده هایِ خود را به هر دو زبان می نوشتند. در روزنامه ی آذربایجان که در تبریز منتشر می شد، و در روزنامه ی فریاد که میرزاحبیب آقازاده در ارومیه به سردبیریِ میرزا محمود غنی زاده منتشر می کرد، به هر دو زبان شعر و گفتار چاپ می کردند. برخی ازاندیشه گران ونویسندگانِ آذربایجانیِ ساکنِ قفقاز به هر دو زبان مقاله و رساله وداستان و نمایشنامه می نوشتند. محمّد سعید اُردوبادی، جلیل محمّد قلی زاده و میرزافتحعلی آخوندزاده از آن جمله اند. اینان همه به ایرانی بودنشان افتخار می کردند، اگرچه در قفقاز می زیستند. واین زمانی بود که هنوز ایرانیّت را با یک زبان و یک نژاد و یک تاریخ تعریف نمی کردند. زبانِ ترکی پا به پایِ زبانِ فارسی در خدمتِ آزادی و یکپارچگی و پایداریِ ایران بود. دریغ است که پژوهشگرانِ ایرانی تاکنون به اهمیّتِ تعیین کننده و تأثیرِ شگرفِ اشعارِ ترکیِ میرزاعلی اکبر طاهرزاده صابر در آگاهانیدن و شورانیدن مردم و به طورِکلّی در پیروزیِ مشروطیّتِِ ایران توجه درخوری نکرده اند. مجموعه ی اشعارِ این شاعرِ بزرگ را همسرش در سالِ ۱۹۱۲، درست یک سال پس از مرگِ شاعر، زیرعنوانِ هُپ هُپ نامه چاپ کرد. بخشِ بزرگی ازاشعارِسیّد اشرف الدین قزوینی معروف به گیلانی، چنان که ملک الشعرایِ بهار به درستی متوجه شده بود، اقتباس یا ترجمه ی آزاد از اشعارِ صابر بود: «سبک اشرف تازه بود و بی بدل - لیک هُپ هُپ نامه بودش در بغل// بود شعرش مُنتَحَل».

برخی نویسندگانِ آذربایجانی را به حق باید از بنیانگذارانِ نثرِ نوینِ فارسی دانست. نخستین سَره نویسان نیز از میانِ آنان برخاسته اند. میرزاجعفر قراجه داغی، مترجمِ توانایِ نمایشنامه هایِ آخوندزاده، نخستین کسی بود که فارسیِ گفتاری را به فارسیِ نوشتاری نزدیک کرد. پس از او بود که نویسندگانی مانند میرزاحبیب اصفهانی و محّمدعلی جمال زاده زبانِ گفتاری را چاشنیِ زبانِ ادبی کردند و سبک دلپذیرِساده نویسی را در فارسی رواج دادند.

ایرج میرزا

ایرج میرزا، شاهزاده ی قاجار، زاده ی تبریز بود و فارسی و عربی و فرانسه را درآن شهر آموخته بود. او یکی از تواناترین شاعرانِ پارسی گویِ پس از مشروطیّت است و تأثیری انکارناپذیر در تحوّل شعرِ فارسی گذاشته است. شعرش، بازتابِ زندگانیِ اجتماعیِ زمانه ی اوست. زبانِ ساده و بی پَروایش از وی شاعری یگانه ساخته است. نخستین شاعری است که در شعرسرایی با استادیِ تمام از واژه ها و اصطلاحاتِ عامیانه استفاده کرده و سخنِ ادیبانه را به زبانِ عامّه نزدیک کرده است.

به نظر می رسد که بیشترِ نویسندگان و سخنورانِ آذربایجانی به سبب آنکه فارسی را در مکتب می آموختند، گرایش به ساده نویسی و ساده گویی داشتند واز لفاظّی هایِ ادیبانه و بازی هایِ بیهوده ی زبانی که قرن ها گریبانگیرِ زبانِ فارسی بود و آن را از زایایی بازداشته بود، خودداری می کردند. عبدالرحیم طالبوف تبریزی رساله هایِ آموزشی اش را برخلافِ نثرِمعرّبِ فخرفروشانه ی زمانه اش، با زبانی زیبا وبس ساده نوشته است. این ویژگی را در نوشته هایِ نویسندگانِ آذربایجانی تبارِ دوره ی پهلوی ها و چند دهه ی گذشته نیز می توان دید. زمانی که کسروی به ساده نویسی پرداخت، اُدبایِ همروزگارش مانند محّمد قزوینی با او دُرشتی ها کردند، امّا دیدیم که زبانِ فارسی سرانجام به راهِ سادگیِ و بی پیرایگی رفت. نثرِ کسروی درهمه ی نوشته هایش یکدست نیست و می توان خُرده ها به آن گرفت، به ویژه در بعضی مقاله ها و رساله هایِ اجتماعی اش که بازنویسی شده ی سخنرانی هایش هستند. در این گونه کارها گهگاه نحوِ زبانِ مادری اش را بی اختیار به کار برده است یا مَثل هایِ ترکی را به فارسی ترجمه و بازگوکرده است. البتّه داد-و- سِتَد هایی از این دست میان زبان ها طبیعی است. در امثال و حِکَمِ دهخدا، به گفته ی کارشناسان، مَثل هایِ ترکیِ آذربایجانی کم نیستند. باری، از برخی کارهایِ عجولانه ی کسروی که بگذریم، نثر او رویِ هم رفته دلپذیر و زیباست و سرراست و نا سرراست در نثرِ معاصرِ فارسی اثر گذاشته است. برخی واژه ها و اصطلاحاتِ رایجِ امروز را کسروی واردِ زبان فارسی کرده است.

درباره ی نویسندگانِ آذربایجانی تبارِ پارسی گوییِ که در تحوّلِ زبانِ فارسی سهمِ چشمگیر داشته اند و آن را زیبا و استوار و ساده و روشن نوشته اند و می نویسند، بسیارمی توان سخن گفت. زنده یاد عبّاس زریاب خویی از نثرنویسانِ صاحب سبک بود ، محمّد علی موحّد نثری دلپذیر و استوار دارد. محمّدحسن لطفی، مترجمِ نامدارِ افلاطون، به زبانی پاکیزه و روان و بی تکلّف می نوشت. از نویسندگانِ چیره دستِ دیگری نیز می توان یاد کرد. جالب آنکه به هنجارترین و مدرن ترین فرهنگِ فارسی نیز که دهه ای پیش چاپ شد، زیرِ نظرِ دانشمندی آذربایجانی تدوین شده است.

البته آذربایجانیانی هم هستند که فارسی را بد می نویسند و گاه به عَمد بد می نویسند. آنان خشمِ فروخورده ی خود را بر سرِ زبانِ فارسی خالی می کنند. حتّا کسانی از آنان این جا و آن جا می کوشند تا این زبان را خوار و ذلیل و بی اعتبار جلوه دهند که بی شک کوششِ بیهوده ای است. این بی مهری به زبانِ فارسی توجیه پذیر نیست. زیرا اگر در قرنِ گذشته قدرت هایِ حاکم به زبانِ مادریِ آنان توهین کرده اند، باید آن را در پیوند با سیاستی ببینند که طرحِ اصلیِ آن را گروهی از سرامدانِ ایرانیِ پس از مشروطیّت و در پیشاپیشِ آنان، گروهی از روشنفکرانِ آذربایجانی ریخته بودند، با این گُمانِ ساده که با واقعیّت بخشیدنِ به آن، ایرانِ درمانده ی آن روز به جَرگه ی کشور هایِ سربلند و پیشرفته ی جهان خواهد پیوست. این آذربایجانیانِ برافروخته باید بدانند که بیش از همه، همولایتی ها و همشهری هایِ خودِ آنان بودند که شیفته ی تئوری هایِ نژادی و ایدئولوژی ِایرانِ باستانی شده بودند و تاریخِ زنده را که پدرانشان بازیگرانِ اصلیِ آن بودند، رها کرده، به قولِ داریوش آشوری، به تاریخ مُرده چسبیده بودند. کسانی مانند کاظم زاده ایرانشهر (زاده ی تبریز) و میزاحسین خان طاهرزاده تبریزی بودند که می خواستند ایران را به گذشته ای بازگردانند که باستان شناسیِ غربی تازه داشت کشف می کرد.

دکتر تقی ارانی و رضازاده شفقِ آذربایجانی بودند که به انکارِ خویشتن برخاسته بودند و تُرک بودن را ننگ می شمردند. غافل از آنکه به چشمِ دیگران، آنان تُرک زبان بودند و بنابرهمین اصل، تُرک شمرده می شدند. هنگامی که ملک الشعرایِ بهار با کسروی درافتاد، بنا به رسمِ ناخوشایندِ شاعرانِ ایرانی، شعری در هَجو او سرود که مطلعش این بود: «ای سیّد تُرک، کسروی از چه شدی؟ » او مردی را که دلبسته ی ایران بود و جانش را بر سر آن گذاشت، حتّا سزاوار این نمی دانست که نامی ایرانی برایِ خود بگزیند.

باری، به زبانِ تُرکی که زبانِ مادریِ ده ها میلیون ایرانی است، توهین بسیار کرده اند و برایِ ریشه کَن کردنِ آن حتّا از جعلِ تاریخ نیز بازنایستاده اند. زمانی بود که آذربایجانیان در زیرِ فشارِ تبلیغاتِ آریایی احساس می کردند که زبانِ مادری شان را باید مانند جامه ی زهرآگینی از تنِ خود بِکَنَند و دور بیفکنند. درجمهوری اسلامی نیز در برهمان پاشنه می چرخد. این رژیم نیز در زمینه ی زبان سیاستی را دنبال می کند که رژیم پیشین دنبال می کرد. زبانِ تُرکی با همه ی کوشش هایی که حکومت ها و روشنفکرانِ تمام خواه در سراسر قرنِ بیستم کردند، از ایران ریشه کن نشد. این را کارگزارانِ رژیمِ پیشین نیک امّا دیر دریافتند که با زور و تحقیر نمی توان زبانِ مردمی را عوض کرد. به رسمیّت شناختنِ این زبانِ قدرتمند و پُرجاذبه نیازمندِ بازاندیشیِ الگویِ سیاسی و ایدئولوژیکی است که از یک قرنِ پیش برذهن ها چیره شده است. کارِساده ای نیست، ولی باید تا دیرنشده به این کارهمّت گُماشت. وامّا آن دسته از آذربایجانیانی که سازِ ناسازِجدایی می نوازند، باید بدانند که آینده و سرنوشتِ مردمِ آذربایجان، به رغمِ همزبانی شان با مردمِ کشورهایِ همسایه، با آینده و سرنوشتِ مردمِ سراسرِ ایران گره خورده است. آنان به کشوری که نیاکانشان برایِ پایداری و یکپارچگی اش جنگیده اند، بسیار دلبسته اند و زبانِ فارسی را که در پَروراندن و بارآوردنش از دل و جان کوشیده اند، از آنِ خود می دانند.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
رادیو بین المللی فرانسه

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید