رفتن به محتوای اصلی

قابل توجه انانی که ترکیه را با ایران مقایسه میکنند

قابل توجه انانی که ترکیه را با ایران مقایسه میکنند

احمد ص

تُرکان پارسی گوی

قابل توجه انانی که ترکیه را با ایران مقایسه میکنند. اولا خدمدتان عرض کنم که من خودم را یک ایرانی و دوستدار ایران میدانم. 24 سال پیش برای مهاجرت به یک کشور غربی مجبور به اقامت در ترکیه گشتم. ترکهای ترکیه انزمان ما ایرانیها را ثروتمند و تا حدودی پیشرفته (بخاطر تبلیغات رژیم پهلوی سابق)میدانستند. من در انزمان ترکیه را واقعا کشوری فقیر و بدون ثبات اقتصادی وسیاسی یافتم. بعد از نزدیک ربع قرن بالاخره بدیداری از وطن و ترکیه نائل شدم. وضعیت این دو کشور واقعا 180 درجه دگرگون شده دیدم . مردم ایران را شدیدا سرخورده و فقیر و افسرده یافتم. وضعیت اقتصادی ترکیه را خیلی بهتر و مردمش را شادابتر و مرفه تر یافتم. از کسانی که این حرفهای مرا قبول ندارند خواهش دارم که سری به ترکیه و ایران بزنند بعد در مورد وضعیت کنونی این دو کشور قضاوت بکنند.

ناصر مستشار

شکنجه در دوبی و نژادپرستی کور ایرانیان

ضدیت بعضی ها با اعراب به همان اندازه ضدیت بعضی از عرب ها با فارسها محکوم است.اگر نیاکان ما در 1400 سال پیش از اعراب شکست خوردند وما هنوز آنرا فراموش نمی نمائیم ،در واقع مسئول آن فاجعه حاکمان وقت دو طرف بودند نه انسانهای معمولی که تنها برای یک زندگی ساده تلاش می کنند.تعمیم دادن یک موضوع مانند شکنجه یک فرد افغانی از جانب چندتن عرب به تمام اعراب به همان اندازه غلط است که اعراب نیز مجاز نیستند سنگسار و شکنجه توسط حکومت اسلامی را به تمام فرهنگ ایرانی تعمیم دهند.پشت همه این مسائل حکومت ها ایستاده اند نه انسانهائی که از بوق سحر تا نیمه شب برای یک زندگی ساده تلاش می ورزند.ایرانیان زیادی در 30 ساله گذشته در همین کشور های عربی مجاور خلیج فارس ساکن شدند تا کسب در آمد مالی نمایند بی آنکه آزاری به آنها برسد و اگر اینک ضررهای مالی آنها سبب شده که ضد عرب بشوند مقصر طمع ورزی و ثروت اندوزی بی حساب و کتاب آنها هست نه از فرهنگ بالای ایرانی؟

ناصر ايرانپور

آقای مزدک عزيز، با شما موافقم که‌ ما دردهای مشترک فراوانی داريم. اما دردهايی هم داريم که‌ شامل هم نمی‌شود. برای نمونه‌ نمی‌شود گفت که‌ مردان به‌ اندازه‌ی زنان مورد ستم قرار می‌گيرند؛ نمی‌شود گفت که‌ غيرمسلمانان به‌ اندازه‌ی مسلمانان مورد ستم قرار می‌گيرند، نمی‌شود گفت که‌ شيعيان ايران به‌ اندازه‌ی سنی‌های ايران مورد ستم قرار می‌گيرند، نمی‌شود گفت که‌ اقشار مرفه‌ جامعه‌ به‌ اندازه‌ی اقشار تهی‌دست مورد ستم قرار می‌گيرند، نمی‌شود که‌ شاغلين رشته‌ی روزنامه‌نگاری به‌ اندازه‌ی مثلا کارمندان اداره‌ی دارايی مورد ستم قرار می‌گيرند. اشاره‌ به‌ تک تک اين موارد نشانه‌ی تفرقه‌اندازی نيست. اين واقعيت را بايد پذيرفت که‌ ستم بر مثلا کردستان مضاعف است و به‌ اندازه‌ی استان فارس نيست. اين را ديگر اکنون افراد پيرامون حکومت نيز می‌گويند

به‌ هر حال برای رفع هر کدام از اين دردها نياز به‌ مکانيسمهای معين داريم. نه‌ فدراليسم قادر است مشکل مثلا تبعيض طبقاتی و يا جنسيتی را از ميان بردارد و نه‌ مثلا دولت سکولار و يا دادمحور و يا حتی دمکراتيک اکثريتی قادر است به‌ امر بخشهايی از مردم ايران که‌ خواهان خودحکومتی و مشارکت در اداره‌ی کل کشور هستند، پاسخ درخور بدهد.

در مورد تقسيمات کشوری هم فکر نمی‌کنم اختلاف وحشتناکی با هم داشته‌ باشيم. در برخی از مناطق ايران تقسيمات کشوری بر اساس ملاحظات دولتی و امنيتی تعيين شده‌اند. برای رفع اين نقصيه‌ در هر کدام از اين مناطق رفراندوم برگزار می‌کنيم. ملاک و ميزان و معيار تنها رأی مردم باشد و بس. خود در هر استان و ولايت و ايالتی امور مربوطه‌ توسط ارگانهای انتخابی، سياسی، قضايی، فرهنگی همان واحدها حل و فصل شوند. هر کدام از اين واحدها هم نمايندگی در مجلس سنا داشته‌ باشند. امور مشترک و فرامنطقه‌ای به‌ ارگانهای فدرال (مرکزی) واگذار گردد. اين کليت آن چيزی که‌ من می‌گويم. تصور نمی‌کنم که‌ شما به‌ لحاظ پرنيسپ با آن مخالفتی داشته‌ باشيد. می‌گوئيد که‌ ابتدا به‌ فضای دمکراتيک نيازمنديم. مخالفتی ندارم. ولی خود اين دمکراسی هم بالاخره‌ مدل و ساختار معينی دارد و می‌توانيم در مورد آن گفتگو کنيم.

زنده‌ باد آزادی و برابری همه‌ی انسانها در ايران فارق از تعلقات زبانی، اتنيکی، اعتقادی، فلسفی، جنسی و سياسی

موفق باشيد.

مزدک

هموطن گرامی جناب ایرانپور!تمام مشکلاتی را که مطرح کرده اید درد مشترک اکثریت مردم ایران است.در بعضی مناطق بیشتر در بعضی جاها کمتر.بنابراین عمده کردن اختلافات طبقاطی دریک قسمت از ایران و بین یک گروه در ی از جامعه امروز ایران دوا نخواهد کرد.ما باید با بیعدالتی و فقر و فاقه ورنج و نا برابری در تمام نقاط ایران مبارزه کنیم و...

بنظرم دراین مورد با هم مجادله ای نداشته باشیم.اختلاف من شما در تقسیمات کشوری و نوع دیدمان به مسله ملی و تمامیت ارضی ایران است نه عدالت اجتماعی و رعایت قانون وحقوق و...درهمان فارس فقر و بدبختی دهشتناکی حاکم است که دمار از روزگار مردمانی زحمت کش که روزگارشان را جز با فقر و فاقه نگذرانده اند دراورده.حالا برای این افراد چه فرقی میکندکه به چه زبانی حرف بزنند.وقتی آتش فقر و نابرابری بیداد می کند مطرح کردن اختلافاتیکه پایه و اساس تمامیت ارضی کشوری را بهم بریزد سیاستی بر ضد خواست و مبارزه تودها برای رسیدن به عدالت اجتماعی است. ولی همین روشنفکران با اتحاد اصولی خود بر اصولی کلی مثل دمکراسی و سکولاریسم وانتخابات آزاد و آزادی مطبوعات وعدالت اجتماعی...میتوانند جامعه را با حفظ ثبات وآرامش و دوستی و صلح با کمترین هزینه به گیش هدایت کند.مسلما در چنین راهی و فضایی کسی شمارا از مطرح کردن دید خود نسبت به تقسیمات و اداره کشور نمیتواند باز دارد.زیرا چنین خواستی با اصول دمکراسی مغایرت دارد.اما نباید فراموش کرد که هر ایرانی روشنفکری تنها بخود و منطقه اش تعلق ندارد.روشنفکران همانگونه که میتوانند بزرگترین نقش را در ثبات و ارامش جامعه ای بازی کنند میتوانند با برخوردها و سیاستهای غلط باعث پراکندگی و اتحاد مردم و درنتیجه بنفع دشمنان مردم کار کنند.بنابراین بنظر من مطرح کردن موضوعاتیکه احتیاج به جوی دمکراتیک و سکولار و ارام و باثبات دارد در فضای کنونی ایران سمی مهلک برای رهایی تمام ایرانیان است!ایران کنونی احتیاج به حکومتی دمکراتیک یعنی حکومتیکه آزاداه از طرف مردم انتخاب شده باشد و در جنین حکومتی بیشتر خواسته های مردم و اقلیتها براحتی و بدون درگیری برآورده خواهد شد.مسلما نباید انتظار داشت که تمام مشکلات جامعه درمدتی کوتاه حل شوند.باید به دمکراسی درایران شانسی داد. با تشدید اختلافات و درگیریهای بیمورد بین مردم جز به ظهور مستبدی دیگر و یا پراکندگی و کشتار و خونریزی و نسل کشی چیزی عایدمان نخواهد شد.من هم کردستان را گشته ام هم بلوچستان و هم آذربایجان و هم بیشتر مناطق فارس نشین را دیده ام. و هم معنی فقر و تنگدستی و بیعدالتی و تحقیر وبی حقوقی را میدانم ولی درمان اینهمه را در پراکندگی و جدایی و اختلافات و جنگ و ستیز نمیدانم.نیروهای دمکراتیک و سکولار با محور قرار دادن انسان و داد(حق+قانون+عدالت)میتوانند با هم به توافق برسند و پس از قدرت گرفتن و بوجود آوردن ثباتی پایدار و دردست گرفتن ارگانهای مهم کشور و دمکراتیزه کردن آن و بوجود آوردن جوی دمکراتیک و سکولار درجامعه میتوانند مشکلات جامعه را یکی پس از دیگر حل کنند.شکی نیست که چنین سیستمی را احزاب و نهادهای دمکراتیک بوجود خواهند آورد چیزی که دربین احزاب و گروهای سیاسی و حتی سیاستمداران ایرانی نادراست!

بامید اینده ای روشن و ایرانی دمکراتیک و سکولار با حکومتی انسان و داد محور

پاینده ایران!

کامران

احمدی نژاد، کاندیدای مورد حمایت خامنه ای و نتانیاهو

جناب عرفانی گرامی درود. بنظر من کاندیدای مناسب نظام در شرایط کنونی موسوی می باشد گرچه ولایت فقیه عاشق دلقکی به اسم احمدی نژاد می باشد. بعد از حکم میکونوس و ایزوله شدن نظام هم خاتمی مناسب تر از ناطق نوری بود گرچه نوری نورچشمی سید علی خامنه ای بود. سیستم ولایی برای حفظ دستگاه آخوندی همیشه راه های واقعی و مناسب را بر می گزیند و ریسک زیاد نمی کند.

شاید در زمان بوش پاسدار محمود بهترین گزینه نظام بود اما در شرایط کنونی و در مقابل اوباما موسوی که از پشتیبانی خاتمی هم برخوردار است مناسبترین مهره نظام در سطح بین المللی باشد.

اسرائیل یک کشور بدنام با کارنامه سیاه در کشتار مردم فلسطین می باشد و هر نوع حمله ای به ایران به ضرر آن تمام می شود. اسرائیل اینقدر احمق نیست که این اشتباه بزرگ را مرتکب شود. تجربه بوش درس عبرتی است برای اسرائیل. دولت اوبا ما با کمک لابی گسترده آخوندها در آمریکا و موسوی می تواند اسرائیل را جمهوری اسلامی نزدیک نماید. برژینسکی و حامیان نظام در آمریکا هم دنبال این سیاست می باشند به شرطی که ولی فقیه جام زهر اتمی را زودتر بنوشد. جمهوری اسلامی با هر کسی حتی اسرائیل سازش می کند جز با اپوزیسیون سرنگون طلب و بخصوص سازمان مجاهدین خلق ایران. هدف سیستم نابودی شهر اشرف و نگه داشتن مجاهدین خلق در لیست سیاه آمریکاست و بر سر هر مسئله ای حاضر به مذاکره و نرمش می باشد. هدف نظام تسلط بر کشور عراق است که با رفتن آمریکا امکان تحققش هم کم نیست. در افغانستان رزیم ولایت فقیه می تواند متحد آمریکا در مقابل طالبان پاکستان شود که کابوسی است برای آمریکا. نظام برای ادامه حیات نیاز به همکاری با غرب و نزدیکی به اسرائیل دارد و باند خاتمی می تواند این مسیر را هموارتر نماید.

بنظر من زهر خوردن نظام و نزدیکی به آمریکا نظام را خلع سلاح می کند و این فاشیسم دینی نمی تواند تا ابد پشت شعار ضد اسرائیلی مخفی شود و اپوزیسیون را دائما متهم به جاسوسی برای آمریکا و اسرائیل نماید. باید این سلاح را از دست نظام سنگسار و حامیانش گرفت.

م.سحر

m.sahar@free.fr

شکنجه در دوبی و نژادپرستی کور ایرانیان

این مقاله دوست من جواد طالعی از سر عصبانیت نوشته شده است.

وی تا آنجا که به طور کلی نژادپرستی را مذموم می داند و به آنها که تر و خشک را با هم می سوزانند انتقاد می کند کاملاً حق دارد.

اما متأسفانه از آنجا که نقد طالعی متکی به یک مطالعهء همه جانبه و جامعه شناسانه نیست ، خود وی نیز متأسفانه به دام همان روشی می افتد که برخی کامنت نویسان افتاده بودند و با اظهار نظرهای شخصی و ناعادلانهء خود همهء اعراب را به همان چوبی رانده بودند که آن شیخ شکمباره را!

این مقاله مئأسفانه با اتکا به یادداشت های چند حاشیه نویس حرفه ای دنیای مجازی نوشته شده است ، و متکی ست بر اظهار نظر کسانی که در این سو و آن سوی تریبونهای مفت و مجانی اینترنتی به دنبال فرصتی می گردند تا پرچم عقاید افراطی خود را تکانی بدهند و جلب نظر کنند.

همواره طرفداران ایدئولوژی های افراطی و مسحور شدگان نظریات تند تیز سیاسی ،از فعال ترین کامنت نویسان دنیای مجازی اند و اتفاقاً در میان آنان بسیاری تندروان وهوچی گران و تفرقه افکنان و آتش بیاران معرکه های نژادی و قومی هستند که به قصد آتش افروزی های نژادی و قومی ، با نقاب به میدان می آیند و عبارات تفرقه افکن و کینه پراکن خود را از زبان دیگران انتشار می دهند.

برای این که مثال روشنی بدهم درمیان ما ایرانیان متأسفانه عده ای قوم پرست و دلباخته به انواع ایدئولوژی های پان ترکی یا پان عربی یافت می شوند که به نام ایرانی یا قارسی زبان مطالب تحریک آمیز و تفرقه افکن می نویسند و قصدشان گل آلود کردن آب و صید ماهیهای قومی و نژادی و قبیله ای ست.

بنا بر این چنین کامنت هایی اعتبار سوسیولوژیک ندارند و بیانگر و نمایاننده جامعهء ایران نیستند. ازین رو دوست کوششگر و روزنامه نگار باسابقهء ما آقای طالعی نمی باید برای این کامنت ها سندیت و اعتبار جامعه شناسانه قائل شود و بر مبنای آنها ، وجود راسیسم مزمن و ریشه دار در میان ایرانیان را نتیجه گیری کند.که این خود افتادن به دامی ست که دیگران سر راه ایرانیان پهن می کنند. وقتی می گویم دیگران ، مقصودم کسانی ست که در اثر تبلیغات سیاسی و ایدئولوژیک بیگانگان ، در خدمت سیاستی قرار گرفته اند که قصدش ایجاد پراکندگی در میان ایرانیان و اگر شد تجزیه ایران است.

(می توانید بروید و به سخنان اخیر خانم نماینده حزب دموکرات آمریکا گوش بدهید که در کنار صاحب منصابان اسرائیلی نشسته و پروژهء تجزیهء ایران را به بهانه تنوعات قومی و زبانی در کشور ما تبلیغ می کند!)

بد نیست دوست ما آقای طالعی که در روزنامهء شهروند کارمی کنند به کوشش هایی که در کانادا صورت می گیرد( و روزنامهء آقای زرهی به ارگان آن هابدل شده) توجه کنند و ببینند که چگونه و با چه پاسپورت و با نفوذ چه لابی ها و چه نیروهای بین المللی و ضد ایرانی یک خانم نژادپرست پان ترک یک روز در نشست عمومی حقوق بشر سازمان ملل می نشیند و حقوق بشر «ترکها» را از زبان حافظ و سعدی و رومی و نظامی و گویندگان به این زبان مطالبه می کند و زبان فارسی را که زبان فرهنگ و رشتهء پیوند هزارسالهء اقوام ایرانی ست متهم به ضدیت با حقوق بشر می کند و روز دیگر در ژنو درنشست دیگری از همان نوع ، که این بار در زمینهء نژادپرستی برگزار می شود ، پشت میکروفن می رود و زبان فارسی را زبان نژادپرستی می نامد و بازهم زبان سعدی و مولوی و نظامی و شمس و صائب و سهروردی رانژادپرست می خواند و هزارسال سلسله های حاکم ترک و تاتار و مغول را مظلوم و ستمدیدهء پارس ها جلوه می دهد. بد نیست به این گونه کوششها هم توجه شود و اینگونه سخن پراکنی های مضحک و ابلهانه و در عین حال تراژیک هم مورد عنایت روزنامه نگاران جدی ایرانی قرار بگیرد تا در آینده دود این آتش افروزی های رذیلانه به چشم انسان های بی گناه کشور ما نرود.

باید کوششهای آشکار و پنهان نژادپرستان قومی رانیز که ماسک مظلوم نما می زنند و پشت مفهوم شریف حقوق بشر و آنتی راسیسم پنهان می شوند تا غیرانسانی ترین و ناجوانمردانه ترین هدف های بیگانگان را در ایران به پیش ببرند، به مردم شناساند تا افراد ساده دل ایرانی به دام برنامه های شوم بیگانگان اسیرنشوند و شمشیر برادرکشی را سر هیچ و پوچ بر ضد یکدیگر از رونبندند. سرچشمهء نژاد پرستی در ایران امروز همین تحریکات قومی ست که با ماسک مظلوم نما و به نام مطالبات هویتی و فرهنگی و زبانی و قومی به میدان می آید.

اما سخنی در بارهء نژاد پرستی ایرانیان

درجای دیگری در این باره سخنی گفته بودم و یادداشتی نوشته بودم ، همان سخنان را در همینجا تکرار می کنم و تأکید می کنم که مردم ایران در اعماق وجدان جمعی شان نژادپرست نیستند و ضدیت با اعراب که به خصوص در میان روشنفکران سدهء اخیر رایج شده ، بر زمینهء فرهنگ بومی و تاریخ ملی ایران استوار نیست و علل دیگری دارد که یکی از مهمترین آنها احساس درد مزمن واپسماندگی تاریخی در رکاب قافلهء تجدد غربی ست و علت این درد مزمن را نیز غالب روشنفکران سدهء اخیر حملهء اعراب مسلمان دانسته اند و ریشه دواندن یک سنت مذهبی متکی بر اسلام که از نگاه آنان مطلقاً با تجدد و پیشرفت های دنیای مدرن هماهنگی و هم زمانی نداردرا ـ به درست یا غلط ـ علت العلل این واپسماندگی دانسته اند .

این یکی از علل عرب ستیزی در ایران ست و ربطی به راسیسم ندارد و موضوع فرهنگی و مذهبی ست و نه نژادی.

باید حساب مفاهیم را از یکدیگر جداکرد .

کافی ست دیگر ،اینهمه قالبی اندیشیدیدن و همواره و همچنان همهء گیر ها و گره کورهای فرهنگی و اجتماعی ایرانیان را از فیلتر و نظریه های قالبی عبور دادن و راه حل های پیش ساخته را معجزه گر خواندن و در میان مردم ترویج کردن!

نژاد پرستی یا راسیم پدیدهء غربی ست.

این نکته را در حاشیهء بلبل زبانی های آن خانم ِهمه فن حریف و «با نفوذ» و نورچشمی محافل از ما بهتران در ژنو نوشته بودم

درباره نژادپرستی ایرانیان ست . و دقیقاًمرتبط است با این مقالهء دوست ما آقای طالعی

نژادپرستی در ایران ریشه ندارد

در ایران معضل نژاد پرستی وجود ندارد. ایرانیان با این پدیدهء غربی خوشبختانه هرگز میانه ای نداشته اند و اصولا ایران به دلائل تاریخی و جغرافیایی خود که محل برخورد قبایل و تیره های گوناگون قومی و نژادی بوده است کشوری ست که در آن به نژاد و رنگ نمی توان تکیه زد.

اصولا از وجود مردمان بومی قبل از رسیدن اقوام آریائی به فلات ایران که بگذیریم، این سرزمین هجوم ها و تاخت و تازهای فراوان دیده است که یکی از مهم ترین آنان حمله اسکندر و ایجاد حکومت دویست سالهء سلوکیان بوده.

پس از آن حمله فاجعه بار قبایل حیره و شام و حجاز و نجد که به نام اسلام تحت هدایت محمد و شیوخ قریش و قبایل بانفوذ دیگر عرب متحد شدند و ایران راعرصهء تاخت و تازی قرار دادند که هنوز پس از هزار و چهارصد و اندی سال قد راست نکرده است و نتیجهء آن را در تسلط حکومت دینی و شیخان و ملایان مسلمان بنیادگرای فعلی می بینیم و زهر آنرا همچنان زیر زبان مزه مزه می کنیم. در دوران حاکمیت خلفای اموی و عباسی هم پای قبایل گوناگون و متخاصم ترکان به این دیار باز شد و بعد هم تاتار ومغول های وحشی جهان سوز بودند که آمدند و سوختند و کشتند و خوردند و بردند . به هرحال تاریخ این کشور تاریخ یک تراژدی جان سوز است که ضمن آن تمدن ایرانی تا رفته است سری بلند کند ، اقوام و قبایل نامتمدن و وحشی هجوم آورده اند و کرده اند آنچه کرده اند.

در حدود سال های 400 هجری که دولت های نیمه مستقل ایرانی با هجوم غلامان ترک و به تحریک خلفای عرب عباسی ضعیف شدند و انقراض یافتد و ترکان غزنوی که کارگزاران و غلامان دربار سامانیان بودند ، قدرت یافتند.

یک حکیم بزرگ باهمراهی گروهی از دلسوزان ایرانی بر آن شدند تا جنبش فرهنگی ایران را در برابر سلطه 300 سالهء اعراب و نیز در برابر ترکان مهاجم پایه ریزی کنند. فردوسی برای اجرای این پروژه کمر همت به میان بست.

فردوسی در اثر بزرگوار و بنای شکوهمند خود شاهنامه گفت

از ایران و از ترک و از تازیان

نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان (ایرانی الاصل) نه ترک و نه تازی بود

سخن ها به کردار بازی بود

این پیشگویی فردوسی عین حقیقت است و هیچگاه تعصب و عرق نژادی خاصی در میان ایرانیان ایجاد نشده و مردم ایران در عمق وجدان جمعی خود , هرگز خود را به نژاد خالصی متعلق ندیده اند تا امروز.

این افکار نژاد پرستی محصول فرهنگ غرب است و ریشه در یهودیت ـ مسیحیت غربی دارد و از اواسط قرن نوزدهم با پیدایش علوم جدید ، مثل بیولوژی و آنتروپولوژی (مردم شناسی) وجامعه شناسی و به خصوص زبان شناسی ، این ایدئولوژی ریشه دار غربی به استدالال ها و ادلهء گوناگون شبه علمی متکی و مستظهر شد و تا جایی که فلسفه را نیز به خدمت گرفت و سرانجام در قرن بسیتم نتیجهء دهشتناک خود را در مغرب زمین با ظهور فاشیسم و نازیسم به مرحلهء عمل رسانید و بشریت را به ننگ بی سابقه ای آلوده کرد

اما این ایدئولوژی مثل همهء محصولات فکری و ذکری و خوراکی و پوشاکی و غیره ، در مغرب زمین باقی نمانند و آثار مخرب خود را به شرق هم صادر کرد .

متأسفانه دولت و حکومتی که در شرق پیش از همه و بیش از همه از راسیسم و فاشیسم غربی متأثر شد دولت ترکان عثمانی بود که حتی قبل از نازی ها دست به تصفیهء نژادی زدند و ملیونها ارمنی و کرد و تالش و دیگر اقوامی را که به نظر آنها ترکنژاد نبودند قتل عام کردند. پس این «افتخار» نژاد پرستی و نژادگرایی در شرق نخستین بار و به شیوه دهشتناک و ننگین نصیب ترکان عثمانی شد و این میراث شوم از طریق ایدئولوگ های پان ترکیسم به ترکان جوان و جانشینان کمال آتاتورک منتقل شد و ترکیه شیفتگان ا یرانی را هم به سم و زهر این نژاد گرایی ترکی آلود و نتیجهء آنرا اینجا و آنجا از جمله در دیسکورس ها و خطابه خوانی های این خانم و بعضی آقایون دکاتره و پرافسورهء روزگار می بینیم .

در این حاشیه بیش ازین نمی شود وارد مسئله شد. من فقط می خواستم تأکید کنم که برخلاف تبلیغات سیاسی رایجی که در دیسکورس هایی از نوع سخنان خانم زمانی هست. ایران از فرهنگ راسیسم و نژادپرستی رنج نمی برد.

مشکل ایران در استبداد است و در عدم رشد فرهنگی جامعه.

مشکل ایران درحال حاضر وجود یک جکومت دینی شیعه است که از قضا هم شهری های خانم زمانی از ایدئولوگ ها و پایه ریزان آن بوده اند و اکنون هم ولایت فقیه و ریاست جمهوری و ارتش و امنیت خانه و پاسدارخانه ها را زیر سیطره خود دارند.

متأسفانه خانم زمانی فرق نژاد و زبان را نمی داند. یک روز صحبت از «ستم فارس» می کند و منظورش مخالفت با زبان مشترک و سراسری مردم ایران یعنی زبان تاریخی و فرهنگی این سرزمین است.

یک روز دیگر که جلسه دیگری ست و موضوع نژاد مطرح است در آنجا حضور می یابد(با چه پاسپورتی و با نفوذ کدام نیروی ناشناخته ای ، الله اعلم) و از«نژادپرستی قوم فارس»(کذا) یا «ملت فارس!!» (جل الخالق) نسبت به« نژاد ترک» و «ملت ترک » در ایران نطق می کند.

این سخنان هم عجیب است هم مضحک است هم مایهء شرمساری ست.

گویا این بانو غافل است از اینکه ممکن است مردم سئوال کنند که چگونه است که در ایران پس از هزار و دویست سال تاخت و تاز و جهانسوزی قبایل گوناگون و غالباً متخاصم ترک و با وجوداینهمه کله مناره سازی و شهر کوران سازی های سلسله های ترک و تاتار ، باز هم از«نژاد فارس» کسانی جان سالم به در برده اند و «ستم نژادی» برترکان اعمال کرده اند؟

واقعا خنده دار است.

چطور می شود هم در این 1200 سال ،همواره و بدون گسست در هیأت حاکمه یک کشوری بود و مردم را و رعایا را زیر نعل ستوران له کرد و ضمنا مظلوم نمایی فرمود و از «ستم نژادی فارس ها» دم زد؟

آیا این یک پروژهء شومی نیست که دست بیگانگان ماکت آنراساخته و بیانیه های تبلیغاتی اش را به دست کسانی داده است که این روز ها به نام قوم پرستی و ستم زبانی و ستم نژادی این ور و آن ور می روند و تخم تفرقهء ملی در میان ایرانیان می پراکنند؟

خانم زمانی و همفکرانش باید روزی به خود بیایند و دست ازین تحریکات ضد ایرانی و ضد ملی بردارند زیرا این روش جز سنگ انداختن در برابر آرزوهای آزادیخواهانهء ملت ایران نیست و جز آن که استبداد گرایان را تقویت کند و چکمهء نظامیان را برق بیندازد، هیچ هنری از خود بروز نمی دهد و به خصوص ضربهء آن به مردم نواحی ایالات و ولایاتی وارد خواهد آمد که اینان مدعی نماینندگی ودفاع از آنانند و دود این آتش ها بیش و پیش از دیگران به چشم ایرانیانی خواهد رفت که جز زبان فارسی به زبان دیگری نیز تکلم می کنند اما همواره خود ایرانی می شمارند و اختلاف زبانی موجب جدایی آنها از کلیت ملی و همبستگی ملی و ایرانی آنها نیست.

خانم ها و آقایان تا دیر نشده به خود بیایید و دکان این مباحث نفرت پراکن و تفرقه انگیز را تعطیل کنید

ببخشید اگر غلط تایپی وارد متن شد . فرصت بازبینی نبود و حاشیهء سایت تنگ بود

مثل گذرگاه عافیت ! وازین سبب ما هم کما فی السابق جریده می رویم!

ناصر مستشار

جدال شرکت و تحریم

وقتی مرحوم امیرعباس هویدا نخست وزیر نظام پیشین که توسط همین حکومت اسلامی به محاکمه کشیده میشد ، آنموقع امیر عباس هویدا به درستی در پاسخ رئیس دادگاه بی عدالت اسلامی گفته بود :مرا محاکمه نکنید بلکه سیستم حکومتی گذشته را محاکمه نمائید، چرا که من معلول آن سیستم هستم ! او در ادامه گفت : ناکارائی من تنها غفلت شخص نخست وزیر نبود بلکه نظام به بی کفایتی دچار گشته بود! هوید ا با این سخنانش بر نکته بسیار اساسی دست گذاشت اما هنوز رجال سیاسی و بخش وسیعی از روشنفکران ما منطق اورا یا جدی نگرفته اند یا تاکنون نفهمیده اند .اینک نیز نباید تنها دولت محمود احمدی نژاد را به همه فجایع شکل گرفته کشور پاسخگو نمود بلکه سیستم و رهبر را باید مسئول دانست.نیروهای اصلاح طلب حکومتی اینک می خواهند به زیر چتر حمایتی همان رهبری بروند که احمدی نژاد مدت چهار سال در سایه حمایت او قرار داشت که در همینجا باید به قدرت طلبی نیروهای موسوم به اصلاح طلبی مظنون شد نه به صداقت کشور داری و مردم دوستی آنها؟ اصلاح طلبان در همان هشت سالی که بر سرکار بودند چه شا خه گلی بر سرمردم زدند که اینک می خواهند بزنند؟اگر در آن دوره می گفتند که رهبر مانع همه کارها بود اینک نیز همان رهبر بر سرکار است و آنها باید بازهم کرنش همان رهبر را بکنند!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید