* شما از زمان تسخير سفارت آمريكا بهعنوان يكي از دانشجويان خط امام ودر پی رابطهاي كه با آقاي خوئينيها پيدا كرديد جزو اعضاي جريان خط امام و يا همان جناح چپ بوديد.با توجه به شناختی که از مناسبات میان چهره های ارشد این جریان دارید هيچ موقع تصور ميكرديد كه رئيس مجلس سوم با نخستوزير دوران جنگ براي كسب قدرت به رقابت بپردازند و شرايطي پيش بيايد كه آقاي كروبي و آقاي موسوي رقیب هم باشد؟
-- نه؛آن زمان كسي چنين فكري نميكرد و اصلا اين ذهنیت هم مطرح نبود كه تا 30 سال بعد را بتوان پيشبيني كرد. الان هم كسي هيچ تصوير روشني از فضاي سياسي 30 سال آينده ندارد و در نهايت تا چند سال بعد قابل پيشبيني است البته اگر بتوان چنین کاری را کرد.
در مورد آقاي كروبي و موسوي هم اشكالي ندارد كه هر كدام ايدههايشان را در سطح جامعه مطرح كنند، البته زماني كه بحث يك شخص ثالث مطرح شود شرايط ميتواند تفاوت كند و موضوع ضرورت اتحاد اين دو و چگونگي اين وحدت مطرح ميشود. آن موقع بايد محاسبه كرد كه آيا اين اتحاد مفيد است يا مضر.
* همواره يك نزديكي سياسي و نه لزوما فكري ميان آقاي موسوي و كروبي احساس ميشد. رقابت اين دو نامتعارف نيست؟
--نه اصلا، با يك مثال توضيح ميدهم. فرض كنيد شما يك مغازه نانوايي باز ميكنيد و برادرتان يك مغازه لوازم خانگي. هر كدامتان به يك نياز پاسخ ميدهيد. در اينجا رقابتي رخ نميدهد.
* الان شما حضور همزمان اين دو را بدين صورت تحليل ميكنيد.
--نه به اين شدت ولي این دو نفر داراي يك مغازه مشابه براي پاسخ به يك نياز مشابه هم نیستند چيزي ميان دو حالت است.
* تفاوت كاركرد حضور اين دو چيست؟
--تفاوتها از شعارهاي آنها قابل درك است. الان به خوبي تفاوت گفتمان و ايدههاي اين دو روشن شده است، بنابراين طرح اين ايدهها از سوي هر دو طرف به نفع جامعه است چون با دو ايده متفاوت آشنا می شود.
اما در شرايطي هم ميتوانند رقيب نا متعارف هم باشند، روزي كه در برابر يك شخص ثالث قرار ميگيرند در آن موقع رقابت آنها شاید مضر باشد. در اين شرايط بايد محاسبه جديدي صورت گيرد تا معلوم شود رقابت اين دو مضر است يا مفيد و اگر بنا بر وحدت است، كداميك بايد به نفع ديگري كنار برود و چرا. اما الان هر كدام مطالبات متفاوتي را طرح ميكنند و در تلاش هستند بخشي از جامعه را به فضاي انتخاباتي كشور دعوت كنند.
متاسفانه يك رفتار سياسي نامطلوبي در كشور ما رايج شده كه به نوعي يك بيماري است. افراد سياسي ما به جاي مطرح كردن خود و ايدههايشان به دنبال حذف سايرين يا متقاعد كردن ديگران براي عدم حضور هستند. سوال شما هم انعكاسي از وجود همين طرز تفكر است. اگر فرد و مجموعهاي بنای خود را براي حضور در انتخابات گذاشته است چرا در برابر سايرين واكنش منفي نشان ميدهند. اين كار با طرح آزادانه ايدهها تعارض دارد. هر كس به هر ايدهاي اعتقاد دارد از نامزد همان ايده حمايت كند و در پيگيري و برنامههاي او مشاركت كند و از پرداختن منفي به ديگري پرهيز كند. اينكه بهدنبال نيامدن ديگري باشيم تا خودمان مطرح شويم، ضعف و فقدان اعتماد به نفس يك گروه سياسي را عيان ميكند.
* پس شما ميفرماييد حضور همزمان دو چهره شاخص از يك جريان سياسي آنقدر داراي منفعت عمومي و اجتماعي است كه از اينكه در نهايت به نفع جريان مقابل تمام شود نبايد نگران بود؟
--اين مفاهیمي كه مطرح ميكنيد بسيار سيال است. مثلا می گویید "از يك جناح در مقابل جناح مقابل". اصلا چگونه اين دو در يك جناح هستند. آنقدر تفاوتهاي تاريخي، تجربی و فكري ميان اين دو وجود دارد كه ميتوان آنها را دو جناح دانست يا حداقل گروههاي كاملا متفاوت ولي در يك طيف سياسي دانست. چيزي كه به خودی خود وجود آن عيب و اشكال نيست. فقط زماني يك جناح واحد تلقي ميشوند كه در برابر يك جريان ثالث قرار بگيرند. بنده و شما هم ممكن است داراي تفاوتهاي زيادي باشيم ولي وقتي در برابر يك خارجي قرار بگيريم هر دو ايراني هستيم و موضع واحدي داريم. بهويژه اينكه الان اصلا معلوم نيست چرا بايد آقاي كروبي به نفع مهندس موسوي كنار برود و یا همينطور برعكس.
* پس چرا چهار سال قبل آقاي كروبي اول از آقاي موسوي دعوت كردند بعدا كه ايشان در آن جلسه مشهور سعدآباد نيامدند، خود آقاي كروبي وارد عرصه انتخابات شدند.
--اين استدلال را ميتوان عليه آقاي موسوي هم به كار برد كه چرا دوره قبل كه همه به دنبال شما بودند در انتخابات حاضر نشديد ولي در اين دوره كه هم آقاي خاتمي و هم آقاي كروبي اعلام آمادگي جدي كردند، ناگهان شما وارد عرصه انتخابات شديد!
*مگر اين استدلال شما غلط است؟ و مگر آقاي موسوي نبايد در اين مورد پاسخگو باشند؟
--نه غلط نيست ولي در هر شرايطي مسائل متفاوت است. چون رفتار سياسي يك رفتار مطلق نيست. اگر امروز نماز ميخوانيم، فردا هم بايد بخوانيم چون نماز خواندن شرايطپذير نيست اما در سياست؛ شما در واكنش به محيط و شرايط جامعه، تصميم به اقدامي ميگيريد. شايد آقاي موسوي در چهار سال قبل محاسبات ديگري داشتند و الان طور ديگري ميانديشند.
* چرا ايشان دوره قبلي نيامدند.
--هيچكس نميداند و تا اين لحظه ايشان نيازي به پاسخ به اين سوال احساس نكردهاند. من ميگويم ايشان علاقه نداشتند و به بقيه مربوط نيست. امروز هم علاقه دارند كه بيايند باز هم به بقيه مربوط نيست. اينها حداقل در شرائط کنونی خيلي بحثهاي مفيدي براي انتخابات نيست. انتخابات محل و بازار عرضه كالاي سياسي است. هر جريان و نامزدي باید اين كالا را به خوبي توليد و به مردم ارائه كند و مابهازاي آن كه «راي» است را بگيرند. برخي دوستان ما چون در توليد اين كالا ضعيف هستند به سراغ اين بحثها ميآيند. مثل سلمانيها كه وقتي بيكار ميشوند سر هم را ميتراشند! وحدت سياسي در عمل سياسي رخ ميدهد يعني اگر شما كالايتان را خوب توليد كرديد و مشتري براي شما زياد بود، خود بهخود سايرين به نفع شما كنار ميروند. آن موقع اصلا مهم نيست كه چه كسي هست چه كسي نيست، آنكه مردم ميخواهند ميماند.
* من از طرح سوال اولم ميخواستم به اينجا برسم كه آيا ما شاهد يك جناحبندي سياسي جديد هستيم يا خير؟
--هم آري، هم خير. مرور انتخابات دوره قبل يعني سال 84 اين مساله را روشن ميكند. چرا در دوره قبلي ما 7 نامزد اصلي در انتخابات داشتيم؟ بهخاطر اينكه هريك بخشي از مطالبات جامعه را نمايندگي ميكرد و تعدد نامزدها در بطن وضعیت اجتماعي ريشه داشت.
در انتخابات پيش روی هم اگر آقاي خاتمي ميتوانست تا پايان در صحنه حاضر باشد ساير نامزدها به تدريج به نفع ايشان كنار ميرفتند، چون در بطن جامعه وقايعي رخ ميداد كه به واسطه آن خود بهخود اين اتفاق حادث ميشد. و اگر کنار هم نمی رفتند اهمیتی در نتیجه کار نداشت.
* اين انفعال نيروهاي سياسي نسبت به كنشهاي اجتماعي نيست؟
--خير، اشتباه نيروهاي سياسي است چون شيپور را از سمت گشاد آن ميزنند. انتخابات فقط رايگيري نيست بلكه زمینه برای يك حركت اجتماعي است كه انعكاس و نتیجه آن در رايگيري است. اينكه آقاي خاتمي به نفع آقاي موسوي كنار رفته يك شوخي است. اگر خاتمي كنار نميرفت آقاي موسوي در تبريز هم نميتوانست آراي قابلتوجهي بيابد، همين طور آقاي كروبي در غرب كشور اقبال انتخابات گذشته را نمييافت چون اين آرا قابل هدايت نيست، اگر بود كه در انتخابات دوره دوم سال 84 جمع آراي چهار نامزد اصلاحطلب بايد به نفع آقاي هاشمي به صندوق ريخته ميشد. جامعه ما مطابق معیارهای معمول فکر یا رفتار نميكند و تحت شرايط احساسي رفتار ميكند.
اگر در دوره قبل آقاي كروبي و معين ائتلاف ميكردند، مجموع آراي آنها از جمع آراي حاصله تكتك آنها هم كمتر ميشد چون نه شعار 50 هزار توماني آقاي كروبي مجال طرح مييافت و نه آقاي معين ميتوانست بياعتنا به نظر آقاي كروبي ايده دموکراسی را طرح كند و هر كدام در صحنه ميماندند بايد ملاحظات ديگري را در رفتار انتخاباتي خود لحاظ ميكردند. اين نكته سبب ريزش آرا و كاهش جذابيت انتخاباتي آنها ميشد. آراي مردم مثل آب در ظرفهاي كوچك نيست كه وقتي ظرف بزرگتري بياوريم تمام آب را از ظرفهاي قبلي به ظرف بزرگتر منتقل كنيم.
اينجا مثل كشورهاي غربي دموكرات نيست كه ائتلاف دو حزب باعث تجميع آراي مردم حامي آن احزاب شود. در ايران اكثر مردم بيش از آنكه به گروههاي سیاسی راي بدهند به افراد راي ميدهند.
اصلا اگر آقاي خاتمي انصراف نميداد، آقاي موسوي تا دو ماه بعد هم نميتوانست ستاد خودش را بطور جدی حتي در تبريز راهاندازي كند. بنابراين هر نامزدي بايد به جاي پرداختن به ساير نامزدها به ارائه برنامه خود در سطح جامعه بپردازد و در نهايت و با استناد به عكسالعملهاي اجتماعي به اين برنامهها، در روزهای پایانی قبل از انتخابات تصميم به ائتلاف يا ادامه رقابت گرفت.
* حالا به خود آقاي كروبي بپردازيم. آيا ايشان ميخواهند همان نقش دوره قبل را داشته باشند و شعار 50 هزار تومانشان را مطرح كنند يا اينكه اين بار نقش و برنامههاي جديدتري براي خود تعريف كردهاند؟
--اولا بايد پذيرفت كه هيچ نامزدي تمام آرا و برنامههاي خودش را شخصا طراحي و ارائه نميكند بلكه بسته به اينكه چقدر فضاي مشاركت سايرين را براي خود باز ميكند و چه افرادي تصميم به همكاري با او ميگيرند، صاحب يك سري ايده و برنامه ميشود.
در ستاد آقاي كروبي هم هر فردي كه وارد شود با توجه به علايق و انديشه خود به دنبال ظرفيتهاي جذاب ايشان ميگردد و در برنامه آقاي كروبي مشاركت ميكند و به بسط و طرح عمومي آن كمك ميرساند.
* يعني هر كسي از ظن خود شد يار من؟
--اين طبيعي است. در سال 76 هم امثال من براي آقاي خاتمي همين كار را كردیم و در بسياري از شعارهاي ايشان نقش داشتیم . چنین نبود که حامی بی رنگ و لعاب باشند. منظورم اين است افرادي كه به كمپين هر نامزدي بپيوندند در ارائه تصويري كه آن نامزد در جامعه پيدا ميكندنقش دارند. مضاف بر آن همكاري سياسي براساس يك شناخت و ظرفيتهاي مشتركي شكل ميگيرد كه براي هر دو طرف مطلوب و داراي منافع است. مثلا من و شمااز مشاركت در برنامه انتخاباتي آقاي كروبي یا هر فرد دیگری اين امكان را مييابم كه ايدههاي خودم را در حدی که سقف و کف دیدگاههای نامزد مورد نظر اجازه می دهد در سطح جامعه مطرح كنیم.
* حالا تفاوتهاي آقاي كروبي در انتخابات امسال و دوره قبل در چيست؟
--يكي از آنها تبديل ايده اولیه 50 هزار توماني به مردمي كردن سهام دو شركت تابعه وزارت نفت است. ايدهاي كه توسط آقاي دكتر نيلي مطرح شد و با اجازه ايشان به يكي از سه شعار اصلي آقاي كروبي در اين انتخابات بدل شده است.
شعار دیگر ايشان «احياي نظام برنامهريزي در كشور» و شعار سوم هم «دفاع از حقوق شهروندي» است.
خوب طبيعي است افراد و چهرههاي جديدي كه به مجموعه ايشان اضافه شدهاند در طراحي، پخته كردن و ارائه اين برنامهها به جامعه مشاركت دارند چون هركس در هر ستاد و مجموعهاي وارد شود ضمن كمك و مشاركت بايد اثري از خودش بهجا بگذارد.
* آقاي عبدي، چرا كروبي؟
--ببينيد شايد يكي از فرقهاي من با ديگران اين است كه من قبل از حضور در هر ستادی ابتدا تحليل خودم درباره انتخابات را ارائه و سپس به ستاد وارد می شوم.
حالا غلط يا درستي تحليل من بحث ديگري است، منتها چگونگي حضورم را به يك پشتوانه تحليلي و نظري منوط كردم و در همان چارچوب عمل ميكنم. اينكه چرا بايد در انتخابات شركت كرد؟ چگونه بايد شركت كرد؟ و چرا كروبي گزينه مطلوب است؟ چراهایي که پاسخ آنها در تحلیلم(ورود به انتخابات از کدام منظر؟) کاملا روشن است. اصلاحطلبان قادر نيستند به اجماع برسند و فردي را به صورت دموكراتيك از ميان خودشان انتخاب كنند چون اگر چنين تواني را داشتند قاعدتا بايد يك چهره جديد مثل آقاي دكتر نجفي را مطرح ميكردند اما حالا كه امكان آن نيست افرادي از آنان نامزد خواهند شد و نامزدي خود را به مجموعه اصلاحطلبان تحميل خواهند كرد. چنين چيزي را هم فقط سه نفر ميتوانستند انجام دهند: خاتمي، كروبي و موسوي.
خوب از نظر اقبال مردمي آقاي خاتمي بر همه ترجيح داشت، اما ايشان امكان حضور مجدد در سمت رياستجمهوري را بهخاطر برخي مسائل واقعي در ساختار سياست جمهوري اسلامي نداشت. من اين را از قبل مدام ميگفتم و همه ديدند كه اين تحليل كاملا صحيح از آب درآمد و ايشان در اولين فرصتي كه يافت از حضور در عرصه انتخابات كنار رفت. آقاي موسوي هم نامزد مناسبي بود ولي به شرط اينكه در موقع مناسب اعلام نامزدي ميكرد. حداقل به افرادي كه در دو دهه گذشته مدام از ايشان براي حضور در انتخابات دعوت به عمل ميآوردند اطلاع ميدادند و يا از تمايل خود به نامزدي صحبت ميكردند نه اينكه آنقدر ناگهاني و دير اعلام حضور كنند كه حتي آقاي كروبي، خاتمي و اطرافيان اينها شگفتزده شوند!
اگر شرايط خطير است در زمستان 87 كه ناگهاني خطير نشده از همان سال 84 يا 85 و حداكثر 86 همه متوجه شرايط جديد جامعه شده بودند. حداقل در بهار 87 تمايل خود را ابراز ميكردند. البته ممکن است که فردي در روز آخر ثبتنام نامزدها هم، تصميم به حضور در انتخابات بگيرد ولي نبايد در آن لحظه انتظار حمايت و همراهي تمام گروهها و افراد را داشته باشد و توقف تمام برنامههاي ساير نامزدها كه به صراحت و شفافيت از حضور در انتخابات سخن گفتهاند را متوقع باشد. عمل سیاسی عملی جمعی است و باید مشارکت عموم را برانگیخت و از این رو مشورت با آنان و جلب نظرشان مهم است.
* يعني نحوه حضور ايشان امكان اجماع را بر هم زده است؟
--دليل حضور ايشان دليل مختص به ماههاي اخير نيست ما چند سال است حداقل از سال 84 به بعد كه شرايط فعلي را شاهديم. حداقل ايشان نگراني خود را در قالب سخنراني بيان ميكردند كه بقيه متوجه دغدغههاي ايشان بشوند.
* يعني ميفرماييد نگراني از شرايط كشور مترادف اعلام نامزدي نيست و اگر كسي مدعي دلسوزي براي نظام و كشور است حتي اگر نميخواهد نامزد رياستجمهوري باشد بايد نگراني خود را ابراز كند.
--بله، كاملا. نميشود آدم وقتي تصميم به نامزدي گرفت شروع به ابراز نگراني كند و اگر نخواست نامزد باشد، نگرانيهايش را براي خودش نگه دارد. دلسوزي براي كشور كه از زمستان 87 شروع نميشود. اينگونه اين شبهه ايجاد ميشود كه منافع سكوت سياسي را فقط با رئيسجمهوري معاوضه ميكنند.
اگر ايشان حداقل يكسال قبل از انتخابات از تمايل خود براي رئيسجمهوري سخن ميگفتند یا حداقل ابراز دغدغه می کردند نه آقاي خاتمي و نه آقاي كروبي اعلام نامزدي نميكردند اما حالا كه در پايان اسفند 87 و سه ماه مانده به انتخابات اعلام نامزدي ميكنند چارهاي جز رقابت با ساير نامزدها ندارد.
بنابراين در پاسخ به سوال چرا كروبي با توجه به مطالبي كه ذكر كردم گزينهاي مطلوبتر از آقاي كروبي باقي نميماند. چون نه امكان حضور نامزد جديد و واحدي را ممكن ميدانستم، نه مجال كار براي آقاي خاتمي وجود داشت و نه آقاي موسوي به شكل متعارفي وارد عرصه انتخابات شدند.
* پس شما به صورت اثباتي به آقاي كروبي نميرسيد و با به طور سلبي ايشان را مطلوب ميدانيد؟
--از نظر تحلیلی به هر سه (خاتمي، موسوي و كروبي) ميرسم و چون دو گزينه ديگر با شرحي كه داده شد ممكن نيست یا متصور نبود آقاي كروبي نامزد ممکن خواهد بود.
* به هرحال آقاي موسوي هر قدر هم نامتعارف و با شبهه در صحنه حاضر شده ، حالا آقاي كروبي دچار ترديد براي ادامه راه نيستند؟
--خير به هيچوجه. الان هيچ چارهاي جز رقابت تا روزهای قبل از انتخابات نيست. در روزهای قبل از انتخابات اگر يكي از اين دو موفق به ايجاد يك جنبش اجتماعي وسيع شد، كنارهگيري يكي به نفع ديگري منطقي خواهد بود اما الان كه تصوير روشني وجود ندارد بهتر است هر يك راه خود را برود.
* آيا اجماع همه نيروهاي اصلاحطلب (چه بر موسوي چه بر كروبي) امكان تحقق اين خيزش اجتماعي كه ميفرماييد را بيشتر نمي کند؟
--اصلا آقاي موسوي خودش چنين درخواستي ندارد. نميشود زوري خود را به ايشان تحميل كرد. گروههايي هم كه يك دفعه مدافع ايشان شدند و ميخواهند خود را به ايشان تحميل كنند برای تحقق این هدف چندان مثمر ثمر نخواهند بود.
رفتار مدرن اجتماعي يعني مطالبه راي، نه با پول بلكه با شعار و برنامه و رفتار. آقاي كروبي هم با شعار و برنامه مشخص و شفاف و قابل نقد از سوي ديگران در حال انجام اين فرآیند به شكل مورد انتظار است. حالا اگر دوستان با اخلاق سياسي ما از چهره يا نحوه گفتار ايشان و نسبت آن با برنامههايشان حرف ميزنند مساله خودشان است. حرف، شعار و برنامه و عملكرد گذشته آقاي كروبي بسيار روشن و در معرض قضاوت جامعه قرار داده شده است. می توان آن را نقد و رد یا تایید کرد. اگر وی سکوت می کرد شاید انتقادات علیه وی بسیار کم و حتی هیچ بود.
* اين برنامهها را بيشتر توضيح ميدهيد؟
--نخست، احياي برنامهريزي كه شكل مادی آن احياي سازمان برنامهريزي است و محتواي آن احيا و بازسازي نظام تصميمگيري مبتني بر برنامه است. كسي که سازمان برنامه را منحل كرد با ساختمان آن مشكل نداشت بلكه با تفكر ناشي از برنامهريزي مساله داشت. بنابراين آقای کروبی به دنبال بازگشت خردورزي و عقلانيت در اداره امور مملكت هستند.
* سوالي مطرح ميشود مبني بر اينكه مراد از برنامهريزي چيست؟ آيا منظور احياي سازماني براي تهيه برنامه كاري براي خود دولت است يا ايجاد مركزي براي تعيين تكليف براي كل امور مملكت بهطوري كه سهم دولت از آنچه امروز در اقتصاد و ساير مسائل دارد بيشتر شود.
--اين كيفيت و چگونگي ايفاي نقش دولت است كه در دو شعار ديگر آقاي كروبي به آن پاسخ داده ميشود و براي همين است که شعارهاي ايشان در چارچوب اين سهگانه عنوان ميشوند. يكي از اين شعارها مردمي كردن سهام شرکت های پخش فراورده و گاز است كه تبديل شعار 50 هزار توماني به طرح دكتر نيلي است. ماجراجوييهاي غيرعقلايي دولت در كشور ما ناشي از نحوه درآمد دولت است كه اكثرا از دلارهاي نفتي تامين ميشود. اگر اين درآمد نفت به مردم واگذار شود و دولت از محل ماليات كسب درآمد كند خود بهخود هم پاسخگويي و مسووليتپذيري دولت افزايش مييابد هم دولت در اداره امور رفتار بهينه و مبتني بر عقلانيت و برنامه را در پيش ميگيرد. اصلا درآمدي كه مال مردم است بايد نزد خودشان باشد و دليلي ندارد كه در اختيار دولت قرار گیرد. در نتيجه وقتي اداره و مالكيت شركت ملي نفت براي مردم باشد، خود آنها هم براي قيمت محصولات آن مثل نفت و گاز تصميمگيري ميكنند و دولت در آن دخالت نميكند.
پس در پاسخ به سوال شما براي نگراني از افزايش دخالت دولت ميتوان گفت با اين برنامه آقاي كروبي؛ از یک سو دولت به سمت كوچك شدن پيش ميرود چون درآمدش كم ميشود و از سوی دیگر حوزه دخالت مردم در امور افزايش مييابد چون درآمد اصلي كشور در اختيارشان قرار ميگيرد. از ديگر نتايج اين كار منطقی و علمی شدن ذهنيت اقتصادي جامعه و مردم ماست كه براساس مؤئلفههاي واقعي اقتصادي تصميمگيري و طرح مطالبه خواهد کرد.
در كجاي دنيا اينقدر به جامعه يارانه تزريق ميشود؟ اين فقط در ايران يا ونزوئلا ممكن است رخ دهد چون براساس عقلانيت نفتي ميانديشيم نه عقلانيت مدرن اقتصادي.
* شعار سوم ايشان چيست؟
--دفاع از حقوق شهروندي. بايد به سمتي برويم كه حقوق مردم حاكم باشد، از حق مالكيت فردي تا حق آزادي انديشه و بيان، همگي بايد پشتيباني قانوني داشته باشد. براي اين كار بهروزرساني برخي از قوانين و مقررات را لازم داريم. اين شعار آقاي كروبي بیش از 15 بند دارد كه در جزوه برنامههاي ايشان آمده است. اين شعار از حاكميت قانون دفاع ميكند. به نحوي كه تفكيك قوا، از بين رفتن اختيارات فراقانوني و تاكيد بر توسعه نهادهاي مدني را مطرح ميكند و از مصاديق اجرايي آن توسعه زيربنايي براي توسعه ارتباطات مثل افزايش پهناي باند اينترنت است.
در حوزههايي هم كه بايد در خارج از قوه مجريه پيگيري شود ايشان بهعنوان يك مطالبه عمومي به نمايندگي از گرايش حاكم بر جامعه اين موضوع را طلب ميكند. چون ايشان رئيسجمهور را برخلاف برخي دوستان بياختيار نميداند. اين سه در واقع سه بعد يك شعار است كه همان توسعه ايران است با يك برنامه و گرايش شفاف.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید