رفتن به محتوای اصلی

تبليغات ضدشيعى و ضدايرانى در منطقه

تبليغات ضدشيعى و ضدايرانى در منطقه

در گفت وگو با دكتر «حميد احمدى» بررسى شد

تبليغات ضدشيعى و ضدايرانى در منطقه

با سقوط صدام حسين در عراق، قدرتمندترين جريان پان عرب منطقه به تاريخ سپرده شد و از سوى ديگر ، جريان ضدشيعى «اسامه بن لادن» ، طالبان نيز در افغانستان از حوزه قدرت دولتى خارج شد و به صورت يك جريان تروريستى درآمد. خالى شدن منطقه از دو دولت ضدايرانى و ضدشيعى موجب شد تا دو جريان پان عرب و بن لادنيسم براى مقابله با روندى كه در منطقه مى تواند به نفع ايرانيان شيعه تمام شود، متحد شده و يك سياست استراتژيك ضد ايرانى و ضد شيعى را در دستور كار خود قرار دهد كه هدف آن هم ضربه زدن به ايرانيان و شيعيان عراق تعريف شده است، زيرا از نظر آنها، قدرت گرفتن شيعيان عراق به مفهوم قدرتمندتر شدن ايرانيان خواهد بود. لذا دوجريان پان عرب و بن لادنيسم در يك توافق اعلام نشده از طريق رسانه اى چون شبكه «الجزيره» و شخصيت هايى چون «ملك عبدالله» كه فريب آنها را خورده اند و همچنين نهادهايى چون «نشنال جئوگرافى» از يك سو، تبليغات گسترده اى را عليه ايران آغاز كرده اند و از سوى ديگر، خود را براى دوران ايران پس از توطئه چينى هاى آمريكا آماده مى كنند.

اين در حالى است كه از ديد بسيارى، اگر ايران دچار چالش هاى داخلى و بين المللى نباشد، به قدرتى تبديل مى شود كه جريانهاى پان عرب از آن وحشت دارند. لذا براى ايجاد چالش هاى داخلى، مسائل قومى چون پان عربيسم، پان تركيسم و... را در ايران دامن مى زنند. از سوى ديگر، براى استمرار چالش هاى خارجى، به دنبال بحرانى كردن مسائل خارجى ايران هستند. فضاى فوق، بستر بحث ما با دكتر «حميد احمدى» ، كارشناس برجسته مسائل خاورميانه و قوميت ها و استاد دانشگاه تهران است كه در پى مى آيد.

آقاى دكتر! به نظر مى رسد در خاورميانه يك رشته تبليغات ضدايرانى و ضدشيعى آغاز شده است و احساس مى شود كه اين تبليغات، برخاسته از وحشت هاى خاصى است كه از ايران دارند. براى ورود به بحث، شما چه تحليلى از اين تبليغات ضدايرانى و ضدشيعى به دست مى دهيد؟

ببينيد! اين شايد در چشم انداز تاريخى موضوع تازه اى نباشد، ولى در مقطع چندماه اخير و با نزديك شدن انتخابات عراق بخصوص بعد از سرنگونى رژيم صدام حسين و رژيم طالبان، اين تبليغات شدت گرفته است. جريانهايى در جهان عرب هستند كه به لحاظ ايدئولوژيك با ايران دشمنى دارند. يكى از اينها، جريان «پان عرب» و ديگرى جريانى است كه خود را «پان اسلاميسم» مى خواند. البته اين پان اسلاميسم با پان اسلاميسم سابق روشنگرى كه سيدجمال پيشتاز آن بود فرق مى كند و در بن لادن و بن لادنيسم خلاصه شده و جريان اسلام بنيادگرايى خشونت طلبى است كه در سالهاى اخير ديده ايم.ماهيت ايدئولوژيك اين دو جريان، يك جنبه قوى ضدايرانى دارد. اين دوجريان در سالهاى اخير، دو ضربه اساسى خوردند. يكى اينكه جريان بن لادنيسم، طالبان را از دست داد و در افغانستان به صورت تدافعى درآمد. از طرف ديگر حزب بعث عراق كه نماد عمده پان عربى راديكال ضدايرانى بود، از ميان برداشته شد. بنابراين بقاياى آن جريانات احساس مى كنند كه اين فرايندهاى اخير به نفع ايران تمام شده است.

اين جناح ها نسبت به ايران نگاه توطئه آميزى دارند و فكر مى كنند كه ايران پشت اين جريانات است؟

آنها فكر مى كنند تداوم اين جريان ها به قدرت گرفتن ايران منجر خواهد شد. به همين دليل تبليغات وسيع و گسترده اى را در ابعاد مختلف شروع كرده و منافع ملى ايران، ميراث تمدنى و فرهنگى و يكپارچگى سرزمينى (تماميت ارضى) و همچنين بنيادهاى معنوى هويت ايرانى را (كه بخش عمده اى از آن تشيع است) نشانه گرفته اند كه نمونه آن را در اظهارنظر ملك عبدالله، پادشاه اردن مى بينيد. اين جهت گيرى در مواضع شبكه الجزيره، مواضع بقاياى پان عربى نظير حازم شعلان در عراق و جريانهاى اسلام گراى تندروى بن لادنى و بعضى از جريانهاى چپ ناسيوناليستى عرب راديكال مثل بعضى از احزاب كمونيست و... تشديد شده است. از طرفى، با انتخابات عراق احساس مى كنند كه احتمالاً شيعيان، قدرت را به دست مى گيرند. لذا تصور مى كنند كه اين پيروزى شيعيان باعث قدرت گرفتن ايران مى شود. به همين دليل، تهاجم گسترده اى را شروع كرده اند.

بحث تغيير نام خليج فارس نيز در همين قالب جاى مى گيرد؟

بله. به طور قطع، آن دوجريانى كه توضيح دادم، سابقه قديمى دارند. جريان بن لادنيسم ريشه در افراط گرايى و بنيادگرايى وهابى دارد و از قرن ،۱۸ تهاجم گسترده اى را عليه تشيع و ميراث شيعه در سراسر خاورميانه آغاز كرده است. حملات وحشتناكى در اواخر قرن۱۸ و اوايل قرن۱۹ به عتبات عاليات شد و كشتارهايى عليه شيعيان عراق انجام گرفت، نوشته هاى زيادى عليه تشيع (براى نمونه كتاب «اموال الرافضيه فى بلادالاسلام» در همين ۱۵سال اخير) عليه ايران نوشتند. از طرف ديگر، جريان پان عربى كه در آغاز قرن بيستم با فروپاشى عثمانى شروع شد نيز يكى از اهداف عمده اش را عليه ايران در پيش گرفت. در نوشته هاى بسيارى از آنها مى بينيم كه نظريات الحاق گرايانه اى كه در مورد ايران داشتند، از جمله بخشهايى از خاك ايران در نقشه هاى جغرافيايى خود را جزو امت عرب مى دانستند: مثل خوزستان تا بخش هاى مركزى ايران از جنوب. و حتى جريان تندرويى هست كه بلوچستان را جزيى از ميراث عربى مى داند! يعنى اين جريان از گذشته و آغاز قرن بيستم بخصوص با روى كار آمدن حزب بعث عراق، اين تبليغات و حملات را آغاز كرده است. يكى از اين جنبه ها، تغيير نام خليج فارس است.

تكيه بر تغيير نام خليج فارس نيز ظاهراً در دهه هاى گذشته نيز از سوى برخى جريانها در خارج ايران پيگيرى مى شده است؟

ببينيد! برخلاف كسانى كه فكر مى كنند اين اسم جديد بوده و از دوره عبدالناصر شروع شده است و حتى بعضى ها معتقدند كه صرفاً انگليسى ها در اين قضيه دست داشته اند، بايد گفت كه اين موضوع ريشه عميق ترى دارد. در اسناد محرمانه سابق وزارت خارجه ايران، اسنادى هست كه نشان مى دهد از آغاز روى كار آمدن دولت مدرن در ايران، يعنى از سالهاى۱۳۰۱ - ۱۹۲۲ به اين طرف، اسم خليج فارس را به عنوان «خليج عرب» در اين طرف و آن طرف ذكر مى كردند و ايران نيز اعتراضاتى انجام مى داده است. ولى در دهه۱۹۵۰ با آغاز «جنگ سرد عربى» كه ايران هم درگير مسائل خاورميانه شد، تهاجم جريان راديكال پان عرب كه «عبدالناصر» و تندتر از او، حزب بعث سردمدار آن بود، عليه ايران شروع شد و بحث تغيير نام خليج فارس به خليج عربى از سوى كنگره حقوقدانان اتحاديه عرب و همزمان بحث خوزستان به عنوان «استان عربستان» مطرح شد. بعدها با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، اين قضيه تداوم پيدا كرد و بحث جديدى تحت عنوان «بلوچستان ديار العرب» شروع شد و از بعضى از روشنفكران كه به جريانهاى پان عربى وابسته بودند (بخصوص بعضى از شيخ نشين هاى خليج فارس) در تبليغات خودشان كمكهاى مالى مى گرفتند و اين بحث را آغاز كردند. لذا اين يك حركت قديمى است. متأسفانه به دليل اينكه بعد از انقلاب نسبت به هويت ملى و ميراث ملى و تمدنى ايران در داخل كشور تا حدى بى مهرى شد، جريان پان عربى از اين خلأ استفاده كرد و حركت خزنده و آرامى را در سراسر جهان در محافل آكادميك جهانى، دانشگاهها و مؤسسات جهانى و جاهايى كه اصلاً به فكر ما نمى رسد، شروع كرد. آنها با دادن پول و بهره بردارى ازخلأيى كه ناشى از عدم حضور ايران و عدم توجه به مسأله ميراث ملى ايران در خارج بود، شروع به فعاليت كردند و پولهاى عربها و بنگاههاى تحقيقاتى عرب به اين نهادها سرازير شد. يكى از اساسى ترين اين اهداف تغيير نام خليج فارس بود.

مصداقهاى عملياتى شده آن وجود دارد؟

به طور مثال، پايان نامه هاى بسيار زيادى در آكادمى هاى نظامى آمريكا نوشته شده كه در آنها از عنوان خليج عربى استفاده شده است. اين افسران و سرهنگان آمريكايى كه در خليج فارس در پايگاههاى آمريكا خدمت مى كردند به طور قطع، تحت تأثير شيخ نشين ها بوده و با آنها ارتباط داشته اند، نمود اخير اين قضايا را در نشريه «نشنال جئوگرافى» مى بينيم. مى دانيد كه اين نشريه از جمله نشريات تصويرى است كه با ظهور اينترنت و ماهواره ها رو به ورشكستگى مى روند و چون خوانندگان خود را از دست داده اند براى جبران اين معضل مالى از پولهاى جريان پان عرب كه تنها شامل حزب بعث هم نمى شود و امارات و دارو دسته هاى وابسته به آنها را هم درگير هستند، روى مى آورند. همين جريان منجر به قضيه تغيير نام شده است. البته اين مشكل با همت ايرانيهاى خارج و داخل تا حدى خنثى شده است، ولى جريان همچنان ادامه دارد و تبليغات به طور گسترده تر انجام مى شود. پان عربها بعد از شكستى كه در قضيه تغيير نام خوردند، دوباره هجوم جديدى را بويژه از طريق شبكه الجزيره هم در رابطه با تغيير نام خليج فارس و هم در رابطه با تحريك مسائل قومى در خوزستان و جاهاى ديگر آغاز كرده اند.

همانطور كه مى دانيد، شاه اردن ابتدا خيلى محكم جلو آمد و پس از آن عقب نشينى كرد. آن موضع اوليه به چه دليل عنوان شد و علت عقب نشينى او چه بوده است؟

او حرف غيرعقلايى اى مبنى بر وجود هلال شيعه زد كه در حوزه خود جهان عرب به او حمله كردند. من شنيدم كه روشنفكران مصر و بعضى از جريانات عراقى و لبنانى از اين جريان انتقاد كردند. بدين ترتيب بود كه او عقب نشست. اما اين بخشى از همان جريان است. البته ملك حسين و ملك عبدالله جزو جريان پان عرب نيستند ولى گاه تحت تأثير آن قرار مى گيرند دارد. به طور كلى، ما معتقد به تضاد ذاتى و تاريخى ايران و عرب نيستيم، ولى واقعيت اين است كه دنياى عرب نمى خواهد يك ايران قدرتمند، متمدن و توسعه يافته را در خاورميانه ببينيد. لذا آنها نسبت به اين موضوع نگرانند. بنابراين خوشحال مى شوند اگر ايران ضعيف باشد، با نظام جهانى برخورد كند، مورد حمله نظامى قرار بگيرد و...

يعنى احساس خطر فقط به همين دليل است يا دلايل ديگرى هم دارد؟

بله. اين ناشى از همان جريانات پان عربى است. جريانات پان عربى در بعضى جاها خيلى ضعيف و در بعضى جاها بسيار قوى است، ولى در اكثر اعراب وجود دارد و آنها همگى اين نگرش منفى را نسبت به ما دارند و همين نگرش منفى باعث شده است كه ايرانيان نيز همين نگرش منفى را نسبت به آنان پيدا كنند. مقصر اصلى نيز جريان پان عرب است كه شروع كننده كار بوده است وگرنه ايرانى ها در طول تاريخ دشمنى خاصى با اعراب نداشته اند، چرا كه زبان عربى و اسلام و... همه ميراث هايى هستند كه از جهان عرب آمده و ايرانى ها نيز با آنها مشكل نداشته اند. اما مسأله ما ايرانى ها، اين است كه در عين حال كه اسلام را پذيرفته ايم، ايرانى هستيم.

ما يك موجوديت، يك سرزمين تمدن باستانى و تاريخ و ميراث معنوى داريم و مى خواهيم در منطقه قدرت پيدا كنيم. جريان پان عرب نمى خواهد شاهد چنين چيزى باشد. هم جريان پان عرب و هم جريان پان اسلاميسم راديكال خشونت طلبى كه در القاعده و طالبان تجسم پيدا كرد.

اگر بخواهيم شيوه مواجهه پان عربيسم با ايران را مورد شمارش قرار دهيم، شما مى توانيد به چه مواردى اشاره كنيد؟

اين قضيه، نمادهاى زيادى دارد. بحث نام خليج فارس، قضيه خوزستان، مسأله بلوچستان دامن زدن به مسائل قومى و...

بحث شيعه؟

بله. بحث شيعه، اخراج ايرانيان از عراق، بدنام كردن شيعه به عنوان يك ميراث اسلامى كه ادعا مى كنند ايرانى ها آن را ساخته و پرداخته اند. نمادهاى اين جريان بسيار زياد است كه ابعاد ضدايرانى آن را به خوبى مى توان مشاهده كرد.

نكته اى در همين ارتباط وجود دارد. اگر به خاطر داشته باشيد، ايران سال گذشته تقاضاى عضويت در اتحاد عرب كرد كه مورد توجه عرب ها نيز واقع نشد. مى خواهم اين نتيجه را بگيرم كه چطور است، كه ايران دائماً به سمت اعراب مى رود و سعى مى كند كمك وحمايت و همكارى كند، اما آنها در مقابل نسبت به ايران دشمنى مى كنند. چرا چنين اتفاقى مى افتد؟

به اين دليل كه در كشور آگاهى كافى نسبت به حساسيت هاى ملى مردم ايران وجود ندارد. جرياناتى در ايران هستند كه ممكن است صادقانه فكر كنند اگر ما به اعراب نزديك شويم، بهتر است.بنابراين بحث عضويت در اتحاديه عرب را مطرح كردند.

اينها در واقع از افكار عمومى ايران ناآگاه بودند، زيرا شاهد عكس العمل شديدى در جامعه ايران بوديم. البته ما با اعراب همسايه و دوست هستيم. ميراث هاى مشترك داريم و بايد در كنار هم با صلح زندگى كنيم، ولى به شرطى كه احترام متقابل به يكپارچگى سرزمينى و ميراث تمدن ايرانى حفظ شود. ما مسلمان هستيم، اما يك تاريخ و ميراث باستانى هم داريم. همينطور ميراث معنوى به نام تشيع داريم. اگر به اين احترام بگذارند، ما برادر اعراب و دوست آنها هستيم. ولى متأسفانه طى ۲۵سال گذشته، وضع به اين ترتيب پيش نرفته است.

ايران وارد جهان عرب شده، اشتباهاتى هم مرتكب شده است، ولى جمهورى اسلامى ايران هيچ نتيجه اى از اين قضيه نگرفته است. يعنى منافع ملى ما در اين جريان تضمين نشده است. فقط از يك مورد مى توان اسم برد كه ابتكار خوبى بود و آن، نزديكى ايران به سوريه در جريان جنگ ايران و عراق بود، زيرا در دنياى عربى كه همه عليه ما متحد شده بودند سوريه اين شهامت را داشت كه از حقيقت دفاع كند و به ما نزديك شود. اين خوب بود، اما اينكه بيش از حد وارد جهان عرب شويم، نتيجه اى نمى دهد. ما نتوانستيم از اين طريق، منافع ملى ايران را تأمين كنيم و يا حتى نفوذش را افزايش دهيم. بلكه عكس العمل منفى نيز نسبت به ايران و حتى جمهورى اسلامى در جهان عرب ايجاد شد.

اين نكته را در بحث جنبش هاى اسلامى و خيلى از مسائل عربى مى بينيم. اعراب معتقدند كه ايرانى ها در جامعه عرب دخالت مى كنند، و به دنبال منافع خودشان هستند. اما اين چنين نيست. ايرانيها از روى صداقت و همبستگى اسلامى پيش رفتند، ولى كلاً نتيجه اى نداد. در مجموع، ما بايد حد و مرزى را در روابط خودمان با اعراب حفظ كنيم. ايران به عنوان يك كشور قدرتمند با ميراث فرهنگى و تمدنى خود بايد در منطقه حضور داشته باشد و در كنار برادران عرب با آرامش زندگى كنيم، ولى آنها هم بايد قواعد بازى را رعايت كنند.

آقاى دكتر! نكته اى عكس اين قضيه نيز وجود دارد. ايران به طرف اعراب مى رود، ولى آنان عكس العملهاى وارونه نشان مى دهند. براى مثال، مى خواهند نام خليج فارس را عوض كنند يا در مورد جزاير سه گانه مسائلى را مطرح مى كنند يا شاه اردن مسائلى را مطرح كرد و حتى شايد بايد منتظر باشيم كه «ابومازن» نيز يك سرى مواضع ضدايرانى اتخاذ كند. اما از طرف ديگر، شاهديم كه بسيارى از سياستهاى آمريكا كه در منطقه و خصوصاً در افغانستان و سرنگونى طالبان يا سرنگونى صدام كه در جهت منافع ما بود. در عين حال، اينكه در عراق انتخابات برگزار شود و شيعيان سر كار بيايند باز هم در جهت منافع ما است. چگونه است كه ما سياستى متضاد را در پيش مى گيريم.

اين مسأله، يك واقعيت است. حركتهاى اخيرى كه در منطقه انجام شد، چالشهاى عمده اى را كه در سر راه ايران بود، از ميان برداشت. دوجريان ضدايرانى يعنى يكى بنياد گرايى راديكال ضد شيعه و ضد ايرانى كه در بن لادنيسم و وهابيسم جديد تجلى پيدا كرده بود و ديگرى پان عربيسم بعثى دوران صدام. اين چالش ها از اين نظر بسيارخطرناك بودند و نابودى آنها به نفع ايران بوده است. هر چند اصولاً ايران در حذف اين دوجريان دخالت نداشت، اما آن دوجريان احساس شكست مى كنند و معتقدند كه ايران در اين قضيه دست داشته و تحريك كرده است و هيچ وقت هم نمى پذيرند كه ايران با آمريكا مشكل دارد. آنها مى گويند كه اين فرآيند به نفع ايران انجام مى شود.حركتهاى اخير به اين خاطر است و آنها با بحث هاى قومى و نظاير آن و يا هلال شيعه، يك حركت تهاجمى جديد را شروع كرده اند.

آنها تلاشهايى پيدا و پنهانى مى كنند كه ايران را از طريق اين جريان و يا تقويت آن روند به يك جنگ خانمانسور با آمريكا يا اسرائيل بكشانند، چون مى دانند كه در اين جنگ احتمالاً ضربات زيادى به ايران وارد مى شود. آنها اميدوارند كه چنين حركتى در بگيرد و زمانى كه اسرائيل يا ايالات متحده با ما درگير شوند، براى نابودى ايران جشن بگيرند و به اهداف خود درباره تماميت ارضى و فرهنگى و دين و ميراث ما برسند. اين جريانها در حال پيشبرد اين فرايند هستند. براى رويارويى ما با آمريكا و اسرائيل تشويق هاى پنهانى مى كنند، در حالى كه اگر نگاه كنيد، مى بينيد كه پشت پرده در حال آماده شدن براى آن روز هستند. براى نمونه اخيراً كتابى در امارات چاپ شده در اين مورد كه عواقب حمله آمريكا يا اسرائيل به مراكز اتمى و برخورد با ايران چه خواهد بود و ما عربها بايد پس از آن چه كنيم. بنابراين در انتظار آن روز، تلاش مى كنند به طور پيدا و پنهان ما را به سمت يك برخورد نظامى سوق دهند تا ايران از عظمت و قدرتش بيفتد و نابود شود.

در واقع، پاتك ايران به اين فرايند چه چيزى مى تواند باشد؟

ديدگاه محتوم گرا در روابط ايران و آمريكا كه به برخورد جبرى نظامى معتقد است ونه چانه زنى و مذاكره ديدگاه درست وتاريخى اى نيست. اين نظريه نه به سود منافع ايران است و نه به نفع نظام جمهورى اسلامى به طور خاص. نتيجه اين نظريه كاملاً معلوم است. اگر برخوردى رخ بدهد به زيان ما است. ولى آن دوجريان اين شبكه را درست كرده اند و به اين قضيه دامن مى زنند و ما را تشويق مى كنند كه با بازيگران بزرگ جهانى و منطقه اى درگير شويم، در حالى كه خودشان دوست آن كشورها هستند. جريان پان عربيسم و تمام كشورهاى عربى دوست اسرائيل هستند، اسرائيل را به رسميت شناخته اند، پيدا و پنهان با او رابطه دارند، ولى از آن طرف به شكل پيدا و پنهان تلاش مى كنند كه ما را با اسرائيل درگير نمايند و با تقويت جريانات ضديهودى در ايران، كشورمان را به يك كشمكش بين المللى بكشانند، در حالى كه خودشان با اسرائيلى ها رويارويى نمى كنند.

به نظر مى رسد اگر ايرانيان نگاه ملى ترى به بحث هاى ايران داشته باشند، شايد بتوانيم به حل اين معضلات كمك كنيم.

تنها راه ايران آن است كه قوى شود. يعنى ما در روابطمان با اعراب بايد قدرتمند باشيم و از موضع قدرت با آنها رابطه برادرانه داشته باشيم. اگر ما ضعيف باشيم، آنها مى خواهند كه ما ضعيف تر باشيم و از بين برويم. بعضى ها گمان مى كنند برادرى اسلامى و دوستى واقعى ممكن است، اما متوجه نيستند كه اين جريان پان عربيسم و بن لادنيسم خواهان ايرانى هستند كه ابتدا ميراث باستانى اش را كنار بگذارد، هويت ملى، ميراث شيعى خود را كنار بگذارد و دربست تسليم شود.

و به هدف خودشان برسند...

بله، براى نمونه تبليغ مى كنند كه اسلام و مليت با هم جور درنمى آيند. به هر حال، ۱۴۰۰سال است كه ايرانى ها، اسلام را پذيرفته اند و هيچ تضادى در كشور ما بين هويت ملى ايرانى حتى به مفهوم باستانى خودش با اسلام وجود نداشته است. بزرگترين كسانى كه هويت ملى ايرانى و ميراث باستانى اش را زنده كردند، همين مسلمانان ايرانى بودند. افرادى مثل فردوسى و ديگران و بزرگانى كه امروزه مورد حمله شديد جريانات پان عربى و پان تركى هستند. تاريخ ما شاهد است كه بين اسلام و ناسيوناليسم هيچ اختلافى نبوده است، اما آنها تبليغ و تحريك مى كنند كه يا بايد مسلمان بود يا ايرانى و بايد يكى از اينها را انتخاب كرد! در همين ارتباط، مى گويند كه جمهورى اسلامى نبايد به مليت ايرانى و ميراث باستانى اش توجه كند. اما مى دانيم كه مليت، اساس زندگى يك كشور و دين هم بخش مهمى از آن است. ايران مى تواند با تكيه بر اين ميراث ملى و دينى و با در پيش گرفتن منافع ملى خود، در عرصه جهانى، منافعش را پيش ببرد و به لحاظ اقتصادى سياسى پيشرفت كند، ولى به شرط اينكه پراكندگى در تصميم گيرى نداشته باشد و قواعد حاكم بر نظام جهانى را رعايت كند تا در آينده با چالش عمده اى مواجه نشود. در حالى كه آن جريانات به شدت ما را منحرف و اين گفتمان را تقويت مى كنند كه بين اسلام و ايران تضاد وجود دارد و ايرانى ها چون مسلمان هستند، بايد ميراث تمدنى را كنار بگذارند. مثل حملاتى كه در سالهاى اخير عليه برخى از نخبگان سياسى پيش از اسلام مثل كوروش در خارج و داخل شد. متأسفانه بعضى نيز به اين قضايا دامن مى زنند. در حالى كه بزرگترين علماى شيعه ميهن دوست مثل «علامه طباطبايى» كه بزرگترين مفسر قرآن معاصر و از افتخارات شيعه است، مى گويد كه هيچ تضادى بين مليت و اسلام نيست. اين ذوالقرنين همان كوروش است و... «مولانا ابوالكلام آزاد» بزرگترين مسلمان معاصر شبه قاره هند كتابى درباره تطبيق ذوالقرنين با كوروش نوشته است. اما اين عده به اين موضوع حمله مى كنند. عوامل داخلى آنها و حتى كسانى كه ما از آنها حمايت مى كنيم، در نشريات داخلى خود متأسفانه همين بحث ها را مطرح مى كنند و كوروش را اولين صهيونيست جهان مى خوانند! اينها تبليغاتى است كه جريان پان عربى به راه انداخته و به خورد عده اى در داخل كشور ما داده اند. بنابراين ميراث ما يك ميراث واحد از آغاز شكل گيرى ايران تا به امروز است. همه اينها به طور يكپارچه، هويت ما را تشكيل مى دهد و بنابراين نمى شود بين آن گسست ايجاد كرد. در حالى كه جريانات ضدايرانى مى خواهند نشان دهند كه گسست وجود دارد و جمهورى اسلامى را به عرصه كشمكش و اقدامات ضدايرانى بيندازند

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید