رفتن به محتوای اصلی

آیا حضور کسی را که معتقد است عقیده شما مضر است درکنار خود می‌پذیرید؟

آیا حضور کسی را که معتقد است عقیده شما مضر است درکنار خود می‌پذیرید؟

یکی از عواملی که موجب می‌شود همبستگی در حد یک شعار باقی بماند، تداخل مفاهیم «تحمل» و «احترام» است. به این معنی که دو دیدگاه مختلف و مخصوصا مقابل به هم، نمی‌توانند به یکدیگر احترام بگذارند اما ممکن است بتوانند حضور یکدیگر را تحمل کنند. در واقع این تحمل یعنی پذیرش حضور یک مخالف در کنار خود برای دستیابی به هدف بزرگتری چون آسوده زیستن، نه احترام به دیدگاه مخالف! مسئله ساده است، در یک کشور بزرگ افرادی با عقاید مختلف زندگی می‌کنند که انجام یک حرکت فراگیر ملی در آن کشور، معمولا تنها با حضور همه آن‌ها شدنی می‌شود.  آن‌ها باید یک هدف داشته باشند که همه را در بر بگیرد. حتی زیستن در یک کشور هم همین است. اگر راهی برای تحمل عقاید یا نژادها یا زبان‌های مختلف پیدا نشود، در نهایت کار به نزاع و سرخوردگی و مورد ظلم قرار گرفتن همه عقاید به‌جز عقیده پیروز در آن نزاع می‌انجامد. حال این سرخوردگی دوباره پتانسیل اعتراضی برای نزاعی دیگر است و این چرخه تا زمانی که آن راه پیدا نشود آرامش را از جامعه می‌گیرد.

موضوع این است که افراد لازم است حضور دیگران را همانطور که هستند در جامعه بپذیرند و همینطور بپذیرند که نباید آسیبی به آن‌ها وارد کنند یا آزادی‌های اولیه را از آن‌ها سلب کنند. به عنوان مثال لازم است که یک فرد بی‌دین بپذیرد که مسلمانان نکاح با او را مکروه یا حرام می‌دانند یا حتی برخی از آنان او را نجس می‌دانند  با این حال او باید حضور مسلمانان را همانطور که هستند بپذیرد و حق ندارد آن‌ها را بیازارد یا مانع از سخن گفتن‌شان شود. اما می‌تواند بگوید که مسلمانان باورشان غلط است. این مسئله از آن طرف هم صادق است. یک مسلمان باید بداند که کسانی هستند در جامعه که دین او را کثیف می‌دانند و حضور آن‌ها را همانطور که هستند بپذیرد. با این حال می‌تواند بگوید که آن افراد بی‌دین اشتباه می‌کنند. این وسط باید موضوع مهم‌تری باشد که این پذیرش را توجیه کند. موضوع زندگی کردن و بودن. استفاده از واژه‌های «نجس» و «کثیف» به دلیل واقعیت فعلی جامعه است. هردوی این واژه‌های می‌توانند در حضور قانون و فضای سالمی که مانع آسیب‌رسانی به یکدیگر می‌شوند و همینطور ارج دانستن زندگی اجتماعی و انسانیت و بودن بر عقاید، در حد واژه‌ «اشتباه» یا «غلط» تلطیف شوند. با این حال همیشه دیدگاه‌های متضاد در برابر هم وجود خواهند داشت و لازم است که افراد بدانند که حق ندارند دیگری را مورد اذیت قرار دهند یا حقی را از او سلب کنند. این حق شامل آزادی بیان عقایدشان هم می‌شود.

همه این تحمل‌ها به منظور ایجاد شرایط  آسوده زیستن در کنار یکدیگر است. هرچند که در یک قانون اجتماعی مبنی بر اشتراکات انسانی این موارد مشمول تحمل، درجه اهمیت بسیار پایین‌تری پیدا خواهند کرد و اصولا حتی شاید نقش‌شان در ارتباطات افراد حذف شود اما حداقل در شرایط فعلی جامعه ایران باید این فرهنگ تحمل و پذیرش دیگران همانطور که هستند رواج داده شود. به عنوان مثال هنگامی که جنبش سبز در خیابان بود و از روزهای آغازینش که مردم برای اعتراض به تقلب در نتایج انتخابات ریاست جمهوری به خیابان آمده بودند فاصله گرفته بود، بحث‌هایی بر سر همراهی و همبستگی و پذیرش یک‌دیگر با هر اعتقادی به وجود آمده بودند. محور اصلی توجهات و هماهنگی‌ها آقایان موسوی و کروبی بودند که آن‌ها خود در سخن پیش‌تاز این فراگیری اعتقادی یا زبانی و نژادی بودند. حتی موسوی آن‌چنان مرزها را بسط داد که در جایی گفت هرکس از حق دفاع کند عضوی از جنبش سبز است. اما در همان زمان رفته رفته با بروز خشونت از سوی جمهوری اسلامی و به درازا کشیدن اعتراضات و کوتاه نیامدن حکومت از موضع خود در زمینه عدم بروز تقلب در نتایج رای‌گیری، عملا ادامه اعتراضات برابر با قرار گرفتن در برابر نظام، محاربه و براندازی شده بود. بسیاری از زندانیان سیاسی در آن دوران، هنوز هم به چنین جرم‌هایی در زندان هستند. این تغییر فاز در اعتراضات در عمل و حتی در بسیاری موارد در سخن و تئوری هم منظور از حضور در خیابان را تبدیل به خواسته‌هایی فراتر از بازپس‌گیری رای کرده بود. خواسته‌هایی که البته مورد توافق همه معترضین نبود.

اختلاف اصلی به نظر من از آنجا شروع شد که هزینه‌های گزاف تداوم حضور در خیابان به نظر قشری از معترضان تنها با اهدافی چون تغییر حکومت قابل توجیه بودند. برخی هم کماکان اصرار داشتند که تداوم حضور ما تنها به منظور اصرار بر پیاده‌سازی قانون اساسی همین حکومت فعلی و ایجاد اصلاحاتی درون سیستمی است. میرحسین موسوی بیانیه‌هایی دوپهلو صادر می‌کرد که هردوی این قشر را تا حدی راضی نگه دارد. با این حال روشن بود که گرایش او و همراهان جناحی‌اش به سمت اصلاحات درون سیستمی است که از آغاز هم سخن‌شان همین بود. در این شرایط هدف‌گذاری فراگیر تنها راه حفظ همبستگی بود. بسیار دیده می‌شد که افرادی را که اهدافی مغایر با جناح نزدیک به مهندس موسوی مطرح می‌کردند، تفرقه‌انداز می‌خواندند. از طرفی دیگر هم جناح مقابل اصلاح‌طلبان را عامل دل‌سردی می‌دانستند. در این شرایط طبیعی است که این دو جریان از هم جدا شوند و حتی به شکلی سعی در استفاده ابزاری از یکدیگر داشته باشند. شاید اگر هدف‌گذاری روشنی از سوی همه اقشار به رسمیت پذیرفته می‌شد که بین همه‌شان مشترک می‌بود، آن‌گاه همبستگی و اتحاد معنی پیدا می‌کرد. البته این تنها عامل فروکش اعتراضات در خیابان نبود. اما عامل اصلی از بین رفتن همبستگی بود. حتی می‌توان گفت عامل به وجود نیامدن همبستگی بود.

در سایر مقوله‌های اجتماعی هم چنین معادلاتی صادق هستند. عدم حضور فرهنگ تحمل و پذیرش دیگران همانگونه که هستند و سعی در یک‌دست کردن جامعه حتی اگر شده با خاموش کردن و یا حذف کردن‌ اقشار مخالف، اصلی‌ترین عامل گسستگی است. به جای این کار یا باید به روشنی حوزه پوشش سلایق در یک جامعه به سلیقه‌ای خاص تقلیل یابد و بقیه حذف بشوند، یا باید حضور هدفی مهم‌تر باعث شود افراد دیگران را همان‌گونه که هستند بپذیرند. اگر بگوییم کسی عقیده‌اش را نگوید چون عقیده او تفرقه‌انداز است، پس باید رسما او را ابتدا از جمع اخراج کنیم. دلیلی ندارد که کسی در یک کار گروهی مشارکت داشته باشد ولی خواستگاهی برایش تعریف نشود. چنین فردی رسما یک برده است.

اندیشه

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

داریوش حاجبی
منبع:
سایت ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید