رفتن به محتوای اصلی

تحول رسانه های جمعی و ماجرای دستاوردهای ما از جام جهان نما؟

تحول رسانه های جمعی و ماجرای دستاوردهای ما از جام جهان نما؟

فخرفروشی با شمار وبلاگ نویسان بسیار، این روزها، ازکارهای خوشبینها است. برای این که بگویند هموطنان زنده و پویا هستند. بنابراین ، اگر خدا بخواهد، یک جوری از پس دردسرسازیهای نظام و دولتش برخواهند آمد.

البته فخرفروشی یادشده، در این میانه، بساط بساز و بفروشی برخی را رونق بخشیده است. به ویژه برای گروهی از گزارشگران مسائل ایران در رسانههای غربی سودآور هم بوده است. کسانی که، با پخش خوشبینیهای بی پایه و اساس، جفایی دوگانه بر آزادیخواهی روا میدارند.

ایشان از یک سو با انگاره نسبیت فرهنگی پُست مُدرنیستهای متکبر همنوا میشوند که از جوامع غیر غربی کیفیت آن چنانی انتظار ندارند. رفتار معقول و هنجارهای تنظیم گر را فقط در فرنگ و ینگه دنیا ممکن میدانند و لحظهای حاضر نمیشوند که عینک فقط غرب بین خود را از چشم بر دارند.

جفا کاران، از سوی دیگر، با پروژه نظام حاکم برای مغزشویی عمومی در ایران همداستان هستند. حاکمانی که در واپس زدن ناکاراییهای ایدئولوژی خودی ورزیده و همواره بی لیاقتی را به جای کاردانی و توفیق جا زدهاند. به گونهای که ضرب المثل رنگ کردن کلاغ و فروشش به جای بلبل، در هیچ جایی از کره خاکی به این درستی جُفت و جور نمیشود.

بر سیاق همداستانی با حافظان وضع موجود است که گزارشگران مسائل اجتماعی – سیاسی، تکان هر جُنبندهای در ایران را به گشایش فضای تنفس تفسیر و خبر سازی میکنند. خبری که در واقع شایعه است و بی اساس. به همین دلیل نیز به گمراهی ذهن مخاطب منجر میشود. کارمندان از ما بهتر رسانهها، هر بار به بهانهای خاص، امکان واقع بینی را از مخاطبان سخن خود دریغ میکنند تا مردمان به درستی ندانند که در ایران چه گذشته و میگذرد. اصلا" چه فرمانها و ترفندهایی در آنجا حاکم است.

پیام پرسنل رسانههای حافظ وضع موجود، چیزی جز این حرف نصفه و نیمه نیست که" وضعیت ایران را با سایر همسایگانش نمیتوان قیاس کرد."

البته همسایگانی که درگیر جنگ داخلی هستند، طبیعی است که ملاک شایستهای برای مقایسه نباشند. زیرا در قیاس با اینها، هر حریفی برندهی میدان رقابت برای بهزیستی و بهبودی خواهد بود.

ولی متفاوت بودن وضع ایران در سنجش با کشورهای همجوار، چیزی از کم و کیف "تفاوت" نمیگوید. حتا، در جای ناشایست خود، حالت بلاتکلیفی مملکت ما را لاپوشانی هم میکند. ایرانی که از داشتن نظام دمکراتیک محروم است و آزادی انتخاب را که پیش شرط هر انتخابات آزاد است، به طور واقعی تجربه نمیکند. چرا که از عدم حضور احزاب مستقل سیاسی رنج میبرد و از وجود برنامههای مشخص کاندیداها و نمایندگان احزاب برای اداره امور بی بهره است.

خبر متفاوت بودن وضع ایران که از سوی گزارشگران همنوا با روح زمانه پخش میشود، امکان رویت و پرس و جو را مهیا نمیکند. چه بسا دیواری میشود جلوی پرتو روشنگری در مورد نظام واقعا موجود ایران.

آنجایی که نظام سیاسیاش، مثل سایر نظامهای توتالیتر قرن پیش، "رهبر" دارد. او که، همچون نماد فراقانونی، نهاد و باری بر دوش مردم است. به ویژه که در این بیست و سی سال گذشته، به رغم در دست داشتن سر نخها، وی هیچ ابتکاری برای بهبودی اوضاع کشور و منطقه نداشته است.

از اهمالکاری این پدیده نابهنگام (یا نا موزون) بدتر، البته، آن منطق وجودی نهاد رهبری است که مردم مملکت در اصلاح و تصحیحش هیچ نقشی ندارند. با وجود آن امنیت شغلی که مادام العمربرای خود دست و پا کرده، فقط مرگ خویش را فاعل گشایش گره و انسداد تاریخی ساخته که در سر راه ایران و ایرانی قرار گرفته است. گرچه تداوم حیاتش، هر روز بیش از روز پیش، میزان نابودی امکانات کشور و پسرفت ارزشها را رقم زند. پس از آنجا که آرزوی مرگ هیچ انسانی روا نیست، بهتر است خودش استعفا دهد و حرفه شرافتمندانهای برگزیند.

حالا اگر کسی بخواهد "تفاوت" ایران را با بررسی نمونهای مشخص کند، میتواند به همان پدیده وبلاگنویسی بپردازد. در اینجا اگر امکان مطالعه میدانی در دسترس نباشد، با درصدی تخفیف، اینجا و آنجای سایتهای اینترنتی گلچینهایی از وبلاگها وجود دارد. منتها برای سرشماری و آمار خود اگر به گزینش این و آن سایت( مثلا ستون وبلاگهای به روز شده سایت "رادیو زمانه" در هلند) رجوع کردید، واکنشی جز حیرت، تاسف و یاس نخواهید داشت. چرا؟

وبلاگ، در گوهر و بنا بر تعریف ذاتی، فضایی برای کاربران اینترنت است که تجربههای شخصی و دیدگاه خود را بازتاب دهند. بنا براین منطق به مقولهی "وبلاگ" تجاوز شده است. اگر شماری از وبلاگها- که حتا یک عددش زیادی و نقض غرض است تا چه رسد به چند تای آن- به تکرار فرمانها و ترفندهای نظام حاکم بپردازد یا مُبلغ مصوبههای دولتی و شانتاژ گروههای فشاربگردد. در اینجا به پاسخی برای پرسش عنوان مطلب حاضر رسیدهایم. این که "وبلاگ"، همچون بازتابی از روند متحول رسانههای جمعی، در استفاده برخی از هموطنان ما پیشرفت و تعالی را نشان نمیدهد.

به درستی گفتهاند که شبکه جهانی ارتباطات(اینترنت) کار تماس، جستجو و اطلاعیابی را آسان، سریع و بی دردسر ساخته است. اما این که خیال کنیم آگاهی بخشی و اطلاع رسانی در ایران به همان شکل رایح در جهان است، اشتباه پیامد داری را مرتکب شدهایم. از یکسو، درآمد برخی از شرکتهای کامپیوتری را در نظر نگرفتهایم. شرکتهایی که برنامههای فیلترکردن را به رژیمهایی نظیر رژیم ایران میفروشند. از سوی دیگر، دست خبرسازان مشاطهگر را باز گذاشتهایم که به فخرفروشی با شمار وبلاگنویسان و از جمله با نوع قلابیاش ادامه دهند.

از آنجایی که اذهان عمومی جامعههای غربی، آن چنان که باید، به ظرایف نیرنگ و ریای وطنی ما آگاهی ندارد، نمیداند که واپسگرایان حاکم بر ایران تا چه حد "خر مرد رندانه" عمل میکنند. چه شگرد و شعبدههایی را که به کار نمیگیرند. غربیان البته از مثلهای عامیانه ما نیز بیخبرند. وقتی میگوئیم که ایشان مُدرسان شیطانند. همان شیطانی که در افسانهها مسبب شرارت و پلیدی تلقی میشود.

همزمان با نگاه به سیاههی کشفها و اختراعهای سه- چهار قرن اخیر باید اعتراف کنیم که شرق و کشور ما سهمی در رقابت جهانی نداشتهاند. از بحث بر سر علل عقبماندگی گذشته، که گاهی به توجیهتراشی برای امر خودی بدل میشود، اغلب تا آنجا که توانستهایم تلاش غربیان را مصادره به مطلوب کردهایم.

از آنجایی که برای اختراع و کشف نیرو نگذاشته و زحمتی نکشیدهایم بدون ملاحظه و تهی ازدغدغه، یا به دور از هرگونه پرنسیپ اخلاقی، ابزار از ارزش و محتوا تهی شده را به خدمت میگیریم. معمولا دل نمیسوزانیم برای از شکل افتادگی و بی ریخت شدن آن ابزارها. وقتی کسی معترضمان میشود، یکی از آن نظریهسازان غربی بیزار از آدم و عالم را برای خود علم میکنیم تا شایعه عدم معنویت در غرب و تکنیک پرستی ایشان را جار بزنیم.

با این توضیحات که ریشه در نقد فرهنگ مسلط ما داشته و قدمتش به فتحعلی آخوندزاده میرسد، یک نکته معلوم میشود. نگاه انتقادی به کاربرد ابزار و تکنیک، کارش در قیاس با غرب دو چندان میشود. اگر بخواهد وضعیت شرق را بشناسد. نقد در غرب، و به واقع در نزد اصیلترین متفکرانش، لحظهای از کاربرد تکنیک را زیر سوال میبرد که ابزار از وسیله به هدف تبدیل میشود و خرد را به گمراهی میکشد.

در شرق، هر چقدر هم که شعار من آنم که رستم بود پهلوان را بدون پی بردن به فریبندگیاش تکرار کنند، یک مسئلهی مُبهم روشن شده است. در اینجا سوء استفاده از ابزار بس عمیقتر و گستردهتر از غرب عمل میکند. پشتوانه فرهنگی کار منظم در نظام صنعتگری و هنرجویی غربی در شرق به سختی جور و مهیا شده و میشود.

سوءاستفاده از رسانه، که مستورهای از آن را نزد وبلاگ نویسان وطنی دیدیم، در ژرفترین معنا افشاگر روحیهتنپروری و نبود زمان لازم کار مفید به هنگام عملکرد اداری و کارگاهی در ایران است. ما مدام در حال جعل کارکرد اصلی رسانه هستیم. استادان ساختن نقض غرض، مائیم.

اشکال قضیه اما فقط در کاربرد مقوله وبلاگ نیست. وبلاگی که البته شماری جوان نوجو و دگر اندیش را به هوای تنفس هوای تازه با ممنوعهها و خط قرمزهای دولت به اصطلاح مهرورز درگیر ساخته است. رسانههای دیگر نیز کمتر از روحیه منفعت جو و مفت خور ما صدمه ندیدهاند.

از گسترش مُد وبلاگ نویسی گذشته که روحیه تکروی را در میان مهاجران و تبعیدیان ایرانی دامن زد و همزمان تیشه به ریشه همان تعداد اندک نشریات فرهنگی خارج، استفاده از سایتهای عمومی یا به قولی تارکدههای همگانی نیز رضایت بخش نیست. مدیریت در اینها با انتظارات از فضای آزاد حوزه عمومی و ادعاهای جمعی ما نمیخواند. اغلب در آنها روحیه فرقهگرایی و حذف این و آن سخن دگراندیشانه دیده و شکایت ساز میشود.

میدانیم تحول اینترنت دو دسته مختلف رسانه را در خود جا داده است. یکی از اینها، رسانههای چاپی است مثل روزنامه، کتاب و نشریهها و دیگری، رسانههای شنیداری– دیداری است مثل تلفن، رادیو، سینما و تلویزیون.

دیگر بسیاری از ما فقط از طریق اینترنت است که میتوانیم کارکرد هموطنانی را بشنویم وببینیم که در رسانههایی چون رادیو و تلویزیون مشغولند و امرار معاش میکنند.

اگر چشم امیدی به رسانههای رسمی در ایران نداشتهباشیم که سانسور حاکمیت را به پیش برده و هدفی جز تحمیق و حُقنهی ایدئولوژی بنیادگرایی مذهبی به مردمان ندارند، در برابر " جعبههای رویا پروری"( اصطلاحی فرنگی برای تلویزیون) دیگران هم نباید ذوقزده شویم. حتا اگر اینان به خاطر عدم وابستگی به رژیم ایران، خود را پایبند به آزادیخواهی(لیبرالیسم فرهنگی)، دمکراسی و رواداری بخوانند و مدعی باشند که خبرهای واقعی را به اطلاع میرسانند.

تاکید تلویزیونهایی نظیر "صدای امریکا" و "بی بی سی"، که بتازگی به کار افتاده، بر آگاهی بخشی و ارائه خبر و نه برنامههای سرگرم کننده و هوش ربا، سخن ما را به حوزهای دیگر نمیکشاند. حوزهای که شامل نقد "جامهای جهان نما" و مدیریت رسانههایی میشود که نیاز و آگاهیهای مصنوعی تولید میکنند و از جمله ابزار "صنعت فرهنگ" و تجارت صرف محسوب میشوند.

بنظر میرسد که کانالهای تلویزیونی یادشده، در این میانه، از کاهش رونق و سرنوشت رادیوها درس گرفته باشند. رادیوهایی که با بودجههای غربی در خارج به راه افتادند ولی دیگر نه صدایشان که فقط سایتهای اینترنت شان مشتری جلب میکند. عدم جذابیت صدایشان هم به این علت بود که خود را روی موج و گُفتمانی کجدار و مریزتنظیم کردند که به تحریک رژیم حاکم برایران منجر نشود. بگذریم که در کنار این نوع عافیت طلبی و برنامهریزی ناموفق، اهل قلمی صاحب نام و با استعداد هم ضایع و تلف شدند. کسانی که میتوانستند با ارائه رُمان یا دانستنیهای خود به تحول ادبیات مُدرن فارسی یاری رسانند ، در رادیوی مربوطه به حکایت از قصههای ماما جیم جیم راضی گشتند و برای چشمپوشی از تواناییهای خود به دستمزدی رسیدند.

بنا برروند چنین ماجراهای تاسف باری نمیتوان در برابر آتیه تلویزیونهایی نظیر صدای امریکا، و حتا بی بی سی دولت فخیمه، بی انتظار و بی توقع ماند. نخست آن که بودجه غرب نه در آسیاب نسبیتگرایی فرهنگی ریخته و نه به تقویت رانتخواران نفت ایران منجر شود. دوم این که برای ما ملت لیاقتی بیشتر از آنچه بر ایران حاکم است منظور بدارند.

خواهیم دید که تلویزیونهای یادشده با امکانات و قدرت برشی که دارند، نه تنها انحصار "رسانهی ملی"( صدا و سیمای ریش و پشمیان چرکتاب و جماعت مجبور به لچک سرکردن) را به چالش کشیده، بلکه سکه غالب تلویزیونهای ماهوارهای را نیز از رونق و اعتبار خواهند انداخت که با پول تبلیغات تجاری یا بودجههای کمک به "جهان سومیها" تولد یافتهاند. گرچه پارهای از تلویزیونهای خارج از کشوری، به خاطر سطح نازل برخی برنامههای ارائه شده یا تبلیغات این و آن فرقه سیاسی چشم و گوش بسته، چنگی به دل مخاطبان نزدهاند.

اینجا صحبت زخم دل و سینه بسیاری را نیز ناگفته بگذاریم که در پی نبود تلویزیون ایرانیان آزادیخواه و سکولار در کارزار اطلاعرسانی دهان گشوده است. این زخم فقط به علت ضربه فیزیکی و روانی نیست که خلیفهگری شیعه مسلک به دگر اندیشان در ایران و بیرونش زده است. بخشی از آن زخم دهان گشوده ناشی از تعلل و هدر دادن وقت از سوی اپوزیسیون است که هنوز ایرادهای گذشته را بر طرف نکرده است. خود بینی فرقه گرایانه یکی از این ایرادها است که اهمیت مصلحت ملی را درک نمیکند.

آنچه اکنون در دایره مشاهده و سنجش میماند، تمرکز بر روند خبررسانی تلویزیونهای پُر بیننده مثل صدای امریکا و بی بی سی است. این روزها به ویژه دقت در کار بی بی سی مُهم است که از ورزیدهترین موسسههای خبر پراکنی بشمار میآید. برخی از مانوورهای نظام حاکم ایران مبنی بر کنترل و پیگرد همکاران بی بی سی در ایران میتواند استقبال و اشتیاق را افزایش دهد.

منتها شوق و اقبال اگر در مجرای درستی جاری نشوند میتوانند به ذوقزدگی و از کف رفتن هوش جهت یاب مردمان بدل شود. بگذریم رندی و زیرکی که رادیو بی بی سی فارسی در دهههای اخیر نشان داده، از سوی ایران دوستان مقبول نبوده است. مترادف سازی عبارت بی بی سی در زبان محاوره مردم با عمل خبر چینی و دسیسه که در کتابهای "زبان مخفی" درج شده، بخشی از عدم رضایت یادشده است. با آن سوءسابقه بی بی سی که در افکار عمومی چون شبحی هولناک میگردد، چیزی جز آرزوی بهبودی رفتار آن شبکه خبر پراکنی در دل ما جا نمیگیرد. این که با تحول شکل شنیداری (رادیو) به شکل شنیداری – دیداری( تلویزیون) بی بی سی فارسی زبان تحولی نیز در دستاوردهای ما ایجاد شود. نمیدانم اکنون مجاز هستیم چنین آرزویی را در برابر افکار عمومی خود عنوان کنیم یا نه؟

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید