رفتن به محتوای اصلی

سر و ته يك كرباس

سر و ته يك كرباس

از زماني كه محمد خاتمي در دوم خرداد سال 76 با بيست ميليون راي به رياست جمهوري اسلامي ايران برگزيده شد بسياري از مردم ايران و از جمله خود من به او اميد بسياري بسته بوديم و هنوز هم هستند بسياري كه به راه او ايمان دارند اما امروز بر اين باورم كه مشكل مردم ايران شخصيتها نبوده و نيستند بلكه آنچه اين مردم را از اين وضعيت بغرنج نجات مي دهد حكومتي است كه بر آمده از خواست آنان باشد نه حكومتي كه كوچكترين اعتراض را ولو مسالمت آميز با چوب و چماق سركوب مي كند. بگذاريد اول از خاتمي و كارهاي مثبتش بگويم تا يكطرفه به قاضي نرفته باشيم. مهمترين و بهترين اقدام محمد خاتمي به نظر من ارتقاي وجهه ايران در سطح بين المللي بود و ابتكار طرح "گفتگوي تمدنها" در سازمان ملل پيام خوبي بود هم براي ملتي كه صاحب تمدن بود و هم براي جهاني كه نگاهش به ايران نگاهي منفي بود. طبيعي بود كه در سايه آن منافع اقتصادي ايران هم دستخوش تغييرات مثبتي بشود. اين آدم با كسي كه به جاي آبروداري در سازمان ملل دنباله هاله نور مي گردد و با كفگير انرژي هسته اي استخراج مي كند قابل مقايسه نيست. يك مثال ساده شايد نتيجه تلاش خاتمي را بهتر نشان مي دهد. در دوران خاتمي تيم ملي آلمان با بزرگانش به ايران آمد...شايد براي خيليها اتفاق ساده اي به نظر برسد اما از ديد من واقعيت اين است كه تيمي در سطح آلمان با تشكيلات خبري معتبري مثل ZDF كه براي پخش مستقيم ديدار دو تيم آمده بود هيچوقت حاضر نمي شود كه آبروي فوتبال و كشورش را با بازي در كشوري كه تهديد امنيتي محسوب مي شود پايمال كند و جان بازيكنانش را به مخاطره بياندازد. اگر اين سخنم را با وضعيت امروز ما كه حتي تيمهاي باشگاهي حاضرنيستند با ما آن هم در كشور خودشان بازي كنند بهتر متوجه منظورم مي شويد. ترميم وجهه ايران در سطح جهاني كار ارزنده خاتمي بود كه البته فقط مرهمي بود بر زخمهاي كهنه ما.

 

در سطح داخلي هم باز از ورزش مثال مي زنم تا سخنم را موجز و مفيد بيان كرده باشم. خيليها امروز آقاي دادكان را خائن مي دانند و معتقدند كه نبايد اوضاع داخلي فوتبال ما را به فبفا گزارش مي داد اما به گمان من دادكان سالمترين مدير ورزشي بعد از انقلاب بود. يادمان نمي رود كه دست علي خسروي داور فاسد فوتبال را او از داوري فوتبال كوتاه كرد و مسعود عنايت (رييس فعلي كميته داوران) مي خواست او را بازگرداند كه با اعتراض پرويز سيار و ساير كارشناسان داوري موفق نشد. گزارش دادكان به فيفا نشانه اين بود كه زورش به مافياي داخلي نرسيده بود و دست به دامان فيفا شد و اتفاقا" با فشار فيفا بود كه شاكله فوتبال ما سر و ساماني پيدا كرد. اينها را گفتم تا بدانيد كه منكر كارها و اثرات سازنده آقاي خاتمي نيستم گرچه در بدنه دولت او هم چهره هاي مخدوش و بدسابقه حضور داشتند. اما اين تنها يك روي سكه است؛ روي ديگر سكه چندان به نفع محمد خاتمي نيست.

 

آقاي خاتمي همواره در سخنانش به مردم سالاري اشاره مي كرد. تكيه كلامش مردم سالاري بود اما خود او خوب مي دانست كه با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمي شود. منظور او براستي از مردم سالاري چه بود بايد از خودش پرسيد. آنچه روشن است اين است كه آقاي خاتمي خواسته يا ناخواسته با زير پا گذاشتن مردم سالاري به قدرت رسيد. بله٬ بيست ميليون راي آورد اما عملا" با قبول مشروعيت حكومتي پا به عرصه انتخابات گذاشت كه آشكارا حقوق اوليه شهروندي را زير پا مي گذاشت (و مي گذارد) و وجهه دموكراتيك آن به شدت زير سوال بود (و البته امروز بيش از هر زمان ديگري هست). بعد از تصدي رياست جمهوري٬ او خاتمي قبل از انتخابات نبود. شعارهايش معتدل تر شد و خودش محافظه كارتر.

از آقاي خاتمي مي پرسم بعد از هشت سال رياست جمهوري او به لحاظ مردم سالاري چقدر ترقي كرده بوديم؟ مردم سالاري در حكومتي كه مشروعيت خود را با زور چماق و اسلحه احيا مي كند كجاست؟ آيا 18 تير را به ياد داريد؟ همان روزي كه مردم سالاري اسلامي را به عينه ديديم...شما در حمايت از دانشجويان مظلوم چه كرديد؟ آقاي خاتمي كه خود را از مردم و داعيه دار اصلاح طلبي مي داند براستي آيا نمي بيند سركوب ايرانيان را در اقصي نقاط ايران...نمي بيند اعدام مشتي بدبخت فلك زده را به اسم ارذل و اوباش...نمي بيند و نمي شنود آزار و شكنجه زندانيان سياسي را كه بسياري از آنان قربانيان ضعف اجرايي دولت او در 18 تير 78 بودند؟ براستي او نمي داند چه بر سر اين مردم مي رود؟ در زمان خود او و زمان رياست جمهوري آقاي دكتر (!) چند بار چنين حوادثي را محكوم كرد يا دست كم نارضايتي (هر چند مختصر) خود را نشان داد؟ آيا جناب خاتمي هم معتقد است كه در 18 تير زمان رياست جمهوري او فقط يك ريش تراش دزديده شده است!؟ قطعا" آقاي خاتمي قانون نيوتن را بهتر از من مي داند! طبق نظريه نيوتن هر جسمي (اين جسم مي تواند آدم باشد) كه از ارتفاع (مثلا" از طبق سوم يك ساختمان) رها شود (يا رهايش كنند) تحت تاثير نيروي جاذبه زمين به طرف پايين كشيده مي شود. كساني كه به كوي دانشگاه حمله كردند مطمئنا" براي آزمايش قانون نيوتن آنجا نيامده بودند بلكه آمده بودند تا با كمك قانون نيوتن قانون زور را اثبات كنند...وكردند. اين را من نمي گويم بلكه اين حركت به خودي خود پاسخي بود به مردم سالاري خاتمي بدين معنا كه خبري نيست٬ دارند خر داغ مي كنند! سركوب جنبش دانشجويي كه بعد از گذشت چند روز از اعتراضات گسترده دانشجويي صورت گرفت ضعف دولت خاتمي را بيش از پيش نشان داد. آقاي خاتمي از چه مي ترسيد و مي ترسد...از جان خود٬ از توقف حركت اصلاح طلبانه خود٬ يا از دست دادن منافع خود؟ پاسخ هر چه باشد يك نتيجه قطعي است: خاتمي هم محافظه كار است! حرف از اصلاح طلبي زماني معنا مي يابد كه دست كم جسارت و قدرت لازم براي اصلاحات وجود داشته باشد و اين عناصر نه در دوم خرداد 76 وجود داشت و نه امروز كه كانون قدرت رهبري از قبل منسجم تر شده است و آقاي خاتمي هم به خوبي به اين قضيه واقف است. من مخالف اصلاحات نيستم و با آقاي خاتمي هم كه معتقدم با همه اين تفاسير اقدامات مثبتي انجام داد (و در بالا به گوشه هايي از آن اشاره كردم) خصومتي ندارم اما سخنم اين است كه هر نوع اصلاحاتي فقط و فقط در صورتي مشروعيت دارد كه در درجه اول نظام حاكم و نوع حكومت بر آمده از خواست مردم باشد و لاغير ٬و در درجه دوم ابزارها و شرايط لازم براي اصلاحات وجود داشته باشد. اگر شرط اول برقرار نباشد مثل اين مي ماند كه جناب خاتمي بخواهد به زور به من نوشابه بخوراند در حالي كه من آب را مي پسندم. اگر بر سر نوشابه توافق حاصل شد آن وقت مي رسيم به اينكه من نوشابه زرد مي خورم يا سياه٬ زمزم بهتر است يا پپسي كولا! همه اينها بحثهايي است كه اگر توافق نخست به وجود نيايد مفهوم خود را به كلي از دست مي دهد. آقاي خاتمي قبل از هر اصلاحاتي بايد از برقراري شرط اوليه مطمئن شود در غير اين صورت چنانكه ديديم راه به جايي نخواهد برد چون اين بازوي مردمي است كه اصلاحات را ممكن مي سازد نه التزام به خط مشي كلي نظامي كه در خوشبينانه ترين حالت در مشروعيت آن ترديد جدي وجود دارد. مردمي كه در سال 57 به نفع جمهوري اسلامي (با تمام شبهاتش كه جاي طرح آن اينجا نيست) راي دادند اين تجربه سي ساله را پشت سر نگذاشته بودند مضافا" بر اينكه خيلي ازآنها اكنون در قيد حيات نيستند. گذشته از آن٬ نسل جديد بعد از انقلاب در انتخاب پدران خود هيچ نقشي نداشته و خواسته ها و آرمانهايي دارد كه با خواسته هاي نسل پيش از انقلاب قابل قياس نيست. به همه اينها اضافه كنيد موج سركوب و ارعاب را كه اين روزها به امري روزمره در زندگي ايرانيان تبديل شده است.

تا وقتي جناب خاتمي خميني را با تمام جناياتش تاييد مي كند و معتقد است كه "حضرت امام بايد الگوي ما باشد" راه به جايي نخواهيم برد و فقط سر خودمان را شيره ماليديم. چه چيز اين امام بايد الگوي من باشد؟ جناياتش كه بر كسي پوشيده نيست؟ يا بي سوادي و عوام فريبي اش (كه هر دو را مستند و مستدل در همين تارنگار نشان دادم)؟ راستي آن آب و برق مجاني حضرت امام چه شد؟ آقاي خاتمي از كدام امام صحبت مي كند؟ آيا اين امام همان امامي نيست كه آيت الله بروجردي مرجع بزرگ شيعيان قبل از مرگش وصيت كرده بود به او اجتهاد ندهند؟ آيا جناب خاتمي دليل آن را مي داند و اصلا" به روي خود مي آورد؟ خاتمي همان آدم تندرويي است كه بازرگان را به اين خاطر كه به كشتارهاي اويل انقلاب اعتراض كرده بود و از ترور انور سادات ابراز خرسندي نكرد٬ به باد انتقاد گرفت كه تو از اين مردم نيستي. (شايد بازرگان هم آمريكايي بود و ما نمي دانستيم!) يكي از دوستان اصلاح طلبم مي گفت اما خاتمي از كشتار تابستان سال 67 حمايت نكرد. بله...حمايت نكرد اما اعتراض هم نكرد. براي روشنتر شدن قضيه يك مثال عيني مي زنم. آخوند علم الهدي در خطبه نماز جمعه هفته گذشته در مشهد (18 مرداد 87) به پرچمداري يكي از بانوان ورزشكار در المپيك پكن اعتراض كرد و مدعي شد كه ناموس ما در خطر است (!!) و سران مذهبي و غير مذهبي كشور هم در برابر اين حرف سكوت اختيار كردند. معني اين سكوت چيست؟ لابد شنيده ايد كه سكوت علامت رضاست . بي ترديد پيام روشن اين سكوت تاييد گفته هاي حضرت علم الهدي (دامت بركاته)! و نشان دهنده خط مشي متحجرانه سران رژيم است. باري جناب خاتمي در آن برهه از زمان اعتراض كه نكرد هيچ٬ امروز عامل اصلي آن كشتار را "الگو"ي ما مي داند!

حتي اگر بر فرض محال شرط اول اصلاحات را ناديده بگيريم٬ آقاي خاتمي خود به خوبي مي داند كه با تكيه برخطوط قرمز نظامي كه احتمالا" منافع خود را در گرو موجوديت آن مي بيند٬ به تركستان مي خورد اما همچنان اصرار دارد كه قفل اصلاحات را با كليد محافظه كاري باز كند. امروز آقاي خاتمي بهتر از هركسي مي داند كه برگزاري يك رفراندوم آزاد با نظارت جهاني براي برداشتن قدم اول جنبه حياتي دارد اما او خود را ملزم به رعايت خطوط قرمزمي داند ولو قربانيان اين اعتقاد مردم ايران باشند. دقيقا" به همين دليل است كه مي گويم خاتمي نه اصلاح طلب كه يك محافظه كار است. حركت خاتمي يا هر شخص ديگري كه خود را اصلاح طلب مي داند٬ در صورتي كه فاقد پشتوانه دموكراتيك باشد خود به خود محكوم به شكست است. پشتوانه دموكراتيك فقط به اين نيست كه آقاي خاتمي بيست ميليون راي بياورد٬ به اين است كه قدرت واقعي در دست مردم باشد نه در دست لابي قدرتي كه خاتمي در مقابل آنها تنهاست و ديديد كه كاري از پيش نبرد و نخواهد برد. از آن روست كه مي گويم نظام حاكم بايد منتخب مردم و مظهر خواست آنان باشد كه در غير اينصورت حرف از اصلاحات زدن نه خوش خيالي كه بي خياليست. تا وقتي چنين نباشد خاتمي و احمدي نژاد و بقيه همه و همه تا جاييكه منافع كلي مردم ايران مطرح باشد سر و ته يك كرباس هستند.

زماني كه آقاي خاتمي در خرداد 76 با راي 20 ميليوني مردم انتخاب شد من هم مثل بقيه آناني كه هنوز به اميد فرداي بهتر پاي صندوقها حاضر مي شدند با خود گفتم خاتمي همان است كه دنبالش بوديم. چهار سال اول كه گذشت با خودم گفتم ( بخوانيد با خودمان گفتيم) زمان بيشتري نياز است. چهار سال دوم هم به سرعت چهار سال اول گذشت و علي ماند و حوضش٬ و دريغا كه در مردمی ترين دوره مجلس شورای اسلامی، يعنی مجلس اسلامی ششم، حتی يک قانون به سود توده مردم، به تصويب نرسيد. اما گويا هنوز زود بود تا واقعيت را دريابم. وقتي آقاي دكتر با "ملاي ميليونر" (عنواني كه در سال 2003 نشريه "فوربس" با چاپ عكس رفسنجاني روي صفحه اول براي ملايان ايران به كار برد) ايران به دور نيمه نهايي انتخابات رياست جمهوري صعود كردند (!) گفتم اين آدم (منظورم آقاي دكتر است!) مردمي است و دلش براي ما مي سوزد و قرار است پول نفت را سر سفره مان بياورد (آن موقع هنوز نمي دانستم نفت بوي بد مي دهد!) و خلاصه اين ديگر همان است كه مي خواستيم و از طرفي هم دل خوشي از "ملاي ميليونر" نداشتم و خلاصه در انتخاب بين بدتر و بدترين ("بد" از دور رقابتها حذف شده بود!) بيشتر با تكيه بر دليل دوم بدترين را انتخاب كردم تا بدتر راي نياورد! شايد اگر بدتر انتخاب (انتصاب!) مي شد الان آقاي دكتر بهترين بود. نميدانم شايد گزينه "بدتر" هم از دور رقابتها حذف شده بود--چه شير تو شيري شد!

امروز قاطعانه بر اين باورم كه مشكل ما اشخاص نيستند مشكل ما حكومت خودكامه اي است كه مردم در اداره آن نقشي ندارند و هر كسي در چارچوب اين نظام حرف از اصلاح طلبي و آينده روشن بزند به گمان من به سياست نخ نما شده اي رو آورده است كه همچنان صورت مساله را ناديده مي گيرد و با اين كار تنها سيه روزي اين مردم را بيشتر مي كند و دلشان را به اين خوش مي كند كه مثلا" ديگر كسي به موي سر شما گير نخواهد داد و يا اينكه با فراغ بال مي توانيد كفش پاشنه بلند بپوشيد و از زندگي تان لذت ببريد! مشكل ايران امروز حادتر از اين حرفهاست كه آقاي خاتمي با شعارهاي هشت سال پيش بتواند بيست ميليون راي بياورد گرچه با توجه به فشارهاي مذهبي كه در دوره آقاي دكتر (!) به مردم ايران وارد شده٬ آقاي خاتمي هنوز هم مي تواند اميدوار باشد كه مثل دوره قبل با تكيه بر شعار آزاديهاي فردي راي قابل توجهي كسب كند و در اين گير و دار چند صباح ديگر مردم بخت برگشته ايران را به اصلاحات نافرجام ديروز و فردا اميدوار نگه دارد.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
حاجی مش قاسم

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید