رفتن به محتوای اصلی

جمهوري اسلامي: از ديروز تا امروز

جمهوري اسلامي: از ديروز تا امروز

بدبختانه هر روز بر عمق فاجعه افزوده مي شود؛ هر روز حق بيشتري ناحق مي شود؛ هر روز مشكلات معيشتي مردم بيشتر مي شود؛ هر روز خيل زيادتري زير خط فقر لگدمال مي شوند و مرفهان بي درد حوزه علميه و وابستگان آنها در بيت رهبري فربه تر؛ هر روز سن اعتياد پايينتر مي آيد و سن ازدواج بالاتر مي رود؛ هر روز دامنه عمل آزاديخواهان تنگ تر مي شود و دامنه استبداد گسترده تر؛ "طرح امنيت اجتماعي" پررنگتر و امنيت اجتماعي كم رنگتر مي شود؛ هر روز بيشتر از ديروز كار مي كنيم اما هر روز اميدمان به زندگي كمتر مي شود!!!

 

سالهاست كه هر روز به قول حافظ "هر دم آيد غمي از نو به مباركبادم" و سالهاست كه حقوق انساني خود را فراموش كرده ايم و از زندگي فقط سقفي را مي بينيم و تكه ناني كه آن هم به هزار زحمت به دست مي آيد...سالهاست كه به روز مرگي خود عادت كرده ايم و از سالها پيش، از همان روز كه آن خرچنگ بيگانه در ميان پرچم سه رنگ ما جاي گرفت "غرور ملي" جاي خود را به تحقير ملي داد و در حالي كه امارات لنجهاي ايراني را توقيف مي كند اينان خود را وقف غزه كرده اند و دريغ از خبري كوچك كه در اين زمينه پخش كنند و طرفه آنكه آقاي قشقاوي سخنگوي وزارت امور خارجه رژيم هم با محلي هرچه تمامتر مي فرمايند خبر كذب است!...خبري كه سايت خودشان (تابناك) منتشر مي كند كذب است!! نمي خواهم به بيراهه بروم و تكرار مكررات كنم از آن رو كه هويت و كاركرد اينان در اين سي سال چون آينه ايست كه نياز به هيچ تفسيري ندارد. از اين دست موارد پيشتر فراوان گفتيم و در آينده نيز خواهيم گفت گرچه نيك مي دانم "گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من / آنچه البته به جايي نرسد فرياد است"...خواهيم گفت از آن رو كه به قول بزرگي ستم را اگر نتوان شكست داد، رسوا مي توان ساخت...و رسوايي شكستي است به مراتب سنگينتر چه آنچه شكست مي تواند دوباره برخيزد اما آنچه رسوا شد ايستاده است با پيكري پوسيده كه به تلنگري فرو مي ريزد.

 

جمهوري اسلامي با همه نكبتهايش يك حسن يا بهتر بگويم يك كاركرد بزرگ داشت و آن اين بود كه آلترناتيوي به نام جمهوري اسلامي و حكومكت ديني آن هم از نوع اسلامي را براي هميشه از جلوي پايمان برداشت. شايد از ديد بسياري اين كاركرد خيلي پيش پا افتاده تلقي شود اما اين همان تومور سرطاني است كه ساليان سال بر ذهن ما چنگ انداخته بود و حتي انقلاب مشروطه هم نتوانست آن را درمان كند و بالاخره در سال 57 بود كه آثار مرگبار اين تومور ظاهر شد و جالب آنكه عده اي گمان بردند به مدينه فاضله دست يافتند و آرمانهاي انقلاب مشروطه تحقق يافته است (!) و سرودها ساختند و پايكوبي ها كردند غافل از آنكه مشروطه از همان روز كه شيخ فضل الله نوري گفت "مشروطه بايد مشروعَه باشد"، به بيراهه رفت و در سال 57 بالاخره سر از تركستان در آورد! در سال 57 هم بودند كساني مثل شاپور بختيار كه فرياد مي زدند "استبداد نعلين هزار بار بدتر از استبداد چكمه است" اما گوش شنوايي نبود و انتظار هم اين نبود كه اگر چنين انتظاري جايز بود اثرات آن را بايد بلافاصله پس از "ترور اسلامي" زنده ياد احمد كسروي به دست اراذلي همچون نواب صفوي مي ديدم نه سي سال و اندي بعد از آن جنايت كه عاقلترين افراد هم اسير شور انقلابي شده بودند! حرفي را كه بختيار در سال 57 بر زبان آورد پيشتر از او كساني مثل زنده ياد صادق هدايت، احمد كسروي و كمي قبلتر فتحعلي آخوندزاده به شيوه هاي ديگري گوشزد كرده بودند و مهمتر از همه خود رضا شاه بود كه چشم فتنه را شناخته بود...اما چاقوي كلام آنان و اقدامات "سردار سپه" كندتر از آن بود كه جمجمه ذهن ايراني را بشكافد و اين تومور سرطاني را خارج كند تا امروز روزي "نواب" ها زمامدار حكومت نشوند...افسوس...

اين تومور دير يا زود عود مي كرد تا جامعه ايراني به خودش بيايد، ذهن و روانش را حلاجي كند، اين بيماري را بشناسد و در پي درمانش برآيد. "جمهوري اسلامي" دست كم از اين حيث كاركردي تاريخي داشت...كاركردي كه تنها با موجوديت "نظام جمهوري اسلامي" تحقق يافت تا آرمان خواهان ايران و ايراينان آرمان خواه با مقايسه مدينه فاضله ديروز و جهنم امروز به نتايج بهتري برسند! تصور اين كاركرد بدون "جمهوري اسلامي" ممكن نيست كه اگر غير از اين بود هيچگاه انقلاب سال 57 رخ نمي داد. شگفت آنكه ريشه هاي اين تومور امروز به افغانستان و عراق و فلسطين و لبنان و حتي آمريكاي جنوبي هم سرايت كرده است! آنچه ما ديروز نمي فهميديم غربي ها امروز نمي فهمند كه اگر مي فهميدند لحظه اي به اين رژيم مهلت نمي دادند. گرچه جورج بوش پسر همواره از "رژيم تهران" به عنوان تهديد ياد كرده است اما اينها هنوز نمي دانند با چه جرثومه اي سر و كار دارند و چه خطري آنان را تهديد مي كند.

 

باري منظور بيشتر كاركرد داخلي "جمهوري اسلامي" از همان "طليعه بهار آزادي" (!!) است. ساليان درازي بود كه اين تفكر ديني و در واقع خرافه زدگي و سانتيمانتاليسم مذهبي مانع از آن بود كه به جايگاه واقعي خود در جهان رو به پيشرفت دست يابيم و امروز ثمره عيني آن تفكر پيش چشمان ماست. رضا شاه و بعد از او پسرش محمدرضا تلاشهايي كردند و نتايج خوبي هم به دست آمد اما هميشه يك جاي كار مي لنگيد و از همين پاشنه آشيل بود كه دولت مصدق ضربه خورد و مردم بي خبر به كاشاني اعتماد كردند و آب در آسياب او و نوچه هايش (از جمله روح الله خميني) ريختند تا "فكر انقلابي" حركت خزنده خود را به سمت جمهوري اسلامي آغاز كند، گرچه نبايد از سهم خود مصدق در زيرپا گذاشتن حوزه اختيارات قانوني و ناديده گرفتن حقي كه مجلس ملي به شاه تفويض كرده بود، غافل ماند. آنچه از نقش حزب توده و سازمان سيا در روايات تاريخي آمده است بدون تحريك مردم به دست لمپني مذهبي همچون كاشاني اصولا" در حد يك پلان كاغذي باقي مي ماند. در اين سير تاريخي بهانه جويي هاي خميني و عربده كشي هاي او كه به هر بهانه اي گاهي به شاه و گاهي به اسراييل مي تاخت همه جزيي از آن حركت خزنده بود و دريغا كه كمتر كسي زحمت خواندن يا حتي شنيدن مفاد آنچه كه بعدها به "كاپيتولاسيون" معروف شد را به خود داد. (1) هنوز راه درازي مانده بود تا اين مردم دريابند از چاله به درون چاهي مي لغزند كه دشنه هاي بيداد و ستم در آن كاشته اند.

آن روزگار گذشت و آش دهن سوز "جمهوري اسلامي" را هم چشيديم!! كم كم معني عدالت، ساده زيستي، تقوي، پاكدامني، شرم و حيا، آب و برق مجاني، خانه خرابي، اجنبي، تازي پرستي و اسلام ناب محمدي و ... را به كمال دريافتيم! و معني ايراني را هم...معني پدر حقوق بشر را، معني گفتار نيك، پندار نيك و كردار نيك، معني تمدن 7000 ساله را، معني آيينهاي زيبا و سرور آفرين ايراني را...در اين سي سال خيلي چيزها ياد گرفتيم كه ثمره آن گرچه با خون دل خوردن به دست آمد اما ذهنمان را شفا داد.

بعد از گذشت سي سال امروز اين خود جمهوري اسلامي است كه با هر خنجري كه بر پشت هر بي گناهي فرو مي بَرَد خود را سلاخي مي كند تا بيش از پيش هم خود به پايان راه نزديك شود و هم پرونده اسلام سياسي (و چه بسا اسلام غيرسياسي!) براي هميشه بسته شود. جمهوري اسلامي دشمني بزرگتر از خودش ندارد و اين جاي اميدواري بسياري دارد. هر چه از عمر اين نكبت گذشت تاثير كارهايشان و تبليغاتشان كمرنگتر شد و امروز دم خروس آنقدر پيداست كه قسم چهارده معصوم هم افاقه نمي كند! و از اين روست كه بر شدت عمل خود افزوده اند و كوچكترين صداي اعتراضي را در نطفه خفه مي كنند اما نمي دانند كه كه آتش قهر اين مردم مدتهاست كه سر از روزن بر آورده است...و هم از اين روست كه فرزندان اين مرز و بوم گمشده خود را پس از قرنها در هويت ايراني خود يافته اند و اسماعيل نوري علا به حق امروز را روزگار آلترناتيو ناميد: هويت ايراني در برابر هويت اسلامي...و هزار البته كه هر ملتي تنها با تكيه بر پشتوانه ملي خود مي تواند در دنياي امروز سري بين سرها داشته باشد آن هم ما ايرانيان كه تاريخ و تمدن ما و پشتوانه غني ما چنان زبانزد است كه فرانسويان از ما با عنوان "پارس كهن" (Le Perse Antique) نام مي برند و بي جهت نيست كه نيكلاي ساركوزي به روشني دريافته است كه احمدي نژاد نماينده ما نيست.

آنانكه منكر اين هويت ملي هستند بهتر است بدانند كه از صدقه سر همين هويت ملي است كه همه دنيا حساب ما را از ماموتهاي جمهوري اسلامي جدا مي داند...هويتي كه از ديد آقاي جنتي، خطيب اين هفته نماز جمعه تهران (27/10/87) اولويت مفهومي غريبي دارد: "ما توسعه‌اي اسلامي، انساني و ايراني مي‌خواهيم"...يكبار ديگر به ترتيب "اسلامي، انساني و ايراني" دقت كنيد. اين ترتيب همانقدر عجيب است كه اگر برعكس آن را مي شنيديم عجيب بود. اين تقدم و تاخر همان است كه آخوند احمدي خاتمي در همين تريبون (جمعه 22/9/87) به كار مي برد، آنجا كه در سوگ غزه و خطاب به سران اسراييل مي فرمايند: "اسلام و انسانيت کجا رفته است؟". توجه مي كنيد؟! اين تقدم و تاخر پيداست كه تصادفي نيست. شگفتا كه اسلام بر انسانيت هم مقدم است و بي حكمت نيست كه "اسلام عزيز" سوار بر موشكهاي قسام در منازل اسراييليان فرود مي آيد!! معني "توسعه اسلامي" را وقتي بهتر درك مي كنيم كه به اولويت ياد شده توجه كنيم و جالب آنكه آنقدر غرق "توسعه اسلامي" شديم كه در اين سي سال هيچگاه نوبت به اولويتهاي بعدي نرسيد!! البته ما اهل هفت تير بازي نيستيم تا براي "توسعه اسلامي" آن هم از نوع ناب محمدي گلوله اي در سر خانم ليوني خالي كنيم، اما بعيد مي دانم آقاي جنتي ارزش آن يك گلوله را هم داشته باشد!

اين تومور سرطاني آن هم از نوع بدخيم پيكر ايران را به مرور تحليل برده است اما اين پيكر هنوز زنده است چرا كه روح مبارزه زنده است...چون جنبش دانشجويي زنده است...چون وبلاگ نويسان ايراني زنده اند و مهمتر از همه به رغم سالها تبليغ تحجر اسلامي و رسوم و معتقدات جاهلي امروز روح ايراني به عنوان مظهر وحدت ايرانيان از ميان خاكستر اين آتش زنده تر از گذشته سر برآورده است و اين همان چيزي است كه ما سالها گم كرده بوديم و موجودات حقيري همچون مطهري و خلخالي و ساير موجودات حوزه علميه سالها كوشيدند كمرنگ و به تدريج نابود سازند!! چطور مي شود كه در طول اين سي سال ما يك و فقط يك سكه يا اسكناس با طرح منشوري استوانه اي كه جهان به وجود آن مباهات مي كند نداشته ايم در حالي كه خبر مي رسد اسكناسي با طرح قدس به گردش پولي كشور اضافه خواهد شد؟! كيست كه چنين سوالهايي را در طول اين سي سال ولو يكبار از خود نپرسيده باشد؟ نمونه را گفتم تا سرنخ را دنبال كنيد چه از اين موارد از نقش آشكار خرچنگ در قلب پرچم ايران گرفته تا دستهاي پنهاني كه سند تاريخي خليج پارس را مخدوش مي كنند بسيار فراوان است. اما " از قضا سرنكگبين صفرا فزود / روغن بادام خشكي مي نمود"...حساب اينجايش را نكرده بودند. شايد بهتر بود اين بيت مولانا را بر سر در فيضيه مي آويختند تا طلاب محترم هم جايگاه واقعي و هم تكليف خود را بهتر درك كنند! : "هر كو دور ماند از اصل خويش / باز جويد روزگار وصل خويش"...

امروز براي حكومت چاره اي جز توسل به تهديد و ارعاب و اعمال خشونت بيشتر و پناه بردن به نمايش خود ساخته غزه باقي نمانده است اما اينها هم تاريخ مصرفي دارد. اين رژيم روزي بايد حساب خود را با مردم ايران و البته جامعه جهاني صاف كند. اين راهي كه اينان در پيش گرفته اند پاياني جز پايان صدام نمي تواند داشت مگر اينكه رويه خود را از اساس دگرگون كنند كه در آن صورت هم حكايت "جمهوري اسلامي" حكايت همان شير بي يال و دم است.

آنچه در حال حاضر اهميت دارد نسخه اي است كه اغلب پزشكان براي بيماران سرطاني تجويز مي كنند: روحيه قوي. اين حرف را ممكن است عده اي شوخي و عده اي توهين تلقي كنند اما به گمانم اين مقايسه بيشترين همخواني را با واقعيت موجود دارد. وقتي وخامت آمار معتادان، سن پايين اعتياد، بيكاري و فقر گسترده، تورم كمرشكن، تن فروشي زنان و دختران، فساد رسوخ يافته در بند بند اركان اجرايي رژيم و حتي خود جامعه، بازداشت و شكنجه حق طلبان و دانشجويان حق طلب و توقيف گسترده نشريات، پايمال شدن خون بي گناهان، فريب و دروغ و دغل بازي علني حاكمان ستم پيشه، مافياي اقتصادي در سطح كلان و هزار و يك جور نكبت و مصيبت را در نظر مي آورم، حال و روز ايران را بي شباهت به آن بيمار سرطاني نمي بينم و جمهوري اسلامي را هم كم از آن تومور سرطاني نمي دانم. اين مقايسه را چه قبول داشته باشيم و چه نداشته باشيم براي عبور از اين بحران روحيه قوي شرط لازم است چه هر يك از ما سلولي از اين پيكر مبتلا هستيم و بخوهيم يا نخواهيم روحيه تك تك ما روحيه جمعي را مي سازد.

يادم هست مهدي عبد خدايي از اعضاي هيات موتلفه اسلامي و از نظريه پردازان جمهوري اسلامي در جايي مي گفت "ما اصلا" فكر نمي كرديم كه روزي حكومت در ايران حكومت اسلامي باشد"...او فكرش را نمي كرد اما ما هر روز و هر لحظه به فردايي مي انديشيم كه اين جرثومه اسلامي نباشد...كه ستم و بيداد و قتل و تجاوز نباشد...كه استبداد نباشد...كه قوانين قرون وسطايي نباشد...كه همه اديان محترم باشند و هيچ ديني بر دين ديگر برتري نداشته باشد و هيچ معتقدي به خاطر اعتقاداتش آزار نبيند و شكنجه نشود...كه ايران ما ايران باشد با تمام نشانه هاي پرمعني و گهرين ايراني...اينهاست آرمان ايرانيان امروز (منهاي در صد ناچيزي فريب خورده و كساني كه منافع خود را در موجوديت رژيم مي بينند) و اين آرمانهاست كه همه ما به خاطر آن زنده ايم و مي جنگيم. جاي بسي اميدواري است كه همه ما به چنين فردايي مي انديشيم و اين فكر از ايدئولوژي تشكيل جمهوري اسلامي آن طور كه عبد خدايي اعتراف مي كند بسيار به واقعيت نزديكتر است و ملموستر.

واقعيت آن است كه جمهوري اسلامي محصول انديشه ناپخته ايراني بود و دقيقا" به همين دليل است كه امروز عمر اين رژيم به سر آمده است. امروز اين سايه سنگين اراده خود ماست كه بر پيكر پوسيده ستم سنگيني مي كند و ستم پيشگان را اينگونه ديوانه وار به تكاپو وا مي دارد. اين دست و پا زدنها محصول اراده خود ماست..."طرح امنيت و انضباط اجتماعي" (؟!) فقط محصول اراده ماست. اين اراده ماست كه بدون حضور فيزيكي ما ستمگر را مستاصل كرده است. از يك گردهمايي كوچك آنچنان آشفته مي شوند كه سيل گماشتگان خود را به خيابانها مي ريزند. نشريات ريز و درشت را قلع و قمع مي كنند. برنامه "نود" را تحريم مي كنند. (2) دانشجويان عدالتخواه را به بند مي كشند. و چه حاتم بخشي ها كه نمي كنند تا دو روز بيشتر عمر كنند غافل از آنكه وقتي پيمانه لبريز شد ديگر از دست هيچكس كاري ساخته نيست!

همين قدرت ما را بس كه اراده صرف ما چنين تواني دارد؛ جاي تعجبي هم نيست، كه اراده هفتاد ميليون انسان اگر چنين تواني نداشته باشد جاي شگفتي است...پس آنگونه هم كه فكر مي كنيم بيكار ننشستيم. آرامشي كه محصول خفقان باشد، آرامش قبل از طوفان است. به وقتش همين مردم درسي به اينان خواهند داد كه كابوس آن را تا پايان عمر با خود خواهند داشت البته اگر عمرشان باقي باشد! ويكتور هوگو سخن جالبي دارد: "هیچ سپاهی نمی تواند در برابر نیروی عقیده ای که زمان ظهورش فرا رسیده است ایستادگی کند."

يادآوري: چند قطعه عكس هم در ادامه مطلب قرار داده ام كه آن روي سكه جمهوري اسلامي را ولو اندك نشان مي دهد. پيشاپيش از سران جمهوري اسلامي پوزش مي طلبم كه در سالگرد اين "حادثه باشكوه" احساسات عمومي را جريحه دار مي كنم!!

پانويس:

1- آنچه در قرارداد فيمابين دولت آمريكا و دولت وقت ايران آمده بود در واقع واكنش مثبت محمد رضا پهلوي به قرارداد ظالمانه اي بود كه در فاصله 18 مرداد تا 25 بهمن 1321 و در زمان نخست وزيري احمد قوام (قوام السلطنه) كه محمد رضا هنوز داراي قدرتي نبود، بنا به مصلحت انديشيهاي قوام شكل گرفت. كاپيتولاسيون واقعي همين قرارداد اخير بود كه در ماده سي ام آن دولت ايران در مقابل هر جنايتي كه افسران آمريكايي مرتكب مي شدند فقط حق داشت قرارداد آنها را لغو كند!، در حالي كه قرارداد جديد هر گونه امتيازي را لغو كرد و در عوض به اين افسران زياده خواه كه دست بر قضا كاركنان سفارت آمريكا هم دل خوشي از آنان نداشتند، اجازه مي داد فقط از مصونیتها و مزایای "كارمندان اداري و فني" مندرج در قرارداد وین استفاده نمایند یعنی در حقیقت در ردیف ماشين نویسان سفارت قرار گیرند! اگر استفاده از مصونيت سياسي استعماري است تمام كشورهاي جهان از جمله خود جمهوري اسلامي هم كه در ساير كشورها سفارتخانه دارد استعمارگر هستند! شرح مبسوط و واقعي قضيه موسوم به "كاپيتولاسيون" را گرچه پيشتر در همين تارنگار آورده ام ، اما فايل متني آن را مي توانيد از اينجا دريافت كنيد (پس از باز شدن صفحه جديد صبر كنيد تا صفحه كامل بارگذاري شود و سپس روي Request Download Ticket كليك كنيد.)

2- طبق تازه ترين اخبار فدراسيون فوتبال مصاحبه مديران و مربيان تيمهاي ورزشي را با برنامه پرطرفدار "نود" تنها به اين دليل كه از فدراسيون فوتبال انتقاد كرده، ممنوع كرده است و گويا ركورد بي سابقه پيامك اين برنامه در هفته اي كه در ليگ برتر فوتبال ايران هيچ مسابقه اي برگزار نشده بود، آب سردي بود بر آتش تيز مسئولان قدرت طلب فدراسيون فوتبال و تربيت بدني كه كه عادل دوست داشتني را به "تضعيف نظام" متهم مي كردند. حسن اين اتفاق اين است كه اين بار پرده ها فرو افتاد و دست‌های پشت پرده دیده شد. استبداد استبداد است؛ وقتي همه گير شد، ورزش و هنر و اقتصاد و فرهنگ و ... همه را با هم درو مي كند. اما اين بار به نظر مي رسد مردم هم اجازه قدرت نمايي دارند. اين حمايت امشب معني ديگري براي سران رده بالاي نظام و علي الخصوص سران فدراسيون فوتبال و تربيت بدني خواهد داشت.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
وبلاگ آتشکده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید