از همان روزی که قطعنامه شورای امنیت علیه لیبی تصویب شد و غرب با تفسیر دلبخواه از آن، فعالیتهای نظامی خود را در لیبی آغاز کرد، معلوم بود که قذافی رفتنی است، دیر و زود داشت ولی سوخت و سوز نداشت. دیر و زودی آن هم تا حدی به نحوه عمل غربیها بستگی داشت که از یک سو کوشیدند تا از خلال اقدام برای حذف قذافی، فرصتی برای خود فراهم نمایند تا بتوانند زیر ساختهای نظامی و حتی غیر نظامی لیبی را هم نابود کرده تا در مرحله پس از قذافی، دولتها و شرکتهای غربی آنها را بازسازی و تامین کنند، و از سوی دیگر با طولانی کردن جنگ بتوانند مخالفان قذافی را به زیر پرچم خود درآورند، مخالفانی که در ابتدا گمان میکردند بی حمایت غرب کارهای هستند و به همین دلیل هم از بیان مواضع ضد غربی خود ابایی نداشتند، ولی در ادامه به چنان وضعی افتادهاند که در پایان کار قذافی، خود را سراپا مدیون غربیها میدانند و بس.
… اگر بخواهیم نگاهی اجمالی به کارنامه چهل ساله قذافی بیندازیم، سیاهترین نقطه آن چیست؟ سیاست خارجی او، یا سیاست داخلی، و یا سیاستهای اقتصادی قذافی سیاهتر است؟ هر کدام از اینها صفحاتی از این کارنامه را تشکیل میدهند، که به گمان من بدترین آنها مربوط به کارنامه سیاست داخلی میشود، که سیاهی آن به صورت استقبال لیبیاییها از مداخله نظامی بیگانگان خود را نشان داد.
قذافی و دولتهای امثال او، در طول دوران حکومت خود کوشیدند که بر وجه استقلال خود تاکید کنند و آن را نشانی از پایگاه مردمی خود بدانند و اگر به یاد بیاوریم که رهبران حکومتهای وابسته به غرب که در منطقه به وفور دیده میشدند، چگونه در برابر قدرتهای جهانی، ذلیل و منفعل بودند، آنگاه به اهمیت این وجه از استقلال سیاسی این رژیمها از جمله رژیم قذافی بیشتر پی خواهیم برد.
آنان در نظام دوقطبی و فضای جنگ سرد فرصتی پیدا میکردند که علیه غرب فعالیت کنند، بدون آنکه گزندی از جانب غرب ببینند، و از این طریق استقلال خود را در برابر غرب به رخ دیگران بکشند، ولی هنگامی که نظام دوقطبی به پایان خود نزدیک شد، اولین ضربه را لیبی و سپس عراق دریافت کردند. حملات هواپیماهای آمریکایی به لیبی در زمان ریگان(۱۹۸۶) شاهدی جدی از پایان این نظام دوقطبی بود و بدان معنا بود که دوران یکه تازی مستقل از قدرتها برای حکومتهایی که پایگاه مردمی ندارند، به سر آمده است. از میان این نوع رژیم ها صدام حسین ادامه مسیر داد، و با اشغال کویت در دامی گرفتار شد که هیچگاه نتوانست از آن رها شود و در نهایت هم حکومت بعثی و جان خود و پسرانش را هزینه این خودسری کرد.
ولی قذافی راه دیگری را برگزید. ابتدا پس از مدتی مقاومت و تحمل هزینههای زیاد، با اتکا به درآمدهای نفتی فراوان به حیات (چه حیاتی!) خود ادامه داد، ولی در نهایت تسلیم شد، و با دستهای خود متهمین انفجار لاکربی را تحویل غرب داد و میلیاردها دلار هم از جیب مردم لیبی خسارت اقدامات تروریستی خود را به آمریکا و سپس فرانسه داد تا قطعنامههای تحریم شورای امنیت علیه خودش را لغو کند. هنگامی که از این فشارها رهایی یافت، تازه متوجه شد که فاقد جایگاه سیاسی منطقهای و جهانی است. مثل یک چریک زندانی بود که برای رهایی خویش، تمامی دوستانش را لو داده تا از مرگ و زندان آزاد شود، ولی هنگامی که از زندان آزاد میشود در حصار فضای تعلیق و بیمعنایی قرار میگیرد و مصداق از آنجا رانده، از اینجا مانده میشود.
فضایی که تحمل آن از زندان هم سختتر است. اگر این فرد برای تغییر فضا بکوشد، در این صورت یا باید مجددا چریک شود یا به رژیم ملحق شود، و قذافی راه دوم را برگزید وبرای کسب اعتماد غرب حاضر شد کلیه تجهیزات اتمی خود را با هزینه مردم لیبی بار زده و تحویل آمریکاییها دهد، تا بلکه مورد اعتماد آنان قرار گیرد. ولی او هیچ ارزش استراتژیکی برای غرب نداشت و دلیلی بر اعتماد به او نبود. سیاهترین نقطه کارنامه او آنجایی بود که همه این اقدامات را بدون در نظر گرفتن مردم لیبی انجام میداد، و او نه تنها خود را خوار کرد، بلکه مردم لیبی را نیز منفعل نمود، به نحوی که برای نجات خود از دست قذافی، به بیگانگان خیرمقدم گفتند، بیگانگانی که ۴۰ سال پیاپی و یکریز و به دستور قذافی علیه آنان شعار داده بودند. دولتهایی که از پایگاه مردمی مناسبی برخوردارند، هنگام مواجهه با هجوم بیگانگان، پایگاه مردمی آنها قویتر هم میشود، زیرا دخالت بیگانگان به تقویت انسجام و یکدلی مردم میانجامد، ولی اگر مردم اعتماد به نفس خود را از دست بدهند، و با رژیم حاکم بهشدت بیگانه شوند، در اینصورت به استقبال بیگانگان خواهند رفت، واین اتفاقی بود که در لیبی رخ داد و سیاهترین نقطه در کارنامه قذافی بود.
رژیم قذافی با حضور نظامی غربیها و نه صرفاً یه دست مردم لیبی، از میان رفت. این برای او نقطه قوتی نیست، زیرا یک رژیم ملی هیچگاه در موقعیتی قرار نمیگیرد که صرفاً با حمله هوایی بیگانگان، سقوط کند. اگر پس از هجوم غربیها، قذافی میتوانست خود را مستحکمتر کند و مردم بیشتری را به حمایت از خود بسیج کند، میتوانستیم او را در ادعاهایش نسبت به مردمی بودن او ذیحق بدانیم، ولی حکومتی که با دخالت بیگانگان بیش از پیش تضعیف و مردم با آن بیگانه شوند، باید مسئولیت اصلی را متوجه خود کند. گمان میکنم که قذافی صادقانه فکر می کرد که در صورت حمله غربیها، مردم لیبی از او حمایت خواهند کرد، این ذهنیت قذافی ناشی از ناآگاهی او نسبت به جامعهاش بود، زیرا در حالی که ناظران بیرونی متوجه این مساله بودند، او تا آخرین لحظات متوجه عمق فاجعهای که در کشورش ایجاد کرد، نشده بود. متاسفانه بسیاری از حکومتهای استبدادی با تاخیر متوجه این حقیقت می شوند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید