رفتن به محتوای اصلی

تراز تغییر

تراز تغییر

می توان گفت که حاکمیت جمهوری اسلامی دیگر تقریباً تمامی امکانات و ابزارهائی را که مردم ما بتوانند از جمله با مدد جستن از آنها به تحول ضرور جامعه از مجرائی تدریجی، کم درد، نقارپرهیز و مسالمت آمیز جامۀ عمل بپوشانند، از آنان سلب کرده و روزنه های گذر از چنین مسیری را بسته است.

صحبت بر سر سرکوب جاری در حیات سی و سه ساله جمهوری اسلامی، به مثابه پاسخ مرسوم این حاکمیت به مطالبات انباشته شده جامعه نیست. صحبت بر سر جنایات بزرگ انجام یافته در این حیات سی و ساله، که هر کدامشان زخمی عمیق در تن و روان این یا آن گروه سیاسی یا اجتماعی و بر پیکر جامعه بجای نهاده است، نیز نیست. صحبت همچنین بر سر برآمد خونبار حاکمیت علیه اعتراضات یک سال و نیم اخیر و وهن سخت جسورانه ای که بر گروه وسیعی از مردم روا داشت و روا می دارد، نیست. صحبت بر سر حصر خانگی و اذیت و آزار آقایان موسوی و کروبی و خانمها رهنورد و کروبی – که با کردار شجاعانه و وفاداری ستوده به تعهدشان با مردم عمل کرده اند، نیز نیست. صحبت بر سر هیچ امکانسوزی بزرگی که جمهوری اسلامی به واقع در آن سخت ماهر و قاهر است، نیست.

خیر، صحبت بر سر این کارنامۀ غیرقابل دفاع، که موجب انباشت تل ها از خشم و خشونت و حس انتقامجوئی و سرخوردگی در جان جامعه شده، نیست؛ اگرچه که سرانجام همین کارنامه است که در رقم زدن به طریقی که مردم برای تحقق اراده شان برخواهند گزید، نقش قاطع خواهد داشت. اما در این جا صحبت بر سر اختتام ریاست اکبر هاشمی رفسنجانی بر “مجلس خبرگان رهبری” است.

اشتباه برداشت نشود! “مجلس خبرگان رهبری” مجلسی است با ظرفیت ۸۶ نماینده، که قانوناً وظیفۀ نظارت بر عملکرد رهبر جمهوری اسلامی (ولی فقیه) و، حسب ضرور، عزل و نصب او را به عهده دارد. از این قرار، رسالت چنین مجلسی فی النفسه رسالتی غیردموکراتیک است. اما از این که بگذریم، بیشتر از ۷۰ درصد “خبرگان” در مجلس فعلی منصوب بیواسطه خامنه ای و ۱۱ درصد آنان منصوب باواسطه همان رهبر در ارگانهای مختلف “نظام” اند؛ یعنی از هر پنج نماینده چهار نفر منصوب کسی اند که ظاهراً عملکرد اورا کنترل می کنند. هیچ واقعیت دیگری نمی تواند به این عریانی دامنۀ بندگی مجلس خبرگان به رهبری را در ساختار حقیقی نظام جمهوری اسلامی برملا کند. مکانیسم “انتخاب” نمایندگان این مجلس هم امکان اعمال نفوذ رهبر وقت در مورد فرد فرد کاندیداها و بنابراین “انتخاباندن” آنانی که پسند اویند، را تماماً فراهم آورده است. سرانجام این که کارنامۀ مجلس خبرگان، چه در دوران ریاست رفسنجانی بر آن و چه پیش از آن، را نیز که بنگریم، نه نظارتی بر عملکرد رهبر، که تنها تصدیق دائمی این عملکرد را در آن خواهیم یافت. بنابراین صحبت بر سر مجلسی است که نه وظیفۀ آن، نه ترکیب متصور آن، نه ترکیب حاضر آن، نه سابقۀ عمل آن، …، خلاصه هیچ یک از جنبه های هستی آن، نمی تواند و نباید موجب توهمی در این راستا باشد که گویا مجلس خبرگان می تواند منشأ اثری مثبت در تغییر اوضاع گردد.

همچنین، برداشت اشتباه نشود! کارنامۀ دفسنجانی به مثابه یکی از مؤثرترین جهره ها و در مقاطعی حتی مؤثرترین چهرۀ تمام حیات جمهوری اسلامی، نه تنها از عملکرد و اثرات عملکردی که برای این جمهوری برشمرده شد، بری نیست، بلکه درست مشحون از آنها است.

با این احوال اختتام ریاست رفسنجانی بر مجلس خبرگان حرکت دیگری از جانب حاکمیت در مسدود کردن راه هائی است که می توانند جامعه ما را از مسیری کم درد، نقارپرهیز و مسالمت آمیز به تحول رهنمون شوند. این استنباط نه بر پایۀ ظرفیت احتمالی مجلس خبرگان برای اثرمندی مثبت در چنین تحولی است و نه بر اساس خواست و توان خیالی رفسنجانی برای مشارکت در آن؛ بلکه بیش و پیش از همه مبتنی بر پیامی است که مردم [تحولخواه] جامعه از این حرکت حاکمیت دریافت می کنند.

از جمله بر پایه این پیامها است که ذهنیت و در سطحی عالیتر “جمعبندی مبارزاتی” جامعه از حاکمیت شکل می گیرد. آخرالامر هم همین جمعبندی است که مناسبات بین حاکمیت و مردم را قویاً تحت تأثر خود می گیرد.

صرف نظر از آن که نقش و سهم رفسنجانی در کارنامۀ جمهوری اسلامی چیست و چه بوده است، واقعیت آن است که او در “دوران احمدی نژاد” با فاصلۀ معینی از خطی در حاکمیت حرکت کرده است، که در رفتار با مخالفان جز توسل به قهر و اعمال زور را نمی شناسد. این حرکت فاصله‌مند رفسنجانی خاصه در رویدادهای مربوط به انتخابات خرداد سال گذشته تاکنون، تبارز آشکارتری داشته است.

باید تصریح کرد که اگرچه از “دوران احمدی نژاد” و “رویدادهای پس از انتخابات” گفته می شود، اما فاصلۀ رفسنجانی در این سالها نه قفط با احمدی نژاد بلکه همچنین با خامنه ای، و “همدلی و همدستی” این دو در تقابل با رفسنجانی، از نظرها دور نمانده بوده است. به علاوه اهمیت مقطع یک سال و نیم اخیر را در شکل دادن به آن “جمعبندی مبارزاتی” نباید از نظر دور داشت. این مقطع یک سال و نیمه، مقطع تغییرات هر روزه، مقطع بزرگترین و مدیدترین حرکات اعتراضی به جمهوری اسلامی و بنابراین مقطع بیشترین هوشیاری و حساسیت مردم در نگاه به رفتار حکام است. در چنین اوضاعی بوده است که حرکت رفسنجانی با فاصله از خامنه ای، تبارز داشته است؛ و البته باید تصریح کرد حرکتی با فاصله مطلقاً “درون سیستمی”، و آن هم نه حتی در مرزهای درونی سیستم، بلکه شاید تنها چیزی فراتر از حاشیه های مرکزی آن. غیرواقعی نیست اگر بگوئیم که جنبش جاری مردم، رفسنجانی را چون مفر و روزنه ای در درون نظام یافته بود.

پیامی که هر نظام دیکتاتوری در هر اقدام سرکوبگرانه اش قصد انتقال آن را به مردم و نیروهای معارض دارد، کمابیش این است که “مخالفت برون سیستمی ممنوع!”. اختتام ریاست رفسنجانی بر مجلس خبرگان تکمیل پیام، و ای بسا کمال پیامی، است که جمهوری اسلامی مدام به انتقال آن اقدام می کرده است: این پیام در ابتدا “نهی مخالفت برون سیستمی” بود، سپس تا “نهی مخالفت درون سیستمی” تکمیل شد و اکنون با “نهی هر مفر” به کمال رسیده است.

تشدید ترس و فشار بر مردم و گرفتن چشم اندازهای تغییر از آنان راه شناخته شدۀ تمام رژیمهای دیکتاتوری برای تداوم سلطه بوده است؛ گاه مطلقاً بی توفیق و گاه با توفیق موقت، اما همیشه بدون توفیق دائمی. توفیق موقت دیکتاتورها در این روش، البته گاه به تداوم موقت سلطۀ آنان انجامیده است، اما تقریباً همیشه هم سرانجام پاسخ خردکننده تری از مردم دریافت داشته است؛ هرچه مفرها و روزنه های درون سیستم، در انظار مردم، بسته تر، پاسخ خردکننده‌تر.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
کار آنلاین

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید