رفتن به محتوای اصلی

درباره شرایط کنونی جنبش سیاسی ایران

درباره شرایط کنونی جنبش سیاسی ایران

مصاحبه با محمد محمدی یکی از فعالان

سایت روانیوز کردستان ایران

روانیوز: لطفا خودتان را بیشتر برای خوانندگان سایت ما معرفی کنید؟

دکتر گلمراد مرادی

پاسخ: سپاس بی پایان دارم از اینکه به بنده امکان می دهید، خود را بخوانندگان بیشتر بشناسانم. اگرچه فکر می کنم، از خود گفتن، زیاد نمی تواند بخشی از مشکلات ما کردها را حل کند، اما بهر حال، زیانی هم ندارد، اگر عزیزان هموطن با نام و هویت کسی که با او مصاحبه انجام می گیرد، آشنا شوند.

در هر صورت، بنده در یک خانواده کرد دهقان، در کردستان ایران، آنگونه که در شناسنامه ام قید شده در سال 1941 میلادی، چشم به جهان گشوده ام. در نوجوانی شاگرد خیاط و خیاط بودم. در 19 سالگی به قصد ادامه تحصیل در شهر بزرگتری، شغل خیاطی را رها کردم و وارد لباس نظام شدم و از آن طریق به آمریکا راه یافتم. من دوران دبیرستان را هم تا کلاس دوازده ریاضی دراکابر یا مدارس شبانه گذراندم و دیپلم دبیرستان آمریکائی را هم به زبان انگلیسی کسب کرده ام. سه سال بعد از باز گشتم از آمریکا یعنی پس از 8 سال خدمت با درخواست شخصی از لباس نظام استعفاء دادم و بعد از دو سال کار در شرکت حفاری نفت و سازمان آب و برق در ایران، به هوای تحصیلات بالاتر در اکتبر 1969 میلادی راهی اروپا شدم. من تحصیلات دانشگاهی را در سال 1974 میلادی در دانشگاه آمریکائی "پپردایین" بخش اروپائی آن، در رشته "تاریخ هنراروپا" آغاز نموده و پس از گذراندن دو سال تحصیل با موفقیت، در سال 1976 میلادی در دانشگاه هایدلبرگ در رشته های علوم اقتصادی، جامعه شناسی و علوم سیاسی به تحصیلاتم تا درجه دکترا ادامه دادم. من یک سال از دوران تحصیلیم را (1983 میلادی) به عنوان محقق در دانشگاه آکسفورد انگلستان بسر برده ام. نهایتا از تز دکترایم که در باره یک سال حکومت خود مختار در کردستان (معروف به جمهور مهاباد) بود، درسال 1991 دردانشگاه هایدلبرگ دفاع کردم. تز هابیل خود را (استادی دانشگاه) در باره ی تاریخ و فلسفه یارسان (اهل حق-کاکه ئی) نوشته ام که در سال 1999 میلادی در سوئد منتشر شده است. از سال 1988 تا 1993 میلادی در دانشگاه های آلمان (هایدلبرگ، بریمن و هامبورگ) تاریخ سیاسی کرد (در واقع تاریخ خاورمیانه) و زبان کردی و فارسی را برای خارجیان، تدریس کرده ام. اکنون مدت 16 سال است که کار تحقیقی می کنم و در کنار آن یک دفتر مشاور خانواده، حمایت از نو جوانان و دانشجویان و دارالترجمه زبانهای فارسی، کردی، آلمانی و انگلیسی را اداره می کنم.

فکر می کنم بسیاری ازهموطنان و خوانندگان علاقمند روزنامه ها و مجلات با برخی از نوشته های من آشنائی داشته باشند و نیاز به معرفی آنها نیست. من عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید هستم و یک دوره هم عضو جمع مشورتی (بجای هیئت دبیران) این کانون بوده ام و اکنون مدت چهار سال است که یکی از سه دبیر انجمن قلم ایران در تبعید و از سال 1998 میلادی به این طرف سخنگوی انجمن فرهنگی جامعه یارسان نیز هستم.

روانیوز: با توجه‌ به‌ اتفاقات دو ماه‌ اخیر بر پایه‌ بسیاری از تحلیل ها، جنبش آزادی خواهی مردمان ملتهای ایران وارد مرحله‌ قبل از پیروزی شده‌ است، آنچنان که‌ این روزها را با روزهای قبل از انقلاب 57 مقایسه‌ می کنند، تحلیل شما در این باره‌ چیست؟

اجاز دهید پاسخ به این پرسش را با شرحی کوتاه از وضعیت دو رژیم شاهی و شیخی بدهم. یعنی ماهیت هر دو رژیم، دیکتاتوری بود و هست. یکی دیکتاتوری نظامی و تکیه بر سر نیزه و حمایت خارجیان و دیگری استبداد مذهبی و تکیه بر مذهب و اجیر کردن مزدورانی زیر نام بسیج و پاسدار. منتها این دو در دو برهه از زمانهای مختلف وجود داشته و دارند، این فرق اساسی آندو است. اما در ماهیت هردو مستبد بوده و هستند و فرقی باهم نداشته و ندارند. منتها این آخری خشن تر و بی شرم تر با مخالفان برخورد می کند. با این توصیف ملاهای روباه صفت با رژیم شاهی یک فرق دیگر هم دارند و آن تکیه اینها به مذهبی است که حدودا هزار و چهارصد سال در رگ وخون مردم ریشه دوانده است و مردمان مارا به آن عادت داده اند و بدین ترتیب خیلی ساده می توان با آن عوامفریبی کرد و بر سر خوش باوران شیره مالید. رژیم شاه از این شگرد محروم بود، او نیز می خواست از اسلحه مذهب استفاده کند، اما عوامفریبی شاه ناشیانه بود. چون نمی شد هم قمار کرد و هم استریپ تیز و شب نشینیها با مشروب و دانسینگ را راه انداخت و هم حج رفت وصاحب زمان و حضرت عباس را درخواب دید و هم دم از مسلمانی زد! نکته دیگر مسئله تحول سریع جهان و پیشرفت آنست. زمان شاه جهان و ایران همانند امروز این اندازه به پیش نرفته بود. یعنی امکاناتی که امروز جوانان ما دراختیار دارند، ما در آن زمان کم ترینش را داشتیم.

بهرحال آنچه که به این تحول بزرگ مربوط می شود، اولا ازنظر سیاسی نمی توان موقعیت خلقهای ایران را در سی سال پیش با امروز مقایسه نمود، زیرا آنگونه که اشاره شد در آن زمان پیشرفت ارتباطات به سرعت امروز نبود و هنوز تکنولوژی و دستگاههای الکترونیک به شکل کنونیش توسعه نیافته بودند و مردمان ما همانند امروز به این اندازه دسترسی به آگاهی در همه زمینه ها نداشتند. هدف اصلی همه مردمان ملیتهای ایران در آن زمان آن بود که از چنگ یک دیکتاتور خشن نجات پیدا کنند، درباره آنچه که بعداز آن بیاید زیاد فکر نمی کردند. برعکس، جنبش امروز خلقهای ایران با آن روز، در بسیاری از زمینه ها فرق دارد. مثلا در رژیم دیکتاتوری شاهی زنان همانند امروز برای ابتدائی ترین حقوق خود و رفتار آنان در جامعه سر کوب نمی شدند. این یک واقعیت است و باید گفته شود. اکنون با خشونتی غیر قابل وصف زیر نام مذهب، با زنان رفتار می شود. بنابر این خوشبختانه اکثر زنان ما درزمینه سیاسی آگاه تر شده اند وبهمین دلیل شرکت زنان ودختران جوان امروزی حتا متولدین بعداز انقلاب بی اندازه چشم گیرتر است از آن روز. ما هزاران نفر نظیر دکتر فاطمه صادقی دختر شیخ صادق خلخالی آن جانی قرن بیستم را که صد در صد اسلامی تربیت شده بود، در ایران داریم و آنها همه بدون استثنا قرآن مجید را کاملا خوانده اند و حقوق خودرا بخوبی می شناسند. اکنون به خوبی می بینیم که دکتر فاطمه صادقی ها چگونه می اندیشند. اگرچه اکثر همین جوانان انقلاب گذشته را ندیده اند، اما درباره آن خوانده و شنیده اند و اکنون ملاحظه می کنند، رفتاری که در زندانهای شاه با مادرانشان می شد، امروزه صد برابرش بدتر باخود آنها و یا هم جنسانشان می شود. یعنی این دختران قهرمان با آگاهی کامل برای آزادی از قید و بندها، همه چیز را ریسک می کنند، حتا جانشان را. پس من نوعی می توانم امید بیشتری و بهتری به آینده داشته باشم.

دوما رژیم محمد رضاشاه با رژیم استبدادی مذهبی ملاهای اسلامی همانطور که در پیش اشاره شد، در یک نکته دگر مشترک اند. یعنی اینها هردو به اعمال قدرت با زور اعتقاد دارند. بدیگر سخن هر دو خواسته و می خواهند نظرات خود را با زور سر نیزه اعمال کرده و می کنند. در جمهوری اسلامی تجاوز و هتک حرمت را نیز به آن افزوده اند. آن طور که تجربه شد و ما دیدیم این اعمال یک نوع کندن گور خود با دست خود است. پس عمر رژیم اسلامی در ایران به پایان خود نزدیک شده، منتها این بستگی دارد که نیروهای اپوریسیون تا چه اندازه آمادگی برای پذیرش حقوق همه انسانها و همه ملیتها دارند و براین اساس تا چه پایه برای اتحاد خود علیه این دیکتاتوری دینی آمادگی نشان می دهند. آمادگی نیروهای اپوزیسیون، بدون شک بر اساس درکی درست ازدمکراسی دریک کشور کثیرالملله مانند ایران باید باشد و اگراین اتحاد انجام گیرد، گردانندگان جمهوری اسلامی مجبور اند غزل ترک ایران را بزودی بخوانند.

روانیوز: تجاوز به‌ زندانیان موضوع تازه‌ای نیست و در طول این سی سال وجود داشته‌ است اما این بار از طرف خود حکومتی ها افشا می شود برخورد جامعه‌ مدنی در آینده‌ چگونه‌ خواهد بود؟

وقتی ما ازیک جامعه مدنی ومتمدن حرف می زنیم، این نکته کاملا واضح و روشن است، یعنی باید همه نوع زور گوئی و ازجمله تجاوز به حریم انسانی محو شود و بدون شک درجامعه مدنی متجاوز از هرنوعش با شدیدترین وسیله قانونی مجازات خواهد شد. اعمالی که امروزه در این جمهوری اسلامی انجام می گیرد و در روز روشن به زندانیان حتا غیر سیاسی و آن کسانی که دستگیر شده اند ولی هنوز "جرم" آنها ثابت نشده (با وصف اینکه اگر هم مجرم باشند حق هیچ گونه تجاوزی به آنها ندارند) علنا هتک حرمت می شود و به آنها وحشیانه تجاوز می کنند. این خود تنفر انسانهای دمکرات و آزادیخواه درسطح جهان را نسبت به این اسلام و اسلامیان درایران چندین برابر می کند. چنین اعمالی (تجاوز وغیره) دروحشت ناکترین رژیمهای دیکتاتوری مانند شیلی پینوشه و ایران محمد رضا شاهی که همه نوع شکنجه برای اعتراف گیری از زندانی سیاسی، اعمال می شد، بکار نمی گرفتند و یا به این شدت بی شرمانه عمل نمی کردند. جمهوری اسلامی با سه انگیزه دست به چنین اعمال قرون وسطائی و شرم آوری می زند. یکی به دلیل عقده هفتصد ساله تحقیر ملاها و به تمسخر گرفتن آنها در جامعه ایران بوده که بدین وسیله می خواهند از ملیتهای ایران، این سرزمین کهن، شدیدا انتقام بگیرند. دوم بی دانشی و نفهمی خود ملاها و برای انسانها و شرف و آبروی آنها ارزش قایل نبودن است. سوم بدین ترتیب می خواهند ترس ووحشت دردل انسانهای نجیب بوجود آورند و آنهارا باتهدید و زهرچشم گرفتن، اجبارا تابع سیستم دیکتاتوری - مذهبی خود بکنند. اینها زیر نام خدا و اسلام به کثیف ترین اعمال دست می زنند و اگر اختلاف بین خودیها برسر تقسیم قدرت به وجود نمی آمد، مانند همیشه به "دروغ مصلحت آمیز" با پیروی از پیامبر گرامی خود سر مردم شیره می مالیدند و همه چیز را انکار می کردند، همان گونه که در گذشته راجع به قتلهای زنجیره ای و خارج ازکشور می کردند. خوشبختانه این خودیها، دست دیگر خودیهارا باز می کنند و افشاء نمودند که در زندانهای جمهوری اسلامی نه فقط برای اعتراف گیری شکنجه می شود، بلکه تجاوز هم می کنند. اخیرا یک فتوائی از مصباح یزدی به دست من رسیده، که من نمی دانم تا چه حد درست است، اما اگر هم درست نباشد در قرآن مجید در رابطه با کافران، در سوره النساء آیه 24 که می گوید: "و نکاه زنان محصنه (شوهر دار) نیز برای شما حرام شد مگر آن زنان که (درجنگها با کفار بحکم خدا) متصرف و مالک شده اید ...". تقریبا نظیر همین است. یعنی زنان مخالف رژیم و زندانی کافر اند و بازجویان رژیم مالک آنها! بهر حال مصباح یزدی گویا در پاسخ این پرسش، آیا اعترافگیری تحت فشار وشکنجه روحی و روانی و جسمی اعتبار اسلامی دارد؟ گفته است: "اعتراف گیری از ضد ولایت فقیه به هر شکلی جایزاست". در پاسخ پرسش دیگری مبنی بر، اعتراف گیری با استفاده از مواد مخدر و افیون و داروهای کدوئینه جایز است؟ گفته است اعتراف گیری از ضد ولایت مطلقه به هر شکلی جایز است. آیا بازجو می تواند به زندانی تجاوز جنسی کند تا اعتراف بگیرد؟ پاسخ، احتیاط واجب آن است که قبل از اینکار حتما وضو بگیرد و هنگام عمل ذکر گوید .اگر زندانی زن است هم از فرج و هم از دوبر دخول اشکال ندارد بهتر است در محل باز جویی کس دیگری نباشد. اما اگر زندانی مرد است احوط است در حضور دیگر باز جویان دخول صورت گیرد". این است چهره زشت این اسلامیان در ایران. آرزو می کنم که این جملات شرم آور صحت نداشته باشند که بیش از این آبروی اسلام را نبرند.

روانیوز: آیا امکان آن وجود دارد چون عمر البشیر رئیس جمهور سودان رهبران ایران در دادگاهای بین الملی محکوم شوند کما این که‌ این محکومیت در پرونده‌ میکونوس و انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین نیز وجود دارد؟

البته اگر الفبای دمکراسی رعایت شود، پاسخ به این پرسش صراحتا مثبت است. اما ما باید موقعیت ایران دارای منابع و ثروت زیر زمینی را با سودان مقایسه کنیم و منافع غرب یا کشورهای صنعتی را در نظر داشته باشیم. این کشورها یا قدرتهای بزرگ نخست به منافع اقتصادی خود نگاه می کنند تاحقوق انسانها. اگرروزی جهان صنعتی به این نکته نظر برسد که در سایه دمکراسی تبلیغ شده، می تواند رابطه بین کشورهای خود با جهان از نظر منابع زیر زمینی ثروتمند را بهتر کند و بهره ی اقتصادی بهتری بارعایت حقوق انسانی ودوجانبه ببرد، آن زمان است که بی تردید این گردانندگان جمهوری اسلامی، همانند رئیس جمهور سودان و نظیر را در چنین دادگاه های بین المللی خواهیم دید. اما تا زمانیکه این به اصطلاح جهان آزاد غیر مستقیم می کوشد با چنگ و دندان این رژیم را سر پا نگهدارد، اگر تابع مطلق او بشود و یا رژیم دیکتاتوری دیگری که طرف معاملات "خوب" برایش باشد، روی کار بیاورد، در بر همان پایه زنگ زده خود خواهد چرخید و این ملاههای وحشی بر سر قدرت خواهند ماند. البته ناگفته پیدا است، دنیای صنعتی یک اشتباه بزرگ در این سی سال گذشته می کرد و اگر من به راه خطا نروم، اینها دارند در سیاست قبل خود تجدید نظر می کنند و به دنبال آلترناتیو جدیدی، یعنی اتحاد همه ی نیروهای دمکرات و پای بند به دمکراسی، می گردند. چون می دانند که قشر جوان جامعه ایران در آینده دیگر هیچ گونه استعمار و استثماری را نخواهد پذیرفت.

روانیوز: علت آرام شدن اعتراضات مردم در نبود رهبری بود یا سرکوب شدید از سوی رژیم؟

جنبش خلقهای ایران همانند آتش زیر خرمن کاه است نه زیر خاکستر و بظاهر آرام شده. جوانان غیور مملکت از همه ملیتهای ایران منتظر یا مترصد بهانه های دیگری هستند و این را خود رژیم خوب می داند. بهمین دلیل کوچکترین اعتراض را سرکوب می کند، حتا اعتراض به حق مسلمانانی که ضمن انتقاد برای حفظ رژیم اسلامی کوشش می کنند و درصفوف خط امامی ها ایستاده اند. معلوم است، این دو نکته را که اشاره کرده اید، تأثیر زیادی درآرام شدن اعتراض دارند. یکی نبودن اتحاد بین همه نیروهای مخالف رژیم و در نتیجه نداشتن رهبری که حقوق همه مردمان ملیتهای ایران را رعایت کند و دوم اینکه سرکوب، تجاوز و هتک حرمت به دستگیر شدگان است. این گردانندگان بی مروت می خواهند بلائی بسر جوانان تظاهر کننده و دستگیر شده بیاورند که دیگر نام خودرا هم فراموش کنند. این نمایندگان جهل و نا دانی غافل از آن اند که جوانان غیورما با آگاهی کامل و اعتقاد راسخ همه خطرها را بجان خریده و می خرند. رژیم قرون وسطائی اسلامی این نکته را هنوز درک نکرده است. اما چیزی که می داند، آنست که نمی خواهد اتحادی بین نیروهای مخالف خود یا اپوزیسیون بوجود آید که بتواند آنها را بهتر و آسان تر سر کوب کند. من باور دارم دیگر نمی توان جلو لاوار خشم ملتهای ایران را گرفت. این سد ترک برداشته و حتا شکسته است اگر موج توفان مردم موقتا نشست کرده به دلیل تعمیرات اندک در این سد است. این تعمیرات نمی تواند دوام بیاورد. خون جوانان غیور در این راه ریخته شده واین خون گلگون شکوفه های دیگری را آبیاری کرده اند که بمرور زمان سر بر می آورند.

روانیوز: فشار برای یک دست کردن جامعه‌ فرهنگی و روشنگری در حکومت احمدی نژاد شدت بیشتری یافت، آیا این به‌ معنای انقلاب فرهنگی دوم است؟

اگر منظورتان فشار حکومت احمدی نژاد بر رقیبان و بر مردمان ملتهای ایران است، این را نمی توان انقلاب فرهنگی نامید، بلکه دست و پا زدن برای نجات جمهوری اسلامی و شاخه ی افراطی آن است. همانطور که روشن است اینان و اسلامشان می خواهند بهر قیمتی بر سر قدرت بمانند. حالا اگر شاخه افراطی احمدی نژاد – خامنه ای را نتوانند سر پا نگهدارند، بهر حال اسلام رفسنجانی، خاتمی، موسوی، کروبی، و حتا در میان اپوزیسیون اسلام بنی صدر، رجوی و امثال و چه بسا بظاهر اسلام لیبرال سلطنت طلب را می خواهند در ایران در حاکمیت نگهدارند. بنا بر این بهر نیرنگی متوصل می شوند. اول از شاخه افراطی احمدی نژاد – خامنه ای آغاز شده تا به این آخریها. پس زمانی می شود از انقلاب فرهنگی دوم یا سوم و غیره حرف زد که اینها گورشان را گم کنند و یا دین اسلام شیعه از جامعه ایران رخت بر بندد یا به طورکلی مذهب به مساجد فرستاده شود و حکومت به دست انسانهای دمکرات اداره گردد.

روانیوز: توقیف روزنامه‌ها، سانسور کتابها،سینما، جدا سازی دختران و پسران در دانشگاها، ستاره‌ دار شدن دانشجویان، آیا همه‌ اینها از نمادهای انقلاب فرهنگی نیست؟

اینها در واقع همان کارهائی هستند که هیتلر در بیش از هفتاد سال پیش در آلمان آغاز کرد. او نه اینکه فقط دهان مخالفان را بست، بلکه به قصد نابودی نسل یهود، ستاره بر سینه آنها چسباند. این قرون وسطائیان نیز، همانطور که خمینی گفت: "ما هر بدبختی داریم از این دانشگاه است" (نقل به معنی) همان کار هیتلر را می کنند و دنباله رو حرفهای رهبر خود هستند. اینها هم هر بدبختی دارند از روشن فکران و دانشجویان است. پس باید دانشجویان شناسائی شوند که دائم تحت کنترل قرار گیرند. اگر اغراق نباشد احتمالا در آینده این ستاره را بر سینه هر مخالفی خواهند چسباند. من نمی دانم شما از انقلاب فرهنگی چه درکی دارید؟ بنده به انقلاب فرهنگی از یک دید دیگری می نگرم. جامعه را به قرون وسطا برگرداندن نمی تواند انقلاب فرهنگی باشد. انقلاب فرهنگی به مفهوم گسترش فرهنگی نو و عالی و آفرینش ایده های مدرن است. شستشوی مغزی دادن را بهیچ وجه نمی توان انقلاب فرهنگی نامید. اینها با کارهای احمقانه شان بجای فرهنگ مردمی فساد را در جامعه ترویج می دهند. اینها نمی توانند با جدا سازی دختر و پسر، در هیچ جا و مؤسسه ای جلو روابط انسانی و طبیعی دختران و پسران را بگیرند. بدبختی در جامعه ما از آنجا آغاز می شود که هزار و چهارصد سال توی مغز ما خوانده اند که دختر نباید با پسر هیچ رابطه ای داشته باشد و حتا نباید نزدیک هم بنشینند. مغز متحجران این را بد می داند! اگر مثلا دختری بغل دست پسری بنشیند، اورا همانند مغناتیس می گیرد و این بد است!! این شیوه تفکر نشان از تحقیر نصفی از جامعه است و خیلی عقب افتاده.

روانیوز: دستگیری روشنفکران جامعه‌ و قتل آنها در زندان چه‌ در گذشته‌ و چه‌ در حال به‌ عنوان سر خط سیاست های رژیم از طرف دولت ها و وزارت اطلاعاتشان بکار برده‌ شده‌ است چرا؟

پاسخ به این پرسش خیلی ساده است. زیرا روشنفکران از جمله کسانی هستند که همه چیز را زیر سئوال می برند و پرسش می کنند. این پرسشها مستلزم پاسخ هستند و چون آنها پاسخ منطقی ندارند، دست شان رو می شود و این برای ماندن و موجودیت آنها خطرناک است. جمهوری اسلامی تنها زمانی می تواند بدون دقدقه برسر قدرت بماند که تابعین (شهروندان) کشور باور داشته باشند و نپرسند. و هرچه را ندانند به خدا بسپارند. شما هیچ توجه فرموده اید که چرا خمینی همه ی جوانان مخالف را که طبق قانون اسلام مجازات و به زندان محکوم شده بودند و زندانی خودرا هم به پایان برده بودند، دستور داد همه را اعدام کنند؟ زیراخمینی خوب می دانست این جوانان پرسش گر اند و وجود آنها در آینده برای اسلام خطر ناک خواهد بود. پس نا بودی آنها بزعم خمینی لازم بود. بهمین دلیل هم ایت الله منتظری ساده لوح را بر کنار کرد. ولایت فقیه یعنی همین، کسی نپرسد و همه گوسفند وار تابع باشند.

روانیوز: آینده‌ سانسور و سرکوب روشنفکران جامعه‌ با توجه‌ به‌ پیشرفت سیستم اطلاع رسانی را چگونه‌ می بینی؟

این کاملا واضح است، در آینده نیز تا زمانی که این رژیم وحشت، بر سر کار است، هم سانسور و هم سرکوب خواهد ماند و همانگونه که تاکنون مبارزه علیه سرکوب و سانسور، قربانی فراوانی داشته، درآینده نیز خواهد داشت. فکر می کنم که مبارزان و انسانهای دمکرات، با دریافت سریع و وسیع اطلاعات درست، دربرابر رژیم اسلامی کوتاه نخواهند آمد و همین خودش، سانسور و سرکوب و دست گیری وشکنجه بیش تر را خواهد طلبید. اما همانگونه که در پیش گفته شد، رژیم با فشار هرچه بیشتر بر نیروهای دمکرات خودرا بیشتر افشاء می کند و در واقع قبر خودرا بادست خود حفر می کند. طبیعی است، اگر بگوئیم که سرکوب و سانسور و زندان به سرنگونی رژیم سرعت بیشتری می بخشد، زیرا انسانها را مجبور می کنند اطلاعات درست تر را از جای دیگر کسب نمایند و کسب این اطلاعات دقیق تر، حقانیت رژیم را بیشتر به زیر علامت سئوال می برد و بیشتر علیه او به میدان خواهند آمد.

روانیوز: هشدار خامنه‌ای مبنی بر افزایش روی آوردن دانشجویان به‌ علوم انسانی چند روز پس از نمایش اعترافات سعید حجاریان،یکسانی نظرات رهبر ایران با نگاه‌ دستگاه‌ امنیت حاکم برای برخورد با دانشگاه‌ و دانشجویان را نشان می داد. علل مورد حمله‌ قرار گرفتن این علوم و همچنین دانشگاه‌ها از طرف رهبر و دستگاهای امنیتی چیست؟

قبل از هرچیز باید بگویم این اعتراف گیری های مشمئز کنند، بقدری تکرار شده و دروغ بودن آن بر ملا گردیده که بر عکس دروغ گوبلزی خود رژیم هم بر دروغ بودن این نمایشات صحه می گذارد. منتها آنها خیلی احمق اند و فکر می کنند که توده پاک دل مردم ملتهای ایران، به این هجویات هنوز باور دارد. من در پاسخ به پرسش پیش عرض کردم که این رژیم، شهروندی را نمی خواهد که پرسش گر باشد، از دید این رژیم شهروندان باید باور داشته باشند و بهمین دلیل هم ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجانده اند و بر آن تکیه می کنند. به قول یکی از خودیهای سابق (محسن کدیور) که در چهلم شهدای تظاهرات بعد از 22 خرداد در سخنرانی گفته است. "ولی فقیه سرتصمیم گیرنده برای مهجورین، بچه های صغیر و غیره است. در واقع ولایت فقیه در برابر مردم سالاری قرار می گیرد". نقل به معنی

پس این آقایان اولا از دانشجو متنفرند و دوما اگر دانشجوئی به علوم انسانی روی آورد، دشمن سر سخت خود و ولایت فقیه می دانند. بهمین دلیل علی خامنه ای باید به دانشجویان علوم انسانی هشدار دهد. اینان بهمین دلیل، دستگاههای امنیتی را که از یک مشت آدم نیازمند جامعه و کم سواد بوجود آورده اند، برای مقابله با دانشجویان و دانشگاهیان تربیت کرده و سازمان "امنیتی" تشکیل داده اند. در این صورت باید سخنان رهبر با این دستگاه همخوانی داشته باشد. پاسخ به این پرسش شما به اندازه ای روشن است که نیاز به توضیح بیش از این ندارد.

روانیوز: اگر به‌ لایه‌های مختلف جامعه‌ ایرانی نگاه‌ کنیم می بینیم که‌ اکثریت از طرف حکومت تحت فشار هستند و مخالف رژیم، با این وجود چرا اتفاق خاصی مثلا انقلاب رخ نمی دهد؟

برای پاسخ دقیق به این پرسش، باید واقعا یک کتاب نوشت. اما بنده می کوشم با چند جمله در حد توانم یک پاسخ مختصری بدهم. قبل از همه باید یاد آور شد که بجز بسیجی ها و پاسداران و دیگر مزدوران رژیم و خانواده هایشان آنهم برخی از آنها باجبار و نیاز اقتصادی، فکر نمی کنم کسی دیگر از مردمان ملتهای ایران موافق این رژیم باشد. حالا بدرستی می پرسید با وصف این که اکثریت تحت فشار و مخالف این حکومت هستند، چرا اتفاقی نمی افتد؟ در اینجا باید گفت: اگر چه هنوز اتحادی بین نیروهای رهبری کننده مخالفان جمهوری اسلامی بوجود نیآمده، اما مابخوبی می بینیم که این مخالفان خودجوش دربرابر استبداد مذهبی در هر فرصتی به پا می خیزند و تاکنون هم فداکاری ها کرده اند. بی انصافی است اگر این را نادیده بگیریم. این مسئله خودجوشی مردمان ملتهای ایران و ادامه آن نهایتا به یک انقلاب اجتماعی و همه گیر تبدیل خواهد شد. انقلاب اجتماعی یعنی چه؟ در واقع انقلاب بطور کلی، همانطور که خودتان می دانید، یعنی یک تحول کیفی و بنیادی در یک جامعه. یعنی زیر و رو کردن و تحول مثبت در یک سر زمین. معنای انقلاب در علم جامعه شناسی، یعنی سرنگونی یک سیستم کهنه و غیر قابل تحمل و جای گزینی آن با یک نظام مردمی و مترقی که همه ملیتها در آن سرزمین به حقوق خود برسند. متأسفانه در انقلاب سال 1357 ما یک سیستم خشن و مستبده را بر کنار کردیم و بر عکس انتظار مردمان جامعه، یک سیستم قرون وسطائی و عقب افتاده و خشن تر از پیش، بجای آن، قدرت را قبضه نمود. پس برای انقلاب بعدی در جامعه چند ملیتی ایران نیاز مبرم به عوامل زیرین داریم که نام می برم:

اولا، حاکمان موجود در یک جامعه قادر به حکومت بر مردم به شیوه ای که اکثریت در رضایت کامل، زندگی کنند، نباشند. اکنون این زمینه آماده است و بطور عیان رهبران جمهوری اسلامی بین خودیها دعوا دارند و نمی توانند اکثریت مردم را راضی کنند. پس این شرط وجود دارد و امیدی به سرنگونی رژیم در دست است.

دوما، همین اکثریت که ذکر شد نمی خواهند بشیوه مستبده دراینجا ولایت فقیه بر آنها حکومت شود و ما بخوبی می بینیم که مردمان ملتهای ایران با استفاده از هر نا رضایتی بخیابانها می ریزند و علیه رژیم حتا جان خودرا ریسک می کنند. این شرط هم آماده است و اما نیاز به بسیج و رهبری متحد دارد.

سوما، توده ها به حقوق حقه خویش آگاه باشند و حد اقل فرق بین دیکتاتوری و حکومت مردمی را تشخیص دهند وشیوه اسفبار زندگی موجود را کار و رضای خدا ندانند. متأسفانه دراینجا باید گفت: اگر چه نیروهای پیشرو جامعه این آگاهی را دارند، اما هنوز به دلایل زیاد و پیش از همه خوش باوری مردمان ساده دل و نیازهای اقتصادی و حاکمیت نا آگاهی بر قشر وسیعی از جامعه، این زمینه هنوز آماده نشده که مردمان ملتهای ایران رهبران احزاب سیاسی خودرا تحت فشار قرار دهند که اولین گام برای این انقلاب اجتماعی، یعنی اتحاد بین خود را بوجو آورند.

اگر اغراق نباشد این عامل اصلی است که چرا انقلابهای موضعی ما پیروز نمی شود و یا مردم یک صدا بر نمی خیزند که یکباره زیر و رو کنند و جهانی نو بسازند.

روانیوز: جنبش اخیر آنچنان که‌ باید از طرف شهرستانها حمایت می شد نشد،آیا حکومت پایگاه‌ اجتماعی در شهرهای کوچک و روستاها دارد یا نه‌ این مناطق راحت تر برای رژیم کنترل می شوند؟

متأسفانه باید گفت که این ثمره حاکمیت دهها ساله دیکتاتوری بر جامعه ما بوده. آنطور که می دانیم و تاریخ هم تا اندازه ای به ما می گوید، همه دیکتاتوران بدون استثناء شهرستانها و ولایات را جزو رعیت گوش بفرمان می دانستند و هیچگاه از نظر آموزش فرهنگی و بهبود اقتصادی و آبادانی به آنها نمی رسیدند و حکومتهای خودرا روی مرکز و ارتش وژاندارمری متمرکز می کردند. ولایات فقط رعیت گوش به فرمان بودند. این رسم و رسومات و عادات بهمان شکل کهنه باقی مانده بود و در جمهوری اسلامی هم اگر تغییراتی داده شده، فقط برای تبلیغات و بسود خودیها بوده است. علاوه براین هرچه نا آگاهی سیاسی و اجتماعی بیشتر باشد، برای دیکتاتورها کنترل آسانتر است. بهمین دلیل جنبش اخیر مردم در ولایات رنگ و بوی قویتری از مرکز و شهرهای بزرگ نداشت. اما خوب می دانیم که مثلا درکردستان، اگر اغراق نکرده باشیم، مردم مهر خودرا پا بپای تهران بر جنبش گذاشتند و دست گیری ها و زندان و شکنجه و کشته شدگان به نسبت جمعیت، کمتر از مرکز نبوده. در واقع رژیم از کردها بیشتر وحشت دارد تا دیگر نقاط ایران. ما در سخنان منتشر نشده خمینی بخوبی می بینیم که او گفته است: اول کردستان را سرکوب کنید و بعدبا آنهاپشت میز مذاکره بنشینید. نقل بمعنی. یعنی اول دولت جمهوری اسلامی در کردستان قدرت نمائی کرد و بعد حاضر به مذاکره بر سر خواستهای آنها شد.

روانیوز: در طول صد سال اخیر حکومت های مختلفی در ایران بر سر کار آمدند اما هیچ کدام از آنها نتوانستند خواسته‌های جامعه‌ چند ملیتی ایرانی را برآورده‌ کنند. چه‌ حکومتی در آینده‌ ایران آزاد می تواند همه‌ را به‌ خواسته‌هایشان برساند؟

در گذشته همه حکومتها، تحت شرایط دیکتاتوری بر جامعه چند ملیتی ما حاکم بوده و دیکتاتوران چه شاهی وچه شیخی دانسته و یاندانسته یک سیاست بسیار ناسیو نالیستی اعمال می کردند. بهمین دلیل هم با وصف بی سوادی و نا آگاهی مطلق در ولایات ایران، از میان ملتهای این سرزمین حد اقل آذربایجانیها و کردها و تا حدودی بلوچها برای احقاق حقوق خود در مدت همین صدسال اخیر شجاعانه مبارزه کردند. اگر پیروز نشده اند، دلایل فراوانی دارد که در اینجا برای جلوگیری از طول کلام ازبیان آنها خودداری می کنیم. و اما در پاسخ به پرسشتان باید بگویم که اولا ایران در کنار حدود 47 در صد فارس (ازجمله فارس، مازندرانی، گیلکی و غیره)، 28 در صد آذری، بیش از 17 در صد کرد و لر، حدود 3 در صد بلوچ، 2 در شد ترکمن و 3 در صد عرب در ایران زندگی می کنند. تا کنون در سر زمین ما متأسفانه حقوق این ملیتها بجز ملت حاکم آنهم تا حدودی رعایت نشده. اگر ما در آینده بخواهیم که بر جامعه ایران یک سیستم دمکراتیک با حقوق برابر بین همه ملیتها یا بقول دوستان لیبرال اقوام ایرانی بر قرار شود. باید به تعریفهای استاندارد توجه کنیم و ایران کثیرالملله را بپذیریم، در غیر آن صورت یک دیکتاتور دیگر بر ما حاکم خواهد شد. پس ایدآل ترین سیستم در ایران ما یک سیستم فدرالی با تقسیم قدرت بین ملیتهای ایران است که آنها قادر باشند درباره سرنوشت خویش، خود تصمیم بگیرند. در واقع در جامعه ما دمکراسی و فدرالیسم پشت و روی یک سکه اند. بدون یکی دیگری تحقق پیدا نمی کند و نمی تواند بوجود بیاید. در این باره من مقالات فراوانی نگاشته ام و نیاز به توضیح بیشتر نمی بینم.

روانیوز: تحلیل شما در باره‌ آینده‌ سیاسی کردها در ایران چیست؟

کردها یکی از شش ملیت ایرانی هستند و فکر می کنم در بالا توضیح داده شد و ما کردها بیش از آنچه که دیگر ملیتهای ایرانی می خواهند، نخواسته ایم و برای یک ایران فدرال، با حقوق مساوی بین ملیتهای این سر زمین، مبارزه می کنیم. معلوم است، آینده از آن کسانی است که به آگاهی بیشتر درباره حقوق خود و دیگران علاقه نشان می دهند. تصور می کنم در روند تاریخ مبارزات دویست سال گذشته بخوبی دیده شده، اگرچه آهسته و با شکست اما پیگیر و به امید پیروزی، کردها این را به اثبات رسانده اند و چون من به تکامل جهان و موجودات برآن، بنا بر مطالعات نا چیزم، عمیقا باور دارم، شکی در آن نمی بینم که کردها به حقوق حقه خویش نه بیش و نه کم خواهند رسید. منتها شرط اساسی اتحاد ما کردها است واگر آن تعداد معدودی ازما نیز از جاشایه تی (نوکری برای دیگران) دست بکشیم و هیچکدام حاضر نباشیم بهر قیمتی زندگی کنیم که اکثر پدران ما حاضر نشدند و برای سربلندی ملت کرد جان دادند، ما نیز زودتر به هدف والای آزادی و دمکراسی خواهیم رسید. این نیز مستلزم آگاهی، آگاهی و باز هم آگاهی از حقوق بر خق خویش است.

روانیوز: کردها در طول سی سال اخیر بیشتر از ملتها و جنبش های دیگر از طرف رژیم سرکوب شده‌اند اما کماکان جنبش کردها متحد تر و متشکل تر در میان لایه‌های مختلف جامعه‌ روشنگری می کند، نتیجه‌ آن وجود جامعه‌ ای آزاد اندیش و دمکرات خواه‌ است. چرا کردها درجنبش اخیر نقش اصلی خودشان را ایفا نکرده‌اند؟

من در لابلای عرایضم و در پاسخ به پرسشهای پیشین تان مکرر در لفافه یا علنا اشاره کرده ام که ایفای نقش و در نتیجه آن پیروزی، نیازمبرم به سه عامل اصلی، اساسی و حیاتی دارد. اول آگاهی سیاسی و حقوقی، دوم باور به اتحاد و دوری جوئی از برتری طلبی گروهی. سوم آمادگی جدی برای مبارزه در راه کسب حق و حقوق خویش. متأسفانه باید صراحتا بگویم که اکثریت مردمان جامعه ما فقط یکی از این شرایط را دارا هستند و آن آمادگی و جانفشانی برای مبارزه است. بطوری که ملاحظه شده این نکته ضروری بوده، اما کافی نیست. البته نا گفته پیدا است اگر در دو شرط دیگر کم وکسری وجود دارد تنها مقصر خود کردها نبوده و نیستند، بلکه این بستگی به وضع و شرایط مکانی و زمان و موقعیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی آنها و نهایتا حاکمیت دیکتاتوری بر آنان داشته و دارد. این نکات بیشتر کردها را از ایفای نقش و انجام وظایف ضروری باز می داشته. اگر چه با تمام این توصیف مردمان ملت کرد همپا با دیگر ملیتها در حد توان خویش مبارزه کرده و می کنند، اما بدلایل ذکرشده، کافی نبوده است. بنظر من اکنون دیگر هیچ توجیه گری قابل قبول نمی تواند باشد و ما باید همراه با جهانیان در این تحولات عظیم در دنیا حرکت کنیم. برعکس نظرشما، در تحولات و جنبش اخیر، کردسان و از جمله نقش زنان مبارز و قهرمان کرد، چشم گیر بود و مارا به آینده ای روشن امیدوارتر می کند. درست ما بر این امیدیم که باید انقلاب بعدی از کردستان آغاز شود، همان طور که جرقه اصلی انقلاب شکست خورده قبلی از آذربایجان و تبریز قهرمان پرور بود.

روانیوز: نقش اپوزسیون خارج از کشور در جنبش اخیر را چگونه‌ می بینید با توجه‌ به‌ اینکه‌ هم اکنون از طرف چند سازمان درگیری های نوشتاری بر سر رهبری آن وجود دارد، کسانی چون گنجی آن را مختص به‌ سبز می دانند و همین طور سلطنت طلب و مجاهدین و ... هم ساز خودشان را می زنند؟

بازهم متأسفانه این شخصیت سازی و قهرمان درست کردن، بدون مطالعه دقیق تاریخی، ما را به این روز کشانده. هرکسی مانند بنده چند جمله انقلابی بنویسد، ما زود، بدون توجه به پیشینه اش و خط سیاسی اش قضاوت کرده و می خواهیم از او قهرمان بسازیم. این مشکل همه ما خاورزمینی ها است. لذا این قضاوت عجولانه ما باعث می شود که کسی را به بالاترین مرتبه برسانیم که کاندید جایزه نوبلش کنیم و دیگری را به قهقرا ببریم که بی جهت نابود شود.

اکنون مسئله برسر آقای گنجی و امثال است. اگر بادقت توجه کنیم، ازخود خواهیم پرسید، گنجی کیست؟ اگر بنده بجای گنجی بودم به لاک خودم می خزیدم و در پای هر مقاله ام، از جنایاتی که در اوایل انقلاب دانسته بر ملت کرد روا داشته ام تقاضای بخشش می کردم وخجالت می کشیدم که اکنون ادعای صاحب نظری کنم. خوب در جامعه ای که تعداد قلم زن درست حسابی انگشت شمار اند، معلوم است که آقای گنجی با پر روئی هنوز از اسلام دفاع می کند و مانند هم کسوتان خود (سروش و یزدی و موسوی و کروبی وکدیور وهر زهرمار دیگری) می خواهند اسلام را در ایران نجات دهند و در آینده یک حکومت اسلامی دیگررا بر جامعه ما تحمیل کنند. با تأسف باید گفت هم این آقایان بریده از جمهوری اسلامی فعلی و هم سلطنت طلبان و مجاهدین و امثال (که من در برابر جانبختگان آنان سر تعظیم فرود می آورم) فقط و فقط به قدرت می اندیشند نه به حال ملتهای ایران. اینها اگر قدرت را قبضه کنند با اشتثناهائی درمیان آنان، چه بسا یک دیکتاتوری مذهبی و یا لیبرال مذهبی را بوجود آورند.

شما در پرسش تان نقش اپوزیسیون خارج نشین را طرح کرده اید. واقعیت این است که اپوزیسیون خارج نشین در حد توانش و با استفاده از امکانات موجود در شناسائی جنبش خلقهای ایران بجهانیان تا کنون به نحو احسن کوشیده است. البته کاستی هائی هنوز وجود دارد و بر سر هژمونی این گروه و آن گروه مرتب چیزیهائی شنیده می شود واین خللی دراتحاد ما علیه رژیم است که ایجاد شده. فراموش نکنیم که ما خارج نشینها هنوز به آن مرحله از آگاهی دست نیافته ایم که درک کنیم مسئله هژمونی گروه خاصی در درجه دوم باید قرار گیرد. جنگ و مبارزه ایدئوژیک باید کنار گذاشته شود. اکنون مسئله آزادی و دمکراسی و رهائی ملتهای کشور ازچنگ قرون وسطائیان مطرح است. ما باید حداقل دراین مرحله فرا حزبی فکر کنیم، نه همانند گذشته اندر خم یک کوچه بمانیم که دشمن برما حاکم شود. ما با توجه به حقوق همه شهروندان کشور و همه ملیتهای ساکن ایران باید براین مبنا یک اتحاد بین خود با این که پیرو ایدئولوژیهای متفاوتی هستیم، بوجود بیآوریم.

من نوعی هیچگونه مشکلی با نیروهای مختلف از چپهای رادیکال گرفته تا لیبرالها و سلطنت طلبان مدرن، نداریم. منتها همه ما باید این شرایط اساسی را بپذیریم و آن را قبول کنیم که سیستم آینده کشور کثیرالملله ما باید بر اساس دمکراتیک و احترام به حقوق مساوی بین خلقها باشد، نه چیز دیگر. چون هر راهی غیر از این به سر زمین هندوستان است و نه به ایران.

روانیوز: گفته‌های آخر شما رو به‌ نسل جوانی که‌ تشنه‌ آزادی و حقوق شهروندی اش است؟

جوانان غیور مملکت (دختر و پسر)، آینده سازان ایرانی نوین و هواداران آزادی و برا بری. شما باید بدانید برخی از هم رزمان تان جان شیرین شان را دادند که ما زنده بمانیم و آزاد زندگی کنیم. حقیقتا زندگی ما مدیون آن جانبختگان بزرگ نظیر نداها، کیانوشها و ترانه هاست. ببخشید من فقط این سه نام را در خاطره پیرم دارم. تا کنون بیش از هفتاد و دو جوان غیور جان خودرا به پای آرمان والای خلقها فدا کرده اند و من شرم دارم که زنده ام، اما آنها که هنوز گلی از باغ زندگی نچیده بودند قبل از من رفته اند. بهمین دلیل با سن پیر زانو می زنم و مجددا و کرارا در برابر آنان و شما که همه چیز را ریسک می کنید، سر تعظیم فرود می آورم.

من بهیچوجه نمی خواهم خون از دماغ یکی از شماها بیاید و توصیه هم نمی کنم که به خیابان بروید تا گزمه های بی شعور جمهوری اسلامی شماهارا هدف گلوله جهل و نادانی قرار دهند. اما توصیه می کنم، بگفته یکی از قهرمانان پیشین شما (فرزند ایران زمین)، "زندگی بهرقیمتی و بهرنحوی شایسته انسانها نیست".

سپاس فراوان دکتر گلمراد مرادی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید