رفتن به محتوای اصلی

من، مارکس، و یک نفر دیگر!

من، مارکس، و یک نفر دیگر!

 

من، مارکس، و یک نفر دیگر!

مارکس – و کتاب ایدئولوژی آلمانی .

مارکس و انگلس کتاب " ایدئولوژی آلمانی " را در سال 1846 نوشتند . نیگل واربوتون ، فیلسوف انگلیسی ، این کتاب را در سال 1998 در کتاب خود یعنی " کلاسیکهای فلسفه غر ب " در یک مقاله ای معرفی نمود . و من این مقاله را اکنون بصورت خلاصه در اینجا مطرح میکنم .

در بخش اول کتاب ایدئولوژی آلمانی ، مارکس به توصیف ماتریالیسم تاریخی میپردازد . قسمت مهمی از این کتاب پیرامون نظرات لودویک فویرباخ است ، یعنی فیلسوفی که همراه هگل تاثیر مهمی روی افکار روشنفکری مارکس بجا گذاشت .

اسحاق برلین این کتاب را از جمله آثار فلسفه کلاسیک غرب نامیده است که حاوی نظرات مارکس در باره نظریه تاریخ است . مارکس در این کتاب خواهان انقلاب اجتماعی است . او میگوید که انسان محصول دوره تاریخی است که در آن زندگی میکند ، چون اصطلاح طبیعت انسان در رابطه با زمان و دوره او شکل میگیرد .

مارکس و انگلس در این کتاب ، ماتریالیسم تاریخی خود را ، اندیشه های تاریخی ماتریالیستی ، نامیده بودند . ماتریالیسم آنان تاریخی نام گرفت چون در نظر آنان شرایط مادی در طول زمان تغییر میکنند ، مثلا نظام برده داری با آمدن ماشین بخار منحل شد چون محصول این تکنیک به اندازه تولید کار صد برده بود . از آنزمان که انسان قادر شد غذایش را خودش تولید کند ، از شاخه و نسل حیوان فاصله گرفت .

مارکس در این کتاب مینویسد که هرچه یک جامعه پیشرفته تر باشد ، میزان تقسیم کار در آن بیشتر و پیچیده تر میشود ، و تقسیم کار یعنی کارهای مختلف را به افراد مختلف واگذار نمودن . مارکس و انگلس تقسیم کار را از جمله نیازهای اقتصاد سرمایه داری میدانند که ناخواسته اثری منفی روی انسان و زندگی او بجا میگذارد و موجب از خودبیگانگی انسان و جدایی لذت زندگی و شوق کار از همدیگر میگردد . تقسیم کار ، فرد را قربانی نظام سیاسی و اجتماعی، و او را تبدیل به برده و غیرانسان مینماید . مخصوصا جدایی کارفکری از کار جسمی موجب آسیب روحی به انسان میگردد . مارکس و انگلس مبلغ نظامی بودند که مالکیت خصوصی در آن لغو شده باشد تا انسان قربانی یک سیستم اقتصادی مرموز و بی چهره نگردد .

آندو در باره ایدئولوژی مینویسند که عقاید مذهبی ، اخلاق ، و متافیزیکی یک انسان نیز محصول روابط مادی هستند که او در آن زندگی میکند . در جوامع طبقاتی عقاید و نظرات حاکم چیزی غیر از علایق طبقه حاکم نیستند . آندو از واژه ایدئولوژی استفاده میکنند تا منظور خود را از ایده مطرح نمایند که محصول فرعی یک نظام خاص اقتصادی اجتماعی است . و هر کس که به یک ایدئولوژی و جهانبینی وابسته باشد ، قضاوتهایش نیز از آنجا سرچشمه میگیرند ، یعنی ایدئولوژیها نیز محصول شرایط تاریخی اجتماعی خود هستند .

آنها در باره انقلاب اشاره میکنند که اگر پرولتار،یا یعنی طبقه کارگر، که مالکیتی غیر از نیروی کار خود را ندارد ، مخالف با شرایط اجتماعی و ایدئولوژی حاکم ، خشم کند ، امکان وقوع انقلاب پیش می آید . مارکس و انگلس ، سخنگویان آتشین انقلابات اجتماعی در جوامع سرمایه داری ، فئودالی ، و شاهنشاهی زمان خود بودند . در نظر آنان، بعد از انقلاب ، مالکیت خصوصی حذف میشود تا مالکیت اشتراکی بجای آن برقرار گردد . آن ها مینویسند که ایدههای انسانها تا آن حد تغییر میکنند که سیستم تولید مادی، که خالق این ایدهها است ، تغییر کند .

از کتاب ایدئولوژی آلمانی مارکس اتنقاد میشود که در آن آزادی اراده برای انسان وجود ندارد چون انسان وسیله ای در خدمت جبر تاریخی و محصول شرایطی است که در آن زندگی میکند ولی تئوری انقلاب مارکس نشان میدهد که انسان از طریق اراده اش و شرکت در جنبش اجتماعی میتواند چرخ تاریخ را سرعت دهد و کاملا اسیر شرایط زمان خود نباشد .

پیرامون نظریه تقسیم کار نیز انتقاد میگردد که این تئوری واقعگرایانه نیست چون یک آدم ناشی و تازه کار برای ساختن یک میز غذاخوری نیاز به چند روز کار و زحمت دارد ، در صورتیکه یک نجار کاردان ممکن است آنرا در چند ساعت بسازد ، بنابراین آبزورد و بی معنی است اگر فکر کنیم که یک انسان نوین سوسیالیستی میتواند ، صبحها فوتبالیست ، عصرها راننده قطار ، و شبها جراح باشد . و به اندازه تعدادنظام ها و روابط تولید ، باید نظریه های فلسفی در باره طبیعت انسان و جامعه وجود داشته باشد .

مارکس و انگلس در این کتاب نوشتند که جهان را باد به انقلاب دعوت نمود و نه اینکه جهان را فقط شرح و توصیف نمود . مخالفین انقلاب مدعی هستند که چون شکست هر انقلابی و کشته شدن هزاران انسان ممکن است ، پس بی مسئولیتی روشنفکری است اگر تئوریسین ها مردم را به انقلاب اجتماعی دعوت کنند ، چون هیچ انقلابی ارزش ریخته شدن خون یک انسان را ندارد ، و فقط اگر اید ه آلها ی کمونیستی قابل عمل باشند ، ریسک جان انسان اشکالی ندارد ، ولی تجربیات اخیر قرن گذشته نشان دادند که نه تنها نمیتوان به ایده آلها رسید بلکه حتی حفظ و دفاع از یک انقلاب پیروز در شرایط کنونی سرمایه داری و امپریالیسم جهانی ، غیرممکن است .

ما در معرفی و نقد کتاب ایدئولوژی آلمانی مارکس ، توسط این فیلسوف انگلیسی زمان حال، می بینیم که او مبلغ یاس و ناامیدی ، و مبلغ رفرم و اصلاحات است تا انقلاب و تغییرات رادیکال بنیادین اجتماعی .

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید