" از دلایل مشخص شکنجه یکی هم آن است که قربانی و دیگر مخالفان بالقوه دولت را چنان بترساند که دیگر درگیر فعالیت های سیاسی نشوند"
امروز شکنجه های قرون وسطائی و بیشرمانه زندانیان سیاسی در فضای جدیدی که توده های مبارز و قهرمان ایران با خیزش میلیونی خود در جامعه بوجود آورده اند، به یک موضوع حاد تبدیل گشته و در ابعاد توده ای مطرح شده است. از جمله زندان کهریزک که با فجایع ننگین خود در حق عزیزان مردم در واقع به مثابه یک نمونه، سمبل فجایع سی ساله این رژیم در سیاه چال هایش می باشد، چنان رسوائی بزرگی برای رژیم جمهوری اسلامی ببار آورد که به ناچار حکم به تعطیلی آن دادند. اما، مسلم است که این تنها کهریزک نبوده و نیست که در آنجا زندانیان سیاسی توسط عوامل جمهوری اسلامی مورد وحشیانه ترین شکنجه ها قرار داشته اند. کما این که امروز خبر شکنجه و به خصوص تجاوز به زندانیان سیاسی به عنوان یکی از شنیع ترین شکنجه ها از همه طرف و به خصوص از جانب نیروهائی که در دشمنی آنها با مردم هیچگونه تردیدی نمی توان داشت، مرتب پخش می شود.
این واقعیتی است که نه تعطیلی یک شکنجه گاه و نه حتی مجازات عاملین و آمرین جنایات یک محل نمی تواند باعث توقف شکنجه در ایران بشود، و تنها با نابودی رژیم جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات جنایتکارش می توان نقطه پایانی بر همه جنایات جمهوری اسلامی در زندان ها گذاشت. اما، نکته ای که در اینجا توجه به آن حائز اهمیت است، سوء استفاده جناح اصلاح طلب و سرسپردگان ریز و درشت این جناح و به طور کلی عوامل راست، از موضوع شکنجه زندانیان سیاسی به نفع پیشبرد سیاست های خودشان است.
اصلاح طلبان به مثابه یک بخش از رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی که دستانشان تا مرفق به خون آزادیخواهان ایران آغشته است و در طی سی سال حاکمیت این رژیم شریک و همدست جناح های دیگر در ارتکاب به فجیع ترین شکنجه ها در زندان ها بوده اند، امروز به طور فعال ظاهراً دست به "افشاگری" درمورد شکنجه در زندان های کنونی زده و به خصوص با حرارت سعی می کنند که شکنجه تجاوز را به مثابه یک امر وحشتناک، ظاهراً برای افشای جناح دیگر با جزئیات هر چه بیشتری تشریح نمایند. در این راه آنها حتی دست به "فداکاری" (!!) های بزرگی هم می زنند. مثلاً فرصت می یابند که از "مخفیگاه" با رسانه های امپریالیستی در خارج از کشور تماس گرفته و موضوع شکنجه و تجاوز در زندان ها را به گوش مردمی که پیش از شنیدن آن شکنجه ها هم وجودشان تماماً آکنده از خشم و نفرت از جمهوری اسلامی است، برسانند!! اما مثال دم خروس از زیر عبا پیدا است، با وضعیت اینها انطباق دارد. در شرایطی که مسأله اساسی اینان "جمهوری اسلامی نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر" می باشد، واضح است که اینان با کوشش در حفظ رژیم دارو شکنجه جمهوری اسلامی، در حقیقت در جهت تداوم شکنجه و فجایع ننگین در درون زندان های این رژیم حرکت می کنند. بنابراین، نمی توان تردید داشت که اینها به خاطر دلسوزی و پایان دادن به شکنجه و تجاوز در زندان نیست که به اصطلاح دست به "افشاگری" در این مورد می زنند بلکه برعکس اینان رنج و عذاب توده های مبارز ایران را وسیله ای برای خودنمائی، جا باز کردن برای خود در میان مردم و بطور کلی برای پیشبرد اهداف ضدخلقی خود قرار داده اند.
یکی از مسایلی که باید در مورد اعمال شکنجه بر زندانیان سیاسی مورد توجه قرار بگیرد، استفاده از این موضوع برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم است که دقیقاً به منظور بازداشتن آنها از مبارزه بر علیه رژیم حاکم صورت می گیرد. این امر در تجربه های مبارزاتی جوامع مختلف نشان داده شده است که در شرایطی که حاکمین و سرسپردگانشان خود را با خطر خیزش توده های خشمگین و مبارز مواجه می بینند، حاضر می شوند که حتی پیه رسوائی ارتکاب به شنیع ترین شکنجه ها را به تن خود بمالند ولی با بر ملا کردن چنان جنایاتی و حتی تبلیغ روی آنها در میان توده ها، مانع از پیشروی مبارزات آنان گردند. بی شک آینده نشان خواهد داد که اصلاح طلبان کنونی و سرسپردگان ریز و درشت آنان، امروز با ظاهراً افشای شکنجه همپالگی هایشان در زندان ها و تأکید روی یکی از شنیع ترین آنها، چه اهداف پلیدی را در حق مردم مبارز و قهرمان ایران تعقیب می کنند.
"شکنجه در خدمت ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه" تجربه ای مربوط به جامعه خود ما در دهه 60 می باشد که تصویری از آن را از کتاب "در جدال با خاموشی" در اینجا نقل می کنم:
" تصویری که از زندانها در سالهای دهه 60 از لابلای خاطرات و نوشتههای مختلف زندانیان سیاسی باقیمانده از آن دوران در دست است، تصویر بسیار وحشتناکی است. با مقایسه این وضع با زندانهای رژیم شاه که در آنها "مزد گورگن از آزادی آدمی افزونتر" بود میبینیم که اگر در آن مقطع تاریخی، دژخیمان رژیم شاه با دستی باز هر بلائی که مقدور بود بر سر زندانی وارد میآوردند و حتی او را در زیر شکنجه به قتل میرساندند، ولی در هر حال، در کشتن انسانها حساب و کتابی در کار بود. در حالیکه در دهه 60 بر اساس تصمیمات اتخاذ شده از بالا، دست دژخیمان زندان چنان در کشتن نیروهای مخالف رژیم باز گذاشته شده بود که دیگر برای آنها مهم نبود که خون چند نفر را بر زمین میریزند و چند نفر در زیر شکنجه آنها کشته میشوند! گردانندگان جمهوری اسلامی خود حتی رسماً از شکنجه مبارزین و کشتن آنها در زیر شکنجه به عنوان یک دستور ("فتوای امام")، سخن میگفتند و در شرایطی که بسیاری از انقلابیون علیرغم همه شکنجهها حاضر نبودند حتی نامشان را به آنها بگویند، علناً بر مبنای "فتوای امام" به تشجیع شکنجهگران پرداخته و اعلام میکردند: که در مورد افراد مقاوم که حتی اسمشان را نمیگویند، " تا پای مرگ باید تعزیرشوند. اگر زیر تعزیر جان هم بدهند کسی ضامن نیست" (1) (همانطور که دیده میشود، در اینجا کلمه عربی تعزیر به جای کلمه شکنجه بکار رفته است. جمهوری اسلامی حتی کلمه شکنجه را هم از بی دینی نجات داد!! و حجاب!! "تعزیر" را بر تن آن پوشاند.) تنها با در نظر گرفتن چنین واقعیاتی است که میتوان تا حدودی چگونگی برخوردهای وحشیانه بازجوها در آن سالها را درک نمود. با چنین فتواهائی مسلماً جای تعجب نیست که ما با این تصویر از زندانهای جمهوری اسلامی مواجه میشویم که شکنجهگران در ارتکاب به جنایت هیچ محدودیتی ندارند، هیچ حساب و کتابی در کار نیست و جان "آدمی" برای آنها پشیزی ارزش ندارد. دست اندرکاران جمهوری اسلامی، این دست نشاندگان جدید امپریالیستها، این تازه به قدرت رسیدههای حقیر، گاه برای شیر فهم کردن مزدورانی که وظیفه شکنجه آزادیخواهان در زندانها به آنان سپرده شده بود، خود را مجبور میدیدند که با بیشرمی و دریدگی تمام و با صراحتی که تنها بیانگر درجه وقاحت آنها بود حتی چگونگی شکنجه زندانیان سیاسی را نیز علناً و رسماً تشریح کنند: " تعزیر باید پوست را بدرد و از گوشت عبور کند و استخوان را در هم بشکند" (2) به این ترتیب در سال 60 ، علناً بی رحمانه ترین و قساوت آمیزترین رفتارها از طرف دست اندرکاران رژیم در زندانها بر زندانی سیاسی اعمال میگردد و در همان حال دژخیمان، دسته دسته از زندانیان سیاسی را به جوخه اعدام می سپارند. در این مقطع، آنها نه تنها ابائی ندارند که این قتلها را در جامعه اعلام کنند بلکه حتی اصرار و تأکید دارند که چنین کنند. ظاهراً، از تودهها نمیترسند اما درست به دلیل ترس از تودههاست که میکوشند تا از این طریق آنها را مرعوب سازند. در این دوره، رژيم جمهوری اسلامی میخواست اخبار زندانها به گونهای در بيرون منعکس شود که هم، موجبات ترس و وحشت شديد در ميان تودههای مردم را فراهم آورد و هم، چنان تاثيرات منفی در ميان تودههای مبارز به جای گذارد که باعث تضعيف روحيه مبارزه جويانه آنان گردد. پيش از اين (به خصوص در سالهای 40 )، رژيم شاه برای اينکه بتواند تودهها را در ناآگاهی هر چه بيشتری نگاه داشته و از بیخبری آنان نسبت به جنايات خويش در زندانها، سوء استفاده نمايد، نه فقط وجود شکنجه در زندانهايش را انکار مینمود بلکه در این زمینه دست به فریبکاری کامل زده و حتی سعی میکرد شخص شاه و یا زن او، "فرح" را در میان مردم، فردی "رئوف" و مهربان جا بزند (مثلاً یکباره تبلیغ میشد که فرح به میان زنان کشاورز رفته و گردن بند بسیار گران قیمت اش- که البته دیگر گفته نمیشد از کجا آورده است!؟- را به یک زن محروم و بدبخت- که باز گفته نمیشد چه کسانی مسبب محرومیت و بدبختی او میباشند!- "بخشید"). در حاليکه در شرايط جديد، جمهوری اسلامی برای شکستن جوّ مبارزاتی در جامعه و جايگزين کردن آن با فضائی مملو از رعب و وحشت، نيازمند آن بود که اتفاقاً چهرهای نه فقط کاملاً غیر رئوف و خشن بلکه بینهایت بی رحم و سفاکی را از خود در مقابل مردم به نمایش بگذارد. از اينرو بود که رژيم جمهوری اسلامی پس از خرداد ۶۰ در حالی که به شديدترين وجهی به سرکوب مبارزات تودهها مشغول بود، به صور گوناگون کوشيد قساوتها و وحشیگریهای خود در زندانها را از طریق رسانههای عمومی و به خصوص تلویزیون در معرض ديد همگان قرار داده و آنها را به نمايش بگذارد. نمونهها برای نشان دادن هر چه عینی تر این موضوع کم نیستند. یکی از چشمگیرترین آنها نمایش صحنه بسیار مشمئز کننده برخورد یک مادر حزباللهی با گریه و استغاثههای حقارت بار و زجر آور پسرش به عنوان یک زندانی سیاسی بود که بسیاری از مردم آن را در تلویزیون دیدند (منظور مادر طریق الاسلام است) (3) با این نمایش زننده در عین حال کوشیدند تا تصویر یک مادر نمونه مورد پسند جمهوری اسلامی را نیز به مردم بشناسانند؛ تا دیگر مادر شایگانها، مادرغرویها، مادر پنجه شاهیها، مادر شادمانیها (اینها از مادرانی هستند که در دهه 50، خود در کنار فرزندانشان به مبارزه انقلابی مسلحانه برخاستند) و یا مادر ترگلها، مادر حسنپور ها، مادر شکوهیها و مادرانی نظیر آنها- به عنوان نمونههائی از مادران مبارز و متعهد و عاشق که به هر طریق از فرزندان انقلابیشان و مبارزات آنان حمایت و پشتیبانی نمودند - مادران نمونه ایرانی نباشند. بیشتر از این، کارگزاران جمهوری اسلامی با فرهنگ ارتجاعیشان به خود اجازه دادند تا با چنان مادرانی با رذالت و وحشیگری هر چه تمامتری رفتار کنند. با مادرانی چون "مادر نعمتی"، یک زن زحمتکش، یک مادر عاشق که وقتی پاسداران به خانهاش حمله کردند، فرزندانش را از پشت بام فراری داد. (4) در چنین شرایطی بود که جهت نشان دادن درجه سبعیت جمهوری اسلامی به مردم و خاطر نشان ساختن این امر که گردانندگان و دست اندرکاران این رژیم فاقد هر گونه رحم و شفقتی میباشند، محمدی گیلانی حکم به قتل دو پسر خود داده و با قساوت هر چه تمامتر از ریختن خون آنها بر زمین یاد کرد. همچنین حسنی (نماینده خمینی در ارومیه و امام جمعه این شهر) قتل پسرش را همراه با عربدههائی بر علیه تودههای مردم و تهدید آنان، به اطلاع عموم رساند (پسر او به نام رشید یکی از مبارزین مرتبط با سازمان اقلیت بود. از رشید که یادش گرامی باد پسری به نام بهرنگ به یادگار مانده است) که این قتلها در همان زمان در رسانههای جمهوری اسلامی با تبلیغاتی رسوا منعکس شد. رژيم انجام همه اين اعمال پليد را برای زهر چشم گرفتن از مردم و به عقب راندن آنها لازم میديد. علاوه بر مواردی که در بالا به آنها اشاره شد، پادوهای جمهوری اسلامی از طرق دیگری نیز جنایات انجام شده در زندانها را در بیرون انعکاس داده و پیامهای شوم وحشت خود را با جار زدن در میان خانوادههای زندانیان سیاسی به گوش دیگر تودههای مردم میرساندند. یک نمونه بارز و بسیار برجسته از اقدامات جمهوری اسلامی در این زمینه که از فرط تبهکارانه و قساوت آمیز بودن و کثیفیاش باور کردنی به نظر نمیرسد آن بود که پس از اعدام دختران کم سن و سال، لباسهایشان را با مقدار ناچیزی پول که نشانه "مهریه" بود، به خانوادههای آنها تحویل داده و رسماً مورد تجاوز قرار گرفتن آن دختران مبارز را قبل از اجرای حکم اعدام، به خانوادههایشان ابلاغ مینمودند. دست اندر کاران کثیف و مرتجع جمهوری اسلامی اقدام فوق را به شکل دیگری نیز انجام میدادند. آنها، پاسداری که مرتکب چنان عمل شنيعی شده بود را با يک کله قند به در خانه آن عزيزان میفرستادند و پاسدار با وقاحت موضوع را به خانواده، اطلاع میداد. اينکه توجيه اسلامی برای چنين جنايتی چه بود واقعاً امر درجه دومی است، اصل موضوع، همانا تأثیر عملی این امر در دنیای مادی و در واقعیت زندگی میباشد- هرچند که اتفاقاً خود آن توجيه نيز، نيش زهرآلودی بر قلب مردم ايران بود. توجيه اين بود که از نظر اسلام چون دختر باکره پس از مرگ مستقيماً به بهشت میرود، برای جلوگيری از اين امر، "برادر پاسداری" میبايست وی را یک شب "صیغه" کند، تا درب بهشت به روی آن دختر نو جوان بسته شود!!
با چنین اعمال و برخوردهائی، جمهوری اسلامی در واقع نشان میداد که از شکنجه و اعدام جهت ایجاد رعب و وحشت در میان مردم استفاده میکند. شیوهای که البته مخصوص جمهوری اسلامی نبوده بلکه این، شیوه شناخته شدهای است که همه حکومتهای مدافع منافع استثمارگران در وضعیتهای خاص به آن مبادرت کرده و میکنند. اتفاقاً در این زمینه سند گویائی وجود دارد که با برجستگی بیشتری استفاده از شکنجه برای ایجاد ترس و وحشت در میان مردم جهت عقب راندن آنها از صحنه مبارزه را برملا میسازد. در گزارشی از عفو بین الملل، سندی مورد استناد قرار گرفته که در آن آمده است:
"از دلايل مشخص شکنجه يکی هم آن است که قربانی و ديگر مخالفان بالقوه دولت را چنان بترساند که ديگر درگير فعاليتهای سياسی نشوند. در کره جنوبی، دانشجويانی که به خاطر شرکت در تظاهرات و يا پخش اعلاميههای ضددولتی دستگير میشدند، در ايستگاههای پليس تحت شکنجه و ضرب و شتم منظم قرار میگرفتند و بعد، بی آن که بدانند اتهامشان چه بوده است، آزاد میشدند.
ايجاد خوف و وحشت بهوسيله شکنجه، جزئی از استراتژی دولتها برای به انقياد درآوردن روستائيان و مناطق روستائی است. بهعنوان مثال، عمليات ضدشورش دولت گواتمالا در اوايل دهه ۸۰ ميلادی، متضمن ايجاد رعب و وحشت در مناطق روستائی مورد نظر هم بود تا اطمينان حاصل شود که آنها به پشتيبانی از چريکها برنخواهند خاست. روستائيان شکنجهشده و نيمهجان را در معرض ديد همسايگان و بستگانشان قرار میدادند و آنها نظاره میکردند و کاری از دستشان برنمیآمد. در همين دوره در شهرها به روزنامهها اجازه داده شد که عکس بدنهای قطعهقطعه شده را چاپ کنند تا عبرتی باشد همگان را و به ياد داشته باشند که در افتادن با دولت چه عواقبی میتواند دربر داشته باشد. البته دليل ظاهری چاپ عکسها آن بود که به خانوادههائی که در جستجوی بستگان مفقودالاثرشان هستند، کمکی شده باشد!" (5) - در رابطه با جمله آخر، از خود اضافه کنم که جای تعجب نیست! مبلغین بی وجدان همیشه برای سرپوش گذاشتن بر اعمال ننگین چنان حکومتهائی و فریب مردم، توجیهی در آستین دارند!
در گزارش عفو بین الملل به نوع دیگری از برخورد نسبت به موضوع شکنجه در یک شرایط متفاوت نیز از طرف حکومتها بر میخوریم که درست در نقطه مقابل برخورد یاد شده پیشین است. این مورد را نیز نقل میکنم: "در موارد معينی شکنجهگر ترجيح میدهد که اهالـی محل، از کارش سر در نياورند. در کتابچه سری دستورالعمل ارتش اندونزی که در تيمور شرقی به کار آمد و در ژوئيه ۱۹۸۳ به دست سازمان عفو بينالـملل افتاد، چنين آمده است: در صورتی که به کار بردن زور و خشونت الزامآور شد (در بازجوئی)، اين کار نبايد در برابر اهل محل انجام شود، چه با مشاهده آن ضديت مردم برانگيخته میشود." (6) همانطور که خواننده متوجه است در شرایطی مخصوصاً میخواهند مردم در جریان شکنجههای وحشیانه شان قرار بگیرند و در شرایط دیگر وجود شکنجه را از مردم پنهان میکنند!
* * * * * * * *
زير نويس ها:
1- "سخنرانی یکی از دژخیمان رژیم"، محمد گیلانی در 29 شهریور1360
2- محمدی گیلانی ، کیهان 28 شهریور 1360
3- محمود طریق الاسلام، از اعضای" راه کارگر" بود. او در دوره شاه در ارتباط با سازمان مجاهدین به زندان افتاد و از کسانی بود که در جريان تحولات ايدئولوژيکی سازمان مجاهدین، تغيير ايدئولوژی داده بود. کارگزاران رژیم جمهوری اسلامی، با به نمایش گذاشتن صحنه زجر آور و مشمئز کننده ای از او با همکاری مادر بی رحم و حزباللهی اش در تلویزیون، قبل از هر چیز میخواستند شکنجه و شرایط رعب و وحشت حاکم بر زندانهایشان را به مردم نشان دهند. در واقع نیز چنان رفتاری از یک انسان سیاسی جز در اثر شکنجه و شرایط وحشتناک حاکم بر زندانها نمیتوانست رخ دهد. بعداً نیز رژیم برای نشان دادن نهایت قساوت و بی رحمی و رذالت خود در قبال مردم و فرزندان آنها، علیرغم همه استفاده ای که از برخوردهای طریق الاسلام برای تأثیر گذاری بسیار منفی روی مردم کرد،وی را اعدام نمود. در جهت زدودن چنان تأثیر منفی و خنثی کردن تلاش رژیم برای قدر قدرت نشان دادن خود، مدت کوتاهی پس از آن نمایش تلویزیونی، مادر فرو مایه و جنایتکار او که در جهت تحکیم پایههای رژیم جمهوری اسلامی حتی نسبت به فرزند خود نیز عطوفت نداشت، در اثر انفجار بمبی که در درون یخچالی جا سازی شده و به عنوان اهدائی رژیم توسط جوانانی انقلابی به در خانهاش آورده شده بود، به هلاکت رسيد.
4- مادر نعمتی را به جای پسرانش زندانی کردند. او در زندان هم نگران فرزندانش بود. " میگفت حاضر است بقیه عمرش را در زندان بگذراند اما پسرهایش دستگیر نشوند و گیر این آدم کش ها نیافتند........یک روز صبح او را برای بازجوئی صدا زدند و شب بدن شکنجه شده اش را وارد بند کردند، در حالی که پاسدار با اشاره به سینه هایش فریاد میزد تو شیر حرام به بچههایت داده ای....مشاهده آنهمه باد و ورم بر روی سینه و پاهایش دل و جرأت میخواست.." (پروانه علیزاده- خوب نگاه کنید راستکی است- صفحه 52)
5- این گزارش که توسط "ع . ر. همسایه" به فارسی برگردانده شده بخشی از مقدمه کتابی تحت عنوان "شکنجه" میباشد که در سال1984از طرف عفو بین الملل منتشر شده است. نگاه کنید به نشریه "نقطه"، شماره 6 ، صفحه 35
6- همان منبع
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید