رفتن به محتوای اصلی

جادّه

جادّه

 

 

 

جادّه، اى رگ ترديد و اميد

نه سوارى نه پيامى ز تو اينجا نرسيد

رختم از حوصله ى صبر به صد ژنده شد

بختم از فاصله ها باز شبى تيره شد .

باغِ آئينه و آب

پشت اين پنجره ها

با صدائى پُر آواز قنارى هر دم

گم شده هاى مرا مى خواند .

شرمِ شبگير و شميم

ياد نارنج و هواى خوش گيسوى برنج

داروگ هاى ترانه،

خوشِ بارانى ها

توى اين تاريكى

در اتاق يخ قنديلى ها

خواب خسته ى مرا مى راند .

خلوت ما شده پُر

يكسر از بوته ى چاى

عطر ديوار پر از ياس سپيد

بوى ريحان و درخت ازگيل .

دست باران زده ى ماهيگير

به در و پنجره ى بسته ى من مى كوبد

مادرى با سبد بابونه

توى چشمش پُر احساس علف

به منِ غم زده مى خندد باز

بى پر و بال درين خانه ى غم

مى كنم باز،  هواى پرواز .

 

 

فرخ ازبرى- آلمان

١٥ اكتبر ٢٠١٦

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

فرخ ازبری

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید