رفتن به محتوای اصلی

دمکراسی مدرن فربه ترازپادشاهی (بخش سوم)

دمکراسی مدرن فربه ترازپادشاهی (بخش سوم)

رضا پهلوی برچه اساسی و وارت چیست؟

قبلا گفتیم که در فرهنگ تاریخا شکل گرفته جامعه ما، پادشاهی، چیزی است خدائی که از جانب اهورامزدا، خدا و الله به یکی از برگزیدگان اعطا می شود و اشاره کردیم که درمتمم قانون اساسی انقلاب مشروطیت، سلطنت ودیعه ایست که بموهبت الهی از طرف ملت به شاه تفویض می شود طبق متمم قانون اساسی انقلاب مشروطیت، پادشاهی فقط در انحصار فرزند ذکور شاه بوده است.

طرفداران پادشاهی ممکن است بگویند، پادشاهی مورد نظر ما، دین گوهر، موهبت الهی و استبدادی، سایه خدا و برگزیده خدا نیست وشاه مورد نظر ما، فرٌ ایزدی، تن پیل و چنگال شیر نیز ندارد بلکه یک شهروند است مثل همه شهروندان وبرابر حقوق با آنها . اگر چنین گویند، من خواهم گفت عالی است ولی اگر رضا پهلوی برگزیده خدا نیست، فرّایزدی وکیانی وچنگال شیر وتن پیل ندارد و نماد ارتجاعی نیست پس وارث چیست؟ وچرا اصلا ادعای وراثت پادشاهی می کند؟ مگر نه این است که وراثت باید مبنائی داشته باشد؟

آیا رضاپهلوی وارث نظام سیاسی مبتنی بر عقل نقاد، آزادی، دمکراسی و حقوق بشر است؟ نظامی که هنوزدرایران تاسیس نشده است؟ اگر جواب مثبت است ،این نظام ناموجود را از رضاشاه به ارث برده است یا از محمد رضا شاه؟ اگراو وارث نظام سیاسی مدرن دمکرات ناموجود نیست و نمی تواند باشد، پس وارث چیست؟!!

شاید بگویند که طبق متتم قانون اساسی دوران انقلاب مشروطیت، پادشاهی حق قانونی فرزند ذکور نسل اندر نسل رضا شاه بوده واست.

با اینکه امروز دیگر، نه آن قانون برقرار است ونه نظام شاهی، ولی ما ناچاریم برای روشن شدن مبنای وارث بودن رضا پهلوی، مجددا به متمم قانون اساسی انقلاب مشروطیت مراجعه کنیم.

۱- طبق اصل سی و پنجم متمم قانون اساسی «سلطنت ودیعه ایست که بموهبت الهی از طرف ملت بشخص پادشاه مفوض شده». این اصل مغایر اصل جدائی دین از دولت و غیردمکراتیک است. نمی شود هم مدافع جدائی دین و دولت ومدافع آزادی ودمکراسی بود و هم مدافع چنین اصلی.

۲طبق اصل اول متمم قانون اساسی، پادشاه باید مسلمان و شیعه و مروج آن باشد. این اصل نیز مغایر جدائی دین و دولت و غیردمکراتیک است.

۳طبق اصل دوم متمم قانون اساسی« مواد قانونیه مجلس مقدس شورای ملی، باید در هیچ عصری از اعصار با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه خیرالانام صلی الله و آله و سلم نداشته باشد… و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عجل الله فرجه تغییرپذیر نخواهد بود» . این اصل نیز مغایر جدائی دین و دولت و غیردمکراتیک است.

۴طبق اصل سی و ششم و اصل سی و هفتم متمم قانون اساسی، پادشاهی فقط از آن فرزند ذکور شاه است. این اصول نیز، مردسالارنه، ارتجاعی و غیردمکراتیک است.

آیا رضا پهلوی براساس این قوانین عقب مانده، غیر دمکراتیک و مردسالارانه وارث پادشاهی است؟ اگراو مخالف چنین نهاد ونماد ارتجاعی واستبدادی است پس وارث کدام پادشاهی است؟

چگونه میشود هم وارث چنین نهاد ونماد ارتجاعی، مردسالار و استبدادی بود و هم مدافع جدائی دین و دولت، مدافع آزادی، دمکراسی و نظام دمکراتیک؟!!

مگر اصلاح طلبان طرفدار جمهوری اسلامی همین کار را نمی کنند؟ مگر آنها از یکسو از قانون اساسی جمهوری اسلامی وجمهوری اسلامی واقعا موجود و از سوی دیگر از دمکراسی و آزادی و جمهوریت دفاع نمی کنند؟ اگر این کار پرتناقض است و مورد قبول رضا پهلوی وهمفکرانش نیست، خود چرا چنین کند؟ این تناقض را چگونه می خواهند حل کنند؟؟

رضا پهلوی ارث پادشاهی را بر اساس چه و ازکجا آورده است ؟ بر اساس اعتقاد به سلطنت مشروطه انگلستان و کشورهای نظیر آن؟؟!!! دمکراسی موجود در انگلستان و کشورهای نظیر آن چه ربطی به ارث آقای رضا پهلوی دارد؟ اینکه رضا پهلوی، نظام سیاسی مشابه نظام سیاسی انگلستان، هلند و یا … می خواهد، نمی تواند دلیل عقلانی بر این باشد که او وارث پادشاهی است. امیدوارم جوابهای عقلانی، قانع کننده ای دریافت کرده باشم. نه جوابهای احساسی و دندان شکن.

رضا پهلوی وهمفکرانش مدافع ذکور بودن شاه هستند یا مدافع برابر حقوقی زنان با مردان؟

داریوش شاه ۲۵ قرن قبل گفت : «آهورا مزدا مرا چون مردِ خود برگزید و درتمام زمین شاه کرد». متمم قانون اساسی انقلاب مشروطیت، سلطنت را قانونا به انحصار فرزند ذکور پادشاه درآورد. از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ تا امروز نیز ولی فقیه مذکراست. پادشاهیان ( از جمله بخش مشروطه خواهان آنها )، بعداز فروپاشی نظام شاهی، رضا پهلوی – فرزند ذکور محمدرضا شاه فقید – را، رضا شاه دوم اعلام کردند.

علاوه بر اصل سی و ششم متمم قانون اساسی که فوقا به آن اشاره رفت، اصل سی و هفتم نیز بر اولاد ذکور تاکید می کند. «ولایت عهد با پسر بزرگتر پادشاه که مادرش ایرانی الاصل باشد خواهد بود درصورتی که پادشاه اولاد ذکور نداشته باشد تعیین ولیعهد برحسب پیشنهاد شاه و تصویب مجلس شورای ملی بعمل خواهد آمد مشروط بر آنکه آن ولیعهد از خانواده قاجار نباشد ولی در هر موقعی که پسری برای پادشاه بوجود آید حقا ولایت عهد با او خواهد بود».

توجه به این اصول از جهات گوناگون از اهمیت زیادی برخوردار است.

تا انقلاب مشروطیت، اگر چه پادشاهی عمدتا نصیب مردان خدا می شد ولی این فرصت وجود داشت که زن ایرانی نیز، پادشاهی کند. ما درطول تاریخمان اگر چه بندرت ولی به هرحال پادشاه زن نیز داشتیم. اما متمم قانون اساسی، پادشاهی را نسل اندر نسل به انحصار فرزند ذکور شاه در آورد.

پادشاهان ما در طول تاریخ، به شکلی از اشکال و عمدتا بشیوه جنگ، کشتن، کور کردن و توطئه، قدرت سیاسی را از دست پادشاه وقت می گرفتند و برقدرت تکیه میزدند، ناگهان، فٌر ایزدی در وجودشان دمیده و شکفته می شد، شاه می شدند و برتخت اعلیحضرت همایونی جلوس می فرمودند. با وجود اینکه پادشاهی موهبت الهی بود و شاه برگزیده خدا، اما در انحصار یک خاندان و فرزند ذکور پادشاه نبود، بلکه دست بدست می گشت. سلطنت، به کوروش تفویض نشده بود تا در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل برقرار شود. به شاه اسماعیل صفوی و آغا محمد خان قاجار نیز تفویض نشده بود. اما متتم قانون اساسی، سلطنت را نسل اندر نسل در انحصار اولاد ذکور شاه قرار داد . نیاکان مشروطه خواه ما متاسفانه نتوانستند وعمدتا نخواستند جهان بر زنان نیز بگردد. نظام سیاسی برآمده از انقلاب مشروطیت ،تا انقلاب بهمن، براساس متمم قانون اساسی بر محور شاهمرد گردید و امروزطبق قانون اساسی جمهوری اسلامی و تحت ولایت فقیه، زنان حق ولی فقیه شدن، رئیس جمهورشدن ندارند.

روشن است که مذکر بودن ولی فقیه وشاه، یک امتیاز جنسی مردسالارانه و ارتجاعی است. آقای رضا پهلوی چگونه بخود اجازه داده است که با پذیرش وراثت پادشاهی، حق زنان ایرانی – نیمی از جامعه – را پایمال کند؟؟

شاه و ولی فقیه، عالیترین تبلور وتجلی سیاسی مردسالاری در جامعه ما است. جامعه ما برای رها شدن از قید وبند مردسالاری و تحقق حقوقی وحقیقی برابر حقوقی زنان با مردان ایرانی، به عبوراز ولی فقیه ونماد پادشاهی نیاز دارد نه به حفظ ولایت فقیه واحیای پادشاهی.

مذکر بودن شاه، ضمن اینکه ارتجاعی است، نقض خشن و مردسالارنه حقوق زنان ایرانی و مغایر حقوق بشر نیز است. رضا پهلوی اگر ایران مدرن – دمکراتیک با زنان و مردان برابر حقوق می خواهد و اگر در این خواستش جدی است ناگزیراست ازنماد پادشاهی مردسالار عبور کند ورها شود. نمی شود هم مدافع ولی فقیه و پادشاهی مردسالار بود و هم مدافع برابر حقوق زنان با مردان. با گفتن اینکه پادشاهی انگستان و سوئد دمکراتیک است و پادشاه انگیس زن است و ما به سلطنت مشروطه اعتقاد داریم، تناقضات درونزای نماد پادشاهی ایران بسود آزادی و دمکراسی حل نمی شود. پادشاه ایرانی از داریوش شاه تا شاهنشاه آریامهر محمد رضا پهلوی، دیننا، سنتا و متاسفانه قانونا مرد بود. بخاطر همین است من تاکید می کنم که برای تامین برابر حقوقی زنان با مردان ایرانی کافی نیست که جامعه ایران از ولی فقیه و ولایت فقیه مردسالار فرا ررود و رها شود بلکه ضروری است از فکر وفرهنگ پادشاهی دین گوهر – سنتی و مردسالار نیز گذر کند ورها شود.

 

طرفداران پادشاهی مشروطه و رضا پهلوی، نظیر اصلاح طلبان طرفدار ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی، هنوز در تناقض خود ساخته گرفتارند. اما اگر بخواهند می توانند، گرهی را که خود درست کرده اند، خود نیز باز کنند. مگر بخش بزرگی از مدافعان جمهوری اسلامی، ولایت فقیه و مردم سالاری دینی، و بخش بزرگی از مدافعان دیکتاتوری پرولتاریا، تناقضات خود را بنفع آزادی و دموکراسی برای ایران و ایرانی و درجهت برابر حقوقی زن و مرد و حقوق بشر حل نکردند؟!

آیا رضا پهلوی و دیگر همفکرانش مایل و آماده اند بخاطر برابر حقوقی زنان با مردان، دمکراسی و آزادی برای ایران وایرانی، دست از منافع گروهی و ایدئولوژیک خود ( احیای پادشاهی ) بردارند؟

گنجی ها، سازگاراها، افشارها و طبرزدی ها که پاره تن جمهوری اسلامی بودند، خود را درسمت آزادی و دمکراسی و حقوق بشر، ازوابستگی به جمهوری اسلامی ولایت فقیه رها کردند. آیا رضا پهلوی می خواهد خود را از نماد و نهاد شاهی رها کند؟ این کار البته به گذشتن از منافع و موقعیت سیاسی نیاز دارد. و گذشتن از منافع و موقعیت سیاسی در راه آزادی و دمکراسی به جسارت اخلاقی نیازمند است. بساری از چپهای ایران درمسیر گسستن از دیکتاتوری پرولتاریا بمثابه ارکان و ستون نظام سوسیالیستی مورد نظرشان و بسیاری از طرفداران جمهوری اسلامی، درپروسه گسستن از ولایت فقیه و جمهوری اسلامی چنین گذشت و جسارتی را از خود نشان دادند. آیا رضا پهلوی و همفکرانش، چنین ظرفیت وشجاعتی را بخاطر آزادی و جامعه و مهینشان ا ز خود نشان خواهند داد؟

نیاکان ما، در دوران انقلاب مشروطیت، برای حفظ شاه در نظام سیاسی کشور، مشروطه خواه نشده بودند.آنان برای تحقق حقوقی وحقیقی حکومت قانون، آزادی ودمکراسی ورها شدن از استبداد، مشروطه خواه شده بودند. مشروطه خواهی، در ایران امروز، در دفاع از وجود و حضور نماد پادشاهی در نظام مدرن – دمکراتیک آتی ایران نیست، دررها شدن و گسستن از آن نماداست.

امروز، صد واندی سال بعد از انقلاب مشروطیت و درجهان سریعا جهانی شونده امروز، تلاش برای احیای نماد پادشاهی و اصرار به حضور شاه در نظام سیاسی آتی مغایر عقل انتقادی، آزادی، دمکراسی مدرن، مغایر روند دمکراتیزه شدن جامعه ایران است.

پادشاه ایرانی که یک نماد دین‌گوهرسنتی و تاریخا کهنه شده است، چرا و به چه دلیل عقلانی باید به نظام سیاسی مدرن- دمکراتیک و لائیک آتی ایران منتقل شود؟ اگررضا پهلوی مدافع نظام سیاسی مدرن – دمکراتیک و لائیک است، چرا می خواهد چنین نظامی را به یک نماد سنتی دین گوهر تاریخا کهنه شده و ارتجاعی بنام شاه آلوده کند؟ چه ضرورتهائی بجز منافع شخصی، خانوادگی وگروهی ،ایجاب می کند که یک نماد( شاه ) دین گوهر، ارتجاعی و استبدادی باقی مانده از قرون گذشته، در نظام مدرن – لائیک دمکرات آتی ایران حضور داشته باشد؟ این نماد دین گوهر سنتی، کدام فونکسیون دمکراتیک وحقوق بشرانه را دارد که وجودش ضروری است؟ آقای پهلوی و همفکرانش این تناقض بزرگ و آشکار را چگونه توجیه می کنند؟ آیا رضا پهلوی نمی داند که نماد پادشاهی در جامعه ما، هیچ سنخیتی با مدرنیته نداشته و تهی از هر گونه اندشه و فرهنگ دمکراتیک بوده و است؟

راستی آقای رضا پهلوی بعنوان یک شهروند ایرانی تحصیل کرده که از آزادی و دمکراسی دفاع می کند می خواهد نماد موهبت الهی، برگزیده و سایه خدا بماند وتن پیل وچنگال شیر داشته باشد یا یک شهروند برابر حقوق با دیگر ایرانیان؟؟ بنظر میرسد رضا پهلوی دردرون خود و پیرامون خود با این مساله بشدت درگیر است. گفتار و رفتار او مبین این تنافضات و این بحران دورنی اوست.

البته آقای رضا پهلوی وهمفکرانش می توانند بگویند ما بدون دلایل عقلی و علمی، دوست داریم نظام سیاسی آتی ایران، شاه داشته باشد. اگر چنین گویند، می توان گفت خوب این هم جوابی است. عده ای از هم وطنان ما دوست دارند شاه داشته باشند و آقا رضا نیز دوست دارد شاه باشد. چه می شود کرد بخشی از مردم ما به گذشته عادت کرده اند وبرحسب عادت، دوست دارند جامعه وکشور ما همیشه شاه داشته باشد، و فرقی هم نمی کند که شاه چه کاره باشد. مهم این است که مملکت شاه داشته باشد، آنهم شاهمرد.

اما می توان ازرضا پهلوی و دیگر همفکرانش پرسید فرق شما با بخشی از اصلاح طلبان نظیر حجاریان و یاران همفکرش چیست؟ آنها می گویند نهاد دین و نهاد حکومت از یکدیگر جدا باشد ولی، ولی فقیه در جمهوری اسلامی باشد و سلطنت کند.

بنظر می رسد ماهنوزدر گذشته خود زندگی می کنیم، عاشق گذشته خود هستیم، عادت دیرینه را ترک نکرده ایم و به یک برگزیده خدا نیاز داریم و بلاخره یکی باید درایران سلطنت کند .چه شاه باشد و چه ملا.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
منبع:
ایمیل رسیده

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید