پس از انتشار نامه آقای خاتمی هم، واکنش رسانهها و چهرههای شاخص نزدیک به آیتالله خامنهای، اگر اندک امیدی هم به پذیرش این پیشنهاد بود، نقش بر آب کردند.
دو روز پیش از سخنرانی آیتالله خامنهای، رییس قوه قضاییه منصوب او، صادق لاریجانی با عباراتی کاملا یکسان آب پاکی بر دست خواستاران "آشتی ملی" ریخته و گفته بود:" آشتی ملی در حال حاضر موضوع ندارد، مردم با هم قهر نیستند که نیازمند آشتی ملّی باشد. عدهای در جریان فتنه از مردم جدا شدند. مشکل از مردم نیست مشکل از آنهاست که از مردم جدا شدند."
تشخیص اینکه نیروهایی که اکنون دست بالا را در جمهوری اسلامی دارند، به پیشنهادهایی نظیر وحدت و آشتی روی خوشی نشان نمیدهند و حتی در اولین گام نیز به چیزی کمتر از عذرخواهی و توبه رضایت نمیدهند، به طور طبیعی نباید برای اصلاح طلبان جمهوری اسلامی دشوار باشد.
پس در چنین شرایطی، سوال مهمتر این است که چرا محمد خاتمی و اصلاح طلبان پیرو او همچنان بر پیگیری رویکردی که ناکارآمدیاش در بیش از یک دهه گذشته بارها به اثبات رسیده، پافشاری میکنند؟
از نگاه آیتالله خامنهای و نیروهای نزدیک به او، اصولا نمیتوان از آشتی "ملی" سخن گفت، زیرا به گفته آنان، اینکه شماری از چهرههای سابق و فعلی نظام مستقر سیاسی بخواهند نقشی پررنگتر بازی کنند، ربطی به ملت ندارد. در این نگاه، مردم با حاکمیت قهر نیستند که قرار باشد آشتی کنند و این آشتی را به دلیل فراگیری آن ملی خواند.
هسته مرکزی قدرت، درخواست محمد خاتمی را حتی اگر از حمایت حسن روحانی، که اکنون در مقام رییس جمهوری است برخوردار شده باشد، چیزی جز تلاش برای حضور دوباره در عرصه قدرت قلمداد نمیکند و به آن با بدبینی مینگرد و چون نیاز یا ضرورتی نمیبیند که بار دیگر برای خود شریکی بسازد، از بنیان با این خواسته مخالفت میکند.
درست به همین دلیل، تمامی اقدامات آقای خاتمی و اصلاح طلبان جمهوری اسلامی تا به امروز برای بازگشت دوباره به قدرت بینتیجه بوده است. به عبارت دیگر، فارغ از تمایل آقای خاتمی و اصلاح طلبان جمهوری اسلامی، به نظر میرسد که تنها این طرف مقابل است که خواه به اجبار تحولات خارجی و داخلی و خواه از سر دوراندیشی، میتواند اصلاح طلبان را از این بنبست خارج کند.
از نگاه منتقدان و فعالان سیاسی بیرون از قدرت نیز، بر خواسته محمد خاتمی نمیتوان نام آشتی "ملی" نهاد زیرا او نه در پی گشودن راهی برای فعالیت همه گروهها و جریانهای سیاسی ایران، بلکه صرفا خواستار بازگشت بخش به حاشیه رانده شده حاکمیت است و به همین دلیل، درخواست آشتی دو طیف درون حاکمیتی و نادیده گرفتن همه گرایشها و نیروهای سیاسی بیرون از جمهوری اسلامی را نمیتوان ملی قلمداد کرد.
در چنین شرایطی، حتی برخی با بدبینی بیشتری به اقدامات سالهای اخیر محمد خاتمی مینگرند و این نگرانی را مطرح کردهاند که آقای خاتمی از همان زمان که در دماوند پای صندوق رای حاضر شد تا همین چند روز پیش که همه را به شرکت در تظاهرات روز ۲۲ بهمن فراخواند، در عمل و خواسته یا ناخواسته موجب تضعیف و پراکندگی هر چه بیشتر نیروهای تحول خواه و تقویت نیروهای حافظ وضع موجود شده است.
از نگاه اصلاح طلبان درون حاکمیت، شرط موفقیت و تداوم اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی این است که اصلاح طلبان پایی در جامعه و پایی در قدرت داشته باشند.
اما اکنون که حضور اصلاح طلبان در قدرت چنان که مطلوب آنان است پذیرفته نمیشود، آیا اصرار بر حضور به این شکل، عملا به قطع پایی که قرار بوده در جامعه گام بردارد، نینجامیده است؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید