رفتن به محتوای اصلی

من عوامم٬گلی گلی تومانی گوش میکنم!

من عوامم٬گلی گلی تومانی گوش میکنم!

(نقدی ازیک عامی به مقاله آقایان دومان اردم و نطرات جعفربزرگ امین در مورد محمد حسین شهریار)

نه کاناپه ای دارم و نه کفشی از جنس پوست مارهای که بر دوشهایتان هرروز با خون مغزهای جواناههای باصطلاح مدرنگرا سیر میشوند٬و نه مجال نشستن!شاید همان گونی باشم که تو نسیم وار جواب ایستادگی مرا در آزادی ثانیه ای خود می بینی و چه افسوس ٬کور هر که را که گرفت رهایش نمی کند!مخاطب من چون نمی دانم کیست هردو عزیز یعنی دومان و جعفر گرامی هستند!

آنارشیست بودن و شکستن تابوهایی گذشته لدتی دارد که من نیز به عنوان یک انسان و اندکی شاب براین مینازم و احساس راحتی میکنم زیرا شعر انقلابی و کلام مقاومتی خوراک جوان و هرکه پویایی بطن جامعه را میسازد میباشد.حس غریبیست لگدمال کردن انچه بوده ای و تمیزکردن تابلوی وحشتی که خود با تفهایت آنرا پاک کرده ای!

دود کردید آنچه را دود بود و این برخاست همان برخاستیست که همچو به قهقرای چشم مارهای روی دوشتان خواهد رفت.دیوان شهریار را چه فارسی و چه ترکیش را خوانده ام و هم زندگی پر از افت و خیز اورا ٬زندگی ساده و گاهی برای لقمه نانی رسای شعری را از درون رنجور حنجره اش شنیده ام و هیچ به او خرده نگرفتم ٬زیرا او جرئت رسا داشت و من در عمل مدح درباریان ثنا دوست بی ارزش را میکردم.

خدای من، روس ها خيال می کنند که تنها خودشان هنر استفاده از کارد و چنگال را می دانند، در حالی که بزرگ ترين احمق هم می تواند يک ماهه ياد بگيرد. من خيلی راحت می توانم با کارد و چنگال غذا بخورم و می دانم که اين کار سر ميز اروپايی ها عادی است. اما، گرچه هجده سالم است، هنوز نمی توانم مثل پدر و عمويم با شکوه تمام و تنها با سه انگشت دست راست و بدون اين که بر کف دستم لکه ای بيفتد، رديف غذاهای شرقی را بخورم. نينو غذاخوردن ما را بربری می داند. در خانواده ی کيپيانی هميشه سر ميز و مثل اروپايی ها غذا می خورند. در خانه ی ما فقط وقتی که مهمان روسی داشته باشيم. نينو خيلی دلخور است از تصور اين که من نشسته رو فرش و با دست غذا می خورم. يادش رفته که بيست سال پيش پدر خودش هم برای اولين بار چنگال به دست گرفت(بخشی از علی ونینو)

آری شما هم همانند نینو دلخور از زمین نشستن مایید و نمی دانید که هر آدم احمقی میتواند یک ماهه از کارد و چنگال برای لت و پاره کردن این جنازه متعفن  استفاده کنند.خواستم هم از ادبیات زیبایی نوشتاری علی و نینو بگویم و با افتخار بنازم و هم سخنی از آن بیابم که به موضوع مورد تفارق مابین مرتبط باشد.لیک با این کلمه و شعار شما ابتدای بحث را از اواسط کلام آغاز میکنم که شعر آذربایجان ابتدا و انتهایی ندارد!!

راست گفتید و راست نیز بشنوید ٬هنگامیکه شما را برای اولین بار در یک کتابفروشی در اورمیه دیدم که به دنبال اشعار شعرای جوان و هایکو و شعر سپید بودید یادتان باشد نالیدم از گسست نسل جوان با ادبیات کلاسیک و غزل ما که شما نیز دفاع کردید از این گسستگی و جدایی و شکستن آینه ای که خود زمانی انعکاس رخسارش بوده ایم.شما همانند جکال الدین شیروانی نزهه المجالس خاص خود را تجمیع میکنید تا اینکه یکسانسازی شعری را نیز به نوع ایجاد کنید و با تهاجم  و اتهام به این وآن تلاش را برای مشروعیت دادن به سبک خود جستجو میکنید.شما در صفحه ۲۷ کتاب آنتی ادبیات خود میفرمایید که نقد شما به صورت انفجاری عمل کرده است و مشعوف از شکست ساختاری هستید که اصلا شکسته نشده است!و بعد میفرمایید کوتوله های ادبیات چشم دیدن آن را ندارند!بسیار افسوس خوردم از فرازی که برای خود میسازید و از حقارتی که در چشمان شماست و انانکه در مقابا این آنتی بیوتیک شما مقاومت کردند را کوتوله میخوانید ٬شاید خواست شما مرگ یک شب شهریار و شوکران خوری فضولی و اعتراف نامه ایواز طاها بوده است!مانیفستی ماکیاولی شما را بنام آنتی ادبیات میخوانم و هنوز کفشهایم برپا و به جای کاناپه نرم روی زمین هستم و همانند علی۲علی و نینو بلد نیستم قاشق و چنگال بردارم٬اکنون صفحه ۲۸ است و شما مینگارید که تقدس زدایی از زبان مادری...!هنوز که هنوز در بحبوهه تقدس گرایی زبان مادری و حلق آویز شدن آن در مدارس و مکاتب و کتابهای تف مالیده شده دولتی هستیم شما از آنتی ادبیات صحبت میکند وتقدس زدایی!کدام تقدس زدایی و کدام زبان!زبانی که برای بودنش و زنده ماندنش پوستها دریده شده و قلعه ها فروریخته است!زبانی که صدها قرن به یمن برخی پادشاهان دسته تبری خودمان تیشه بر ریشه اش زده شد و زبان فارسی دری همان انتی ادبیات شما را با ما کرد!بند ۱۳ آنتی ادبیات شما را میخوانم دیگر چشمهایم سو ندارد...فقط می خندم و میگذرم ٬.....آنتی ادبیات فرم لوکال و محلی را قبول ندارد!...خنده ای میکنم٬زیرا سراسر نوشته شما و اشعار شما همان بوی فرم لوکال و محلی را دارد!سکس٬فحشا٬زن٬فاحشگی٬اعتیاد٬همه و همه محلی هستند خود شما خبر ندارید!کاربرد آنها به معنای امروزی و دقیقش عصیان بر ادبیات عام نیست ٬بلکه خود نوعی ساختار جدید است که همزمان و شاید اندکی دیر همتا با ماهیت شرقی خود پیش می رود !لزوم قانونگری بر این نوع ادبیات و اجبار شاعر به اینکه حتما در چارچوب این الفاظ باشی و لیک گفتن غیر خطاست خود نوعی آنتی آنتی ادبیات میخواهد!

محدوده دید شما بسیار کوچک و ادبیاتیست و فارسیزه شده!صحبت از قیاس صمد و ممد و چارلی چاپلین میکنید!کاش زندگی هردو٬شرایط محیط٬زبان و فرهنگ حاکم بر جامعه مبسوط فکری آنها را نیز به کنکاش میکشیدید تا بفهمید که درد ادبیات آذربایجان درد ساختار شکنی نیست بلکه ساختار سازیست!کاش همانند ژاک دریدا به ساختار سازی هایدگری می پرداختید و بدون داشتن تنش میان این نوشته خود و مصاحبه خود با رادیوی آزادی(آزادلیق) به مفهوم ثابتی از آنچه که میتوانید برسید و آنچه که هستید برسید نه آنچه که دیگران بودند!ساختار شکنی شما خود ساختن یک قلب دینامیک نیست بلکه بسیار برعکس ترویج یک قالب منفی و عصیانگر و اینکه نوعی انزوا و دید منفی را به پستگرایان و کلاسیک محوران ایجاد کند و به انزوا میکشد هزاران سال شعری را که از دهان سگان غیرگوی ما درآورده ایم و همانند رضا خان جلوی چشمان ما میسوزاند و آنهم در زمانیکه درد ما درد زبان بود و تو قیچی کردی!تکرار پلی فونیزم و سخنرانی شاملو و براهنی و مایاکوفسکی همه و همه تسلسلیست که بزرگ امین گرفتار آن شده است و شما نیز از او.تکرار اسامی و تکیه بر نام ها عوام فریبی است زیرا عوام شیفته این نوع یاغی گری بر کاریر دیگران هستند !خود بودن سخت است لیک

 بدون اینکه خودبودن دیگری را لکه دار کنی خود باش!

نمی گویم به شهریار توهین کرده اید بلکه میخواهم از زبان کسی که خودرا ادب دان نمیداند بگویم که دومان عزیز٬ترجمه شعر شهریار به فارسی و سپس تمسخر نام وی به این معناگری فارسی زیرکی عیانیست که نمی توانید خودرا قول بزنید٬آری فکر کن من یک روستایی تمام عیار هستم و هیچ کاریر علمی و فرهنگی ندارم و این مرا خوشتر است همان صدصای شرشر رودخانه های روستایم و آنرا به هزاران کاندومی که شعرهای ساختار شکن دهند ندهم و حال آنکه خود مبلغ هردو سبک ادبی هستم و دوستدار ان!

ذکر مطلب و سپس تقابل ذهن بیننده شخص را از معنای کلام مبری نمی کند شما می فرمایید این مساله را به راسیسم و زبان مادری ربط دادند نادرست است و هنوز نقدی و صدایی نیامده در ذهن خود این تحلیل را میکنید که آری این نوشتار من علاوه بر ساختار شکنی ساختاری ایجاد میکند که روزی استاد٬جناب ٬و منتقد گفتن حرام میشود و مردم میترسند از ذکر این واژه ها تا عوامشان نخوانند و به مرور مجسمه های زبانبانان خواه مقدس و یا گنهکار را دانه دانه و هیکل هیکل خورد بنمایید !

شهریار رفت و مرد!کالج را ول کرد و مرد!

...و اکنون با این تخریبات نیز زیر آوار ماند و مرد!

۱٬۲٬۳٫امروز ۲۲ بهمن صبح درود بر شاه و شب مرگ بر شاه!اینگونه ملتیم و حال بر وی خرده میگیریم که دست شاه را بوسیده ای!بر مصدق٬طالقانی٬شریعتمداری٬خرده میگیریم و لیک نمی دانیم که امروزه خود دست نامریی که را میبوسیم که در سرتاسر حیاتمان جریان دارد!شهریار مرد و تمام شد٬بسوزانیدش و حتی نامش و اسمش را!روی قبرش هم بنویسید غلط کردی تو شعر ترکی را سرچشمه نکردی ما بودیم!من شهریار را نه به علت اشعارش در مدح پهلوی و زبان فارسی و مدح اقبال آذر و مذمت فرقه دموکرات هیچ نکوهش نمی کنم ٬او را به خاطر دست بوسی شاه نکوهش نمیکنم٬ستارخان را به خاطر ایران گفتن نکوهش نمیکنم٬زیرا در این دورانی که هنوز که هنوز است روشنفکران ترس دارند که نبوسند و نگویند و هنوز که هنوز است ادبیات ما به جای سیاسی شدن و خواست حقوق ملی همانند میزرا حبیب الله خازنها و صابر و معجز و دوران مشروطه به سوی بی تفاوتی به دردی که جامعه اکنون با ان در تماس میرود و این چیزی نیست جز پوپولیسم و مسکنی برای درمان نه برای تداوی آن!شهریار اشعار ترکی اش را دوست دارم حال او گفته باشد و یاغیر چونکه من سخن میبینم نه گوینده سخن ٬اشعار پارسیش را کم خوانده ام و نمی خواههم که بخوانم زیرا درد خود را در همان حیدربابایش یافته ام!آری آقایان عزیز ما عوامیم٬چون هنوز نوای اجداد پدریم که از کرکوک آمده اند را با صدای عبدالرحمان قیزیل آی میشنوم٬دلم میگیرد روی زمین دراز میکشم و حیدربابایم را میخوانم ...و فحش میدهم به همه کسانیکه که دست میبوسند.آری تابو شکستن خوب است به شرطی که خود نیز تابویی نسازی که نظامی ٬خاقانی و شهریار مداح دیگری در قالب اگوئیسم بوجود آوری و فردوسی ای شوی که همه را ازلب تیغ بگذراند تا همه سرها یکسان شود !علیشیر نوایی باش که سر سرباز درازقدرا کوتاه نکرد و زیر پای تمامی سربازان کوتاه قد چارپایه گذاشت تا همه بلند شوند.اگر از گلی گلی تومانی تبریز سخن میرانی باید از جیبسی ها و رومن های پاریس هم سخن به میان بیاوری!مشکل عوام ادبیات نیست مشکل عوام بینش سیاسی است تا زمانیکه ملت نداند که چیست و چه میخواهد و کیست روزی به دنبال تو و روزی به دنبال او خواهد بود !با سپاس از تحمل و صبر هردوی شما نقدی بود از کسی که ادبیات نمی داند و گلی گلی تومانی گوش میکند!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید