یگویند رهبران سیاسی در دو وضعیت متضاد نرمهای معمول حاکم بر سیاست پردازی را بهم میریزند و بسی خطر ناک میشوند: نخست، زمانی که در اوج قدرتند، و دوم، هنگامیکه که در موقعیتی ضعیف و ناتوان قرارمی گیرند. در هر دوی این موقعیتها، هدف اصلی آنها حفظ وفاداری و حمایت حلقههای پیرامون خویش با استفاده از "نظریه تهدید دشمن خارجی"است. تاریخ ۴۰ ساله جمهوری اسلامی موارد متعددی از چنین الگویی را در هر دو موقعیت، از رهبران جمهوری اسلامی در خود ثبت کرده است. با کمال "خوشبختی" یکی از مشترکات و آموختههای "سودمند" محافل عمدهای در اپوزیسیون از این حکومت علیرغم هر ایرادی که به آن داشتهاند، استفاده"ماهرانه" از چنین روشی در مقابله با رقبای خود بوده است.
اعلان "وابستگی عبداللرحمن قاسملو به دشمنان کشور و گرفتن ۹ میلیون دلاراز ناتو" برای تجزیه ایران، اولین شاهکار به یاد ماندنی حزب توده ایران برعلیه رقیب کردی خود بعد از انقلاب بهمن بود. حال بعد از ۳۹ سال، گویا فقط نامها عوض شدهاند وبیانیه ۴ سازمان جمهوریخواه برای نجات کشور از خطر وابستگی واستبداد به اطلاع مردم میرساند که، آقای رضا پهلوی با تامین مالی دشمنان ایران، قصد دارد استقلال کشور را قربانی منافع آمریکای ترامپ و متحدان منطقهای آن اسراییل و عربستان بکند. و برای مقابله با این خطر تشکیل "یک اراده واحد" ملی" متشکل از "جمهوریخواهان" ضرورت یافته است! طبق این بیانیه، اپوزیسیون نظام اسلامی در شرایط حاضر بر سه گونهاند، دسته اول؛ مدافعان استقلال کشور ودموکراسی که صادر کنندگان این بیانیهاند. گروه دوم، مدافعان استبداد و فروشندگان استقلال کشور به دشمنان خارجی، که عبارت ازآقای رضا پهلوی و حامیانش است، و سوم، گروهی به نام "ساده اندیشان! " که گذراز نظام موجود را، از طریق همبستگی حامیان دموکراسی در کشور، که آقای رضا پهلوی هم میتواند درزمره آنهاباشد پیگیری میکنند. این گروه سوم نیزهمدست مستبدین و کشور فروشاناند، و کمترین جرم آنان"واسطه گری برای سوار کردن رضا پهلوی بر دوش جمهوری خواهان و نشاندن سلطنت و استبداد شاهی به جای جمهوری اسلامی" است. و درست درجریان همین دعوای "استقلال طلبان" و"وابستگان" است که همبستگی جدیدی میان دو طیف رادیکال دور از جمهوری اسلامی از یکسو، و بخشی از نیروی چپ سکولار که حضور برجستهای در بیانیه ۴ جریان داشته و در تمامی این سالها بنفعای یا ان جناح رژیم فعال بوده است شکل میگیرد، ودستان هر دو طیف به اتفاق هم، دردفاع مشترک از "استقلال کشور" به دستان جمهوری اسلامی حلقه میشود.
اخیرا از سوی رهبر و یارانش در کشور، سخن از "فتنه" جدیدی در سال ۱۳۹۸ به میان آماده است که گویا در آن بخشی از منتقدین خودی حکومت نیز شرکت خواهند داشت. گرچه اشارات مرتبط با این عوامل خودی فعلا مبهم ونا روشن است، اما بخشی از خودیهای حکومت نگران برنامهای بر علیه خود از سوی پیروان ولایتاند، و از آنان میپرسند به راستی چه نقشهای بر علیه ما کشیدهاید و داستان این فتنه جدید که ما خودمان هم بی خبر در آن شرکت داریم چیست؟ و طرف مقابل با خنده مرموزی آنان را در گرفتن پاسخ ناکام میکند.
وضعیت موجود در اپوزیسیون، شباهت عجیبی با این وضع دارد. صاحبان بیانیه نیز ازفتنه "تشدید صف بندیها بین بلوک جمهوریخواهان و رضا پهلوی" و "تغییراتی پر اهمیت در آینده" نزدیک خبر میدهند. لابد این بیانیه ۴ جریان نیز در اصل تدارکی پپیشگیرانه جهت بسیج نیرو در مقابله با "فتنه" قریب الوقوع پیروان سلطنت است
آیا سلطنت بازگشت پذیر است؟
چندی پیش نشریه "میهن"ارگان مشترک عدهای از جمهوریخواهان و ملی-مذهبی ها؛ در اقدامی همآهنگ بحثی را با تعدادی از فعالین مقیم خارج در مورد سلطنت و آینده آن، برنامه ریزی کرده و نتایج آن را طی مقالاتی درنشریه ماهنامه میهن منتشر کرد. بخشی ازاین مقالهها توسط مخالفان سلطنت نوشته شده بود. من به نکاتی از این نوشتهها اشاره میکنم تا شاید دلیل انتشار بیانیه ۴ تشکل جمهوریخواهی بیشتر روشن شود. اغلب مطالب منتشره در حالی که شانس بازگشت سلطنت در ایران را بسیار پایین دانسته ویا نا ممکن شمرده بودند، اما سطور زیادی را به خطر و مضرات آن اختصاص داده بودند. کلام و نوشته همه آنها بدون استثنا، درمقابل پیش فرض اولیه آنها قرار داشت. ظاهرا در فکر نویسندگان این مطالب، یک دوگانگی حاکم بوده است، که از یکسوتصور میکنند که نظامهای استبدادی وقتی سقوط میکنند، به تاریخ پیوسته و دیگر بر نمیگردند، و از سوی دیگر خطر باز گشت آن در عینیت وعالم واقع را در حال جان گرفتن میبینند ولی هنوز آن را باور نمیکنند.
ظاهرا، یک از مشکلات نویسندگان، بی اعتنایی آنها به تجربه است. از قرار معلوم، هنوز هم خیالپرستی مرجع معتبرتری برای آنها در قیاس با تجارب زنده، در نطریه پردازی است. آنها نمیخواهند بپذیرند که تعلق یک نظام به گذشته نمیتواند تضمینی برعدم بازگشت دو باره آن در آینده باشد. اما انقلاب اسلامی در ایران خود بهترین گواه چنین امکانی است. روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، خیز ناسیونالیستها پوپولیست راست افراطی در سراسر اروپا وباز گشت آنها به قدرت درکشورهایی از آسیا و آمریکای لاتین نمونههای روشنی از این عقب گرد تاریخی هستند. هنوزهم سیطره نظریه ماتریالیسم تاریخی، انقلاب بهمن و بازگشت کشور به آستانه مشروطیت در ایران را تحولی رو به پیش میداند، که گویا یکی از نتایج درخشان آن "خود باوری مردم، باز یافت غرورملی واستقلال کشور" بوده است. خوب، تا زمانی که چنین است طبیعی است که عدهای تحقق برخی از ایده آلهای خود را در درون نظام جمهوری اسلامی به جویند و با آن به درجات مختلف احساس الفت و نزدیکی بکنند. سوابق این چهار جریان جمهوریخواه هم ازهمراهیها و هم گامیهای قابل ملاحظه آنها در گذشته، با نظام جمهوری اسلامی خبر میدهد، بیهوده نیست که آنان در بهترین حالت با زبانی الکن، دو پهلوونا مطمئن با جمهوری اسلامی سخن میگویند، و اگر ضرور افتاد درچشم بهم زدنی دشمنان جمهوری اسلامی را به دشمنان خود تبدیل میکنند. بیا نیه مورد بحث ما، در واقع حتی علیرغم نیت خیری که پشت سرآن متصور است ابتکاری بدیع برای گسترش تفرقه بود.
توسل به ریسمان نوستالژی کار ساز نیست
بر عکس سخن عده ای؛ گسترش طرفداری مردم از سلسله پهلوی، یک پدیده صرفا گذرا در پروسه مبارزه باجمهوری اسلامی نیست! باتوسل به نظریه نوستالژی نمیتوان دلایل واقعی نفوذ نیروی سلطنت درافکار عمومی را کم رنگ کرد. عدهای ازدلبستگان به انتخابات در جمهوری اسلامی، به خصوص در صف نیروهای چپ اپوزیسیون مقیم خارج، شرکت در آن را، با استدلال ثابت همیشگی انتخاب بین بد و بدتر تجویز میکنند. ولی همین طیف، تمایل همان مردم به باز گشت به حقوقی را که در زمان پهلویها داشتند بر نمیتابند. انتخاب بین بد وبدتر از نظر آنها فقط زمانی پذیرفتنی است که به رقابتهای درونی نیروهای همین نظام مربوط باشد، و نه انتخاب ما بین دو نظام. آنان نمیخواهند اعتراف کنند که در طول این ۴۰ سال گذشته، تقریبا تمامی تلاشهای مطالباتی بخش بزرگی از زنان ومردان کشور تلاش برای به دست آوردن همان حقوق از دست رفته زمان شاه سابق بوده، که یک به یک، با بیرحمی و سرکوب بیمانندی از مردم پس گرفته شده است.
بی توجهی یا کم بها کردن این تجربه، درعدم درک دلایل گسترش هواداران سلطنت در سطح جامعه و برعلیه ایده جمهوری خواهی اهمیت درجه اول دارد. مردم عادی ۴۰ سال است که زیر تابلو یک جمهوری خشن، سرکوبهای بیرحمانه سیستماتیک را حتی در خصوصی ترین امور شخصی خود تجربه میکنند. حدود یک سوم هم نسلان ما که در آن گذشته زندگی کردهاند هنوزهم در قید حیاتند وبخشی از آنها به نمادهای سلطنت حس مثبت نشان میدهد، و نسل جوان عاصی از شرایط جهنمی که نامش جمهوری اسلامی است، به طرق مختلف از شرایط آنزمان داستانها شنیده و عکسها وفیلمهای دیده، و مهمتر از همه، شرایط مشابه آن دوران را در زمینه آزادیهای مورد مطالبه خود، از طریق ماهوارها ودنیای مجازی هر روزه در مقابل چشمان باز خود در کشورهای غربی مشاهده میکند. کسانی که به دلیل استبداد شاهی و سرکوب آزادیهای سیاسی و صنفی در آن دوره، قادر به هضم این حقیقت نیستند ویا آن را کم رنگ میکنند، نمیتوانند با مردم همراهی کنند، لابد پذیرش وجود چنین حقوقی در زمان سابق، حقانیت انقلاب بهمن و نقشی که ما در آن بازی کردیم را ویران میکند. بر عکس هیاهوی: "سلطنت نه ممکن است و نه مطلوب"، اگر مردم سلطنت را مطلوب تصور بکنند، تبلیعات وتلاشهای رقبای سلطنت در منصرف کردن مردم باید به حقایق فوق بی توجه نماند. همه شواهد حاکی است که در بدترین سناریوی ممکن در تحولات آتی، شانس سلطنت در ایران در ملایمترین بیان کمتر از شانس رقبای خود برای زمینی شدن نیست!
تلاش برای خیر عمومی از تلاش برای کسب دموکراسی جدا نیست
تلاش برای خیروصلاح عمومی ملی نمیتواند و نباید جدا از تلاش برای تحقق دموکراسی در کشور باشد. آنجا یی که ضرورت همکاری و همبستگی در این جهت در میان است، ترویج تلاشهای حتی الامکان بی شرط وشروط، بی حد و حدود، و بدون چشم داشت باید اصول راهنما باشند. برای بعضیها، اصل همکاری و همبستگی با دیگران بر سر اهداف مشترکی که به نفع عموم است در نظرامری پذیرفته است؛ اما آنها در عمل بر عکس این باور خود رفتار میکنند، و بر آن هستند که جمهوریخواهان تنها باید بعد از اینکه به یک ثقل قدرتمند تبدیل شدند با بقیه همکاری کنند؛ چون در شرایط ضعف، این همکاری به نفع شرکا و رقبای آنها تمام خواهد شد. آنان همچنین بخش دیگری از جمهوری خواهان را به ناروا متهم میکنند که میخواهند با به تعلیق در آوردن هویت جمهوری خواهی خود، وحدت یک جانبه همه با آقای رضا پهلوی را به بهانه یک دموکراسی خواهی کلی که معلوم نیست چه معجونی است پیش ببرند. جایگزینی شر ولایت فقیه با یک نظام دموکراتک یک امر ملی است که بسیاری از گروههای اجتماعی و گرایشات سیاسی در آن ذینفعاند. هنوز خرس وحشی را شکار نکرده نمیتوان بر سر سهم خود از پوست آن دست به بسیج عمومی برعلیه رضا پهلوی و دیگران زده، و استفاده از کارتهای بازی ولایت بر علیه سلطنت را بر بقیه تحمیل کرد. سخنگویانی از"اتحاد جمهوریخواهان" همیشه از حمایت وامضای ۱۰۰۰ واندی نفره زمان بنیانگذاری آن برای مرعوب کردن منتقدین خود سود جسته، و بطور تاسف باری در مورد افراد و دلایل پشت سر بنیانگذاری این اتحاد، و نیز آن چه که بر سر آن تا به امروز آمد و آن را به تشکیلات چند ده نفره کنونی تبدیل کرد عمدا سکوت پیشه میکنند، و در عوض اعتماد یک جانبه از بقیه به راهبردهای خود، از جمله همین بیانبه ۴ جریان را طلب میکنند. متاسفانه آن سرمایه ارزشمند اولیه در قمار رفاقتها ورقابتها بر سر پوست همان خرسی که هنوز شکار نشده بود از دست رفت، و هرکسی را که بیرون از این تشکیلات، تلاشی برای طرح ایدهای نو در جهت گرد آوری و بسیج نیرو حول خواستههای عمومی تر دموکراتیک، و ترک کردن بازی ولایت کرد، سرزنش نمود و تنها گذاشت، و هنوز هم برای این نوع ازرفتارهای آنان پایانی متصورنیست.
مبانی مناسبات نیروی چپ و جمهوری خواهان با دیگران چیست؟
اگرمناسبات سیاسی فیمابین جمعیتهای وابسته به چپ ایران با دیگر سازمانهای موجود درجامعه سیاسی کشور برمبنای هویت ایدئولوژیک وسمت گیریهای آرمانیای که هنوز کسی تحقق آن را در قالب یک مدل اجتماعی مشخص ندیده وتجربه نکرده، تنظیم شوند، وضع به همین منوال میشود که اکنون وجود دارد. همه باطل، شر و نا حقاند جز نیروی چپ. این همان تفکر منجمد از بدترین نوع آنست که دهه هاست تحت عنوان چپ، هم قصد خفه کردن دگر اندیشان را داشته است و هم ساکت کردن محافل چپ رقیبی که ازمنظر این دیدگاه به اندازه کافی چپ نبودهاند. همین استدلال در مورد محافلی که زیر نام جمهوری خواهی قصد ایجاد یک تشکل فراگر را دارند، با کمی تحفیف صدق میکند. ظاهرا این موضوع بدیهی را بسیاری میپذیرند که سازمانهای منتسب به گرایش چپ درایران و جمهوری خواهان، باید بر مبنای برنامه سیاسی خود به تعیین دوست و دشمن خویش بنشیند. اما از سوی دیگر، واقعیت موجود این است که این محافل برنامه مشترک و واحدی ندارد، و هر گروهی از آن نیز پرچم مخصوص خود را حمل میکند، وبر حفظ آن اصرار میورزد. در برنامههای موجود آنها یا اولویت سیاسی-برنامهای مغشوش ونا روشن و گم ودوپهلو است، ویا اگر روشن است خیال پردازانه و آرمانی و غیر قابل تحقق است.
اگر منظور از "نیروی چپ جمهوریخواه"، احزاب و سازمانهای و افرادی هستند که به موازات تاکید بر تامین مساواتی زمینی و قابل وصول برای مردم کشوری به نام ایران، اصول دموکراسی را بدون پیشوند و پسوند میپذیرند، در این صورت این چپ باید از چنگ انداختن بر صورت دیگرمدافعان دموکراسی که درمیانه ویا راست اپوزیسیون جمهوری اسلامی قرار گرفته خداحافظی بکند. بخش عمدهای از این نیروی چپ جمهوریخواه درغرب، زندگی در شرایط سوسیال دموکراسی تا لیبرال دموکراسی را بطور زنده تجربه کرده، واز اغلب ارزشهای مشترک وغیر مشترک مثبت هر دو مدل مطلع بوده و در زندگی شخصی خود از آنها بهره برده است. اما تا کار به عرصه سیاست در ایران کشیده میشود اغلبشان پرچم ضدیت با هر دو مدل را بلند میکنند. این طیف از چپ، فاقد هر نوع شهامتی برای تایید این ارزشهای مثبت و گنجاندن آنها در در اولویتها وخط مشی سیاسی و متون برنامهای خود است. اصولا معلوم نیست این طیف به دنبال چه چیزی است. ظاهرا همه به دنیال بهترین هایی هستند که فقط به دست خود آنها خلق شدنی است، و هرچه بیشتر میجویند کمتر مییابند. فهم این حقیقت ساده فقط نیاز به اندکی عقل متعارف دارد ((common cense که درک کند: هیچ اولویت دیگری به جز دموکراسی نمیتواند پتانسیل لازم را برای تشکیل یک اراده ملی فراگیر به منظور جایگزینی نظام ولایت بسیج کند. آن سرابی که بیانیه جمهوری خواهان دیگران را از آن میترساند، دموکراسی نیست بلکه منشوری است که تقسیم و تجزیه مدافعان دموکراسی از هر نوع ورنگ آن را، مقدم بر به رسمیت شناختن مشترکات عمومی مابین آنان میداند، و کسانی که این مشترکات را یاد آوری کرده وضمن پذیرش حفظ هویتهای جداگانه در تشکلهای مجزا ازهم، خواهان همکاری بر سر این مشترکات هستند را به هیچ قیمیت تحمل نمیکند، و بعد مدعی نمایندگی پیگیرترین دموکراسیها در قالب خالصترین جمهوری میشود.
ضامن گذر به دموکراسی و استقرار آن چیست؟
نه جمهوریخواهی محتص چپ هاست و نه دموکراسی معادل جمهوری است. به طور اخص در مورد ایران، بر عکس ادعای برخی جمهوریخواهان، همه عوامل برای تبدیل هم مشروطه سلطنتی و هم جمهوری خالص به استبداد، تقریبا بطور یکسان مهیاست. امروزه، حتی جوامع بسیار پیشرفتهای با نهادهای بسیار جا افتاده دموکراتیک در معرض حمله و نابودی از سوی نیروهای واپس گرایی قرار دارند که از درون مجموعه مناسبات موجود در درون ومابین جوامع انسانی، مدام باز تولید شده و قدرت میگیرند. تجربه پیروزی ترامپ، روی کار آمدن شخصیتهای نیرومند دیکتاتور مآب در برحی کشورهای اروپای غربی، و خیز نیروهای نژادپرست در اروپا برای تسخیر قدرت دولتی به اندازه کافی بر نظریات قدیمی در مورد قوانین حاکم برسیر تاریخ خط بطلان کشیدهاند. هیچ تضمین قطعی برای گذر به دموکراسی از طرق جمهوری یا مشروطه سلطنتی در کشور ما وجود ندارد. تجربه نشان میدهد که تبدیل یک حمهوری عرفی دموکراتیک به یک جمهوری مادام العمر دیکتاتورمآب، پدیدهای شایع در اغلب کشورهایی رو به توسعه بوده است. باید این حکم را با گوش جان شنید و باورکرد تازمانیکه مکانیسیمهای کنترل قدرت شکل نگرفته باشند هیچ ضمانتی برای گذربه دموکراسی و تثبیت آن وجود نخواهد داشت، وبر همین اساس، نه مشروطه سلطنتی و نه جمهوری نباید مرز عبور ناپذیر مابین نیروهایی باشند که اولویت سیاسی آنها جایگزینی خیر دموکراسی به جای شر جمهوری اسلامی است. تمامی کسانی که امروزه رضا پهلوی را به جای جمهوری اسلامی مینشانند، ویا در بهترین حالت میکوشند یک بر خورد یکسان و موازی با هر دو را، با شانتاژ و جوسازی به دیگر نیروهای جمهوریخواه و گروههای اتنیکی تحمیل کنند، تحقق هدف مقدم دموکراسی در ایران را به تعویق انداخته و در عمل به ابزار دستگاه ایدئولوژیک-تبلیغاتی جمهوری اسلامی تبدیل میشوند.
وابستگی به خارج
گرچه عموما اتکای نیروهای سیاسی و دولتها به یک کشور یا بلوک خارجی در تعیین سیاستهای کلان خود میتواند خیانت تعریف شود؛ اما نمونههای تاریخی خلاف آن نیز کم نیستند و موضوع به این ترتیب که در فرهنگ سیاسی اپوزیسیون ایرانی حقیقت نمایی شده نیست. این مقوله هم مثل خیلی ازمفاهیم موجود در فرهنگ ما سیاست زده شده است.
یکی از تبلیغات مردم پسند طرفدران ملی گرای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا وابستگی بریتانیا در تعیین بخش بزرگی از سیاستهای کلان خود به اتحادیه اروپا بود. طرفداران خروج بریتانیا با شعار "استقلال از اتحادیه اروپا" توانستند میلیونها رای اضافی را از آن خود ساخته وبر طرفدارن وابستگی به اروپا پیروز شوند. ولی یقیبا اغلب پیشرفتهای عمده بریتانیا از سیاسی گرفته تا اقتصادی در طول ۷۰ سال گذشته در سایه روابط تنگا تنگ آن به اتحادیه اروپا مقدور شده بود. وقتی دوگل به عنوان معاون وزیر دفاع فرانسه دریافت که وزیر دفاع فرانسه یعنی ژنرال پتین، قهرمان محبوب ملی جنگ اولی جهانی فرانسویان، به هیتلر خواهد پیوست، بدون درنگ، مخفیانه وشبانه به لندن پرواز کرد، و درهمان شب وینستون چر چیل وژنرال دوگل قرار داد مشترکی را امضاء کردند که اهالی دو کشور را بطور اتوماتیک به شهروندان یک دیگر تبدیل میکرد و فرانسه و انگلیس وطن همه آنها محسوب میشد. اتکای همه جانبه دوگل وفرانسه به بریتانیا طبق تعریفی تنگ وباریک از استقلال، باید مایه اسارت وحقارت وبدبختی فرانسویان میشد، ولی نتیجه درست بر عکس از آب در آمد. فرانسه بدون اتکاء و وابستگی به بریتانیا استقلال و غرور ملی و رشد و پیشرفت بعدی خود را نداشت، و از آن سو معلوم نیست اگر چنین توافقی بین این دو کشور صورت نمیگرفت سرنوشت خود بریتانیا و نتیجتا جنگ جهانی دوم به کدام سو میچرخید؟ اکنون ویتنام کشور قهرمان نسل ما، از ترس بلیعده شدن خود توسط چین وارد مناسبات نظامی با آمریکایی شده که هزاران تن بمب و سم بر سر مردم آن کشور در زمان جنگ ویتنام ریخت. اپوزیسیون چپ ایرانی هم مثل حکومت ایران، در چهره مک کین یک جنگ افروز ضد ایرانی حامی اسراییل را میدید و در گذشت وی مایه مسرت مشترک آنان و حکومت ایران شد. اما ویتنامیها ئیکه قبلا در زمان حیات مک کین به احترام تلاشهای وی در برپایی مناسبات نوین بین آمریکا و کشورشان، مجسمه وی را ساخته بودند، بر مرگش اشک ریختند و تاسف خوردند. اتکاء ایران به حمایت خارجی آمریکا و متحدین اروپای غربی آن در خاتمه جنگ دوم جهانی، خروج نیروهای شوروی از ایران را تضمین و یک پارچگی سر زمینی آن را حفظ کرد.
نه نگاه به شرق "رهبربا بصیرت" نامش استقلال است، و نه انزوای جویی نوع جمهوری اسلامی و کره شمالی، و هر دو آنها هم میتواند در ردیف خیانت به مردم ومنافع کشور دسته بندی شوند. وقتی که سهم ایران از دریای خزر از دست رفت، کمتر کسی از مدافعان بیانیه مورد بحث ما به دفاع از حق و سهم ایران در دریای خزر برخاست. حتی بعضیها، مدافعان سهم ایران را به زیاده خواهی و پیروی از ناسیونالیسم افراطی ایرانی متهم کردند. مناسبات جمهوری اسلامی با چین وروسیه از آن نوع مناسباتی است که اغلب غیر شفاف و مورد سوال میهن دوستان ایرانی است. مهدی کروبی در زمانی که هنوز در بازداشت خانگی نبود، زبان به افشای نقش محرب روسیه در یاری به حکومت برای سرکوب جنبش سبز گشود. خوب چرا باید همیشه خطر وابستگی به آمریکا برجسته شود، اما چین وروسیه در نزد منتشر کنندگان این بیانیه از چنین حساسیتی معاف شمرده شوند.
عوامل اصلی تغییر حکومتهای استبدادی
تغییر اغلب حکومتهای استبدادی از نوع خاورمیانهای آن از جمله ایران معمولا از ترکیب مناسب ۴ عامل نتیجه شده است: مردم ناراضی؛ اپوزیسیون متحد، شکافهای درون حکومتی و پشتیبانی خارجی. برای یک نیروی سیاسی که به دنبال جایگزینی دموکراسی به جای ولایت است کوشش برای همگرایی همه محافل وشخصیتها و احزابی که اولویت درجه اولشان بر قراری دموکراسی است، استفاده از شکافهای درونی حکومت، مراجعه به مردم برای کسب مشروعیت وحمایت و تلاشهای برای جلب حمایت خارج همه گی جزو بایدهاست. در رابطه با عامل کمک خارجی، تا زمانیکه اپوزیسیون متحد نباشد نه کسی حاضر به حمایت جدی ازآنست ونه اگر حمایتی جلب شد در نزد بقیه مشروع تلقی خواهد شد، خصوصا اگر مسئله پول در میان باشد. اما حوادث اغلب خارج از کنترل آرزوهای ما سیر میکنند، و رسیدن به یک اتحاد وسیع به عنوان پیش شرطی مشروع برای جلب حمایتهای سیاسی خارجی؛ نباید مانع از تلاش برای تماسها وارتباطات عادی برای زمینه سازی کسب حمایتهای بعدی از اپوزیسیون ایرانی باشد.
مناسبات تنش زا به ضرر جمهوری خواهان است
روشن است که درشرایط حاضرهنوز توافقی بر سرضرورت همکاری همه نیروهای دموکراسی خواه برای جانشینی جمهوری اسلامی شکل نگرفته است، وکسانی که ایده همکاری با مشروطه خواهان را طرح میکنند با تهمت ودشنام و تهدید جمهوریخواهان روبرو میشوند. این تصور که منافع کشور همان منافع جمهوری اسلامی است، ایران در محاصره دشمنان و حظر تجزیه است، و اقای رضا پهلوی ونیروهایش متکی و وابسته به آمریکا ورقبای منطقهای ایران هستند، فضا را برای ایجاد یک مناسبات عادی با آنها نا ممکن کرده است. نابخردانه ترین و خطناکترین استدلالی که از سوی صاحبان این بیانیه بر علیه طرفدران فکر اتحاد وهمکاری وسیع در صف اپوزیسیون با تقلید و دنباله روی از اصلاح طلبان شریک نظام ولایت به تازه گی طرح شده است، خطر سوریهای شده ایران در صورت نزدیکی بقیه اپوزیسیون به جریان رضا پهلوی بر سراهداف مشترک است. بدون تردید این هم یکی از نقاط تشابه محافلی در حکومت جمهوری اسلامی با منتشر کنندگان بیانیه جمهوری خواهی است. سایه سمت گیریهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر علیه آمریکا و رقبای منطقهای ایران بر بیانیه جمهوریخواهان سنگینی میکند. خوب، در چنین وضعیتی، کوشش برای برپا ساختن یک همبستگی فراگیر در سطح اپوزیسیون ایرانی برای گذر از شرایط حاضر بسی دشوارتر خواهد بود. و هیچ بعید نیست که رهبر"با بصیرت" هم اجازه تسلیم و کنار آمدن با ترامپ را به شرط حفط بارگاه خلافت خود صادر کرده، و ترامپ هم متقابل اعلام کند که جمهوری اسلامی در طی ۴۰ سال گذشته به اندازه ۴۰۰ سال پیش رفته است.
نتیجه بخشی اقدامات وتبلیغات جمهوریخواهان بر علیه گسترش نفوذ آقای رضا پهلوی به چه میزان است؟
در مورد سنجش تاثیر تبلیغات همزمان وهمآهنگ شده علیه رضا پهلوی هیچ گونه بر رسیای در مطبوعات اپوزیسیون در دسترس نیست. اما بعضی شواهد نشان میدهند مطالب ترویجی وتبلیغی نوشتاری بر علیه سلطنت،، تاثیری برعکس انتظار درسطح بعضی از رسانههای عمومی مجازی متعلق به جامعه سیاسی ایران دارند. هرنوع نوشتهای از تبلیعی گرفته تا تحلیلی و تحقیقی و خبری با جهت گیری مثبت نسبت به سلطنت، با استقبال وسیع خوانندگان و آرای مثبت آنها روبرو میشود، ونوشتههای علیه سلطنت و طرفداری از جمهوری اقبال منفی خوانندگان را در پی دارد. این آرا الزاما به معنی آن نیست که همه این رای دهندگان منفی یا مثبت آن مطالب از ابتدا تا انتها مطالعه کرده و بعد نظر دادهاند، ولی قطعا آنها از جهت گیری اغلب این مطالب مطلع بوده و بر اساس آن رای خود را به ثبت رساندهاند.
نمونههای پای این نوشته، ازپر بیننده ترین سایت فارسی مجازی یعنی"گویا" گرفته شده و تقریبا تمامی نوشته و اخبارمهم مثبت و منفی مرتبط با سلطنت را در ۴۰ روز اخیرشامل شده است. گرچه تعداد کل خوانندگان هر مطلب در این نمونهها نامعلوم است و مشخص نیست دقیقا چه تعدادی از آنها مطالب مورد نظر را خواندهاند ولی آمار کسانیکه رای مثبت و منفی خود را نسبت به نوشتهها ثبت کردهاند روشن است. به بیان دیگر، ما نمیدانیم دقیقا چه تعدادی مطالب مورد نظر را خواندهاند ولی تعداد آن هایی که در رای گیری شرکت کردهاند معلوم است. در کل در بهترین حالت، حد اکثر آرای مثبت مخالف با سلطنت زیر ۱۱. ۲۵ درصد است، و نوشتههای مثبت دراین مورد بالای ۸۸ درصد آرا را از آن خود ساختهاند. مثلا، نوشته اقای رضا علیجانی برعلیه سلسله پهلوی ونمادهای کنونی آن، ۵۳۷۳ رای منفی را در پی داشت، ولی تعداد آرای موافق نقطه نظرات این نوشته تنها ۳۵۴ نفر است. و یا نوشته اقای کشتگر به نام "سلطنت نه ممکن است ونه مطلوب است"، با آرای مخالف ۳۲۵۹ نفرروبرو شده ولی آرای موافق آن تنها ۱۴۶ مورد است. به نظر میرسد به هر میزان ایراد وانتقاد به آقای رضا پهلوی و مرتبطین و سیاستهای وی لیست طولانی تری مییابد، به همان ترتیب نیز آرای منفی مطلب انتقادی بالا میرود. بد نیست یک نمونه هم از یک نوشته مثبت نسبت به سلطنت را در این جا نشان دهم. به نوشته خانم الهه بقراط به نام "نوستالژی دوران درخشان پهلویها؛ پلی بین گذشته و آینده برای عبور از یک گسست تاریخی" ۱۴۵۷ نفر رای مثبت دادهاند وآرای منفی آن تنها عدد ۲۴۸ است. بعد از نامه عدهای به دولت آمریکا برای حمایت از آقای رضا پهلوی واکنشهای گستردهای از سوی منتقدین بر علیه وی شروع شد، که منجر به انتشار بیانیهای دراین مورد از سوی دفتر وی در تکذیب رابطه چنین درخواستی با شخص وی گردید. در عین حال مقالهای از اقای کشتگر نیز در مورد تقبیح و مذمت چنین در خواستهایی در سایت زیتون چاپ شده که در سایت گویا نیز باز نشریافت. دقت در تعداد آرای دو مورد ذکر شده نیز بر عکس تبلیغات و واکنشهای منفی پیرامون این نامه و مرتبطین آن با فاصله بسیار زیادی به ضرر منتقدین آن ثبت شده است. باید توجه داشت که این آراء تا درجه معینی در معرض سوء استفادههای سایبری گروههای ذینفع خصوصا از سوی افسران سایبری نظام مستقر در کشور هستند. از انجایی که شخصا به خود اصل این دادههای آماری دسترسی نداشتم، تشخیص و تصفیه این دست کاریها برای من نامقدور بوده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید