قَسَم به گُل
به های هایِ ابرِ خسته جان
که رهگذارِ لحظه هاست
ز کشتزارِ تشنه ای
به آذرخشِ شوخِ خنده ای
به سایه ای که می دَوَد
به سوی آشیانه ای
به ماهِ روشنِ خیال
که آشنایِ چشمِ عاشق ست
به چلچراغِ اختران
که دانه های سفره ی شب است
قَسَم به صبحِ دلگشایِ پنجره
قَسَم به گُل
که زاد روزِ زندگی ست
همیشه ناگهان...
به شبنمی که با نسیم می رَوَد
به رقصِ برگ وُ سازِ باد
به سبزه های مست
به مهرِ بی قرار وُ بی دریغ
به چشمه ای که آینه ست
برای گیسوانِ هر درخت
قَسَم به چهره ی شکسته ی زمان
به دستِ پینه بسته ی زمین
به انزوا وُ یاد
به رنگ ها وُ جلوه ی جهان
چو بوسه ای به سادگی، همین
که دوست دارمت بشر، چو آسمان
2012-06-27
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید