رفتن به محتوای اصلی

و حالا بعد از جان بولتون، و قبل از حمله ی نظامی احتمالی به ایران

و حالا بعد از جان بولتون، و قبل از حمله ی نظامی احتمالی به ایران

 

و حالا بعد از جان بولتون، و قبل از حمله ی نظامی احتمالی به ایران

 

اخراج جان بولتون از کاخ سفید، چه در ارتباط با ایران باشد و چه در ارتباط با ایران نباشد، الزاماً به معنای کمتر شدن خطر حمله ی نظامی به ایران نیست.
خطر حمله ی نظامی به ایران، با جان بولتون و یا ترامپ، به وجود نیامده است که بخواهد با رفتن یکی از این دو، و یا این هر دو، از میان برود.
این خطر، در ذات و نهاد شرور و تنش آفرین ج.ا و تضاد ماهوی آن با جهان معاصر خانه دارد، و با شیر اندرون شده است و با جان به در رود.
 
ـ حمله ی نظامی، الزاماً نباید توسط آمریکا انجام بگیرد. بمباران محتمل مراکز اتمی ایران توسط اسراییل هم حمله ی نظامی خواهد بود.
و با این روز و روزگاری که ملایان برای ایران و اقتدارش رقم زده اند، کار به جایی رسیده است که حتی عربستان و امارات و شیوخ خلیج فارس هم می توانند در حد وسع خود روی امکان تجاوز نظامی به میهن ما فکر کنند.
 
ـ انواع و اقسام جاسوسان شماره دار و غیر شماره دار، موقت و غیر موقت، روزمزد و سالمزد، و بی جیره و مواجب و با جیره و مواجبِ انواع و اقسام نهاد های رسمی و غیر رسمی و در حاکمیت و بیرون از حاکمیت و متوازی و متقاطع و متنافرِ انواع و اقسام کشور های ذی نفع جهان و منطقه، در انواع و اقسام مراکز نظامی و غیر نظامی و سیاسی و غیر سیاسی و حساس و غیر حساس نظام سوراخ سوراخ ج.ا حضور دارند و جا خوش کرده اند، و حتی در موارد متعددی، به منظور نعل وارونه زدن و نشانی عوضی دادن و رد خود را گم کردن، آی دزد آی دزد گویان، بندگان بی گناه خدا را به اتهام جاسوسی دستگیر و شکنجه و اعدام هم کرده اند.
این ها هر لحظه که کارفرمایانشان اراده کنند، آماده ی فراهم آوردن زمینه ی «مشروعیت» بخشیدن به حمله ی نظامی به ایران، و زدن جرقه ی جنگ هستند.
حتی بالای سر آمریکا و دولتمردان آن، و بالای سر ایران و دولتمردان آن.
بستگی دارد به این که نفر کدام بخش از کدام نهاد امنیتی رسمی یا غیر رسمی کدام کشور و یا کدام جناحِ در حاکمیت یا بیرون از حاکمیتِ کدام کشور باشند.
 
ـ بودند و هستند و خواهند بود در مجموعه ی حاکمیت ج.ا افرادی و نیرو هایی که به دلایل مختلف، از وقوع جنگ و درگیری نظامی استقبال می کنند.
جاسوسان و عناصر نفوذی هم عمدتاً یا از طریق این ها و یا با استفاده از این ها و یا سوار بر موجی که این ها می آفرینند است که توانسته اند و می توانند و خواهند توانست راحت و بی درد سر و پوشیده عمل کنند.

 

ـــــــــــــــــــــــ

 

همانطور که در اردیبهشت ماه گذشته، در مقاله ی «ده قدم تا آخرین نبرد ـ ضرورت آمادگی برای شرایط حمله ی احتمالی نظامی به ایران»، توضیح داده شده است، ترامپ، شدیداً نیازمند حفظ تعادل خود در برآیند کشاکش نیرو هایی است که به صورتی ناپایدار و متغیر، او را تا حالا سرپا نگاه داشته اند.
و آن برآیند اما، خودش متغیری است تابع موقعیت و قوت و ضعف آن نیرو ها در هر مقطعی از مقاطع.
در آنجا به این نکته اشاره رفته است که «حضور امروز [آن روز] جان بولتون و همفکران او را، و شاید حضور مایک پمپئو و غیره را هم، در واقع امر، برآیند کشاکش آن نیرو ها به ترامپ تحمیل کرده است.»
و آمده است:
... آیا ترامپ که سرانجام، بعد از کشاکش های پیدا و پنهان، و فراز و نشیب های مختلف، فعلاً جان بولتون را به درون حاکمیت آمریکا راه داده است، در نقطه یی ناچار خواهد شد که میان سیاست خودش و سیاست نئوکان ها و مشابهانشان و کسانی که روی حمله ی نظامی به ایران و درگیر کردن آمریکا در پی آمد های آن متمرکز شده اند، یکی را انتخاب کند؟
و اگر فرضاً بخواهد به سوی چنین انتخابی برود، آیا امکان این انتخاب را خواهد داشت؟
... در صورت جدی شدن احتمال این انتخاب، باید مراقب حوادث غیر مترقبه یی بود که برای منصرف کردن ترامپ، و قرار دادن او در برابر عمل انجام شده، برنامه ریزی شده باشند.
در چنان شرایطی لازم است که به طور مضاعف، نسبت به وقوع حوادث غیر مترقبه ی احتمالی، هشیار بود.
و این حوادث غیر مترقبه ی احتمالی، عمدتاً می توانند محصول فعل و انفعالات و خدمات متقابل بخشی از نظام حاکم بر میهن ما، به شمول عناصر نفوذی دستگاه های اطلاعاتی بیگانه در جا به جای آن، و جنگ افروزان کوچک و بزرگ و خرد و کلان آمریکایی و اسراییلی و منطقه یی باشند...
الی آخر.

و حالا بعد از اخراج جان بولتون از کاخ سفید که بنا به شواهدی (از جمله آنچه خود او پیش تر از این ها در تئوریزه کردن قضیه، به تفصیل نوشته بود) می توان حدس زد که احتمالاً در صدد تضمین دادن به نتانیاهو و تشویق او به ورود یک طرفه و یک تنه ی اسراییل به جنگ از طریق بمباران مراکز اتمی ایران، و قرار دادن ترامپ در مقابل عمل انجام شده، و درگیر کردن اجباری و ناخواسته ی او در ماجرا بود، چه پیش خواهد آمد؟
و نتیجه ی انتخابات فردای اسراییل، چه تأثیری در روند قضایا خواهد داشت؟
 
حمله ی بی سابقه ی شنبه ۱۴ سپتامبر به آرامکو و تأسیسات نفتی عربستان، در ابعادی که منجر به «کاهش دو برابری» استخراج نفت عربستان، آن هم در وقتی که آرامکو تصمیم به عرضه ی سهام خود به بازار های جهانی گرفته است شد، آیا تصادفی است و یکی از همان «حوادث غیر مترقبه» یی که در بالا به آن ها اشاره شده است نیست؟
سخن پمپئو که تأکید می کند که کار، کار «ایران» است (و ظاهراً هم همینطور است) و پیشنهاد سناتور لیندزی گراهامِ بسیار با نفوذ ـ که پیشتر ها هم با صراحت و بی هیچگونه ابهامی خواهان حمله به ایران شده بود ـ به ترامپ که به پالایشگاه های نفت ایران حمله کند و منهدم کندشان و جنوب ایران را و خلیج فارس را به آتش بکشد، آیا جزیی از همان سناریویی که توضیح داده شد نیست؟

شوخی شوخی، با نفت و پترودلار هم شوخی؟
بر سر نفت و پترودلار، کشور ها ویران شده اند و حکومت ها سرنگون شده اند.
صدام ـ به روایتی ـ بر سر پترودلار، و رؤیای او به تغییر واحد ارزی خرید و فروش نفت در کل منطقه و جهان بود که دخلش آورده شد.
محمد رضا شاه خودمان را هم، بر سر پترودلار بود که به آن روز انداختند.

 

ـــــــــــــــــــــــــ

 

ج.ا زیاد فکر نکنیم که به درد آمریکا و اسراییل نمی خورَد. بار ها خورده است. و خیلی هم خورده است.
و تا زمانی محدود، بالقوه می تواند بخورد.
تا زمانی که معلوم نیست هنوز به سر آمده باشد.
 
برای همین است که به احتمال بسیار زیاد، و قریب به یقین، ترامپ راست می گوید که قصد تغییر نظام در ایران را ندارد. او حتی اگر وارد درگیری نظامی با ج.ا شود، قصدش نه تغییر، بلکه حفظ همین ج.ا خواهد بود. اما در حالت بسیار تضعیف شده اش:
در حالتی که همچنان بتواند به جنایات مستقیم و شبانه روزی اش علیه مردم بی دفاع خود در اندرون ایران ادامه دهد بی آن که قادر باشد زیانی به بیرون از ایران برساند.
در حالتی که همچنان سود وجودش برای آمریکا و اسراییل بیشتر از زیان وجودش باشد.
من راضی او راضی، گور پدر ناراضی!

 

ـــــــــــــــــــــــــ

 

اگر سقوط ج.ا، منجر به پیروزی مردم شود ـ و معلوم نیست که چنین شود ـ سیاست ایران آزاد و آباد فردا، سیاست موازنه ی منفی خواهد بود. سیاستی که مبنای آن را همزیستی مسالمت آمیز با تمام جهان تشکیل خواهد داد، و جهان معاصر، چه بخواهد و چه نخواهد، چاره یی به جز تمکین در برابرش نخواهد داشت.

دشمنی ج.ا با جهان معاصر، ماهیتی ماقبل تاریخی و مربوط به عصر مادون سرمایه داری دارد، و بالاخره در نقطه یی زیانش بیشتر از سودش برای سرکردگان و نگاهبانان و پا اندازان و غیره غیره «سرمایه» و نظم نوین جهانی آن خواهد شد.

برای آن ها، ج.ا تا جایی که سودش بیشتر از زیانش باشد (چنین سود و زیانی هیچ وقت نمی توانند مساوی با یکدیگر باشند) نه تنها قابل تحمل است، بلکه به دلیل سد بودنش در برابر آنچه از سیاست «موازنه ی منفی» در یک ایران بالقوه ی آزاد و آباد و مستقل که حرف اول و آخر را در منطقه ی خاورمیانه خواهد زد حاصل می شود، مورد حمایت پیدا و پنهان هم هست.
برای آن ها.
به خصوص، برای آمریکا، و برای اسراییل که در سایه ی حمایت های بی دریغ آمریکای جمهوری خواه و دموکرات و باز و کبوتر و گنجشک و کلاغ، فعلاً خود را مهم ترین و تأثیر گذار ترین و تضمین شده ترین قدرت خاورمیانه می بیند، و رقیب نمی خواهد.
 
دشمنی اسراییل و ج.ا، حتی در آن زمان که هنوز خمینی یی در کار بود و دشمنی این دو پایه های ایده ئولوژیک داشت، و نه بر هارت و پورت های مضحک و کاریکاتور وار جانشین او، بلکه بر یک ایده ئولوژی عملگرا، و بر یک عمل گرایی ایده ئولوژیک استوار بود، همان حکایت تحویل دادن سلاح های سفارش شده ی نظام پیشین، به نظام جدید توسط خودِ خودِ اسراییل با واسطه گری خودِ خودِ آمریکا بود به منظور فتح قدس از طریق کربلا!
 و حکایت ایران کنترا بود و باقی ماجرا.
یعنی ماجرا ها.

 

ـــــــــــــــــــــــــ

 
آمریکا، در عصر بوش پسر، تصمیم قطعی به تعیین تکلیف ایران از طریق حمله ی هوایی و زمینی به کشور ما را داشت تا مثل آرزوی به گور برده شده ی پطر کبیر، اما درست در جهت جغرافیایی مخالف نظر او، از آب های گرم خلیج فارس تا آن طرف آب های سرد دریای مازندران را در زیر سلطه ی خود در آورد.
می بایست عمده ترین مانع از سر راه برداشته شود.
از سر این راه و خاکریز های آن.
«استقرار دموکراسی از دمشق تا تهران» و نقشه ی «خاورمیانه ی بزرگ» و کذا و کذا را که از یاد نبرده ایم.
و جای دوست و دشمن نشان دادن های آن ولی فقیه مکلا را که پس از سقوط صدام، در جستجوی «پدر بزرگوار» سوم، خود را در «سمت درست تاریخ» قرار داده بود و به طرف «صلح طلبان قلابی»، و مخالفان و افشا کنندگان طرح های بوش و دیک چنی و رامسفلد و کاندولیزا رایس و همین جان بولتون خوش سبیل، سنگ و کلوخ پرتاب می کرد.
 
و آن عمده ترین مانع بر سر راه تحقق معکوس آرزوی به گور برده شده ی پطر کبیر، و ترسیم نقشه ی نوین خاورمیانه، چه به لحاظ حغرافیایی و چه به لحاظ استراتژیک، کشوری بود یکپارچه با یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربعِ به هم پیوسته.
آیا زمان برداشتن این مانع از سر راه فرا رسیده است؟
معلوم نیست.
یعنی نه هنوز تا این لحظه.
یعنی دستکم نه از راه هایی مثل جنگ زمینی مستقیم و اشغال ایران.

 

ـــــــــــــــــــــــــ

 

اما بدون سرنگون کردن ج.ا با استفاده از فرصت های محدودی که هنوز در اختیار ما هستند ـ و معلوم نیست که همچنان در اختیار ما بمانند ـ آیا آن زمان فرا نخواهد رسید؟
زود تر از آن که دیر شده باشد؟
که گفت:
«نا گهان چه قدر زود، دیر می شود!»
بدون استقرار یک نظام مقتدر آزاد، مستقل و غیر وابسته، جدا از هر مسلک و مرام و مذهب و ایده ئولوژی، و پاسخگوی نیاز های اولیه ی عدالت اجتماعی و اقتصادی و ملی و قومی و غیر قومی به عنوان تضمین تداوم حیات ایران یکپارچه ی یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربعی، چه طور؟
 
۲۵ شهریور ۱۳۹۸

www.ghoghnoos.org

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمد علی اصفهانی
برگرفته از:
www.ghoghnoos.org
منبع:
ققنوس ـ سياست انسانگرا

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید