رفتن به محتوای اصلی

" هستی" ، نمی بخشاید وُما- باید نبخشیم

" هستی" ، نمی بخشاید وُما- باید نبخشیم

در شادمانی‌های هستی
انسان، حضوری، مست دارد.
باران، به جان ِ عاشق‌اش بايد ببارد.

 

آواز را در جانِ او شوری، شگرف‌ ست.
وقتی درخت اش را بهاران، می‌سُرايد
وقتی که رخت اش، بی‌قرار ِ آفتاب‌ ست
او را چه ترسی از شقاوت‌های برف‌ ست؟

 

همزاد ِ آتش‌های ديرين
همريشه‌ی آب است وُ خورشيد.
در مهربانی‌های جاری
شادی ِ شور ِ زيستن را
در چشم‌هايش می‌توان ديد.

 

بايد زمين، بر خود ببالد
دستی به دست ِ اين چنين، سرمست دارد.

آن کيست اما؟
آن کيست می‌خواهد چنين، مستی نباشد؟

آن کيست می‌خواهد که اين زيباترين را
از باغِ ما بردارد وُ بر دار دارد؟

 

"هستی"، نمی بخشايد وُ ما

بايد نبخشيم-
آن دست ِ پستی را که با ما کار دارد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

برگرفته از:
ایمیل دریافتی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید