بر عکس این روزها که شهر بزرگی است مملو از آدم های کوچک. همه نوع آدم های کوچک؛ از قاچاقچیان مواد مخدر روستاهای کوچک گرفته تا کلان دزدها از کلان شهرهای دور و نزدیک. به جز مشتی خاطرات ریز و درشت و تظاهراتی که بر علیه حکومت نوپای جمهوری اسلامی در شهر براه می انداختیم، شهر ما نه شهر مرمر و عاج بود و نه شهر درد و رنج، آنگونه که امروز است برای آن آدم های بزرگ قدیمی که تگرگ مرگ حکومت دزدسالار جمهوری اسلامی، آنها را به کپرهای پلاسیده حاشیه شهر رانده است، و دزدان و دروغگویان حرفه ای همانند قصابان ساتور به دست بر گذرگاه ها و کاخ های بندرگاها مستقر.
آری همانگونه که از تصاویر هویداست ١٥ هزار روز از آن واپسین روزهای خرداد ١٣٥٨ گذشت. آن روز که با قوطی رنگ فشاری بازمانده از نوشتن شعارهای نیمه شب های قبل از انقلاب، بر روی پارچه سفید نوشتم "دیکتاتوری محکوم است چه با نام شاهنشاهی چه با نام اسلامی" و مردم بزرگ آن روز ء چابهار را به تظاهرات و سخنرانی دعوت کردم، که خوشبختانه مردم نیز لبیک گفتند و همراه شدند. اما دریغا که ١٥ هزار روز بعد از آن روز، نه تنها دزدان شهر را دزدیدند؛ بلکه تصاویر و شعارها را هم تصاحب کرده اند؛ و اینک این ما هستیم که محکوم شده ایم، و نه "دیکتاتوری".
و کلام آخر اینکه، حسرتا ١٥ هزار روز تجربه تلخ و سیمای شهر ورم کرده، مفسده و آماسیده من که دریچه ایست الگومانند به دورنمای در هم شکسته کشور بتاراج رفته حافظ و خیام که در آن درازآستینان دزدصفت و آدم کش، انسان را به جرم دو جرعه به دار می آویزند.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
جمعه ٢٠ تیر ١٣٩٩
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید