کشته شدن محسن فخریزاده، از اعضای ارشد سپاهپاسداران و یکی از مسئولان مهم برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران، نقطه اوج ضرباتی است که در سالهای اخیر به نیروهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی وارد شده است.
اهمیت ترور فردی در چنین جایگاهی، در شهرستانی کوچک در نزدیکی پایتخت به هیچ وجه کمتر از عملیات کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه نیست.
شکل انجام این عملیات نیز به اندازه نتیجه آن مهم است و ساختارهای امنیتی و کارآمدی نهادهای متعدد نظامی، انتظامی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران را بهطور بنیادین و بیش از هر زمان دیگر زیر سئوال میبرد.
براساس گزارشهای منتشر شده در رسانههای نزدیک به سپاهپاسداران، تیم عملیاتی مسئول کشتن محسن فخریزاده، در مسیر حرکت او در شهر آبسرد از قبل کمین کرده بودند. طبق این گزارشها، این تیم حداقل هفت عضو فعال در صحنه انجام عملیات داشته است.
معنا و پیام چنین عملیاتی برای نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران که در تبلیغات خود و نیز سرکوب نیروها و فعالان منتقد و مخالف جمهوری اسلامی ایران از اشراف و تسلط کامل خود بر اوضاع میگویند، تکاندهنده است.
ترور یکی از مهمترین مسئولان فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران که حتی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل با صراحت از او نام برده و گفته بود که نام او را باید به خاطر سپرد، در میان انبوه عملیات و اقدامات منسوب به اسرائیل جایگاهی متفاوت دارد.
کمین تیراندازان و یک خودرو بمبگذاری شده، به معنای آن است که عوامل ترور محسن فخریزاده، کاملا از فعالیتهای روزانه و مسیر حرکت او آگاه بوده و از نظر اطلاعاتی بر وی اشراف داشتهاند.
حضور حداقل هفت نفر در تیم عملیاتی در صحنه ترور، به معنای وجود تیم پشتیبانی بزرگتری است که توانسته است عملیات ترور را در شهرستانی کوچک بدون جلبتوجه و برانگیختن شک کسی انجام دهد و ماموران عملیاتی خود را نیز پس از انجام عملیات از صحنه خارج کند.
اسرائیل البته پیش از این هم، با خروج انبوهی از مدارک و اسناد مربوط فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران، توان عملیاتی خود در داخل خاک ایران را به رخ کشیده بود. اسنادی که اتفاقا بخش عمدهای از آن، به فعالیتهای تحتنظر محسن فخریزاده و مرکزی اختصاص داشت که او مسئولش بود.
میزان اسناد ربوده شده به حدی بود که گفته میشود آنها را با کامیون یا وانت از خاک ایران خارج کردهاند اما حتی چنین ضربهای نتوانست باعث شود نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران، حفرههای عمیق موجود در ساختارهای خود را شناسایی و برطرف کنند و مانع انجام عملیاتی به اهمیت ترور محسن فخریزاده شوند.
این ناتوانی در مهار تیمهای اطلاعاتی و عملیاتی اسرائیل در داخل خاک ایران، در تضاد آشکار با تصویری است که نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران بهویژه در مقابل با شهروندان ایرانی، از خود نشان میدهند. نکتهای که دیگر از دید هیچکس نمیتواند پنهان بماند.
اسماعیل بخشی، از فعالان کارگری هفتتپه، که در سالهای گذشته بهشدت تحت فشار نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران بود و ماههای زیادی را در بازداشت سپری کرد و ناچار به اعترافات تلویزیونی شد، در همینباره در توییتی نوشته است: «وقتی نیروهای اطلاعاتی باهوش که از گوش ما به ما نزدیکترند، با هیجان و افتخار در شوهای خبری، من کارگر معترض را بهعنوان جاسوس ترامپ و نتانیاهو به مردم معرفی میکردند، باید هم شاهد خوردن چنین رکبهایی باشند.»
حسین علایی، از فرماندهای سابق سپاهپاسداران هم نوشته است: «این هفتمین ترور دانشمندان هستهای ایران است که همگی آنها به شهادت رسیدهاند. الان بیش از ۱۰ سال است که اسرائیل به طور مرتب در داخل ایران عملیات مختلف از جمله ترور انسانهای دانشمند را انجام میدهد... باید دید چه ضعفی در ساختار و سازوکارهای دستگاههای امنیتی ایران وجود دارد که علیرغم محتمل بودن ترور افرادی مانند شهید فخریزاده و پیشبینی محافظ برای آنها باز هم عملیات اسرائیل موفق میشود.»
او ابراز امیدواری کرده که تشکیلات اطلاعاتی و عملیاتی اسرائیل در داخل ایران منهدم شود.
اما رویکرد و عملکرد فعلی و سالهای اخیر دستگاههای امنیتی احتمالا کسانی مانند حسین علایی را چندان امیدوار نمیکند و به نظر میرسد که جدا از توانایی این نهادها در انهدام تشکیلات اطلاعاتی و عملیاتی اسرائیل، دستکم چنین کاری در اولویت برنامههای دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی ایران نیست و آنان بیشتر سرگرم پروندههایی نظیر پرونده شهروندان دوتابعیتی و فعالان سیاسی و مدنی منتقد و مخالف جمهوری اسلامی ایران در داخل هستند.
همزمانی کشته شدن محسن فخریزاده با دو رویداد دیگر، میتواند تصویر کاملتری از وضعیت نهادها و ساختارهای امنیتی و اطلاعاتی و به طور کلی شیوه حکمرانی و مملکتداری در جمهوری اسلامی ایران به دست دهد.
محسن فخریزاده در حالی کشته شد که احمدرضا جلالی، پزشک و متخصص مدیریت بحران، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل در آستانه اعدام قرار دارد، بدون آن که حتی به وکلای او حق دسترسی به پرونده، دفاع از موکل خود و پاسخ دادن به بسیاری از تناقضهای موجود در فهرست اتهامات، داده شده باشد.
رویداد دیگر، معاوضه کایلی مور گیلبرت، شهروند استرالیایی-بریتانیایی با سه ایرانی است که در بمبگذاری سال ۲۰۱۲ در تایلند دست داشتند. در حالی که اقدام این سه مامور امنیتی برای ترور یک دیپلمات اسرائیلی در بانکوک، یک شکست کامل عملیاتی بود، جمهوری اسلامی ایران در روزهای گذشته از معاوضه یک شهروند به اتهام داشتن دوستپسری اسرائیلی و به همین دلیل جاسوسی برای اسرائیل با ماموران خود، به عنوان یک پیروزی اطلاعاتی یاد میکرد.
اکنون برای دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی بسیار دشوارتر است که از اعدام شهروندی دوتابعیتی و یا معاوضه شهروندی استرالیایی با ماموران ناکام خود همچنان به عنوان نمونههایی از کارآمدی و پیروزی سخن بگویند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید