از منظر عاریت آرایههای تشبیهی علاوه بر نهنگ ها, انسانها نیز مسخ و مسحور می شوند و دست به "انتحار جمعی" می زنند. در نیمه دوم سال ١۳۵۷ این پدیده بهت آمیز دو بار اتفاق افتاد. در روز ٢٧ آبان سال ١۳۵۷ بزرگترین خودکشی دست جمعی و آنی تاریخ بشریت زمانی رخ داد که جیمز جونز رهبر یک فرقه خرافی آخرالزمانی وعده "سرزمین موعود" را به پیروان خود داد و حدود هزار نفر "چشم بسته" در جونز تاون (Jonestown) به ندای پیشوای خویش لبیک گفتند و با خوردن سیانور به صورت جمعی خودکشی انقلابی (Revolutionary Suicide) کردند. کمتر از سه ماه بعد یعنی در ٢٢ بهمن ١۳۵۷ پدیده ای مشابه اما با آغازی تدریجی ولی فرجامی مرگبارتر از انتحار جمعی جونز تاون در ایران رخ داد. میلیونها ایرانی با وهم و کژ انگاشتی حیرت آور و تصور تصویر خمینی در ماه به امید وعده "سرزمین موعود ـ که در آن گرگ و گوسفند همزمان از یک چشمه زلال و شیرین آب می نوشند" سرنوشتی قریب الوقوع را برای خود رقم زدند که بسیار وحشتناک تر از خودکشی قریب به هزار نفر در جونز تاون بود.
از همان آغاز گندم نمایان جو فروش با جعل تاریخ و استحمار عوام و خواص با اختراع قصه ابلیس و قدیس کشتار مقدس را آغاز کردند. برای نگارنده که یک دانشجوی کم سواد و ساده بودم, در اسفند۵۷ محرز شد که قربانی بزرگترین فریب تاریخ شده ایم و در چابهار مردم را به تظاهرات اعتراضی علیه استبداد نو پای دینی فرا خواندیم و رفراندوم جمهوری اسلامی را تحریم کردیم. سال پیش در سالروز این "انتحار کور" که خیلی ها آن را "انفجار نور" تصور می کردند و بعضی ها هنوز نیز در این "توهم منفعت طلبانه" گرفتارند, نوشتم که این به اصطلاح نور, حاصل خودزنی کور انفجار "جلیقه انتحاری" یک ملت مبتلا به "بیماری امتناع اندیشه" بود, که روشنایی آن نصیب حجره های تاریک قرون وسطایی و منجمد آخوند های بختک گون شد. اما برای ایران و ایرانی "زمستان اتمی", سرکوب, کشتار, فقر, نابودی و تباهی و کوچ میلیونی را در پی داشت که حاصلی جز خاکستر زوال و افول و انجماد در پی نداشته و ندارد و نخواهد داشت.
خودکشی دست جمعی ما, که همانند مرغ به طمع دانه در دام افتادیم،در ٢٢ بهمن از منظر روانکاوی شباهت فراوانی با مولفه خودکشی فردی و "فردگرایی افراطی توام با "خود مظلوم پنداری" دارد که شخص خود را ایثارگرانه "قربانی" تلقی کرده و از زندگی اجتماعی و "دیگران" منفک و به نوعی متمایز می سازد تا عمل خود را توجیه کند.
عزم کلی نگارنده از جستار موجز پیش رو نه شرح وقایع تلخ گذشته است و نه ذکر مصیبت و نوحه سرایی. بلکه نگاهی نقادانه و موشکافانه به این معضل حی و حاضر سیاسی ـ اجتماعی است که چرا فرهیختگان و اهل تدبیر و عقلا و دوراندیشان و نخبگان سیاسی راستین, که برخی از آنها هنوز هم بر مخمل نرم خیال های خوش آن روزگاران باز نشسته اند, برای رفع این اشتباه عظیم تاریخی قادر نیستند, علی رغم تلاش های فراوان, در کنار یکدیگر قرار بگیرند و "دفع معضل" بکنند؟ آیا ٤۳ سال خسران و زیان کافی نیست؟ باید صادقانه و خاضعانه بپذیریم که طول کشیدن معالجه را دو سبب بیشتر نیست: نادانی طبیب یا نافرمانی بیمار. اجازه ندهیم که جمهوری اسلامی چون تالابی متعفن بدور ما بچرخد و ما آسوده در میان بر تختگاه خرد خودشیفته خویش فارغالبال بنشینیم.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
جمعه ٢٢ بهمن ١٤٠٠
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید