رفتن به محتوای اصلی

با فاصله گرفتن سیاسی پرزیدنت کارتر با شاه ایران، و ایجاد جوّی که اپوزیسیون ایرانی میتوانست ارتباط و یار گیری کند و قدرت خود را به نمایش بگذارد، در یک راستا و کانال در جهت مخالف شاه و دولت قرار گرفتند و با شعارهای ضد حکومتی و ضد آمریکایی به مؤسسات آمریکا در تهران حمله میکردند، که این خود زنگ خطری برای دولتِ ایران و آمریکا بود. اقشار اپوزیسیون ایران که تا آنزمان پراکنده بود، در جستجوی خطِ محوري سیاسي مشترک و یافتن رهبری بود
رهایی از این دام و چارهء برون رفتِ کشور از بن بستِ سیاسي آبستن حوادثِ ناگوار کنونی، بر کناری سیستم مطلق گرای دینی ولایت فقیه، با آلترناتیوی از وحدتِ ملّي همهء ایرانیان و هدایتِ جامعه بر مبنای منافع واقعی ملّی و نیازهای امروز ملّت ایران با در نظر گرفتن شرایط و ضوایط مکانیزم جهان امروز، بر اساس فلسفهء سیاسی لیبرالیسم که بر پایه های هومانیستم، راسیونالیسم، ایندیویدوآلیسم استوار هست و طبعأ سکولاریسم، صلح و همزیستي مسالمت آمیز در خاور میانه و جهان، قدم آغازین آنها میباشد، را خواهان و شایسته است
دیسکورس ایرانی بر اساس نگاه خیر/شرانه و شیفتگانه/متنفرانه بازسازی شده و بازتولید میشود. پس آن نگاهی که در خویش بنوعی این حالات را دارد و برای مثال اکنون زن را به زن خیر و مرد را به شر و رابطه این دو را به رابطه خیر/شری و جنگ اهورامزدایی/اهریمنی تبدیل می کند، دچار یک مقاومت خیالی و بازتولید کننده سنت است. رابطه زن و مرد در یک جامعه و به سان اجزای یک دیسکورس، یک رابطه دیفرانس دریدایی است. از اینرو زن سنتی،.مرد سنتی را بازتولید می کند و مرد سنتی، زن سنتی را.
کج اندیشی دست اندرکاران راه کارگر از همان سطور آغازین بیانیه آشکار میشود. آنها از سازمان ملل متحد به عنوان لاشخورهایی "که خود را "جامعه جهانی" مینامند" اسم میبرند.
بیانیه راه کارگر جای سئوال بسیار دارد. آمریکاستیزی کور آن نه تنها مانع یک تحلیل درست از شرایط ایران و منطقه میشود، بلکه باعث میشود که از ترس آمریکا به طور موقت هم که شده کنار جمهوری اسلامی قرار بگیریم، همانگونه که در آغاز انقلاب بسیاری از نیروهای چپ بدلیل آمریکاستیزی جمهوری اسلامی در کنار آن قرار گرفتند.
این نوشته از یکطرف بررسی یک گذار مهم تاریخیست که در واقع بحران سنت/مدرنیت دو سده اخیر ایران را در بر می گیرد و در قالب بررسی هدایت، بیضایی و سرانجام نسل ما و نظراتی مانند هویت عاشق و عارف زمینی من و یا نگاههای مدرن و پسامدرن دیگر هنرمندان و روشنفکران، هم ضرورت این بحران و هم ضرورت گذار و تفاوتها و تاثیرات مختلف این سه نسل در پاسخ گویی به بحران را نشان می دهد و در عین حال گذار هر نسل از ناتوانیها و خطاههای نسل قبل از خویش را مطرح می کند.
سال 2006 برای گروه فرهنگ و هنر نیز سالی پربار بود و علی رغم انتقادات و نیز مشکلات , توانست به عنوان پربازدیدکننده ترین سایت هنری( غیر سیاسی) فارسی زبان معرفی کند. و با ارائه 36 برنامه سخنرانی با صاحب نظران و اندیشمندان داخل و خارج از کشور پل ارتباطی موثری در تحلیل اندیشه های متفاوت ادبی و هنری ارائه کرده و به همراه آن بیش از 100 برنامه تولیدی و پالتاکی در اتاق فرهنگ گفتگو را برنامه ریزی و اجرا کند
"سریال نرگس" داستان دختری است که بر اساس یک نظرسنجی توسط بیش از هفتاد درصد زنان و دختران ایرانی دنبال شده است .
واقیعت زندگی مردم ایران در طول پخش "سریال نرگس " با پخش و فروش چهار میلیاردی CD سکسی هنرپیشه سریال( زهرا امیر ابراهیمی) که توسط دوست پسر سابق اش که دستیار کارگردان فیلم سریال نرگس بود و یا فیلم" تغییر جنسیست" که در گوگل دست به دست می گردد ویا نمایش فیلم "فروش کلیه" در تلویزیون های غرب وفیلم مستند رقص دختران ایرانی با بیکینی در آنتالیا ترکیه فیلم های زندگی واقعی مردم ایران است .
مشکل اصلى حزب دمکرات درفرهنگ حزبى و تشکيلاتى آن است. اين فرهنگ علاوه بر تمرکز ازبالا که خود در عصر حاضر شکست خورده است، نقش شخصيت‌ها هم در اين حزب مشکل‌آفرين بوده است. براى کسانى که فرهنگ سياسى احزاب کردى را مورد بررسى قراردهند و همچنين ح.د.ک.ا. به‌طور اخص، همواره شخصيت‌هايى در راس اين حزب قرار داشته‌اند. ح.د.ک.ا. به نوسازى درون حزبى نياز داشت که متاسفانه در زمان خود که امکانش فراهم بود روى نداده است
در شرایطی که نظام سرمایه داری در غرب با سرعت شکل میگرفت و توسعه میافت، جوامع اسلامی دچار فرتوتی و ایستایی شده بودند. این جوامع غالبا از بی ثباتی سیاسی رنج میبردند و گرفتارنگرشهای شدیدا "مذهبی _خرافی" شده بودند که اساسا نمیتوانسنتد پذیرای اصول و مقتضیات توسعه نظام سرمایه داری باشند.
نظام سرمایه داری در سیر تکاملی خود به یک شبکه بین المللی و نهایتا جهانی تبدیل میشود که در کانون آن کشورهای پیشرفته صنعتی و در پیرامون آن کشورهای درحال رشد و توسعه نیافته قراردارند
در عصر جهانی شدن قدرت دولتهای ملی از جوانب متعدد در حال جابجایی است. بخشی از قدرت دولتها بصورت عمودی و روبه بالا، به نهادها و سازمانهای بین المللی و فراملی، نظیر صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، سازمانهای اقتصادی و سیاسی منطقه ای و سازمانهای مشابه در حال واگذاری است. بخش دیگر قدرت دولتها رو به پایین، به سازمانهای محلی و گروههای فشار بومی در حال جابجایی است. افزون بر این، طی چند دهه گذشته بخش قابل توجهی از قدرت دولت بصورت عرضی به نهاد ها و ارگان های بازار واگذار شده است.